به گزارش ایکنا، وبینار تخصصی «خداناباوری در جهان مسیحیت؛ چیستی و چرایی» امروز، 4 بهمنماه به همت موسسه حکمت و فلسفه ایران به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان حجتالاسلام اسماعیل علیخانی، عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را میخوانید؛
در موارد اندکی میتوان با این پدیده مواجه شد که فردی عضو خانواه دینی نباشد و در بزرگسالی باورهای دینی را قبول کند، همچنان که کم با این مواجه هستیم که شخصی در یک خانواده بیدین باشد، اما در آینده سکولار شود و این پدیده کم پیش میآید و تحقیقاتی که در غرب انجام شده، رابطه متقابلی که اینها باهم دارند را مطرح میکنند. در اینکه چطور خانواده منجر به جامعهپذیری دینی میشود و ارتباط روزانه پدر و مادر با فرزند که برگرفته از دین است و مخلوط با آیینها و مناسک و شعائر دینی است، پیوسته بحث میشود که باعث میشود فرصتهای فراوانی برای کودک به وجود آید و این به توسعه رفتارهای مشابهی در کودکان منجر میشود.
اثبات شده است که میزان پایبندی دینی والدین با تعهد دینی فرزندان، رابطه مستقیم و مثبتی دارد، بنابراین اصل گمانهزنی اولیه ما این است که اصلاً وجود خانواه طبیعی و همین اصل حضور و تشکیل خانواده مذهبی، نقش مهمی در مسیر دادن و جهت دادن افراد به سمت دین و خدای متعال دارد و پیوند بنیادین قدرتمندی بین قدرت دین و خانواده و ضعف آنها وجود دارد. مثلاً میگویند افول مسیحیت با افول خانواده نسبت مستقیم دارد. برای نمونه، قرن 18 در فرانسه فرزند نامشروع زیاد میشود و وقتی از این طریق زاد و ولد زیاد میشود، سرپیچی از آموزههای کلیسا به چشم میآید و از آن طرف ازدواج کردن کنار میرود و با وصیتنامههای دینی مواجه نمیشویم. همه اینها را وقتی ملاحظه میکنیم، میبینیم مهمترین سند و علت افول دین در قرن 18 جریان تغییر روندهای خانوادگی است. اصل خانواده کنار رفت، از زاد و ولد در قالب خانواده جلوگیری شد که اینها با دینداری رابطه دارد.
یکی از چیزهایی که در خانواده است و نقش مستقیمی در الحاد داشته، جریان ازدواج سفید یا همخانگی است. یعنی کسانی که باهم زندگی میکنند، اما بدون ازدواج رسمی و از مسیر کلیسا و به عنوان دو دوست کنار هم هستند و باهم رابطه جنسی هم دارند. این حقیقت تلخی است که در اروپا شاهد آن هستیم. آمار سازمان همکاری و توسعه اقتصادی میگوید، طی چند دهه اخیر، الگوی باهم زیستن در اکثر کشورهایی که همکاریهای اقتصادی دارند، تغییر کرده و میان بزرگسان بین 20 تا 34 سال بیشتر کسانی که با شریک زندگی خود بهسر میبرند، همخانه هستند. در وضعیتی که ازدواج یا بچهدار شدن را کنار گذاشتهاند و این نگاه را دارند که تا امروز رابطهمان خوب است و چهبسا فردا دیگر نخواهیم روابط را ادامه دهیم، لذا فرزند، معنایی ندارد.
یکی دیگر از مورخان در کتاب پیریزی پاریس انقلابی میگوید میزان جریان ازدواج سفید، از یک به سی درصد رسیده است. لذا همانطور که میبینیم، از منظر آماری، ازدواج بیشتر باعث تعلق به یک سازمان دینی است، اما ازدواج سفید یا خارج از روابط سنتی، دینداری را کاهش میدهد. ازدواج نکردن یا فرزند کم مساوی با بیدینی بررسی شده است.
مصداق دیگری که در خانواده میبینیم که باعث دینداری افراد میشود، لحظات گرفتاری است که در خانواده به وجود میآید. انسانها و کسانی که زندگی خانوادگی دارند، رابطه احساسی فراوانی به یکدیگر دارند. یک چنین جریان و خانوادهای را تصور کنیم که یکی از اعضا دچار گرفتاری یا بیماری و سختی و تنگنای شدید شود که بقیه اعضا چقدر احساس گرفتاری میکنند و این از لحظاتی است که انسانها را به عالم بالا سوق میدهد و به تعبیر قرآن، اینجا خالصانه خدا را صدا میزنند. خانوادهای که یکی از اعضای آن دچار بیماری لاعلاج میشود، همه اعضای خانواده رو به دعا، قرآن و ... میآورند و افراد را به سمت خدا سوق میدهد. نویسندهای نوشته بود بعید است کسی پشت در اتاق عمل، ملحد بماند و در آن لحظات حتی کسانی که به بیان ما ایمان قوی ندارند، به دعا مشغول میشوند. بنابراین این یکی از نشانهها است و این ناشی از حضور خانواده است و اگر فرزند و برادری نبود، به این مسئله توجهی نداشت و این رابطه خانوادگی است که او را اینطور وابسته کرده و به عالم ملکوت متصل کرده است.
این پدیده خود را در غرب نشان داده که از اواخر دوره نوجوانی تا حدود 24 سالگی این نوجوان که به جوانی میرسد، خدا را کنار میگذارد، اما چرا اینطور میشود؟ در این جامعه، جوانان از خانواده نیز آزاد میشوند یا کلا از خانواده جدا میشوند یا حریم نظارت از روی آنها برداشته میشود و احساس میکنند که نباید برای او تعیین تکلیف کرد و وقتی نظارت برداشته شد، موجب بیدینی هم خواهد بود. وقتی آنها نظارت والدین را نمیبینند، خدا نیز فراموش میشود و خدا و دین را کنار میزنند.
یک استثنا و شاهد این است که عدهای از محققین گفتهاند اگر چیزی که شما تحت عنوان تأثیر خانواده یا اثرات دنیای مدرن بر الحاد و ... را مطرح میکنید، چرا در جریان جامعه آمریکایی با یک پارادوکس، تناقض و استثنا مواجه هستیم؟ یعنی جامعه آمریکا امروزه ایدهآل جامعه مدرن است، اما در این جامعه مسیحیت خیلی پررنگ است. عدهای پاسخی برای این مسئله ارائه نمیکنند و دیگر محققین نیز چنین موضعی دارند. نویسندهای میگوید آمریکا مطابق روال است و اروپا استثنا است، چون در آمریکا وجود خانواده مشخص است و تعداد خانوادههای آمریکایی که تابع الگوهای سنتی است، بیشتر از اروپا است و موجب شده دینداری در آمریکا پر رونقتر از اروپا باشد و تعداد فرزندان خانوادههای سنتی در آمریکا بیشتر از اروپا است و این عامل خداباوری در اروپا محسوب میشود.
انتهای پیام