نقش سلیقه و سیاق در برگردان قرآن
کد خبر: 3833766
تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۹

نقش سلیقه و سیاق در برگردان قرآن

گروه معارف ــ دلالت سیاق در هر نوع متنى کاربرد دارد، ولى استفاده از آن در تفسیر قرآن و فهم معناى آیات بسیار پرکاربردتر است، چون قرآن با کمترین لفظ بیشترین معنا را افاده مى‌کند و توجه به سیاق، ما را به درک معانى دیگرى فراتر از معنای لفظ سوق مى دهد.

نقش سلیقه و سیاق در برگردان قرآن

در یادداشتی به قلم نادعلی عاشوری تَلوکی، دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد «نقش سلیقه و سیاق در برگردان قرآن» بررسی شده و به صورت اختصاصی در اختیار ایکنا اصفهان، قرار گرفته است:

از جمله اصطلاحات رایج در مباحث علوم قرآنی به ویژه تفسیر، اصطلاح «سیاق» است که از ریشۀ «سوق» به معنای حرکت دادن و جهت دادن است، نظیر آنچه در آیۀ 86 سورۀ مریم آمده است که می‌فرماید: «و نسوق المجرمین الی جهنم ورداً». بر این اساس، آیاتی را می‌توان «هم سیاق» نامید که دارای یک جهت باشند و در سمت و سوی خاصی قرار بگیرند و موضوع واحدی را دنبال کنند. در معناى اصطلاحى سیاق نیز چنين گفته شد که «عبارت از نوع چينش كلمات يك جمله است با پيوندی که با جمله‌هاى پيشين و پسين و محتواى كلى برآمده از آن برقرار می‌کند». برخی دیگر چنین گفته‌اند: «سياق عبارت از كيفيت قرار گرفتن يك لفظ در جمله و پيوند خاصی است که با مفردات يك جمله و جمله‌هاى قبل و بعد برقرار می‌کند به گونه‌اى كه بتوان معنايى از آن كشف كرد كه از منطوق و مفهوم آيه آشكارا به دست نمى‌آيد». مهمترین رکنِ معناى اصطلاحى «سیاق» نظم و ترتيب جمله‌ها و چينش كلمات است.  معنا و مفهومى كه از سياق به دست مى‌آيد دقیقاً بر اساس همان نظم كلمات و جمله‌ها استوار است. علی‌رغم اينكه دلالت سياق در هر نوع متنى كاربرد دارد، ولى استفاده از آن در تفسير قرآن و فهم معناى آيات بسيار پركاربردتر است، چون قرآن با كمترين لفظ بيشترين معنا را افاده مى‌كند و توجه به سياق، ما را به درك معانى ديگرى فراتر از معنای لفظ سوق مى‌‌دهد.

در عين حال، نباید فراموش کرد که استفاده از سياق در فهم آيات بايد از ضوابط معينى پيروى كند و هر كسى ذوق و سليقه خود را بر آيه تحميل نكند. به همین علت است که براى استفاده از سياق قواعدی وضع شده است که برای آگاهی از آن باید به منابع مربوط مراجعه کرد (دانشنامۀ اسلامی، ذیل واژۀ سیاق).

اگر محققی بخواهد پژوهشی در بحث سیاق انجام دهد با انبوهی از منابع مواجه می‌شود که تماماً به بررسی این موضوع در تفسیر و نقشی که در این دانش دارد پرداخته‌اند، به گونه‌ای که گویا اساساً سیاق به جز تأثیر تفسیری، هیچ کاربرد دیگری ندارد. در حالی که دانش ترجمه پژوهانۀ قرآنی‌ای که امروزه به تدریج در حال شکل گرفتن است، از جمله دانش‌های مغفولی است که همانند تفسیر به شدت به سیاق وابسته است. همان گونه که تفسیر، ترجمه‌ای مفصل است؛ ترجمه نیز تفسیر مختصر است. بر همین اساس، دلیلی ندارد که سیاق در ترجمۀ قرآن مؤثر نباشد. حتی بهتر آن است که در برگردان قرآن به جای تکیۀ زیادی و بیش از حد به سلیقه، به سیاق به عنوان یک قاعده‌ای که قرآنی است و کارایی زیادی دارد نگریسته شود. حقیقت این است که اگرچه سلیقه در جای خود مهم و قابل پذیرش است و در تفسیر قرآن یا ترجمۀ آن هرگز گریزی از آن نیست؛ ولی به هر حال، یک نوع ذوق‌ورزیِ بشری است و باید در حد امکان به هنگام ترجمۀ قرآن از آن پرهیز نمود یا میزان استفاده از آن را به حداقل رساند. شک نیست که سلیقۀ هر کسی جزئی از شخصیت اوست که به تدریج و در طی زمان شکل می‌گیرد و به عوامل مختلف فردی و خانوادگی، و فرهنگی و اجتماعی بستگی دارد و محیط تربیتی و جغرافیایی و حتی شرایط تاریخی‌ای که شخص در آن قرار گرفته نیز در بروز و ظهور آن مؤثر است.

دقیقاً به همین خاطر است که به هیچ‌وجه نمی‌توان سلیقه را به کلی به کناری نهاد و مثلاً سیاق را جایگزین آن کرد، و کسی هم چنین انتظاری ندارد؛ ولی می‌توان میزان دخالت آن را کم کرد و به سیاق توجه بیشتری نمود. ضمن اینکه هرگز نمی‌توان منکر این واقعیت شد که سلیقۀ متخصص، بخشی از تخصص اوست و قسمتی از دانش و تجربۀ وی به شمار می‌آید که باعث می‌شود اظهارنظرهایش در عین سلیقه‌ای بودن، علمی هم باشد. اما در عین حال نباید فراموش کرد که یک چنین وضعیتی بیشتر در روابط انسانی است و در برگردان کلام الهی، این اعمال سلیقه را باید محدود نمود و به فهم از سیاق ارتقا داد. در فهم کتابی که نظم درونی آیات و چینش عباراتش معجزه است، نمی‌توان برای اعمال سلیقه جایگاه ویژه‌ای فراتر از سیاق قائل بود، بلکه در اینجا باید از کیفیت قرار گرفتن واژه‌ها در درون عبارات و چگونگی قرار گرفتن عبارات در دل آیات، در جهت فهم نکته‌های تفسیری یا ترجمه‌ای استفاده کرد. مراد از سیاق یعنی فهم درون متنی، جدای از قراین بیرونی، و همین امر فرق مهم میان قرآن و غیر قرآن است. در آثار مصنوع دست بشر لزوماً چنین فهمی در میان نیست؛ ممکن است باشد، ممکن است نباشد. ولی در قرآن قطعاً چنین بحثی در میان است و اگرچه شاید امر دشواری به نظر برسد؛ ولی قطعاً درک ارزشمندی است که بر پایۀ اصلی محکم استوار شده است. به همان اندازه که سیاق در تفسیر تأثیرگذار است و مفسران بزرگی همچون علامۀ طباطبایی توانستند با تکیه بر سیاق به درک بهتری از قرآن برسند، در ترجمه هم که یک تفسیر موجز است می‌توان با محور قرار دادن سیاق به نکته‌هایی فراتر از چارچوب قواعد دستور زبان دست یافت که حتی می‌تواند تا حدود زیادی از اعمال سلیقه هم جلوگیری کند. بر همین اساس است که اگر ترجمه‌های ممتاز معاصر را از این زاویه مورد بررسی قرار دهیم به خوبی مشاهده می‌کنیم که بدون استثنا همۀ مترجمان، خواسته یا ناخواسته و به میزان کم یا زیاد به تأثیر معنایی سیاق در برگردان آیات توجه نموده‌اند.

