چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، قضاوتهای مختلفی درباره میزان تحقق اهداف این انقلاب از سوی موافقان و مخالفان وجود دارد. برخی با نگاههای افراطی در صدد رد همه تلاشهای صورت گرفته در این چند دهه بوده و برخی نیز نسبت به برخی انحرافات و خطای کارگزاران با دیده اغماض نگاه میکنند.
دامنه تبادل افکار و نظرات درباره کارآمدی و موفقیت انقلاب در لایههای مختلف جامعه بسیار بالاست. به ویژه در پی افزایش مشکلات معیشتی در چند سال اخیر و به تبع آن افزایش انتقادات و نارضایتیهای مردمی، سطح طرح شبهات و انتقادات معطوف به واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی رو به تضاعف نهاده است. به همین به منظور ارائه تحلیل منصفانه و باورپذیرتر عمده شبهاتی که درباره کارآمدی و موفقیت انقلاب در رسیدن به اهداف وجود دارد را به صورت صریح و شفاف با حجتالاسلام والمسلمین داود مهدویزادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی طرح کردیم که ماحاصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
بیشتر بخوانید؛
ایکنا ـ بحث را از همان ابتدا با طرح شبهات و انتقادات آغاز میکنیم؛ یکی از مسائل جدی در کارآمدی انقلاب، میزان تحقق وعدههای انقلابی در سال ۵۷ است. برخی با اشاره به معضلات کنونی میگویند که انقلاب نتوانسته کارآمد باشد و گرهای از مشکلات مردم بگشاید. از جمله شعارهای انقلاب برابری، برادری، عدالت، اخلاق، معنویت و رفع بسیاری از تبعیضهای و نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی بود. به نظر بسیاری این شعارها تحقق نیافته است و حتی برخی به این شعارها برچسب وعده دروغی میزنند. نظر شما در این رابطه چیست؟
وقتی دعاوی به این صورت گنگ و مبهم مطرح شود که انقلاب به وعدههایش عمل نکرده یا دروغ بوده است، هر انسان باوجدان و منصفی این حرفها را نمیپذیرد. چگونه ممکن است بگویند که این وعدهها دروغ بوده و هیچ اتفاقی نیفتاده است؟ چگونه امکان دارد که هیچ تحولی، چه مادی معنوی و چه فرهنگی رخ نداده باشد؟ چه کسی میتواند این حرف را قبول کند؟ حتی کسی هم که هیچ باور و اعتقادی به انقلاب ندارد، اما آدم منصفی است نمیتواند این را بپذیرد.
پذیرفتنی نیست که بگوییم هیچ اتفاق و تغییری رخ نداده است. در همان ساحات ابتدایی میبینیم که تحولات گسترده و عمیقی اتفاق افتاده است. لزومی ندارد که آنها را فهرست کنیم و این کار برای چنین افرادی بیفایده است، چون این مسائل را میدانند. مثلاً بگوییم روستاهای ما در گذشته راه نداشتند، اما اکنون خیلی چیزها دارند. حالا این مسائل را برای این افراد بگوییم، فایدهای ندارد، چون انکار میکنند. بنابراین اگر کسی این دعوی را دارد، باید واضح صحبت کند.
وقتی میگوییم وعده دروغ دادهاند، به چه معناست؟ یعنی به دروغ گفتهایم که یکسری کارها را انجام میدهیم و وقتی به قدرت رسیدهایم، عملاً به کار دیگری پرداختهایم، اما زمانی هم منظور این است که به وعدههایی که دادهاید عمل نکردهاید. بنابراین وقتی میگوییم دروغ بوده دو نوع تفسیر پیدا میکند؛ معنای اول اینکه مثلاً به دروغ وعده دادهایم که میخواهیم مردم در رفاه باشند یا باید آزادی داشته باشند یا این مملکت مستقل باشد. در واقع این حرفها را آن موقعها زدهایم که قدرت را به دست بگیریم و بعد به یک مستبد تبدیل شویم. اساساً اینطور نبوده است. خصوصاً با توجه به شخصیت رهبران ما، از امام خمینی(ره) گرفته تا دیگران، همه آنها انسانهایی وارسته، باتقوا و پرهیزکار بودند.
شاید برخی در طول زندگی یک دروغ هم بر سر زبانشان جاری نشده است. حالا در حوزه سیاست حرفهای دروغ بزنند. نمیتوان آن را باور کرد و به این صورت نبوده است. مثلاً اگر گفتهاند که این نهضت ضداستعماری و بیگانهستیز است آن را ثابت کردهاند. به این صورت نبوده که به خاطر مخالفت با شاه بگویند، مرگ بر انگلیس یا آمریکا. بعد از اینکه به قدرت رسیدند، این مشی ضداستعماری را در آنها مشاهده میکنیم یا مثلاً درباره شعار آزادی ما آزادیها را مسدود کردهایم؟ این اصلاً پذیرفتنی نیست.
اکنون میزان آزادی، که مخالفان نظام نبود آن را مطرح میکنند، بسیار بالاست. اگر کسی بگوید که افرادی در زندان هستند، طبیعی است که جرم سیاسی مرتکب شدند و حالا باید مجازات شوند و در چارچوب قانون آزادی اعمال میشود. مثلاً میگویند سانسور است و حکومت اجازه نشر برخی از کتابها را نمیدهد. حال اگر آن کتاب را در اینترنت هست، جرمی برای آن در نظر گرفته شده است؟ الان افراد بسیاری کتاب مینویسند و ارشاد به آنها اجازه انتشار نمیدهد، همان شخص کتابش را در فضای مجازی میگذارد و در مصاحبهها درباره کتابش حرف میزند و این کار را آزادانه میکند، بدون هیچ ترس و لرزی. این آزادی نیست؟ شما از آزادی چه میخواهید؟
آن قدر به جریان معارض آزادی داده شده است که جریانهای انقلابی در بسیاری از موارد مجبور به تقیه میشوند. مثلاً در جایی مدیر مافوق آن انقلابی نیست، بلکه ضد انقلاب و مخالف نظام است و حتی کتابش هم رویارویی با نظام است و چاپ میشود و نیروی زیردستش که انقلابی است مجبور میشود که تقیه کند و یکسری حرفها و کارها را انجام ندهد. الان خیلی از مؤسسات دولتی دست همین نیروهایی است که حداقل قرائت یا گفتمان انقلاب اسلامی را قبول ندارند. حالا ضد انقلاب نیستند، اما انقلابی هم نیستند و گفتمان رسمی نظام و انقلاب را قبول ندارند.
آیا این مؤسسات یک نیروی انقلابی را در درون خود راه میدهند؟ آنها هیچگونه خدمتی به نیروهای انقلابی نظیر دعوت به کنفرانس و معرفی کتاب نمیکنند. کلیپی دیدم که فردی میگفت شما دارید علوم اجتماعی را محدود میکنید. محدودیت را چگونه تعریف میکند؟ میگفت چون در دانشکده علوم اجتماعی گرایشی را به نام علوم اجتماعی اسلامی ایجاد کردهاید، پس علوم اجتماعی را محدود کردهاید. بالاتر از این حرف میگویند شما بروید و جای دیگری این مؤسسهتان را را باز کنید. چرا آن را در دانشکده علوم اجتماعی باز کردهاید؟
توجه کنید که در جمهوری اسلامی که باید درباره گفتمان انقلابی بحث شود، اینها میگویند شما به چه حقی میآیید و در اینجا مؤسسه باز میکنید. یعنی حضور گفتمان انقلاب اسلامی به معنی محدودیت این افراد است، نه اینکه شما نمیتوانید حرف بزنید. میگویند همین که شما میآیید و یک دکان در کنار دکان علوم اجتماعی غربی میزنید، یعنی محدودیت. آیا اینها دروغ است؟ پس اینکه به وعدههایشان عمل نکردهاند و به دروغ وعده دادهاند عملاً چنین چیزی نیست. باید قبول کنیم که وعدههای رهبران دروغ نبوده است و به دروغ چنین وعدههایی ندادهاند. میرسیم به اینجا که دروغ نگفتهاند اما وعدههایی هم که دادهاند محقق نشده است. در بعضی از بخشها ما به چیزی نرسیدهایم و حتی ادعا نداریم که بگوییم رسیدهایم و ادعا نداریم که هیچ وعده محققنشدهای وجود ندارد.
