به گزارش ایکنا از کردستان، کامل گلباغی، مدیر ستاد هماهنگی کانونهای فرهنگی ـ هنری مساجد کردستان در یادداشتی به بررسی دلایل «دینگریزی و گرایش جوانان به فرهنگ غرب» پرداخته است، که در ادامه متن یادداشت آمده است:
دینگریزی و گرایش جوانان به فرهنگ غرب، همواره دغدغههایی را برای رهبران دینی، دینداران و خانوادههای متدین به وجود آورده و تهدیدی برای نسل جوان محسوب میشود. این پدیده در سدههای اخیر، به ویژه در قرن بیستم، بخش عظیمی از جهان را فراگرفت و حتی موجب به وجود آمدن مکاتب فلسفی الحادی و ایدئولوژیهای دینستیز یا دینگریز شد، اما چرا انسان که ذاتاً مشتاق دین است و فطرت او با درون مایههای دین پیوند تکوینی دارد، به دین گریزی روی میآورد و چرا دینگریزی در نسل جوان، نمود بیشتری دارد؟ در پاسخ، باید گفت: در دین الهی هیچ عنصر گریزاننده وجود ندارد؛ اگر انسانها به دریافت معارف دینی و درک صحیح از دین حق نایل آیند، هرگز از دین نمیگریزند. افزون بر این، عقل و عشق ـ هر دو ـ در متن دین جای دارند. دین هم ذهن و خرد انسان را تغذیه میکند و هم به دل آدمی حیات، حرکت و نشاط میبخشد.
بنابراین، علت دینگریزی را باید در خارج از قلمرو دین حق و آموزههای دینی جستجو کرد. بدون تردید، عوامل متعددی در بروز دینگریزی نقش دارند که در این نوشتار به بخشی از آنها اشاره میشود.
هر فردی با مراجعه به زندگی جوانان و مطالعه رفتارهای اجتماعی آنها، این مسئله را به صورت ملموس درخواهد یافت که در سالهای اخیر، گرایش به فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی بین جوانان ما رشد صعودی یافته است و گروههایی از جوانان به علل گوناگون از دین و فرهنگ حالت گریز پیدا کردهاند، به گونهای که وقتی بین برخی از آنها از دین و فرهنگ خودی سخن به میان میآید به صورت علنی بیمیلی و بیعلاقگی خود را به دین اظهار میکنند. البته باید اذعان کرد که این انکار و زدگی از دین به خاطر خود دین نیست، بلکه علل این مسئله بیشتر به رفتارهای دینداران و مدعیان دین برمیگردد. بخش عمده این رفتارهای انکارگونه جوانان و گرایشهای آنان به فرهنگ بیگانه به خاطر تبلیغات کاذب و دروغین درباره دین و القای شبهه بین جوانان میباشد و چون جوانان برای این سئوالات و شبهات خود پاسخ قانعکنندهای نمییابند، از دین گریزان شده به فرهنگ بیگانه و غربی گرایش پیدا میکنند. البته با وجود همه این شبهات و تبلیغات همواره و در همه حال بارقهای از دین و غیرت و حمیت دینی در روح و روان جوانان موج میزند؛ بارقه امیدی که سرانجام بسیاری از جوانان را از غوطهور شدن در فرهنگ مبتذل غربی و بیگانه باز میدارد و آنان را به آغوش پرمحبت دین باز میگرداند.
«درک جوان» از جمله مسائلی است که لازم است در مورد جوانان رعایت شود. به دلیل آنکه جوان خود را در این سنین غریب و تنها میبیند، اغلب سعی میکند علیه سنتها و آداب و رسوم قیام نمایند، از والدین خود و جامعه کنارهگیری کند و فقط با همسالان خود تماس بگیرد. در چنین حالتی، جوان به یک یا چند راهنما نیاز دارد تا او را درک کرده و محرم اسرار و همراز او گردند.
