توصیف منش بهشتی ابرار در سوره انسان
کد خبر: 3846697
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۳

توصیف منش بهشتی ابرار در سوره انسان

گروه اندیشه ــ آیت‌الله جوادی آملی در تفسیر روز گذشته، ضمن تأکید بر اینکه در سوره انسان بهشت‌منشی ابرار را توصیف شده است، به تبیین نعمات بهشتی مخصوص ابرار در این سوره پرداخت.

به گزارش ایکنا؛ ششمین جلسه درس تفسیر آیت‌الله جوادی آملی در سال جدید تحصیلی، روز گذشته، 9 مهرماه، با محوریت تفسیر آیات 5 تا 18 سوره انسان برگزار شد. متن بیانات بدین شرح است:

﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً (5) عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً (6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيراً (7) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً (8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (9) إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً (12) مُتَّكِئينَ فيها عَلَي الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً (13) وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْليلاً (14) وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَواريرَا (15) قَواريرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْديراً (16) وَ يُسْقَوْنَ فيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبيلاً (17) عَيْناً فيها تُسَمَّی سَلْسَبيلاً (18)﴾.

اين سوره مبارکه «انسان» أبرار را معرفي مي‏‌کند. در بخش‏‌هايي از قرآن کريم خداي سبحان بِرّ را معنا کرد، بَرّ را معرفي کرد به عقيده صائب و عمل صالح؛ ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ﴾ و کذا و کذا.[1] بِرّ و بَرّ هر دو را در آن آيه روشن کرد هم معناي بِرّ و نيکي را تبيين کرد و هم کساني که به اين معنا موصوف‌‏اند معرفي کرد بعد پاداش آنها را هم ذکر کرد اما اين سوره يک خصيصه‏‌اي دارد، اين سوره قبل از اينکه عمل خارجي اينها را ذکر بکند، بهشت‏‌منشي بودن اينها را ذکر مي‏‌کند. بدون «واو» عطف بحث آخرت را با دنيا گره مي‌‏زند مي‏‌گويد أبرار کساني‏‌اند که از چشمه‌‏هاي بهشت آب مي‌‏نوشند به نذرشان وفا مي‏‌کنند مسکين را سير مي‏‌کنند اسير را سير مي‏‌کنند يتيم را سير مي‏‌کنند. چون اين چنين است خدا در قيامت پاداش فراواني به اينها مي‌‏دهد اوصاف بهشت را ذکر مي‏‌کند.

اين ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً ٭ عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً ٭ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ يعني چه؟ اينها همه فعل مضارع است مفيد استمرار است مي‏‌گويد أبرار از چشمه بهشت استفاده مي‏‌کنند نذرهايشان را وفا مي‏‌کنند، اينکه قبل از آخرت است. عنايت بفرماييد که اين خصيصه چه مي‌‏خواهد بگويد؟ ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ﴾ «کأس» يعني آن ظرف پر، ظرف خالي و ليوان خالي را کأس نمي‏‌گويند ﴿مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً﴾ معنايش اين نيست که مزه او مزه کافور مي‏‌دهد معنايش اين است که مقداري از کافور ممزوج آن شده است آن کافور چيست؟ نام چشمه خاصي است ﴿عَيْناً﴾ اين ﴿عَيْناً﴾ بيان آن کافور است ﴿كانَ مِزاجُها كافُوراً﴾ اين منصوب است، آن ﴿عَيْناً﴾ بيان اين کافور است؛ يعني مقداري از آن چشمه ممزوج اينهاست آن خالص برای مقربين است مشابه اين تعبير در تعبيرات ديگر است. ﴿كانَ مِزاجُها﴾ يعني چند قطره از کافور در اين چشمه است کافور چيست؟ ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ﴾ آن بندگان ويژه که ﴿يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً﴾. بعد بلافاصله بدون «واو» عطف مي‏‌فرمايد اينها به عهدشان و نذرشان وفا مي‏‌کنند اينها مسکين را سير مي‏‌کنند يتيم را سير مي‏‌کنند اسير را سير مي‏‌کنند اينکه هنوز برای دنياست.