ایکنا ـ بحث را از همینجا پی میگیریم. به هر حال هر انقلابی برای تحقق بخشی از وعدهها و دسترسی ملموس مردم به آنها انجام میشود. فرمایش شما متین که برخی از وعدهها محقق شدند، اما این مردم هستند که وضعیت فعلی را با شعارها قیاس میکنند. به بیان دیگر طبیعتاً باید بازخورد جامعه و ذهنیت آنان را در تحلیل وضعیت فعلی و دستاوردهای عینی و ملموس انقلاب بررسی کرد. برای مثال در شرایط امروز مردم بها و میزان دسترسی به یک قوطی روغن نباتی با اهداف انقلاب نسبت میدهند، یا آنکه پیوسته از صداوسیما درباره فساد اداری برنامه تولید و پخش میشود و دولتمردان صریحاً از فساد نهادینهشده صحبت میکنند، یعنی فسادی که خودش را بازپروری و تولید کرده است، در صورتی که میدانیم انقلاب با این مسائل سر ناسازگاری داشت. با وجود دسترسی به برخی اهداف آیا انقلابیون به اهداف مهمی که میخواستند رسیدهاند.
این جنبه باید بیشتر باز شود. وقتی میگویید که خبث باطن یا سوء باطنی وجود ندارد و حسن باطنی وجود دارد، یعنی نیتها خیر بوده است، اما در عمل نرسیدهاند و به لحاظ عقلی و وحیانی گفته شده است: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها». وعدههای بزرگی دادهایم اما دروغ هم نگفتهایم و تلاش میکنیم که این وعدهها را عملی کنیم و در مراحل یا مراتبی آن وعدهها عملی نشده است و به ایدهآل نرسیدهایم، منتها کوتاهی نکردهایم. نظام جمهوری اسلامی تمام همت و تلاشش این بوده که آن وعدهها را عملی کند. بالاخره در مقام عمل فعال مایشاء که فقط جمهوری اسلامی نیست، صدها عامل دیگر هم هست که نمیگذارد وعدهها عملی شود.
بنابراین با توجه به آن مسائل و عوامل باید نظر داد. فرض کنید که تنبلی یا سستی در کار بوده اما این صرفاً یک عامل است. آیا تمام مفاسد زاییده این سستی است یا عوامل دیگری مانند جریانهای نفوذ و دخالت بیگانه نیز نقش دارند؟ آیا میتوان این ادعاها را کرد اما نقش تحریم را نادیده گرفت؟ اگر نقش ندارد، چرا این قدر به تحریم میپردازید؟ اگر نقش دارد، آن را هم به عنوان یک عامل در عدم موفقیت انقلاب در نظر بگیرید و آن را از سهم انقلاب کم کنید یا مگر میتوان جریان نفوذ را، که مقام معظم رهبری بر آن تأکید میکنند، نادیده گرفت؟ انقلاب ما در سطح جهانی خلافآمد است، یعنی گویی جهان به سمتی میرفته که انقلابی رخ داده و حال دارد به سمت دیگری میرود.
آیا این انقلاب مخالف ندارد؟ کسی با آن کاری ندارد؟ در صورتی که در همان روزهای اول جنگ به راه افتاد، ترور صورت گرفت، برادرکشی راه انداختند و این همه مسائل را به وجود آوردند. با وجود اینها داریم جامعه را اداره میکنیم. مثلاً روغن کیلویی ۱۲۰ تومان است، هرچند این اتفاق درست نیست، اما میدانیم که بخشی از این مسائل حاصل بد عمل کردن دولتمردان است. سؤال این است که قبلاً چقدر بود؟ مثلاً ۲ ماه پیش حدود هجده هزار تومان بود؟ به این معنی است که ما تا دو سه ماه پیش به وعدهمان عمل کردهایم. یعنی در طول این ۴۰ سال به وعدهمان عمل کردهایم و حالا بر اثر بیتدبیری دولت اینگونه شده است.
ایکنا ـ دقیقاً همین است. مردم وقتی این مسائل را میبینند، میگویند که ما هنوز در نیازهای اولیهمان ماندهایم، در صورتی که برای نیازهای والاتری انقلاب کردیم و این طبیعی است. قبل از انقلاب حداقل طبقه متوسط جامعه درگیر نیازهای اولیه زندگی نبود و از یک رفاه نسبی برخوردار بود، مثلاً معلم یا کارگر دغدغه مسکن و نان شب را نداشت، در صورتی که امروزه یک خانوار با دو کارمند درگیر معیشت است و مردم هم این مسائل را میبینند که چنین پرسشهایی را مطرح میکنند و میگویند قرار نبود که انقلاب کنیم و باز درگیر نیازهای اولیه باشیم، بلکه انقلاب کردیم که منزلت ایجاد کنیم و یک پله از نیازهای اولیه فاصله بگیریم.
