کد خبر: 3898352
تاریخ انتشار : ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۳
حجت‌الاسلام سروش‌محلاتی تشریح کرد؛

آسیب استبدادزدگی بر عقاید دینی

حجت‌الاسلام سروش‌محلاتی با بیان اینکه به علت تنفس مسلمانان در رژیم‌های استبدادی در ادوار مختلف ذهنیت استبدادزده بر عقاید دینی ما نیز آفت‌زده است، گفت: توحید و نبوت ما نیز آفت استبداد دارد. تصور ما از توحید این است که خدا در رأس نظام خلقت و آفرینش مانند یک پادشاه جبار عمل می‌کند. در حالی که از خدا سؤال نمی‌شود چون بهترین کار را انجام می‌دهد.

به گزارش ایکنا، نشست «نهج‌البلاغه و معضل استبداد دینی» شب گذشته، 22 اردیبهشت‌ماه، با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین محمد سروش‌محلاتی برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم پخش شد که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

بر اساس نظر برخی از متفکرین اسلامی، هسته استبداد عبارت از آن است که حاکم خود را در جایی ببیند که حاضر به پاسخگویی به دیگران نباشد. مقام و رتبه خدایی را برای خود ادعا کند، با این تفاوت که خدا آفریدگار جهان است، اما حاکم و فرمانروا اگرچه خالق نیست، اما همان منزلت را دارد و کسی نمی‌تواند از او سؤال کند. او می‌تواند هر کاری را بکند، اما هیچ‌کس حق اعتراض یا پرسش را ندارد.

اصل استبداد دینی به صورت مشکل و معضل اینجاست و استبداد ناشی از اختیارات زیاد نیست. استبداد از اینجا ناشی می‌شود که شخص اختیار دارد، اما پاسخگو نیست. اصل تعبیر در سوره انبیا آمده است که خدا از کار خودش مورد سؤال قرار نمی‌گیرد، اما دیگران مورد سؤال قرار می‌گیرند که این تعبیر در مورد حق‌تعالی است. اما چون گاه حاکم در حکومت اسلامی خودش را در این جایگاه قرار می‌دهد، لذا در مورد او نیز این تعبیر به کار می‌رود. ولو اینکه به صراحت نسبت به این مسئله واکنش نشان نمی‌دهد و می‌گوید عبد خداست، اما وقتی نوبت به این می‌رسد که در مورد رفتار او سؤالی مطرح شود که چرا این کار را کرده‌ای؟ آنجاست که از پاسخ دادن استنکاف می‌کند و حداکثر این است که می‌گوید در پیشگاه خدا پاسخگو هستم، اما خود را در برابر انسان‌ها پاسخگو نمی‌بیند.

این یک سوءتعبیر از مسئله توحید و معارف اسلامی است. یک قیاس خطرناکی در اینجا وجود دارد و آن اینکه شخصی فکر می‌کند که نظام سیاسی کشور را آن طور اداره می‌کنم که خدا نظام هستی را اداره می‌کند. خدا در رأس هرم هستی قرار دارد و جهان را اداره می‌کند با این ویژگی که از او سؤال نمی‌شود، من نیز در رأس یک نظام سیاسی هستم. با یک شیوه هم جهان و هم جامعه تدبیر می‌شود. این تفکر خطرناک و زیان‌آور پیش از اینکه یک انحراف سیاسی تلقی شود، یک انحراف اعتقادی است و ناشی از بدفهمی و کج‌فهمی در مسئله توحید است. این تصور غلط که نسبت خدا با جهان نسبت یک حاکم جبار و قلدر با مردم است.

آسیب‌های استبدادزدگی

به دلیل اینکه ما مسلمانان در طول تاریخ استبدادزده هستیم و در ادوار مختلف پیوسته در رژیم‌های استبدادی تنفس کرده‌ایم و ذهنیت ما دینی هم بوده است و حاکمان نیز کم و بیش مستمسک دینی داشته‌اند، این ذهنیت استبدادزده بر این تأثیر گذاشته که عقاید دینی ما نیز آفت‌زده است. توحید و نبوت ما نیز آفت استبداد دارد. این فرهنگ اجتماعی عقاید را نیز آفت‌زده کرده است.

