هنگامیکه «آرگو» توانست عنوان بهترین فیلم را از جشنواره اسکار را کسب کند اظهار نظرهای فراوانی در داخل کشور پیرامون این موضوع صورت گرفت. مهمترین نقد نیز این بود که جوایز اسکار سیاسی است و هیچکس به کیفیت کار توجه نداشت، ویژگی که سبب شده این اثر، مورد پسند بسیاری از مخاطبانش قرار گیرد، حتی این مسئله را در تماشاگران جوان ایرانی نیز میشد مشاهده کرد!
سالهاست در سالروز تسخیر لانه جاسوسی جاسوسی مصاحبههایی گرفته میشود که چرا ما نتوانستهایم با زبان سینما، خود روایتگر آنچه رخ داده باشیم زیرا اگر این خواسته به شکل صحیحی رخ میداد امروز دیگر نیازی نبود نگران آثاری نظیر «آرگو» باشیم.
اما بحث اصلی ما رویکرد هالیوود به اتفاقات انقلاب اسلامی نیست، بلکه میخواهیم به کاری بپردازیم که پخشش بسیاری را مجاب کرد تا بگویند برخی از فیلمسازان به موضوعات انقلابی ورود نکنند، بهتر است! چون نگاهشان نه تنها با استانداردهای فیلمسازی همخوانی ندارد، بلکه به واسطه نگاه یکسویه، تماشاگر را به اصل ماجرا نیز بدبین میکنند!
«روزهای ابدی» ساخته جواد شمقدری موضوع این یاداشت است. شمقدری نزدیک به چهار سال ریاست سازمان سینمایی را بر عهده داشت. در آن دوران اتفاقات بد و خوب برای هنر هفتم رخ داد که جای نقد و بررسی آن اقدامات این مطلب نیست، ولیکن درباره فیلمسازی این سینماگر نقد فراوان وجود دارد. «طوفان شن» مهمترین فیلم این فیلمساز تا به امروز است اثری که با پروداکشن بزرگ سعی داشت به واقعه طبس بپردازد. در آن کار هم نگاهی یکجانبه به ماجرا شده اما حداقل به لحاظ ساختار کیفیت فیلم قابل قبول بود در حالیکه در «روزهای ابدی» جدا از نگاه تکبعدی، کیفیت نیز راضیکننده نیست.
ضعفهای آشکار این سریال به اندازهای واضح است که کمتر منتقدی راضی شده از کار دفاع کند، حتی منتقدانی که به لحاظ گرایشات سیاسی با کارگردان همسو و همفکر هستند نیز نقد قابل دفاعی از این کار ارائه ندادهاند!
در گام اول، این سریال از فیلمنامه رنج میبرد. قصه بر پایه درام استوار نیست و بیشتر شبیه یک گزارش خبری است که میخواهد تاریخ را به شکل دلخواه فیلمساز روایت کند، برای همین آدمها تیپ هستند، البته ضعف شخصیتپردازی در این کار خاسته از آن است که کارگردان خواسته روایت خود را از تاریخ داشته باشد، برای همین هر جایی را که صلاح دانسته حذف کرده و نگاهی تکبعدی به موضوع داشته؛ راهی که پیشتر، سریالی نظیر «معمای شاه» نیز پیش گرفته بود.
ضعف فیلمنامه روی دیالوگهای سریال هم تاثیر مستقیم گذاشته است، به نحویکه در برخی سکانسها شاهد خطابههای سیاسی هستیم. برای مثال به دادگاهی اشاره میکنم که قرار است در آن کاپیتولاسیون نقد شود، اما این امر به اندازهای شعاری و رو است که تماشاگر آن را نپذیرفته و پس میزند، البته از این قبیل خطابهها در «روزهای ابدی» کم نیست.
مطلب بعد نقشهای منفی سریال است. در کارهایی که توانستهاند نمره قبولی را از مخاطب بگیرند، شخصیتهای منفی همیشه بدمنهای قوی هستند. بگذارید سریال «خانه امن» را مثال بزنم. در این مجموعه «ابو عامر» یا «داود» به کاری که میکنند باور دارند و از هوش بالایی هم بهره میبرند، برای همین مواجه کمال و افشین (قهرمانهای سریال) با آنها جذاب است و بر اهمیت کارشان میافزاید، ولی این اتفاق در کار شمقدری بههیچوجه رخ نمیدهد. در کنار نقشهای منفی نقشهای مثبت نیز جدا از بیخاصیت بودن، آزاردهنده هم هستند، چون نویسنده کاملاً سفید آنها را ترسیم کرده است.
مشکل دیگر سریال به تصویرسازی نامناسب از چهرههای انقلابی مربوط میشود. برای نمونه آن چیزیکه از شهید چمران یا شهید وصالی میبینیم به هیچ وجه قابلقیاس با کاری نظیر «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا نیست. درباره دیگر شخصیتهای دیگر این سریال هم میتوان به روشنی گرایشات سیاسی کارگردان روی آن کاراکترها را مشاهده کرد.
در ادامه جدا از انتقاداتی که به متن وارد است، انتخاب بازیگران این سریال نیز مناسب نبوده یا اینکه کارگردان نتوانسته از آنها بازی خوب بگیرد، حتی فیلمساز در خلق برخی صحنههای اکشنی سریال هم ضعیف عمل کرد. برای مثال به حمله گروهای چریکی به لانه جاسوسی در قسمت سوم اشاره میکنم که هیچ نشانی از ظرافت و کیفیت در آن نیست، به نحویکه تماشاگر بابت تماشای آن سکانسها دستخوش هیجان نمیشود. این صحنه را با سکانسهای فرار نیروهای آمریکایی در «آرگو» مقایسه کنید. آیا «روزهای ابدی» با این کیفیت میخواهد با آرگوها مقابله کند؟!
در انتها باید به نکتهای پیرامون روایت تاریخ معاصر در کارهای نمایشی اشاره کرد. تولیدات ایرانی تا امروز بابت روایت یکسویه از انقلاب، به اندازه کافی به فراموشخانه سپرده شدهاند، این در حالی است که ما فیلمسازان خبره در این حوزه کم نداریم که میتوانند آثار خوبی در این رابطه تولید کنند. بهترین مثال در این رابطه، محمدحسین مهدویان است. این فیلمساز جوان با فیلمهای سینمایی خود نشان داده اصول حاکم بر سینما را میشناسد، برای همین هم آثاری چون «ایستاده در غبار» یا «ماجرای نیمروز» توانستهاند تا به این حد در جذب مخاطب موفق باشند. بنابراین با فیلمنامه خوب و کارگردان مناسب میتوان ضمن بیان تاریخ انقلاب قدرت جذب مخاطب این تولیدات را نیز داشت. اتفاقی که در روزهای ابدی نیفتاده است.
به قلم؛ داوود کنشلو
انتهای پیام