حال اگر کسی نباشد که به درد دلهای جوان گوش فرا دهد و یا احیاناً پدر و مادر در مقابل تفکرات او واکنش شدیدی از خود نشان دهند، روشن است که جوان دیگر والدین را محرم اسرار خود نمیداند و مسائل خصوصی را با آنان در میان نمیگذارد. پس باید با جوان همراز بود و به او گفت که ما تو را درک میکنیم و میتوانی مشکلات و ناراحتیهای خود را با ما در میان بگذاری. وقتی جوان احساس کرد که حرفهایش خریدار دارد، آنها را با پدر و مادر در میان خواهد گذاشت. در غیر این صورت، او احساس تنهایی میکند و تعادل روانی خود را از دست میدهد. حال اگر جوانی به هر دلیلی احساس کند درک نمیشود و خود را در سطح خانه یا جامعه بیگانه ببیند، علیه تفکر، مذهب و یا نحوه پوشیدن لباس بزرگ سالان طغیان میکند و این مسئله را به شکلهای گوناگون از جمله پوشیدن لباسهایی با نماد غربی بروز میدهد.
دوران نوجوانی و جوانی مهمترین دوران زندگانی انسان محسوب میشود. در این دوران تحولات عظیمی در درون فرد روی میدهد. او در مرز بلوغ و نوجوانی از طفیلی بودن میرنجد و میخواهد به خود متکی شود؛ نیروی عاطفی در او افزایش مییابد و در عالم دوستی، افراد را عاشقانه دوست دارد و در عالم قهر و نزاع، تا مرز انتقام پیش میرود.
در این سنین، افراط و تندروی، غرور، خودشناسی، تردید، اضطراب، خیالات، تهور، استدلال قوی و هوش در بالاترین درجه خود قرار دارد و استعدادها به اوج میرسد. از این رو، فرصت یک فرصت طلایی است؛ چراکه ترقی انسان در این سن شکل میگیرد و انحطاط و سقوط نیز در همین سن به وقوع خواهد پیوست.
نوجوان و جوانی که در یک خانواده نابسامان و محیطی آمیخته با اختلافات خانوادگی پرورش یافته، به سختی در مدرسه قابل تربیت خواهد بود. اگر والدین بیش از آنچه که به نیازهای مادی فرزندانشان اهمیت می دهند به جنبههای روحی آنان میپرداختند، مشکلات کمتری به بار میآمد و بزهکاریها کاهش مییافت. بیشتر کودکان بزهکار، از حاکمیت نداشتن عاطفه در روابط خانوادگی و کمبود محبت گلایه داشته و رنج میبرند.
شرایط حاکم بر این دوران بیانگر این است که نوجوان و جوان احتیاج به آرامش روانی بیشتر و ارتباط صمیمانه و دوستانه دارد. به عبارت دیگر، او همدم و مونسی میطلبد که وجودش را درک کند و همچون او، طعم ناخوشایند انتقاد، تهدید، تحقیر و روابط آمرانه را چشیده باشد. کسی را میخواهد که به دور از روابط آمرانه، حاکمانه و ناصحانه، با او دوستانه و صمیمانه سخن بگوید و دیگران وجودش را به گونهای که هست درک کنند.
در اهمیت این دوران همین بس که طبق سخن پیامبر اکرم(ص) یکی از مهمترین چیزها که در قیامت قبل از برداشتن قدم از قدم مورد سؤال قرار میگیرد، دوران جوانی است و به همین دلیل، آن حضرت درباره آنان چنین سفارش فرموده است: «برتری جوان عابدی که در جوانی خود ره بندگی پیش گرفته، بر پیری که در بزرگسالی به عبادت روی آورده، همچون برتری فرستادگان الهی بر دیگر مردمان است».
برای اینکه بتوانیم آسیبشناسی بهتری از جوان داشته باشیم در اینجا به برخی از ویژگیهای دوره جوانی اشاره میشود:
1. علاقه به دوستی با همسالان: بشر در تمام دوران زندگی خویش همواره نیازمند دوستی با دیگران است. جوانان نیز در این سنین به گروه همسالان، علاقه بیشتری پیدا میکنند، با آنان روابط دوستانه و صمیمانه برقرار میکنند و دوست دارند بیشتر اوقاتشان را با آنان بگذرانند. گاه این علاقه و دوستی تا مرحله عشق ورزیدن پیش میرود. آنها به همسالان خود پناه میبرند؛ زیرا مشکلاتی مشابه دارند. جوانان با یکدیگر انس میگیرند و حتی رفتارشان نیز در یکدیگر تأثیر میگذارد. بنابراین، انتخاب دوست در این دوران از اهمیت زیادی برخوردار است؛ چه اینکه سعادت و خوشبختی نیز در معاشرت و دوستی با مردم بزرگوار است. پیامبر اعظم(ص) میفرماید: «اَسعدُ النّاسِ مَنْ خالَطَ کِرامَ النّاسِ؛ خوشبختترین مردم، کسی است که با مردمان بزرگوار درآمیزد». نباید احساسات فرد در این سنین، نسبت به دوستانش لکهدار شود. چراکه جوان با استفاده مثبت از دوستان خود میتواند بر بسیاری از مشکلاتش فائق آید.