بعد از اينکه اينها را فرمود آن‏گاه مي‏‌فرمايد: ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ﴾ جزاي اينها اين است که در قيامت مصون از هر خطرند با چهره بشّاش در قيامت محشور مي‏شوند چون در قرآن کريم افراد را مشخص کرد فرمود: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ﴾ بعضي از چهره‏‌ها شاداب‌‏اند و به طرف خدايشان نگران‏‌اند نه چشمشان ناضر است چهره اينها ناضر است معلوم مي‏‌شود که ديدن مادي منظور نيست. اين روشن است يعني آنچه را که بعد از ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ﴾ مي‏فرمايد که ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً ٭ وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَريراً﴾ و اين آياتي که خوانده شد معنايش روشن است يعني ذات اقدس الهي به اين ذوات قدسي اين برکات را در قيامت مي‏دهد. اما قبل از اينکه وفاي نذر و اطعام مسکين و يتيم و اسير ذکر بشود به صورت فعل مضارع مفيد استمرار مي‏فرمايد ابرار از چشمه کافور مي‏نوشند به عهدشان وفا مي‏کنند؛ آيا اين تجسم اعمال است؟ يا اين ناظر به اين است که هم‏اکنون اينها در بهشت‏اند؟ يا ناظر به اين است که براي اينها صحنه، صحنه بهشت است؟ به هر حال اين جزاي آخرت نيست جزاي آخرت را بعد ذکر مي‏کند.

يک بيان نوراني از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است که فرمود: «بَادِرُوا إِلَي رِيَاضِ الْجَنَّةِ» برويد به طرف پارک‏هاي بهشت اين همه پارک بهشت هست چرا نمي‏رويد؟ «بَادِرُوا إِلَي رِيَاضِ الْجَنَّةِ» يعني باغ‏هاي بهشت عرض کردند که «وَ مَا رِيَاضُ الْجَنَّةِ»؟ فرمود: «حَلَقُ الذِّكْر»[2] آنجا که بحث تفسير و فقه و احکام و اخلاق و دين الهي است آنجا پارک است چرا نمي‏رويد؟ بعضي‏ها مي‏روند علم حصولي نصيبشان مي‏شود، بعضي‏ها مي‏روند اين مطالب را مشاهده مي‏کنند آن وقت در بهشت‏اند خيلي خوشحال‏اند هرگز نمي‏نالند اعتراضشان را مي‏کنند امر به معروفشان را مي‏کنند نهي از منکر را دارند ولي خوشحال‏اند فرمود برويد در پارک بهشت. عرض کردند کجا پارک بهشت است؟ کجا باغ بهشت است؟ فرمود آنجا که نام خدا و پيغمبر و اهل بيت است بهشت است. مي‏بينيد اين آيه پيام ديگري دارد اين آيه دارد که ابرار از چشمه بهشت مي‏نوشند به نذرشان وفا مي‏کنند مسکين و يتيم و اسير را سير مي‏کنند اين وصف دنياي اينهاست. بعد مي‏فرمايد که ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ﴾ پاداش آخرتي اينها را ذکر مي‏کند. در اين روايت‏هاي معروف تقريباً سي روايت را نقل کردند بيشتر هم هست که «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»[3] دو روايت از اين سي روايتش به اين مضمون است که «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ هِيَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا»[4] من شهر حکمتم اين حکمت بهشت است و تو درِ اين بهشت هستي اين در نظير درهاي معمولي نيست که کل اين اطراف پارک در است و در تمام اين نقطه‏ها وجود مبارک حضرت امير است.

فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ هِيَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا» دو تا روايت به اين مضمون در کنار آن روايت‏هاي سي‏گانه است. معلوم مي‏شود انسان دو گونه مي‏تواند در عالم زندگي کند يکي عالم ظاهري است که بر فرض ياد بگيرد علوم حصولي است؛ يکي اينکه نه، در همين جا حقائق هست اين را هم مرحوم کليني نقل کرده هم مرحوم صاحب معالم نقل کرده؛[5] بين مرحوم صاحب معالم و کليني هر محدثي که آمده اين روايت‏هاي نوراني را نقل کرده که «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»[6] اگر جايي سخن از خدا و پيغمبر و علوم الهي است قبل از اينکه گوينده بيايد يا شنونده بشنود ملائکه مي‏آيند فرّاشي مي‏کنند پرها را پهن مي‏کنند تا آنها بيايند روي پر ملائکه بنشينند. اين حرف‏ها ـ معاذالله ـ مجاز که نيست ملائکه مي‏آيند جناحش و پر را پهن مي‏کند «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ» اينها مي‏آيند قبلاً بال‏هايشان را فرش مي‏کنند پس اگر کسي اهل معنا باشد اين لطائف را ادراک بکند حصولاً و بيابد حضوراً فرشته را درک مي‎کند. يک بيان نوراني مرحوم کليني در کافي از وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل کرد که اگر شما درست راه برويد «لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَة»[7] با فرشته‎ها مصافحه مي‎کنيد حرف‎هاي آنها را مي‎شنويد گفتگو داريد. اينکه مي‎آيد فرش پهن مي‎کند و آقايان هم روي بال ملائکه مي‎نشينند اين کم مقامي نيست. ببينيد آن وقت اين آيه وضعش روشن مي‎شود.

