به گزارش ایکنا، مراسم مجازی گرامیداشت حجتالاسلام والمسلمین داود فیرحی، شنبه شب، 24 آبان ماه، به صورت مجازی و با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فاضل میبدی، حجتالاسلام والمسلمین ناصر نقویان، و احمد نقیبزاده برگزار شد. در ادامه متن صحبتهای حجتالاسلام فاضلمیبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و استاد دانشکده مفید، را میخوانید که با موضوع «رویکرد نقادانه دکتر فیرحی به سنت و بازسازی آن در دنیای امروز» ایراد شده است.
درگذشت دکتر فیرحی، ثلمه و آسیب بزرگی بود که بر حوزه و دانشگاه وارد شد و باید به اهل دانش و فضیلت و دانشوران حوزه و دانشگاه، به ویژه ژرفاندیشان نواندیشی دینی تسلیت بگویم. آشنایی بنده با ایشان به اوایل دهه هفتاد در مرکز تحقیقات استراتژیک برمیگردد که یاران با فضیلتی گرد هم بودیم و پروژههای سودمند و مفیدی دنبال میشد. اگر بگویم شمع فروزان آن جمع از جهت اخلاق و تواضع علمی آقای دکتر فیرحی بود، گزاف نگفتهام. چیزی که باعث شد این 30 سال رابطه خود را با ایشان حفظ کنم، همین تواضع علمی ایشان بود که من را جذب کرده بود.
از پروژههای مهمی که در این دویست سال اخیر عالمان مسلمان و نواندیشان دینی مسلمان با آن گلاویز بودهاند، تقابل اسلام با دنیای مدرن یا به تعبیری پروژه رؤیایی سنت و تجدد بوده است. این پروژه جدید نیست و عالمان برجستهای نیز صاحب آن بودهاند و هر کسی آن را به گونهای تفسیر کرده است. اگر بگویم آغاز آن با سیدجمالالدین اسدآبادی بود، بیجا نگفتهام. پس از او عبده، رشیدرضا و ... آمدند و نوبت به شاه ولیالله دهلوی و مرحوم اقبال لاهوری رسید. در عالم حوزههای شیعی نیز آغاز این کار با مرحوم نائینی بود تا اینکه به شریعتی و دیگران میرسد. در اهل سنت نیز این جریان را شاهد هستیم و در ایران نیز پس از بازرگان، نسلهای دیگری مانند مجتهدشبستری و ... آمدند و هرکسی این پروژه را به نحوی دنبال کرده است.
این پروژه بسیار عمیق است و اینگونه نیست که این نسخه پیچیده شده و هرکسی توانسته به گونهای سخن گفته است که دیگران نیز بپذیرند. اگر کسی تاریخ این اندیشه و جریان را دیده باشد، میفهمد که اختلافنظر بسیار است. برخی میگفتند که باید مدرنیته را نفی و سنت را غالب کرد و برخی میگفتند که باید مدرنیته را گرفت و سنت را محکوم کرد و قرائتهای مختلفی نیز از سنت و تجدد بوده است.
چون نگاه اول عالمان دین به تجدد فقط به آن جریان رویه تمدن، یعنی صنعت و تکنولوژی بود. میگفتند که غرب از جهت اسلحه پیشرو است. چیزی که از تمدن غرب اینها را متحیر کرده بود، اینکه اینها اسلحه دارند و میگفتند که ما چه کنیم تا سلاح ما نیز پیشرفت کند، اما هرچه جلوتر آمدیم این پروژه عمیقتر شد و فهمیدند تمدن و تجدد تنها صنعت، برق و ... نیست، بلکه یک لایه فکری و فلسفی هم دارد. در نهایت به اینجا رسیدند که تاریخ تفکر مغربزمین به معنای تمدنیاش، یعنی تاریخ نحوه اندیشیدن یا به قول آقایان در یک جریان Epistemologic (معرفتشناسی) و چیزی که باید از تجدد بفهمیم، نحوه اندیشیدن بود.
در ادامه عقل مفسر تبدیل به عقل نقاد شد و کمکم این جریان در دنیای اسلام آمد و آغازش از عبده بود. گفتند که اگر بتوانیم اسلام را در برابر غرب توانمند کنیم، میتوانیم اسلام را به گونهای بسازیم که به مشکلات پاسخ دهد و باید متون دینی را بازخوانی کنیم و این نگاهها در تفسیر المنار روشن است و دیگر متفکران نیز این دید را داشتند و بیان کردند. آنچه دغدغه نواندیشان مسلمان در این سالها شد، از دیدن تکنولوژی تا نحوه اندیشیدن، عبور از آن نگاه کیهانشناسی به نگاه معرفتشناسی بود. یعنی میگفتند غرب آمده و جریان گالیله و ... را داشته و جهان را به گونهای تفسیر کرده که ما نیز باید همانطور تفسیر کنیم، اما گفتند این مشکل را حل نمیکند و از کانت به این طرف روش تغییر کرد. یعنی معرفتشناسی صورت گرفت.
