ده‌ها «رومینا» هر روز به قتلگاه‌ خود بازگردانده می‌شوند
کد خبر: 3901504
تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۶
در پی خلأ قانونی؛

ده‌ها «رومینا» هر روز به قتلگاه‌ خود بازگردانده می‌شوند

هر روز در کشور ده‌ها کودک آزاردیده از سوی والدینشان به دستور قضایی به محل شکنجه خود بازگردانده می‌شوند و نه‌تنها قانون نداریم، بلکه نقش مداخله‌گری قوی اورژانس اجتماعی و حضور قضات ویژه کودکان هم در این میان نادیده گرفته می‌شود.

به گزارش ایکنا، هر از چند گاهی اتفاق‌هایی در کشور رخ ‌می‌دهد که هزاران بار پیش از آن هم رخ داده اما در سکوت مردم، رسانه‌ها و مسئولان با پرده‌پوشی به فراموشی سپرده شده است. البته اتفاقاتی هم بوده که قبل از آن بارها و بارها رسانه‌ها در خصوص آن هشدار داده‌اند اما با بی‌توجهی مسئولان در نهایت به فاجعه منجر شده است؛ اما مقصر کیست؟ بیایید این بار واقعاً به دنبال مقصر بگردیم.

متأسفانه باید گفت خبر کشته شدن یک کودک به دست پدر(والدین) خبر جدیدی نیست و تأسف‌بار اینکه بارها و بارها رسانه‌ها به نقل از متخصصان اعلام کرده‌اند که بیش از 70 درصد کودک‌آزاری‌ها در کشور توسط والدین صورت می‌گیرد اما همچنان هیچ قانون قوی‌ای برای حمایت از کودکان در برابر والدینی که نه مسئولیت خود به عنوان پدر و مادر بلکه ساده‌ترین وظیفه انسانی خود را هم انجام نمی‌دهند، وجود ندارد.

لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان هم که سال‌هاست در گیر و دار مجلس‌های مختلف و شورای نگهبان است؛ نکته دردآور اینکه بحث‌برانگیزترین ماده این لایحه که شورای نگهبان به آن اشکال وارد کرده در خصوص مجازات والدینی است که به فرزند خود آسیب وارد کرده‌اند.

«طبق ماده ۹ لایحه، هرگاه بی‌احتیاطی، بی‌مبالاتی، نبود مهارت یا رعایت نکردن نظامات از سوی والدین، اولیا یا سرپرستان قانونی کودک و نوجوان یا اشخاصی که مراقبت از کودک و نوجوان را برعهده دارند یا در امور مربوط به کودکان و نوجوانان فعالیت می‌کنند، باعث فوت کودک، فقدان یکی از حواس یا قطع و نقص عضو، جراحت سر و صورت و یا گردن و سایر صدمات به کودک شوند، به حبس و جزای نقدی محکوم خواهند شد».

کودکان بی‌پناه در مقابل والدین شکنجه‌گر

شورای نگهبان با توجه به حقی که والدین در مورد تربیت و مراقبت از فرزندشان دارند، نسبت به این موضوع ایراد وارد کرده‌ و حاضر به پذیرش مجازات والدین خاطی نیست. البته اصلاح این لایحه، ارسال آن به مجالس مختلف و تکرار ارسال به شورای نگهبان باعث شده عملاً آخرین اصلاحات وارده به آن را ندانیم اما مسلم است که این لایحه همچنان به قانون تبدیل نشده و برخی کودکان ایرانی در مقابل والدین خود که به دلیل بیماری، مشکلات روانی یا هر دلیل دیگری آنها را مورد آزار و اذیت، شکنجه و حتی قتل قرار می‌دهند، بی‌پناه هستند.

اما مسئله مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که در مسئله آزار و اذیت کودکان به دست والدین اگرچه نبود قانون قوی مسئله اصلی است و باید به سرعت این خلأ بزرگ حل شود، اما مسائل مهم دیگری نیز در این رابطه نقش دارند.

متأسفانه هنوز در کشور ما جایگاه اورژانس اجتماعی به عنوان یک نهاد حامی آسیب‌دیدگان شناخته نشده است. در مورد قتل رومینا، اگر در پی امتناع این دختر از بازگشت به خانه، وی را به اورژانس اجتماعی تحویل می‌دادند و کارشناسان این مرکز با بررسی وضعیت روانی والدین وی از او حمایت کرده و مانع بازگشت رومینا به خانه می‌شدند، قدر مسلم این اتفاق تلخ رخ نمی‌داد. اما متأسفانه علی‌رغم اعلام نگرانی از سوی این دختر، وی را به پدرش که ولی قانونی او محسوب می‌شود تحویل داده‌اند که این مسئله باید حتماً از سوی مسئولان امر مورد بررسی قرار گیرد.

البته در موضوع حمایت اورژانس اجتماعی از کودکان آسیب‌دیده یا در معرض آسیب هم یک مشکل بزرگ دیگر وجود دارد. برای هر کودکی در صورت آزار دیدن و تحویل به اورژانس اجتماعی پرونده تشکیل می‌شود و این قاضی دادگاه‌ است که تعیین می‌کند آیا کودک به والدینش بازپس داده شود یا خیر اما متأسفانه بیشتر بچه‌ها به والدین سپرده می‌شوند که باید این مسئله را قوه قضائیه با دقت پیگیری کند.

اسفندماه سال 97 خبرنگار ایکنا، با حضور در یکی از مراکز اورژانس اجتماعی کشور از نزدیک شاهد اتفاقی شبیه فاجعه رومینا بود. البته با هوشیاری و فداکاری مأموران اورژانس اجتماعی اتفاقی که برای رومینا رخ داد برای دو خواهر آزار دیده توسط پدر رخ نداد.

باز نشر این گزارش ابعاد بیشتری از فاجعه‌هایی که هر روز در کشور رخ می‌دهد را عیان می‌کند:

«دو خواهر هستند؛ پرونده چهار ساله آنها دوباره به جریان افتاده، پدر بیماری روانی دارد و بیماریش عود کرده است؛ از اول هم رفتار خشونت‌آمیز داشته اما با شدت و ضعف. دخترها می‌گویند همین رفتارهای پدر و استرس‌هایی که به مادرشان وارد کرده باعث شد مادر در دوره بارداری، خونریزی و فوت کند.

همین چند ماه پیش پدر برای هزارمین بار دعوا راه می‌اندازد و دختر بزرگش را کتک می‌زند، ضربه‌ای که به سر دختر می‌خورد باعث شکافته شدن ابرو و خونریزی شدید می‌شود. زخم را بخیه می‌زنند، اما برای تمام عمر جای آن زخم بالای پیشانی و جای آن ترس، اضطراب و اندوه درون قلب و بر روی تمام خراش‌های روحش باقی خواهد ‌ماند.

میله را نشانشان می‌دهد و می‌گوید داغش می‌کنم و می‌گذارم روی صورتتان!

روز گذشته دوباره پدر کنترلش را از دست می‌دهد و میله‌ای برمی‌دارد و محکم به پای یک دختر و دست دختر دیگرش می‌زند، میله را نشانشان می‌دهد و می‌گوید داغش می‌کنم و می‌گذارم روی صورتتان! دخترها می‌ترسند با همان پای دردآلود تا خانه عمه‌شان فرار می‌کنند و پناه می‌گیرند. پدرشان می‌آید و آنجا دعوا راه می‌اندازد و دخترها را مجبور می‌کند به خانه بازگردند. این دفعه نوبت چکش است. چکش را برمی‌دارد تا دخترانش را ادب کند. دخترها می‌ترسند و فرار می‌کنند. لباس گرمابخش تنشان نیست، نیمه‌شب است و در همین هوای سرد زمستان انتهای کوچه کنار هم می‌نشینند، هیچ جایی را ندارند خدا بهشان رحم می‌کند که با آن حالشان گیر گرگ‌های خیابانی نمی‌افتند. بالاخره بنده خدایی کمکشان می‌کند و با ۱۲۳ اورژانس اجتماعی تماس می‌گیرند؛ امن‌ترین جای ممکن.

کارشناسان مرکز اورژانس اجتماعی معتقدند به دلیل شرایط پرونده، دیگر صلاح نیست دخترها به خانه بازگردند، باید پدر درمان شود و در صورت اطمینان از سلامت روانی او امکان بازگشت بچه‌ها فراهم شود. بچه‌ها هم اصرار دارند به خانه برنگردند.

بچه‌ها با مأمور کلانتری به پدر تحویل داده‌ شوند و رسید دریافت شود

اما بعد از یک روند طولانی، بالاخره اکنون دو دختر بی‌پناه در کنار دو کارشناس اورژانس اجتماعی در مقابل قاضی نشسته‌اند؛ قاضی چند دقیقه وقت می‌گذارد، پرونده را می‌خواند و دستور می‌دهد: بچه‌ها با یک مأمور کلانتری به پدر تحویل داده‌ شوند و رسید دریافت شود. (تمام).

کارشناس اورژانس تلاش می‌کند برای قاضی توضیح دهد و با تأکید می‌گوید که بچه‌ها در خطر هستند. پدرشان بیماری روانی دارد. مدارک بیماری روانی پدر در پرونده هست. قاضی اجازه ادامه توضیح را نمی‌دهد(سکوت). بچه‌ها رنگ از صورتشان می‌پرد و اشکشان درمی‌آید. باز اصرار می‌کنند و می‌گویند که به خانه برنمی‌گردند.

قاضی می‌گوید شما بچه‌ها جلوی چشمتان را می‌بینید من دورترها را؛ برگردید خانه. دختر بزرگ‌تر می‌گوید پدرم این دفعه چکش برداشت که ما را بزند! قاضی به حرفش گوش نداد، تصمیم گرفته و ظرف کمتر از ۱۵ دقیقه از زمان ورود به اتاق قاضی، پرونده تکمیل، رأی قطعی صادر و مراجعه‌کنندگان خارج شدند.

حال و روز مادری هم که قبل از این پرونده کودک‌آزاری، پیش قاضی بود چندان خوب نیست. طلاق گرفته و شوهر سابقش حضانت فرزند پسرش را برعهده دارد. بعد از تلاش فراوان حالا که بچه‌اش ۱۱ ساله شده اجازه دارد گاهی پیش مادر باشد و این بار که پیش مادر می‌آید پای سوخته پسر، مادر را هراسان می‌کند. پسربچه به زبان خودش همه چیز را توضیح می‌دهد. نظر پزشک قانونی هم کاملاً مشخص است. قاضی دستور می‌دهد پسر پیش پدر برگردد و دو ماه دیگر دوباره به دادگاه مراجعه کنند.

یک پدر سخت‌گیر وقتی قاضی می‌شود هر قدر هم عادل باشد و براساس قانون قضاوت کند، نگاه «باید پدر بالای سربچه باشد» را در تمام قضاوت‌هایش حفظ خواهد کرد. ولایت پدر امری مسلم است، اما ای کاش ابتدا مفهوم پدر را تعریف می‌کردیم، بعد حضانت مطلق فرزند را به افرادی که پدر بودن را در تنبیه بچه با سوزاندن کف پا، کوبیدن چکش بر سر فرزند و یا گذاشتن اثر میله داغ بر صورت دو دختر معصوم می‌دانند، واگذار می‌کردیم. 

چرا باید در دادگاه‌ها تصمیم مطلق با قاضی باشد و نظر کارشناس بهزیستی که بیشتر در جریان پرونده است نادیده گرفته شود؟».

اتفاقی که برای دختر 14 ساله تالشی رخ داد قبلاً بارها و بارها رخ داده است و متأسفانه تا تمام خلأها و مشکلات قانونی این موضوع حل نشود، باز هم این قبیل اتفاقات رخ خواهد داد. تا زمانی که قانون اصلاح نشود، اورژانس اجتماعی قوی نداشته باشیم که مردم با آن به خوبی آشنا هستند و وظیفه خود را در قبال اطلاع‌رسانی به آن انجام می‌دهند، تا زمانی که نظر کارشناسان اورژانس اجتماعی کفه مهم ترازوی قضات نباشد و تا وقتی که قضات قوی آگاه به مشکلات کودکان نداشته باشیم، همچنان رومیناها قربانی خواهند شد.

به قلم زهرا ایرجی 

انتهای پیام
captcha