غرض اين است که خداي سبحان در قرآن کريم، بعد از اينکه بِرّ را معنا کرده بَرّ را معرفي کرده جزاي آنها را هم ذکر کرده است اين يک نظم طبيعي است اما اينجا در نظم کارهاي دنيا بهشتي بودن اينها را ذکر مي‎کند مي‎گويد ابرار از چشمه‎هاي بهشتي آب مي‎نوشند نذرشان را وفا مي‎کنند مسکين را سير مي‎کنند اينها تناسب ندارد باهم. معلوم مي‎شود هم‎اکنون اينها در بهشت‎اند هم‎اکنون کار بهشتي مي‎کنند آن جزايش سرجايش محفوظ است آن وقت آيه روشن مي‎شود که ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ﴾ اين فعل مضارع است و مفيد استمرار. ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ﴾ که اين کأس اين ليوان و اين قدح پر خالص نيست مقداري از چشمه کافور در آن ممزوج شده است ﴿مِزاجُها كافُوراً﴾ آن کافور چيست؟ ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ﴾؛ چون مشابه اين هم در همين سوره اين طور است: ﴿وَ يُسْقَوْنَ فيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبيلاً ٭ عَيْناً فيها تُسَمَّی سَلْسَبيلاً﴾[8] زنجبيل چيست؟ نام يکي از چشمه‎هاست به نام سلسبيل. نه اينکه طعم زنجبيل دارد مزاج آن زنجبيل است يا کافور است يعني بخشي از چشمه کافور در آن ممزوج شده است بخشي از چشمه زنجبيل و سلسبيل در آن ممزوج شده است. خالصش را در سوره مبارکه «عبس» و مانند آن که مي‎آيد مشخص مي‎کند که خالص اين برای مقربين است که کتاب ابرار در عليين است ﴿وَ ما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ ٭ كِتابٌ مَرْقُومٌ ٭ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ﴾[9] مقربون خالصش را مي‎چشند البته.

عمده اين است که اين نظم بخواهد سامان بپذيرد معلوم مي‎شود که اينها هم‎اکنون در بهشت هستند هم‎اکنون از قدح بهشتي استفاده مي‎کنند هم‎اکنون از ماء بهشتي بهره مي‎برند و مانند آن؛ لذا فرمود «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ هِيَ الْجَنَّةُ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بَابُهَا» وگرنه با چندين توجيه بايد اين آيه حل بشود براي اينکه آيه دارد که ابرار از کأسي که مزاجش کافور است مي‎آشامند و اين چشمه را خودشان مي‎جوشانند به نذرشان وفا مي‎کنند و مسکين را سير مي‎کنند. اين چه ارتباطي دارد؟ اصلاً جمله معترضه هم باشد بايد وسط باشد صدر جمله اين است که ابرار ﴿يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً ٭ عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً ٭ يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ اين برنامه روزانه اينها را دارد ذکر مي‎کند. اينها در بهشت‎اند از چشمه بهشتي استفاده مي‎کنند به نذرشان وفا مي‎کنند مسکين را سير مي‎کنند، بعد فرمود: ﴿فَوَقاهُمُ اللَّهُ﴾ در قيامت پاداش آنها اين است اين است اين است که مفصّل خوانديم. گفت «خويش را تأويل کن ني ذکر را»[10] اين طور نيست که ما آيات را يا روايات را همه‎اش تأويل بکنيم بلکه خودمان را بايد بالا بياوريم و ببينيم اينها چه مي‎گويند اين طور نيست حضرت که فرمود: «بَادِرُوا إِلَي رِيَاضِ الْجَنَّةِ» برويد در پارک بهشت، اين مجاز باشد. اگر کسي شامه‎اش بسته نباشد اگر کسي چشمش بسته نباشد اگر کسي گوشش بسته نباشد مجلس درس پيغمبر را بهشت مي‎داند؛ يک بهشتي است در اينجا ظهور مي‎کند آن بهشت اکبر و اعيان خارجي در بعد از رحلت است.

﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾، مستحضريد که وفاي به نذر اين است که آن منذور هر طوری هست به همان گونه انجام بگيرد اين در فرمايشات مرحوم آقاي نائيني و امثال آقاي نائيني هست که ممکن است يک چيزي مستحب باشد و با نذر واجب بشود. غالباً سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) بر فرمايش مرحوم آقاي نائيني نقدي داشتند که نماز شب با نذر واجب نمي‎شود مستحب با نذر واجب نمي‎شود نافله با نذر واجب نمي‎شود؛ نذر اين است که انسان منذور را «علي ما هو عليه» انجام بدهد. وفاي به نذر واجب است نه نماز شب؛ حالا اگر کسي نذر کرده است نماز شب بخواند نذر کرده نافله ظهر بخواند نذر کرده نماز جعفر طيار بخواند، نماز جعفر طيار واجب نمي‎شود نماز شب واجب نمي‎شود نافله واجب نمي‎شود، وفاي به نذر واجب مي‎شود؛ کسي نذر کرده نماز شب بخواهد بسيار خوب. اگر قصد وجه لازم باشد بخواهد قصد وجه کند بايد حتماً قصد استحباب بکند، نماز شب را به قصد استحباب بخواند چون نماز شب واجب نشد وفاي به نذر واجب است ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾[11] ﴿أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾ «يوفون بنذورهم»؛ وفاي به نذر واجب است نه نماز شب. اين طور نيست که يک چيزي بالاصالة مستحب باشد بعد با نذر واجب بشود آنکه مستحب است مستحب است هميشه، وفاي به نذر واجب است اگر بخواهد به نذر خود وفا کند بايد نماز شب مستحب را بخواند؛ قصد وجه لازم نيست ولي اگر قصد وجه لازم بود بايد نماز شب را به قصد استحباب بخواند.

«علي أيّ حال» اينها نذر کردند که کسي را سير کنند دارند به نذرشان وفا مي‎کنند. اين وفاي به نذر با همان چشمه خاص جوشيدن و از چشمه استفاده کردن در رديف هم است ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ﴾، عصاره آن است. اين کارها اگر بخواهد مجسم بشود مي‎شود ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ﴾، ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ﴾ اگر بخواهد به چهره دنيايي در بيايد مي‎شود ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾.

مطلب ديگر اينکه برخي از اهل تفسير اين قضيه را خارجي دانستند طرح اين مسئله قضيه خارجي و اينها يک سلسله بحث‎هاي منطقي است خيلي مناسب با بحث‎هاي تفسيري نيست اما حالا ضرورت ايجاب مي‎کند که براي حلّ اشکال؛ براي حلّ اشکال هم در مسئله: ﴿يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ آنجا اشکال کردند که اين جمع است اختصاصي به حضرت امير ندارد؛ هم اين جاها اشکال مي‎کنند که اين جمع است ارتباطي به اهل بيت ندارد؟ ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ ﴿وَ يُطْعِمُونَ﴾ همه اين حرف‎هاي سرجايش قضاياي کلي است و جمع است ارتباطي به آن ندارد! در بحث قبل اشاره شد که ما يک شأن نزول داريم يک فضاي نزول داريم و يک جوّ نزول.

شأن نزول برای آيه است که بايد مشخص بشود اين آيه چه مي‎خواهد بگويد. فضاي نزول برای مجموعه اين سوره است اگر اين سوره در ظرف پنج سال در مکه مثلاً نازل شد بايد رخدادهاي جنگ و غير جنگي که در مکه بود حوادث تلخ و شيريني که در مکه بود ارزيابي بشود تا تعامل متقابل بين حوادث روز و اين آيات نازل شده تبيين بشود. هم حوادث خارجيه خوب تبيين مي‎شود هم تفسير آيات روشن مي‎شود. جوّ نزول برای مجموع قرآن کريم است که در اين 23 سال در بخش‎هاي ملي و محلي، يک؛ در بخش‎هاي منطقه‎اي، دو؛ در بخش‎هاي بين‎المللي، سه. بخش ملي مربوط به خود مؤمنين و مسلمان‎هاست، بخش منطقه‎اي اعم از مسلمان‎ها و مسيحي‎ها و يهودي‎ها است که خدا و قيامت را قبول دارند، بخش بين‎المللي مربوط به جوامع انساني است چه مسلمان و چه غير مسلمان، چه موحد چه ملحد، آيات ناظر به اينهاست مي‎‎فرمايد: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾[12] اينها را در سوره مبارکه «مدّثر» خوانديم فرمود اين ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾،[13] يعني ما حقوق بشر آورديم؛ اين مربوط به بخش بين‎المللي و بخش سوم است.

در اين بخشها هم مي‎فرمايد ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ به کل جهان مي‎فرمايد که چيزي از حق مردم کم نگذاريد حالا چه مسلمان چه کافر. در داخله اسلامي کسي خواست درس بگويد براي چهار نفر، اين بايد خوب مطالعه کند وگرنه وقت کسي را تلف بکند، نهي ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ جلويش را مي‎گيرد. مستحضريد که ما در بين اين کلمات و مفاهيم از «شيء» عام‎تر نداريم اگر هم يک کلمه‎اي پيدا بشود معادل با «شيء» است «شيء» يعني چيز! همه اشيای عالم را شامل مي‎شود همين «شيء» هم جمع بسته شد فرمود هيچ چيز مردم را کم نگذاريد درس مي‎خواهيد بگوييد بحث مي‎خواهيد بکنيد مسئول هستيد کار مردم را مي‎خواهيد در اقتصاد امنيت امانت هيچ چيزي را کم نگذاريد. اين يک دستور بين‎المللي و «حقوقاً للبشر» است که در سوره مبارکه «مدثّر» فرمود: ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾، ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ﴾[14] برای اين بخش سوم. اين قضايای عامه است قضايايي که در علوم مطرح است يا کلي است يا شخصي. اگر شخصي باشد برای گروه خاص است و تجاوز ندارد برای همين چند نفر است؛ زيد اين کار را کرد يا عمرو آن کار را کرده اين قضيه شخصي است.

اگر کلي باشد در علوم معتبر است و قضاياي معتبر است. پس تقسيم «القضيه إما کلية أو شخصية» شخصيه در علوم معتبر نيست روي آن حساب نمي‎شود قضيه کلي يا اعم از ذهن و خارج است مي‎شود قضيه حقيقيه يا خصوص ذهن است در معقولات ثانيه مي‎شود قضايا ذهنيه. مثل «القضيه کذا»، «النوع کذا»، «الجنس کذا» اينها در ذهن است ما در خارج نوع و جنس نداريم؛ يا مخصوص خارج است مثل قضاياي خارجيه. قضيه خارجيه کلي است نه شخصي منتها فقط افرادي که در خارج‎اند را شامل مي‎شود. پس «القضية إما کلية أو شخصية» شخصيه را مي‎گذاريم کنار. قضيه کلي يا اعم از ذهن و خارج است مي‎شود حقيقيه؛ يا مخصوص ذهن است مي‎شود ذهنيه يا مخصوص خارج است مي‎شود خارجيه؛ ولي قضيه خارجيه قضيه کلي است جريان اهل بيت که اتفاق افتاده است قضيه شخصي است، چهار پنج نفر(عليهم السلام) اين کار را کردند همين! نه اينکه خيلي‎ها اين کار را کردند؛ نظير «قتل من في العسکر» و امثال آن که بشود قضيه خارجيه.