3. علاقه به محیط مساعد برای رشد ذهنی: جوان به دنبال محیطی میگردد تا درآن در محیط رشد ذهنی یابد و خلاقیت خویش را نشان دهد و رفتارش مورد تأیید قرار گیرد.
3. افتخار به شخصیت: تشخص طلبی یکی از تمایلات غریزی بشر است و در نسل جوان بسیار قوی و نیرومند. جوان به نوع لباس، نوع آرایش مو و نوع واکنشهایش در برخوردها افتخار میکند و در جمع همسالان خود به ابراز شخصیت و خودنمایی میپردازد. او میخواهد بفهماند که من هم بزرگ شدهام. در این زمینه، والدین با برخورد مناسب و هدایت او در انتخاب لباسهای مناسب و نوع برخوردهایش ضمن احترام به شخصیت وی، میتوانند او را در مسیر صحیح هدایت کنند.
4. علاقه به آزادی بیحد و حصر: یکی از تمایلات و خصیصههایی که در این دوران شدت مییابد، علاقه به آزادی بیحد و حصر و بیقید و شرط است. او میخواهد مقررات اجتماعی را نادیده بگیرد و در راه ارضای تمایلات خویش از آزادیهای تند و بیحساب استفاده کند.
5. شدت یافتن غریزه جنسی: غریزه جنسی یکی از غرایز نیرومند و حساس در وجود انسان است. این غریزه در حیات روانی و جسمانی انسان تأثیرات فراوانی دارد. بسیاری از اعمال و رفتارها حتی بیماریهای جسمانی و روانی انسان از این غریزه مایه میگیرد. اگر این غریزه به نحوی درست و با روش عاقلانه تر پرورش یابد، زندگی را قرین آسایش میگرداند و چنانچه در طریق افراط و تفریط واقع شود ممکن است صدها ضایعه جسمانی و روانی به دنبال بیاورد.
جوانی، یک پدیده درخشان و یک فصل بیبدیل و بینظیر از زندگی هر انسانی است. جوان در دوره جوانی، بخصوص در آغاز جوانی، تمایلات و انگیزههایی دارد:
1- چون در حال تکوین هویت جدید خود است، مایل است شخصیت جدید او به رسمیت شناخته شود؛ که غالباً این اتفاق نمیافتد و پدر و مادرها جوان را در هویت و شخصیت جدید او گویا به رسمیت نمیشناسند.
2- جوان احساسات و انگیزههایی دارد؛ رشد جسمانی و روحی دارد؛ به دنیای تازهای قدم گذاشته است که غالباً دور و بریها، خانواده، کسان، افراد در جامعه، از این دنیای جدید بیخبر و بیاطلاع می مانند، یا به آن بیاعتنایی میکنند؛ لذا جوان احساس تنهایی و غربت میکند.
3- جوان در دوره جوانی، چه اوایل بلوغ و چه بعدها، با مجهولات زیادی روبه رو میشود؛ مسائل جدیدی برای او مطرح میشود که سؤال انگیز است؛ در ذهن او شبههها و استفهامهایی به وجود میآید که مایل است به این شبههها، سؤالها و استفهامها پاسخ داده شود.
4- جوان احساس میکند در وجود او انرژیهای متراکمی وجود دارد؛ تواناییهایی را در خود احساس میکند؛ هم از لحاظ جسمانی، هم از لحاظ فکری و ذهنی.
5- جوان برای اولین بار با دنیای بزرگی در دوره جوانی مواجه میشود که این دنیا را تجربه نکرده و از این دنیا چیزهای زیادی نمیداند؛ بسیاری از حوادث زندگی برای او پیش میآید که تکلیف خودش را در مقابل آنها نمیداند؛ احساس میکند که احتیاج به راهنمایی و کمک فکری دارد.
ادامه دارد...
انتهای پیام