درباره وضعیت رفاهی با شما اختلاف نظر دارم. اینکه میگویید قبل از انقلاب مردم در تأمین نیازهای اولیه مشکلی نداشتند. افراد بسیاری مشکل داشتند.
ایکنا ـ حداقل طبقه متوسط این نیاز را نداشت.
مگر طبقه متوسط چقدر جمعیت داشت؟ جمعیت طبقه متوسط آن زمان با اکنون قابل مقایسه نیست. اگر فرض کنید آن زمان ۲۰۰ هزار نفر بودند، الان بالای ۵ میلیون نفرند و بسیار فرق میکند. در صورتی که بسیاری از مردم در فقر مطلق بودند. مثلاً در آن زمان چهار خانوار در یک ساختمان که وسط آن حیاط بود زندگی میکردند.
ایکنا ـ خانهها بزرگ بود.
خانهها بزرگ بود، مثلاً جایی که ما مستأجر بودیم چهار خانواده در یک ساختمان که وسط آن حیاط بود زندگی میکردیم و نهایتاً هر خانواده دو اتاق داشت.
ایکنا ـ شهرنشینی به این صورت نبود.
تحول رخ داده، یعنی سطح رفاه بالا رفته است و ما آن را با پیش از انقلاب مقایسه نمیکنیم. مثلاً قیمت روغن یا ماشین را با چه زمانی مقایسه میکنید؟ میگویید پراید ۱۰ میلیونی ۱۰۰ میلیون شده است، یعنی تا دو سال پیش اگر فردی وام میگرفت راحت میتوانست یک پراید بخرد و با آن کار کند. حالا بگویید تغییری رخ نداده است.
ایکنا ـ طبیعتاً بعد از انقلاب یک ساختار یا نظام مستقر شد. به بیان دیگر انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ تمام و نظام مستقر شد و مفهوم دولت شکل گرفت. حالا ۴۲ سال از آن واقعه میگذرد، آیا باید به این بینظمی برگردیم که یک خودروی ۱۰ میلیونی به ۱۲۰ میلیون برسد؟ این برداشت و بازخورد مردم را نباید نادیده گرفت. آیا این ضعف در درون خود ساختار هست؟
ابتدا باید اصل «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها» را بپذیریم. زمانی شما میگویید که اصلاً نمیخواستید کار کنید، اما زمانی میگویید کارهایی کردهاید و زحمت کشیدهاید، اما توانتان این بوده است. اگر مورد دوم باشد، نمیتوان ایراد گرفت که شما ناکارآمدید. به فرض این وعدهها محقق نشده است، باید به موانع هم بپردازیم. آیا موانعی نبوده است؟ با یک مثال بحث جریان نفوذ را بیشتر باز میکنم، مثلاً برنامه گفتمان انقلابی در بحث توسعه مسلط نشده، زیرا خیلی سادهاندیش است و همه را مثبت میبیند. فکر میکند آدمهایی که در قامت برنامهریز توسعه هستند همه آدمهای صادقیاند و میخواهند خدمت کنند. لذا کار را دست آنها میسپارند.
الان برنامه توسعه ششم را داریم و بسیاری از مشکلات ما ناشی از همین برنامهریزیهای توسعه است. وقتی نظریهپردازان این برنامههای توسعه را ردیابی میکنید، به جریاناتی که هیچ نسبتی با انقلاب ندارند مثلاً مکتب نیاوران میرسید. اینها به گونهای برنامهریزی میکنند که نظام جمهوری اسلامی به بنبست برود و آنموقع استفاده خودشان را ببرند. دستاورد این برنامهریزیها این است که ما به دستاوردی نرسیم، شما برنامهریزی میکنید که دستاورد آن رفاه و پیشرفت و غیره باشد، اما در جمهوری اسلامی به گونهای برنامهریزی میشود که دستاوردی نداشته باشیم و این کار از سوی گروههایی است که خیلی قدرت دارند. مثلاً یکی از آدمهای آنها میآید و میگوید، ببینید چقدر برای برنامهریزی هزینه کردهایم اما دستاوردی نداشتهایم. میگوییم شما برنامهریزی کردهاید که جمهوری اسلامی دستاوردی نداشته باشد تا به بنبست برسد و به آن حمله کنید، چون در غیر این صورت، حرف شما خریداری ندارد.