تصور ما از توحید این است که خدا در رأس نظام خلقت و آفرینش مانند یک پادشاه جبار عمل می‌کند. این ذهنیت برخاسته از شرایط اجتماعی ماست. علامه طباطبایی تعبیری دارد و می‌گوید که در ذهنیت بسیاری از مردم رابطه خدا با مردم رابطه یک فرمانروای جبار و دیکتاتور با بردگان و بندگان خودش است. ما این نسبت که بین خودمان با مردم وجود دارد را تعمیم دادیم و بین خدا و بندگان خود تصور کرده‌ایم.

خدا در ذهن ما یک خدای مستبد و دیکتاتور و بی‌منطق است. مجسمه‌ای از پادشاهان مستبد را که روی زمین دیده‌ایم در آسمان قرار داده‌ایم و می‌پرستیم و چون با آن خدای قلدر آشنا شده‌ایم، برای ما راحت است که روی زمین نیز شخصی را با این ویژگی‌ها در یک مدل کوچک‌تری ببینیم و بپذیریم. در واقع توحید ما اشکال دارد.

درک معاویه از خدا در راستای دیکتاتوری بود

همان طور که علی(ع) گاه برای اصحاب خطبه می‌خواندند، معاویه نیز خطبه‌هایی برای مردم شام داشت و برخی‌ها مربوط به جریان صفین است. شامیان وقتی حرکت کردند و برای جنگ آمدند معاویه سخنرانی‌هایی دارد و در یکی از آنها که ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه خود آورده است، این طور آمده که معاویه سخنرانی کرد و آنها را برای جنگ تحریک می‌کرد. جالب این است که معاویه وقتی در ابتدای سخنرانی خطبه‌ای را می‌خواند تأکیدش روی این است که خدا «فعال ما یشاء» و «لا یسئل عما یفعل» است و می‌گوید توحید این است و می‌خواهد بگوید شما قبول کنید این حقیقت را که خدا این طور است و اگر کس دیگری هم این طور رفتار کرد، دارد بر اساس چیزی که خدا می‌خواهد عمل می‌کند.

اما به خطبه‌های امام(ع) نیز رجوع کردم تا ببینم آیا این تعبیر «لا یسئل عما یفعل» را دارند یا خیر. دیدم هیچ موردی در نهج‌البلاغه و جای دیگر وجود ندارد. خطبه‌ای که از معاویه نقل شده این است که خدا در آنچه در اختیار دارد با هیچ‌کس مشورت نمی‌کند و هرچه تصمیم گرفت همان نافذ می‌شود. از آنچه انجام می‌دهد نیز سؤال نمی‌شود. اینها ذهنیت‌هایی است که به مردم القا می‌شود تا بر این اساس جامعه را اداره کنند.

آیا این تصور واقعا درست است؟ در مسئله توحید «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» یعنی چه؟ اگر بنا است صفات الهی را بشناسیم، باید مجموعاً تأمل کنیم که این عبارت چیست و با بقیه آیات چطور قابل فهم است. خداوند در آیات زیادی باب احتجاج با مردم را باز گذاشته است و خودش فرموده که به حجت و برهان و دلیل خاضع هستم و منطق را قبول می‌کنم و بر اساس منطق با شما تعامل می‌کنم. خدایی که مالک ما است خودش می‌گوید با منطق با شما مواجهه دارد.

این آیه در سوره نساء است که «رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ» پیامبران را برای بشارت و انذار فرستادم، برای اینکه حجت را تمام کنم. اما کسی که خود را در جایگاه خدا قرار می‌دهد آیا قبول می‌کند که خدا حجت را قبول می‌کند و او نیز حاضر است حجت را بپذیرد.

تعهد خدای آسمان‌ها در برابر حجت

خدای آسمان‌ها در برابر حجت تسلیم است، اما کسانی که حاکم هستند و مدعی خدایی، آیا بر این اساس عمل می‌کنند؟ در سوره فرقان وقتی وعده بهشت مطرح می‌شود می‌فرماید «كَانَ عَلَى رَبِّكَ وَعْدًا مَسْئُولًا»، یعنی ما که وعده بهشت دادیم، این وعده بر عهده ما است و تعهدی از ناحیه ما است و مسئله این نیست که خدا هرگونه عمل می‌کند. کسانی که ادعای خدایی می‌کنند آیا حاضرند به وعده‌های خودشان پایبند باشند؟ آنهایی که خدانمایی می‌کنند می‌توانند به وعده‌هایی که دادند عمل کنند؟

اما یک پرسش این است که آیا انسان می‌تواند از خدا سؤال کند یا خیر؟ ابراهیم(ع) از خدا سؤال می‌کند که خدایا چطور مردگان را زنده می‌کنی؟ خطاب شد که مگر ایمان نیاوردی؟ گفت برای اطمینان است. آیا خدا به او گفت ساکت باش؟ حق پرسیدن نداری؟ آنچه انجام می‌دهیم بر اساس حق و عدل است و همین بس؟ خیر، خدا قبول کرد و به او نشان داد.

قرآن نشان می‌دهد که گاهی اوقات انسان‌ها در مواجهه با خدا نه‌تنها می‌پرسیدند و می‌خواستند، که از باب اعتراض وارد می‌شدند و خدا آنها را می‌پذیرفت و از این بندگان که الحاح و جدال می‌کردند خداوند تمجید هم می‌کند. ابراهیم(ع) وقتی مشاهده کرد که فرشتگان عذاب برای هلاکت قوم لوط آمدند، شروع به جدال با خدا کرد که جلوی عذاب را بگیرد. تعبیر خدا این است که «يُجادِلُنا في‏ قَوْمِ لُوطٍ» نه‌ این که از ما بخواهد که عذاب برداشته شود، بلکه این جدال و الحاح در خواستن است.

ممکن است بگویید کار بدی کرده، اما اگر این طور است خدا چرا نقل کرده و بعد او را مذمت نکرده است؟ همان جایی که جدال ابراهیم(ع) را می‌گوید بالاترین تعریف را از ابراهیم(ع) می‌کند که «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» و او را می‌ستاید که جلوی عذاب را بگیرد، اما اگر ما بودیم ابراهیم(ع) را متهم به فساد می‌کردیم و هزار انگ دیگر به ابراهیم(ع) می‌زدیم، اما ابراهیم(ع) هم جدال کرد و هم خدا از او تعریف کرد.

از خدا سؤال نمی‌شود چون بهترین کار را انجام می‌دهد

علامه طباطبایی اشاره می‌کند که برخی گفته‌اند منظور از «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» این است که خدا قاهر و ما مقهور هستیم؛ لذا اصلا امکان ارتباط و سؤال نیست و دست ما به خدا نمی‌رسد که بخواهیم سؤال بکنیم. علامه در آنجا وقتی به این نظر می‌رسد و این سخن را نقل می‌کند، می‌گوید این حرف بی‌ربط است. چرا؟ به این دلیل که اینها فکر کرده‌اند که خداوند مانند پادشاهان جبار است که چون بالا است اجازه نمی‌دهد که دیگران حرف بزنند. علامه می‌گوید که این‌ها برخاسته از ذهنیت‌های استبدادزده است. خداوند اگر این تعبیر را دارد، به این دلیل است که چون کارش بهترین کار است. وقتی که کسی کارش بهترین باشد، خللی در کار او نیست تا جایی برای سؤال وجود داشته باشد.

به کسانی که خود را خدا می‌دانند می‌گوییم که ایرادی ندارد شما نیز «لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ» بشوید اما خدا حرف همه را هم می‌شنود. حاجب‌ها را کنار بگذارید و حرف‌ها را بشنوید و جوابی ندهید. حاضرید؟ در دعای ابوحمزه است که می‌گوییم خدا حاجات ما را متکفل شده و پاسخ می‌دهد و هرچه بخواهید به شما می‌دهد و کار ما را پشت گوش نمی‌اندازد. متأسفانه این مفاهیم که دقیق و عمیق است ابزاری برای توجیه رفتارهای مستبدانه و قلدرمآبانه در تاریخ قرار گرفته است.

امام علی(ع) در برابر مردم خضوع می‌کند و می‌نشیند و می‌گوید هرچه می‌خواهید بپرسید و راه برای پرسش و اعتراض را باز می‌گذارد و از طرف دیگر به کسانی که از او تعریف می‌کنند می‌گوید با من آن گونه سخن نگویید که با جباران سخن می‌گویید. اگر بنای بر توحید باشد ما توحید را از علی(ع) باید فرا بگیریم. ذهنیت ما در باب توحید باید باز و شفاف باشد و اگر این ذهنیت قرآنی باشد و توحید برای ما هضم شود، زمینه سوءاستفاده از این معارف قرآنی از بین خواهد رفت.

انتهای پیام
captcha