امروز سالروز تولد مردی از دیار گل و گلاب و هنر است، کسی که 15 مهرماه 1307 در کاشان و در خانوادهای اهل فرهنگ، هنر و ادب به دنیا آمد؛ سهراب سپهری. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در کاشان گذراند و در مهرماه 1319، به دوره دبیرستان و پس از آن به دانشکده هنرهای زیبای تهران رفت و رشته نقاشی را با رتبه اول به پایان رساند.
شاعری که به سرودن شعرهای نو معروف است، اما کارش را با سرودن غزل آغاز کرد. گاه اشعارش در مجلات ادبی و هنری چاپ میشد و چندین بار نمایشگاهی از نقاشیهایش برپا کرد و مورد استقبال همگان قرار گرفت. نخستین مجموعه شعرش در سال 1330 منتشر شد. این سروده سهراب را میتوان نماینده شعر او در قامت غزل دانست.
اشک میبارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشت تر را دیدهای، دریای دامان را ببین
تار و پود گلشن از آهنگ من آتش گرفت
سوز بنگر، ساز بنگر، پرده جان را ببین
مشفق کاشانی از نخستین کسانی است که همیار و همراه سهراب بود، وی درباره سهراب سپهری میگوید؛ «سهراب ذاتاً انسانی مؤدب، فروتن، مهربان، بردبار و گوشهگیر و ساده زیست بود. در تمام دورانی که با من در کاشان بود، از او دروغ نشنیدم. در صداقت او تردید وجود نداشت و حالات و رفتار او برای همه دوستانش، سرمشق زندگی و آزادی و آزاداندیشی بود.»
سپهری معتقد بود که هنرمند اصیل باید به خاطرهنرش زندگی کند و با نظم و تلاش بیشتری به آفرینش آثار اصیل هنری بپردازد. او به نقاشی و شعر عشق میورزید، اما با آن که در اوج فعالیتهای هنری خود بود، دوست نداشت کسی درباره آثارش تعریف و تمجید و چاپلوسی کند. معتقد بود کسانی که دنبال شهرت میروند، خودخواه و بیمایهاند. سهراب، هرگز دعوت روزنامهها و مجلهها را برای مصاحبه نمیپذیرفت. در روز افتتاح نمایشگاههای نقاشیاش، چه گروهی و چه انفرادی، شرکت نمیکرد. بارها از او خواستند موافقت کند از زندگیاش فیلم بسازند، ولی هیچ گاه به این درخواست پاسخ مثبت نداد.
جهانبینی خاصی در شعر سهراب دیده میشود و چارچوبی معنوی دارد که در ادبیات شناخته شده است؛ از این رو میتوان او را یک شاعر عرفانی با جهانبینی خاص دانست. وی یافتههایش را در قالب شعر و در جهت زندگی که در آن حق و حقوق تمام افراد رعایت شده باشد به کار میگیرد.
وی علاقه خاصی به قرآن داشت. همیشه در جیب پیراهن و همراه یادداشتهایش، یک قرآن کوچک نیز بود. خواهر سهراب میگوید: «سهراب تحت تأثیر ایجاز و فصاحت و بلاغت کلام قرآن کریم میگفت: کتاب آسمانی ما، گذشته از جنبه الوهیت و تقدسش، از باارزشترین شاهکارهای ادبی جهان است و در اشعارش از این کلام نورانی بهرهها برد. او مولوی را بزرگترین شاعر و عارف تمام دورانهای تاریخ شرق میشناخت و شیفته شعرهای شورانگیز دیوان شمس بود.غزلیات حافظ را نیز، به دیده اعجاب و تحسین مینگریست. در یکی از روزهای پایان عمردر بستر بیماری، خواندن کتاب تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری را که شرح حال و کرامات عارفان نامی است، به من توصیه کرد.»
سپهری همانگونه که در جای جای اشعارش عنوان میکند، شاعری مسلمان است، در روزگاری که برخی روشنفکران، با دین و مسلمانی مبارزه میکردند، اما او در شعر «صدای پای آب» میگوید؛
«من مسلمانم
قبلهام یک گل سرخ
جانمازم چشمه، مهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجرهها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است»
سهراب سپهری كه زبان شعرش آرام و پرطراوت است وقتی از خدا و خداشناسی سخن میگويد؛ دلهای آگاه را به وجد و شور و حال میآورد و در جستجو، همگان را برمیانگيزاند تا مانند او «چشمها را بشويند و همانندش جور ديگر ببينند»، عرفانی كه در شعر سهراب سپهری ديده میشود، ملموستر از عرفانی است كه در شعر بقيه شعرا وجود دارد؛ همانجا که میگوید؛
«من نمازم را وقتی میخوانم
که اذانش را باد، گفته باد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی «تکبیرة الاحرام» علف میخوانم
پی قد قامت موج»
در اين سخنان بسيار ملموس و واضح و بهتر از ديگران میخواهد به ما بگويد كه نه تنها پرندگان و ديگر موجودات خدای را تسبيح میكنند، بلكه خود طبيعت را در حال قيام ديده و سهراب هم همراه با طبيعت و همه موجودات به عبادت برخاسته است.
سهراب پس از 52 سال زندگی، اول اردیبهشت 1359، به دلیل بیماری سرطان خون دارفانی را وداع گفت، پیکرش را در صحن امامزاده سلطان علی، در دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.
روحش شاد و یادش گرامی.
به قلم محمد ثابت ایمان
انتهای پیام