اين چون در بعضي از تفاسير آمده بايد عنايت بکنيد که آنچه مربوط به اهل بيت است قضيه شخصيه است. اما آن نقدهايي که فخر رازي و امثال فخر رازي همواره اين نقد را دارند هم در جريان زکات رکوع وجود مبارک حضرت امير، هم اين آيه سوره مبارکه «انسان». اين آيه اصل کلي را ذکر مي‎کند به نحو قضيه خارجيه، خود اصل کلي قضيه خارجيه است؛ اما حالا چه کسي زير بار اين قضيه خارجيه رفت و آن را امتثال کرد همين خاندان ولاغير! «لو کان لبان». غير از وجود مبارک حضرت امير کسي نبود در آن صحنه که در آن مسجد ﴿يُقيمُونَ الصَّلاةَ﴾ بشود، ﴿يُؤْتُونَ الزَّكاةَ﴾ بشود ﴿وَ هُمْ راكِعُونَ﴾. اين لفظ ظرفيت دارد ولي آنکه در خارج اتفاق افتاده است همين ذات مقدس بود و لاغير! بحث در اين نيست که اين ظرفيت ندارد بحث در اين است که اين ظرفيت دارد ولي غير از اينها کسي اين کار را نکردند.

پرسش: ...

پاسخ: اگر کسي اين طور باشد بله مشمول آيه است. اين تأسي کرده به مولايش. اينها در حقيقت شاگردان و اصحاب و دست‎پروردگان همان ذوات قدسي هستند همان کارها را ياد گرفتند و مي‎کنند. آنها مبتکر اين عمل‎اند امام اين عمل‎اند، اين مؤمنين شاگردان آن عمل‎اند مأمومين هستند؛ البته به اندازه درجات خودشان. اگر کسي در اين حدّ باشد بگويد ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾، بله. اما آن گونه چه کسي مي‎تواند بگويد ﴿لِوَجْهِ اللَّهِ﴾؟ هم‎اکنون که اين شخص دارد اين کار را انجام مي‎دهد به بسياري از قيود بسته است. اين يک فرض است که کسي بتواند بگويد ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً ٭ إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَريراً﴾ تا آخر بايد اين طور باشد. آنکه خوفش محدود است نشاطش محدود است کارش ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾[15] است بايد آن گونه باشد اگر چنين کسي پيدا شد بله اما صرف اينکه اطعام سه شب اطعام بدهد به ديگري که نيست مثل اينکه کسي بگويد که ﴿إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[16] ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[17] که تمام شئون من براي خداست اگر کسي چنين کسي بشود باز همان اهل بيت هستند سخن از اين نيست که کسي سه شب افطاري بدهد سخن از اين است که بگويد ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ و بگويد از هيچ چيزي نمي‎ترسيم فقط عنايت الهي، به هيچ چيزي اميدوار نيستيم مگر به لطف الهي؛ اگر يک چنين کسي پيدا بشود در حقيقت باز همان‎ها هستند.

پرسش: ...

پاسخ: اين مصداق خارجي‎اش که حقيقيه نيست شخصي است. وجود مبارک حضرت امير يک کاري کرد که تمام کارها مرهون اوست و وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان فتح خيبر فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‏».[18] اين عزيزاني که حالا هفته دفاع مقدس است خدا همه اين شهدا را با شهداي کربلا محشور کند که اينها به ما شرف و آبرو دادند اسلام را آبياري کردند. اين عزيزان خيلي‎ها به ما مي‎گفتند که دعا کنيد ما شهيد بشويم، ما غالباً به اينها مي‎گفتيم که دعا مي‎کنيم آنچه خير است پيش بيايد؛ گاهي فتح بالاتر از شهادت است نشانه‎اش حضرت امير است جريان شهادت حضرت امير که در فضيلت او که بحثي نيست اما پيروزي حضرت امير از شهادت او بالاتر است مشابه اين «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ» درباره شهادت حضرت امير نيامده است. فرمود «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‏»، چرا؟ براي اينکه آن روز تمام اسلام در برابر تمام کفر ايستاد طبق: «بَرَزَ الْإِيمَانُ‏ كُلُّهُ إِلَي الشِّرْكِ كُلِّه‏»[19] و حضرت فاتحانه از صحنه بيرون آمد اگر ـ معاذالله ـ آن روز شکست خورده بود کل اسلام بساطش برچيده شده بود. «وَدّ» اسم يکي از بت‎هايي بود که پيش بت‎پرست‎ها خيلي محترم است از زمان نوح چنين نامي بود؛ اينکه در قرآن کريم «يغوث و يعوق و نَسر و وَدّ» دارد[20] اين بود تا عصر جاهليت بت رسمي اينها «وَدّ» بود و هر نعمتي هم که يافت مي‎شد مي‎گفتند اين به برکت «وَدّ» است و خودشان را به جاي اينکه عبد الله بدانند عبد «وَد» مي‎دانستند همين عمروبن عبدوَد آمد با پرش وارد مدينه شد. اگر ـ معاذالله ـ حضرت امير در آن صحنه کشته مي‎شد، اثري از اسلام نبود. اينکه «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‏»، اين فتح به مراتب از شهادت بالاتر است اين است که ما دعا مي‎کنيم عزيزان ما فاتح بشوند نه شهيد.

پس غرض اين است که اصل اصل کلي است اما آنچه در خارج واقع شده است يک نفر است. قضيه حقيقيه نطاق قرآن کريم است اما شأن نزول آن يک شخص است و غير از اين هم واقع نشده است و واقع هم نمي‎شود براي اينکه اين حدّ ديگر کيست؟ کسي اين طور مشي کند! عمده آن صدر قضيه است که اول فصل است يعني اينها در بهشت دارند راه مي‎روند هيچ آسيبي هم نمي‎بينند و از وجود مبارک امام باقر(سلام الله عليه) سؤال کردند که شهداي کربلا اينها در ميدان که تير از هر طرف مي‎آمد اينها چقدر درد مي‎کشيدند؟ اول که اين طور نبودند. اين روايت نوراني را نگاه کنيد که انسان به کجا مي‎رسد؟ چه مي‎بيند؟ چه مي‎شود؟ به حضرت عرض کردند اين همه تير سي هزار نفر براي هفتاد نفر؟ اينها چگونه اين تيرها را تحمل مي‏کردند؟ تير از يک طرف شمشير از يک طرف نيزه از يک طرف، بی‎آبی! حضرت فرمود اگر شما با دو انگشت خود مقداري از گوشت انگشت ديگر را فشار بدهيد چقدر درد مي‎آيد؟ اينها اين همه تيري که مي‎آمد همين قدر احساس مي‎کردند؛[21] اين روح به کجا متوجه است؟ چرا آدم تخدير شده و بي‎حس شده را ارباً اربا مي‎کنند اين اتاق عمل که مي‎برند همين است در اتاق عمل اين بدن را ارباً اربا قطعاتي تقسيم مي‎کنند و اين درد را احساس نمي‎کند چرا؟ درد او پا که احساس نمي‎کند روح احساس مي‎کند اين روح تخدير شده است جاي ديگر است و بدن توجه ندارد حالا اگر کسي زنده بود روحش به جاي ديگر توجه داشت اين دردي را احساس نمي‎کند. فرمود شهدا در روز عاشورا درد را به همين اندازه احساس مي‎کردند اما اول که اين طور نبودند.

غرض اين است که اين دو تا آيه صدر قضيه که سرفصل است خيلي حرف دارد که ابرار در چشمه‎هاي بهشت به سر مي‎برند و از چشمه‎ها مي‎نوشند وفاي به نذر دارند و إطعام مسکين دارند اينکه تمام شد آن وقت پاداش اخروي اينها را ذکر مي‎کند.

کد

[1] . سوره بقره، آيه177.

[2]. من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص409.

[3]. التوحيد(للصدوق)، ص307؛ الأمالي(للصدوق)، النص، ص345.

[4]. الأمالي(للصدوق)، النص، 388.

[5] . معالم الدين، ص11.

[6]. الکافي(ط ـ الاسلامية)، ج1، ص34.

[7]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص424؛ تهذيب الأحكام (تحقيق خراسان)، ج‏6، ص24.

[8] . سوره إنسان، آيات 17 و 18.

[9] . سوره مطففين، آيات 19 ـ 21.

[10] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش59؛ «کرده‌ای تاويل حرف بکر را ٭٭٭ خويش را تاويل کن نه ذکر را».

[11]. سوره مائده، آيه1.

[12]. سوره أعراف، آيه85.

[13]. سوره مدثر، آيه36.

[14]. سوره مدثر، آيه31.

[15]. سوره بقره, آيه165.

[16]. سوره انعام، آيه162.

[17]. سوره انعام، آيه79.

[18]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‏4، ص86.

[19]. كنز الفوائد، ج‏1، ص297.

[20] . سوره نوح، آيه23؛ ﴿وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ نَسْراً﴾.

[21] . الخرائج و الجرائح، ج‏2، ص848.

انتهای پیام
captcha