اما نکتۀ پرسش برانگیز این است که چرا در همۀ موارد از سیاق به عنوان یک اصل مهم قرآنی در برگردان آیات استفاده نمی‌کنند و بیش از سیاق که منبعی درون قرآنی است به منابع برون قرآنی روی می‌آورند؟ ناگفته پیداست که نکتۀ پنهانِ این بحث، کم اهمیت جلوه دادن منابع برون قرآنی نیست که در جای خود بسیار تأثیرگذار و حائز اهمیت است، بلکه با اهمیت نشان دادن سیاق به عنوان یک منبع مهمِ درون قرآنی است که می‌تواند در ترجمۀ قرآن یک اصل محوری و قاعده‌ای تأثیرگذار باشد و در برگردان بسیاری از آیات قرآن، بهترین ارمغان را برای مترجم در پی بیاورد. در حالی که اگر به بررسی ترجمه‌های ممتاز معاصر بپردازیم با عکس چنین رویکردی مواجه می‌شویم و متوجه خواهیم شد که تکیۀ مترجمان بر سلیقه، بیش از سیاق است که نشان می‌دهد اگرچه تعداد ترجمه‌ها در دوران معاصر بسیار زیاد شده و سطح کیفیِ ترجمه‌ها هم بسیار ارتقا پیدا کرده؛ اما نه تنها هنوز سیاق آیات به عنوان یک اصل مهم در ترجمۀ قرآن جایگاه پیدا نکرده، بلکه حاکمیت سلیقه تا بدانجاست که حتی استفاده از سیاق هم سلیقه‌ای انجام می‌گیرد. به عنوان نمونه می‌توان یکی از ترجمه‌های ممتاز معاصر را در نظر گرفت که هر چند ترجمه‌ای ابتکاری و مستقل است؛ ولی به دلیل نثر کهن گرایانه‌اش که یادآور نثر فخیم و فاخر قرن‌های پنجم و ششم است، برای مخاطبان عام بسیار ثقیل جلوه می‌کند و استفاده و فهم عموم از آن بسیار دشوار است؛ اما جدای از این بحث، به راحتی می‌توان دریافت که میزان تکیه بر سلیقه در آن به مراتب بیش از سایر ترجمه‌های موفق معاصر است؛ به ویژه در بخش حروف و اداتی نظیر (وَ)، (فَ)، (أو)، (إنَّ) و (أنَّ) که در بیشتر موارد برخاسته از سلیقۀ مترجم است که البته بخشی از آنها قطعاً درست و قابل قبول است، ولی بسیار بعید است که برای سلیقه بتوان تا این اندازه مجال تأثیر در ترجمه قائل شد. ممکن است پرسیده شود مگر چه قاعده‌ای برای برگردان آنها وجود دارد که مراعات نشده است؟ پاسخ این است که بحث بر سر بود و نبود قاعده و مراعات یا عدم مراعات آن نیست، بلکه سخن در این است که اگر در این گونه موارد به جای اعمال سلیقه، به سیاق آیه توجه شود و از آن به عنوان یک ابزار در برگردان آیات استفاده گردد، قطعاً به تدریج و در دراز مدت به چارچوب‌‎ها و قواعدی برای برگردان آنها نیز دست خواهیم یافت. آنچه تاکنون در این زمینه مطرح شده صرفاً توجه به معانی و کارکرد این حروف در دستور زبان عربی است که البته برای تفسیر قرآن، کاربرد قابل توجهی دارد. در حالی که در زمینۀ ترجمه باید علاوه بر آن، به معانی و کاربرد این ادات در قرآن نیز توجه نمود. حتی به نظر می‌رسد ضروری آن است که در وهلۀ اول سراغ قرآن رفت و کاربردهای قرآنی آنها را معیار قرار داد و پس از آن به منابع برون قرآنی مراجعه کرد. در مباحثی که پیشین از این اشاره شد بیان گردید که آنچه در نحو قرآن محور بر آن تأکید می‌شود نفی قواعد دستور زبان عربی نیست تا باعث نگرانی ادیبان و عربی دانان شود، بلکه یافتن چارچوب‌ها و قواعد دیگری است که در ادبیات کلاسیک سخنی از آنها به میان نیامده است.

