به گزارش ایکنا؛ حسن انصاری، عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون یادداشتی درباره روش انتخاب آثار مطالعات اسلامی برای ترجمه به زبان فارسی به رشته تحریر درآورده که متن آن از نظر میگذرد؛
«در رشته مطالعات اسلامی (و ایرانی) در غرب عموما ما دو نوع کتاب داریم: یک دسته در قالب پژوهشهای تاریخی و متنی است. تحقیق و تتبعی است در موضوعی خاص. تحقیق و تتبعی است اصیل بر پایه مراجعه مستقیم به منابع اصلی (از کتاب و متنهای قدیم گرفته تا منابع آرشیوی) و متکی بر تحلیلهای تاریخی؛ بحث درباره اصالت متون، روایات، تحول عقاید در بستر تاریخی، انتقال متون و روایات و بحث در اینکه کدام گوشه یک روایت تاریخی و یا یک متن قابل استناد است و کدام نیست. اینکه چرا یک روایت تاریخی چیزی را گفته و نسبت به چیز دیگری سکوت کرده؛ علل و زمینهها و مقایسه میان تصویرهای مختلف تاریخی در گذر زمان. این نوع پژوهشها حاصل کار کسانی است که ما از آنها به دانشور و دانشمند و محقق در زبان فارسی یاد میکنیم.
گونه دیگری از نوشتهها و منشورات هستند که بر پایه نوشتههای قبلی نوشته میشوند. عموما نظر به کلیات مسائل دارند و روایتی خواندنی و ساده از مطالب دارند و به کار دانشجویان دوره لیسانس و یا فوق لیسانس میآیند که به دنبال روایتی کلی از یک موضوعند. این نوع نوشتهها میتواند حاصل کار دو نوع از نویسندگان باشد: گاهی استاد و دانشوری از نوعی که در بالاتر یاد کردیم در پی سالها تدریس در موضوعی خاص و تحقیق و نوشتن کتابهای تخصصی تلاش میکند روایتی سادهتر از نتایج آن تحقیقات به دست دهد. این نوع کتابها گرچه عموما برای مخاطب متخصص نوشته نمیشوند، اما گاهی فوایدی را برای همین دسته مخاطبان هم در بر دارند. با این وصف مخاطب اصلی این نوع کتابها همان مخاطب عام و دانشجویان تحصیلات آغازین دانشگاهی است. با این وصف من معتقدم این نوع نوشتهها امروزه در دنیای رسانهها و منابع اطلاعاتی مجازی هنوز جایی برای خود میتوانند باز کنند؛ چرا که حاصل سالها تأملات و تحقیقات متن محور محققان در رشتههایی تخصصی اند. تصور کنید علامه قزوینی بعد از یک عمر کار روی تاریخ تاریخنگاری ایرانی یک کتاب اواخر عمر خود درباره این موضوع برای مخاطب عام و جوان مینوشت. چقدر این کتاب میتوانست مفید و حامل نکته بینیهای محقق اصیلی مانند قزوینی باشد.
دسته دوم از نوشتههایی با مخاطب عام، اما نوشتههای نویسندگانی است که عموما از نوشتههای تخصصی استفاده میکنند و خود سهمی در اصل پژوهشهای تاریخی مرتبط ندارند. در واقع این نوع کتابها خلاصههایی اند از نوشتههای دانشوران و محققان. اگر این نویسندگان خود در رشتههای مطالعات اسلامی موظف به تدریس درسهایی با عنوانهایی شبیه مقدمهای بر تاریخ خاورمیانه و یا اسلام و یا تشیع و یا ایران و از این قبیل باشند نوشتن این کتابها برای آنها خیلی مفید است، چون در واقع به آنها کمک میکند که از همین نوع نوشتهها در تدریسهای عمومی و غیر تخصصی خود استفاده کنند. البته استادان رشتههای دانشگاهی مطالعات اسلامی در غرب عموما گرچه موظف به تدریس دامنه وسیعی از آنچه متعلق به اسلام و جهان اسلام و تاریخ و فرهنگ آن است میباشند، اما معمولا باید از طریق انتشار رسالههای دکتری خود و بعد انتشار رسالهها و یا مقالاتی تخصصی برای کسب درجه استادی دست کم تخصص خود را در یک رشته نشان دهند. نویسندگانی که این تخصص را از طریق انتشار پژوهشهای اصیل و پایهای برای خود فراهم نکنند البته اگر از هنر نویسندگی خوب در زبانی که مینویسند برخوردار باشند طبعا همچنان میتوانند با نوشتن خلاصههایی از پژوهشهای دیگران خواننده خود را در میان نسلی از خوانندگان علاقمند پیدا کنند.
ترجمه این قبیل کتابها، گرچه گاهی با عناوینی جذاب، به زبان فارسی به نظر من متضمن فایدهای نیست. در سالهای اخیر موج ترجمه این قبیل کتابها در ایران شدت گرفته. کمترین ضرر ترجمه این قبیل کتابها این است که خواننده فارسی زبان را ممکن است از نوشتههای اصلی و اصیل در حوزه پژوهش مورد نظرش دور کند و یا توقع او را در کار پژوهش پایین بیاورد. در سالهای آینده با رشد منابع اینترنتی احتمالا از ضرورت و شهرت این قبیل کتابها کاسته خواهد شد.»