به گزارش خبرنگار ایکنا؛ کتاب «آخرین زرهپوش» به خاطرات جانباز، حاج صحبتالله بداغی فرمانده گردان زرهی «لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع)» پرداخته است. رضا قاسمی نویسنده، این اثر را در 28 بخش گردآوری کرده و در هر بخش چند خاطره از این جانباز دفاع مقدس اختصاص داده است.
فصل نخست این کتاب به چند خاطره از خانواده او اختصاص دارد، البته در داستانهای دیگر نیز گاهی، خانواده و دوستان جانباز وارد داستان میشوند.
در بخشی از این کتاب که مربوط به زخمی شدن این جانباز است، میگوید: «در حال رفتن به طرف جیپ بودم که صدای بلند سوت گلولهای را شنیدم، تا آمدم سر بجنبانم، بمبی در نزدیکیم منفجر شد، آن لحظه چیزی که احساس کردم، معلق بودن در هوا بود. به زمین کوبیده شدم. چند لحظه بعد بلند شدم، هیچ کجا را نمیتوانستم ببینم. احتمال دادم که چشمهایم درآمده و کور شدم. به صورتم دست کشیدم، دماغم را لمس کردم. ترکش به پیشانیام خورده بود. به هر طریقی بود خودم را به جیپ رساندم. بیسیمچی تا من را در آن وضع دید، وحشت کرد، دست و پایش را گم کرده بود و نمیتوانست تماس بگیرد.
از شانس من، او رانندگی هم بلد نبود، رفتم پشت فرمان نشستم، با یک دست رانندگی میکردم و با دست دیگر چپیه را گذاشته بودم روی زخم. به بیسیمچی گفتم: تو خون را از روی چشمهایم پاک کن تا به جایی برسیم. وقتی به بهداری رسیدیم، نتوانستند کاری کنند و من را با آمبولانس، به بیمارستان گلستان اهواز بردند، اما گفتند، جراحتش خیلی عمیق به بیمارستان گلستان اهواز بردند، اما گفتند، جراحتش خیلی عمیق است و ترکش هنوز توی سرش است. از آنجا من را با هواپیما به بیمارستان نمازی شیراز انتقال دادند. در هواپیما بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم، در بیمارستان بودم.»
در بخشهای مختلف این کتاب، خاطرات جالبی از زندگی این جانباز به چشم میخورد و مخاطب را بیش از پیش با قصه زندگی وی آشنا میکند.
یادآور میشود؛ کتاب «آخرین زرهپوش» نوشته رضا قاسمی، با شمارگان هزار نسخه از سوی نشر شاهد روانه بازار نشر شده است.
انتهای پیام