قواعدی نظیر «نکره در سیاق نفی افادۀ عموم می‌کند»، «لای نفی جنس بر مطلق نفی دلالت دارد» و «تقدیم ما هو حقه التأخیر یفید الحصر» از چارچوب‌های پذیرفته شده در ادبیات عرب است که در تفسیر هم کاربرد دارد. اما اگر قرار باشد هر یک از این قواعد در صدها باری که در قرآن به کار رفته‌اند در ترجمه ظهور پیدا کنند، بی‌تردید پُربسامدترین واژه‌ها در ترجمۀ قرآن قیدهایی همچون (هیچ) و (هرگز)، یا(تنها) و (فقط) خواهد شد که شبیه این می‌شود که مترجمی بخواهد همۀ تأکیدهای قرآن را در ترجمه ظاهر کند و عباراتی نظیر(همانا)، (بی گمان)، (قطعاً)، (حتما)، (به درستی که) و امثال آن بیاورد. در اینکه چنین قواعدی در ادبیات عرب کاربرد دارند تردیدی نیست؛ اما در اینکه بدون هیچ قید و شرطی، همۀ این قواعد را در تک تک آیات قرآن به کار ببریم نیز نمی‌تواند مورد پذیرش باشد. چنانکه عملاً هم هرگز چنین نشده است. یعنی نه همۀ مترجمان تمامیِ آنها را در ترجمه‌شان آورده‌اند و نه همۀ آنها به کلی از آن صرف نظر کرده‌اند. بلکه به صورت سلیقه‌ای و گزینشی با آنها برخورد کرده‌اند. در حالی که راه چاره، برخورد سلیقه‌ای نیست، بلکه دخالت دادن سیاق است که خواستگاهی قرآنی دارد. بدین معنا که اگر علاوه بر این قرینۀ لفظیِ برون قرآنی، یک قرینۀ معناییِ درون قرآنی، یعنی سیاق آیات هم آن را تأیید کرد دیگر نباید در پذیرش آن تردیدی روا داشت. اما اگر چنین قرینه‌ای در کار نبود و صرفاً همان قاعدۀ بلاغی و دستوری بود، دیگر دلیلی بر پذیرش آن وجود ندارد. مثلاً قاعدۀ (تقدیم ما هو حقه التأخیر یفید الحصر) در آیاتی نظیر (الا بذکر الله تطمئن القلوب) در28/رعد، یا در آیۀ (و علی الله فلیتوکل المؤمنون/المتوکلون) واقعاً زمینۀ تأثیرگذاری دارد؛ زیرا قراین معنایی در این قبیل آیات به خوبی نشان می‌دهد که باید در ترجمۀ این قبیل آیات از قیدهایی همچون (تنها) یا (فقط) استفاده کرد تا معنای آیه بهتر منتقل شود و مفهوم مورد نظر شارع دقیق‌تر به مخاطب القا گردد. ولی در ده‌ها آیۀ دیگری مانند (و لهم أجر عظیم)، (و لهم عذاب ألیم) یا مشابۀ آنها که چنین قرینه‌ای در میان نیست و آیه بنای انحصار ندارد، بلکه پاداش نیک مؤمنان یا کیفر بد کافران را بیان می‌کند که دستۀ اول فرجامی نیکو دارند و دستۀ دوم سرانجامی ناخوشایند، دلیلی بر انحصار و آوردن قیدهای مذکور وجود ندارد.