بنابراین این جریان نواندیشی دینی در تاریخ تفکر مسلمین، یکی از جریانهای بسیار پر مسئلهای بوده که هنوز هم آن طور که باید حل شود حل نشده است. نقطه ثقل بحث اینجا بوده که ما یک سنت و شریعتی داریم و پرسش این است که باید با شریعت چطور برخورد کنیم؟ برخی میگویند که یکسره باید آن را رها کرد و اسلام، دین اخلاق و معنویت است و طومار فقه را باید برچید و اگر بخواهیم با فقه به سراغ تمدن برویم، پاسخی نمیگیریم و مسائل فقهی زمانمند و مکانمند است و در این روزگار پاسخگوی ما نیست. مباحثهای بین مرحوم فیرحی و مجتهدشبستری در جلساتی صورت گرفت و مجتهدشبستری میگفت که این فقه پاسخگو نیست، اما دکتر فیرحی میگفت که باید از دل این سنت نسخهای را برای رویارویی با تمدن جدید درآوریم.
باید به پیشفرضهای دکتر فیرحی اشاره کنم که چند پیشفرض داشتند؛ یک اینکه انتقادش به روشنفکران دینی این بود که چرا میخواهید فقه را نادیده بگیرید؟ میگفت که چرا فقه از چشم شما غایب است؟ میگفت که فقه تاریخ 1400 ساله دارد و جریان روشنفکری، تاریخ دویست ساله دارد و نمیتوان فقه را نادیده گرفت. برای اینکه به تعبیر ایشان، الهیات ما دو بخش است؛ یکی الهیات نظری است که در کلام خود را نشان میدهد و یکی الهیات عملی که در فقه خود را نشان میدهد و اگر خواسته باشیم الهیات نظری را بگیریم و الهیات عملی را رها کنیم، مانند این است که برای هواپیما فرودگاهی در نظر نگیرند. باید در کنار کلام، فقه را نیز ببینیم.
پیشفرض دیگر این بود که بالاخره اسلام یک دین سیاسی و اجتماعی است. در قرآن نیز آیاتی وجود دارد که مشعر به این معناست و در سیره و گفتار ائمه(ع) و منهج امام علی(ع) نیز این جریان اجتماعی و سیاسی بودن دین بسیار برجسته و جلوهگر است. ایشان میگفت که نمیتوانیم بُعد اجتماعی دین و بُعد سیاسی دین را کنار بگذاریم، اما باید چه کنیم که این مفاهیم امروز مانند دموکراسی، توسعه، انتخابات، آزادی و ... با مفاهیمی که در اسلام است سازگار شود، اما برخی میگفتند که نمیتوانید این سازگاری را به وجود آورید. مثلاً هیچ کلمهای در اسلام و سنت نیست که در آن دموکراسی مطرح شده باشد.
ایشان معتقد بود که باید فقه را درست بشکافیم، این نیست که بگوییم این مفاهیم در فقه بازیابی نمیشود، بلکه فقه یک دانش است. این دانش هم قدیم و جدید دارد، همانند فلسفه و طب که طب بوعلی سینا مورد عمل نیست، اما دانشی بوده که بشر از آن به دانش جدید رسیده است. ایشان میگفت همانطور که دانشهای جدید از دانشهای قدیم روییدهاند و از متن و بطن آن، نصها برخاستهاند، همین طور نیز اگر بخواهیم از فقه، دانش و مفاهیم جدیدی بگیریم، باید به این فقه دو نگاه داشته باشیم؛ یکی نقدگونه و دوم نگاه مجتهدانه. این حرف تازهای نیست و شریعتی و اقبال نیز این را میگفتند و بازسازی تفکر اسلامی در کلام نبوده، بلکه در فقه هم بوده است، اما آقای فیرحی به فلسفه و کلام کاری نداشت و آنچه ایشان به آن توجه داشت، مسئله فقه بود.
به زعم او، روشنفکران دینی ما در عرصهای گام نهادهاند که آن عرصه به نفی فقه تمام میشود و موفق هم نمیشوند. نقدش نیز این بود که روشنفکری دینی ما بیشتر برخاسته از جریان چپ سوسیالیستی و یا مارکسیستی است که روشنفکری، خود را به ایدئولوژی تبدیل کرده است و روشنفکران ما نیز همین کار را کردهاند. یعنی این جریان روشنفکری دینی اگر دین را اینطور ببیند برای آن جزمیت قائل است و نمیتواند بر آن نقد وارد کند. ایشان میگوید اگر بخواهیم فقه را جلو ببریم، باید دین را از ایدئولوژیک بودن خارج و نقد را آزاد کنیم. ایشان همانطور که بر فقه نقد وارد میکند، بر روشنفکری دینی گذشته ما نیز نقد میکند. در نهایت اینکه این جریان باید دنبال شود که ببینیم این نقد سنت تا کجاست و تا کی میتوانیم ادامه دهیم. آیا حرف ایشان میتواند آخرین حرف باشد و تقابل ما را با دنیای مدرن حل کند یا خیر که اینها نیز جای بحث دارد.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام