به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین سیدیدالله یزدانپناه، استاد برجسته عرفان و فلسفه، شب گذشته، 14 اردیبهشتماه، در برنامه «سوره» که از شبکه چهارم سیما پخش شد، به ارائه توضیحاتی درباره بطون قرآن پرداخت که در ادامه میخوانید؛
در قرآن کریم بیانی آمده است که فرمود: «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ»، این کتابی که دست ماست، در ابتدا آیاتش فشرده بود، سپس تفصیل داده شد که نشان میدهد یک سطح فشرده و یک سطح تفصیل یافته از قرآن داریم. همچنین در آیه چهارم سوره زخرف فرمود: «إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»، یعنی ما آن کتاب را به صورت قرآن عربی درآوردیم. به عبارت دیگر، گویا قبل از آن، قرآن عربی نیست. فرمود آن را قرآن عربی قرار دادیم که شاید تعقل کنید و در آیه بعد دارد که همین قرآن در «أُمِّ الْكِتَابِ»؛ یعنی آن کتاب اصلی و مادر، علو داشت و حکیم بود.
بنابراین قرآن یک ساحت «أُمِّ الْكِتَابِ» دارد. اگر کسی بداند قرآنی که در اینجاست، ریشهدار است، میتواند از بطون قرآن صحبت کند که برخی عرفا از آن به خزائن قرآن تعبیر میکنند. رسول خدا(ص) فرمود که قرآن هفت بطن یا هفتاد بطن دارد. اینها بطون وجودی است و بعد تبدیل به بطون معنایی میشود.
در مورد رسیدن به این بطون حقیقی هم خداوند راه را نشان داد و فرمود: «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛ یعنی راه رسیدن به بطون حقیقی طهارت معنوی است، ولی راه رسیدن به معانی قرآن و بطون معنایی، تدبر در قرآن است، چه اینکه قرآن دارای بطون وجودی و بطون معنایی است.
اگر کسی بطون وجودیاش را پی بگیرد، سر از هفت یا هفتاد بطن درمیآورد و در قرآن به این اشاره شده است و خاصیتهای متفاوتی هم دارد. اینجا قرآن مفصل است، اما آنجا محکم و حکیم است و اگر این مسائل را کنار برخی از عواملی که قبلاً پیرامون آنها بحث میکردیم بگذاریم، به این نتیجه میرسیم که قرآن، در عوالم بالاتر ریشه دارد و بلکه قرآن در حقیقت اصلی عالم و مفاتیحالغیب خدا ریشه دارد و از آنجاست که نازل میشود.
برخی، قرآن را در سطح ظاهر میبینند و به همین دلیل ازل و ابد را گم میکنند، اما اگر به داشتن این عوالم برای قرآن قائل باشیم، میبینیم که ازل و ابد در قرآن جمع است و لذا فوق زمان و مکان میشود. در زمان و مکان خود را نشان میدهد، اما فوق زمان و مکان است. اگر کسی آن حقایق باطنی را بداند، میتواند به این مسئله فوقیت زمان و مکان قرآن هم پی ببرد.
در بحثهای کلامی این دقتها نبوده است، اما در فضای عرفانی، برخی مانند امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی بحثهایی دارند و علامه در المیزان، به صورت فراوان به این بحث پرداخته است که باید این سطوح را قبول کرد که «أُمِّ الْكِتَابِ» داریم و در آنجا صحبت از الفاظ نیست. اگر کسی این مسئله را بداند، نزول وحی از طریق جبرئیل به رسول الله(ص)، به شکل الفاظ را هم میفهمد. خداوند فرمود: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» این قول جبرئیل است که ریشه در بطونی دارد که جبرئیل در آن وصل است.
در روایات داریم که تمام تأویلات قرآن را رسول خدا(ص) میداند و این یعنی، ایشان وصل به اصل شده و لذا گاهی که جبرئیل میخواست آیهای را بخواند، رسول خدا(ص) زودتر آن را میفرمود و قرآن فرمود که عجلهای برای این کار نداشته باش. ولی از یک جهت باید جبرئیل بیاید که قرآن آن را توضیح داده است، اما چرا جبرئیل باید واسطه شود؟ چون جبرئیل حقیقتی آنسویی است و از عوالم بالاتر وصل به این عوالم پایینتر شده است. کیفیت وصل او نیز در بحثهای مفصل صدرایی آمده که با آیات و روایات حل شده است.
یک مسئله هم عبارت از راههای رسیدن به بطون قرآن است. یک راه برای رسیدن به بطون این است که به حقیقت قرآن برسیم و بعد بطون معنایی را کشف کنیم که این راه، راه خصّیصین و اهل بیت(ع) است و لذا اهل بیت(ع) و رسول خدا(ص) وقتی از آیات میگویند، میدانیم به عمق وصل هستند و از ریشه به سمت معنا میآیند، اما یک راه دیگر به نام تدبر داریم که برای رسیدن به بطون معنایی است. البته برای رسیدن به بطون حقیقی باید راه شهود را طی کرد، اما برای بطون معنایی راه تدبر را داریم که شیوهای هم دارد که در المیزان نمونههایش را میبینیم.
اما بحث دیگر هم در باب این است که آیا معرفت عرفانی علم غیب است یا خیر. علم غیب، یک نوع اطلاع بر عوالم باطنی عالم است و این اطلاع نیز از سنخ اطلاعات حصولی نیست، بلکه حضوری است و این ارتباط حضوری را علامه طباطبایی در آیه «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» توضیح داده است. عرفا نیز همین طور هستند و یک اتصال با عوالم بالاتر پیدا میکنند. اما چطور متصل میشوند؟ این را در تعبیر قرآنی فرمود که «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛ یعنی طهارت و اخلاص معیار این اتصال است.
در کار عرفا نیز اصل بر همین است؛ یعنی اصل بر حذف قیودات قرار داده میشود. اینکه فرمود «الهی هَب لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلیکَ»؛ یعنی اگر این قیودات حذف شود، انسان وصل خواهد شد، ما وصل هستیم، اما آن قدر حجابها روی حجابها آمده است که از آن عوالم خبر نداریم. همچنین مراد از طهارت، پاکی از امور دنیوی و از خطورات قلبی و خلافهایی است که در باطن میگذرد که باید همه را حذف کرد. گاهی یک عارف، برای گرفتن این خواطر خون دل میخورد و گاهی چنان ناله میزند که چرا این اندیشه غلط برای من پیش آمد.
شیوههای باطنی سلوکی را که طی میکنند، راه تهذیب نفس و یا راه معرفت نفس است که باعث میشود، از سطح به سمت عمق حرکت صورت میگیرد. بنابراین، این حجابها که برداشته میشود انسان به عوالم بالاتر دست پیدا میکند.
انتهای پیام