دقیقاً به همین علت است که حتی مترجمانی که به شدت به تقدیم جار و مجرور توجه داشته‌اند نیز در برگردان این قبیل آیات از آوردن قید (تنها) پرهیز کرده‌اند. اینکه هیچ مترجمی را نمی‌توان یافت که در همۀ موارد به این قواعد پایبند باشد و آنها را در تک تک آیات اعمال نماید یا به طور کلی بدان‌‎ها بی‌اعتنا باشد و اصلاً در ترجمه‌اش از آنها استفاده نکند، اعتراف ضمنی به این واقعیت است که در مواردی که معنا و مفهوم آیه اقتضا می‌کند باید این قواعد را اعمال نمود و در آنجا که سیاق آیه آنها را نمی‌پذیرد به ترجمه درنیاورد. البته تردیدی نیست که ممکن است در تعیین مصداق، میان مترجمان اختلافاتی پدید آید چون درک و فهم‌ها مختلف است؛ ولی وقتی چنین اصلی پذیرفته شد و دربارۀ درستی یا نادرستی مصداق‌هایش میان مترجمان و منتقدان بحث‌ها و تبادل نظرها انجام گرفت، به تدریج چارچوب‌ها و ضوابط آن نیز تعیین خواهد شد و اختلافات اندک شده مشکلات برطرف خواهد شد. مثلاً یکی از آن ضوابط می‌تواند این باشد که مترجم نباید در موارد مشابه دوگونه ترجمه کند؛ چرا که قطعاً ناهماهنگی در ترجمه پیش می‌آید. امری که در مواردی در همۀ ترجمه‌ها، از جمله در ترجمۀ مذکور پیش آمد و مثلاً آیۀ (وعلی الله فلیتوکل المؤمنون) در11/مائده و51/توبه با قید تأکیدی و به صورت (و گرویدگان باید که کار به خدای سپرند و بس) برگردان شد، اما در موارد مشابۀ دیگری نظیر122و160/آل‌عمران و67/یوسف و11و12/ابراهیم و38/زمر و10/مجادله و13/تغابن به صورت معمولی و بدون قید تأکیدیِ (بس) ترجمه گردید. چنانکه (علیه توکلوا) در84/یونس و مشابۀ آن در موارد متعدد دیگری هم، بدون هیچ قیدی، به صورت(کار بدو سپارید) برگردان شد، ولی (علی الله توکلنا) در85/یونس و مشابۀ آن در23/مائده (ما کار به خدا سپرده‌ایم و بس) ترجمه گردید. این ناهماهنگی جز نتیجۀ بی‌توجهی به سیاق آیات و نداشتن «نظریۀ ترجمه» هیچ چیز دیگری نمی‌تواند باشد.

همچنین آنچه در نحو قدیم دربارۀ لای نفی جنس آمده این است که بر نفی کلی دلالت دارد. اما در اینکه همین حرف می‌تواند کارکرد دیگری هم داشته باشد و گاهی از معنای اصلی خود جدا شود و صرفاً به عنوان یک حرف نفی معمولی به کار رود موضع منفی ندارد. و این چیزی است که در آیات مختلفی در قرآن رخ داده و لای نفی جنس را همانند حرف منفی (ما) بر سر ماضی و (لا)ی نفی بر سر مضارع درآورده است؛ چنانچه به تجربه نیز مشاهده می‌کنیم که نه همۀ مترجمان تأثیر معنایی (لا)ی نفی جنس را در ترجمه بازتاب داده‌اند، و نه همۀ آنها به طور کلی از برگردانش صرف نظر کرده‌اند. پس بهتر آن است که با پرهیز از اِعمال سلیقه، هر جا که سیاق مؤید بود آن را نفی جنس ترجمه کرد و در جایی که مورد تأیید سیاق نبود، صرفاً به عنوان نفی معمولی در نظر گرفت. در مورد سایر قواعد بلاغی و نکته‌های دستوری نیز دقیقاً قضیه به همین صورت است و چنین به نظر می‌رسد که این قواعد بیش از آنکه در ترجمه کاربرد داشته باشند در تفسیر مورد استفاده‌اند.

نادعلی عاشوری تَلوکی؛ دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد
انتهای پیام

captcha