الان افرادی در همین برنامهریزیها نقش دارند. البته تقسیم کار میشود. یعنی عدهای برنامهریزی و عدهای آن برنامهها را نقد میکنند و ژست انتقادی به نظام میگیرند. این فردی که ژست انتقادی دارد، کتابی در نقد وضعیت موجود مینویسد. وقتی این کتاب رونمایی میشود جریاناتی آن را پوشش خبری میدهند که وابسته به آن برنامهریزها هستند. یعنی همان جریاناتی که این وضعیت را برای ما به وجود آوردهاند. اگر واقعاً من ضدیت واقعی با شما داشته باشم آیا اخبارم را پوشش میدهید؟ طبیعی است که نمیدهید. اما زمانی این کار را میکنید که بدهبستانی با همدیگر دارید. یعنی برنامهریزی وجود دارد و تقسیم کاری هست. به این معنی که برنامهریزی میکنیم تا به دستاورد نرسد و یک نفر هم با ژست انتقادی و تبختر بگوید که جمهوری اسلامی به بنبست رسیده است و باید تمام شود.
اتفاقاً درباره این صحبت که میگوید انقلاب تمام شده است، میخواهم بگویم که نه انقلاب تمام نشده است. چون به عبارتی ما سر استبداد را زدهایم اما بدنه و تن استبداد هنوز مانده است و تا زمانی که این بدنه هست باید انقلاب کرد. این خطاست که ما فکر کنیم فردای ۲۲ بهمن انقلاب تمام شد. اتفاقاً رهبران انقلاب و گفتمان انقلاب اسلامی میگویند که با رفتن شاه کار تمام نشده، بلکه شروع کار است. پس انقلاب ادامه دارد. به همین دلیل هر سال که میگذرد ۲۲ بهمن انگار روز اول و اولین ۲۲ بهمن است، چون هنوز نهضت انقلاب و مبارزه با فساد و استبداد در گفتمان انقلابی وجود دارد. کسانی که در نقد انقلاب این حرفها را میزنند در کجا ایستادهاند؟ اینهایی که ضد فسادند آیا باید جلوی انقلاب بایستند یا به انقلاب کمک کنند؟ میگویید که این انقلاب به وعدههایش عمل نکرده است، چرا کمک نمیکنید؟
این حرف خیلی عوامانه است. توجه کنید انقلاب یعنی چه کسانی؟ یعنی همه مردم. آیا غیر از این است؟ انقلاب که ملک مطلق کسی نیست. چرا فقط باید من جوابگو باشم؟ مثلاً چرا در روستا فقط یک نفر باید پاسخگو باشد؟ همه باید پاسخگو باشند. چرا فقط باید تیپ خاصی جوابگو باشد. انقلاب مال همه است. بنابراین باید همه مشارکت کنند. زمانی دانشجویان پیرو خط امام خدمت امام رسیدند. سخنگویشان حرف جالبی زد و گفت ما نیامدهایم که بگوییم انقلاب چه چیزهایی به ما داد. آمدهایم که بگوییم انقلاب چه چیزهایی از ما میخواهد و چه خدمتی از ما بر میآید.
بگویید که ما چه کار کنیم؟ چه کسی باید به وعدهها عمل میکرد؟ بخشی از آن به مسئولان برمیگردد، اما آیا فقط آنها هستند؟ یعنی این انقلاب آمده است که برخی بنشینند خانه و عدهای هم خدمت کنند؟ بیگاری بکشند، بردگی بکشند، شهید بدهند که مثلاً من زندگی راحتی داشته باشم؟ نه اینگونه نیست همه باید این کار را بکنند. این همان جامعه بردهداری میشود. عدهای بگویند که به ما بدهید و بخشی هم مجبور شوند که خدمت کنند. عملاً این گونه شده است. در سیل و زلزله فقط قشر خاصی خدمت میکنند و آنهایی که در قدرت هستند اصلاً حضور ندارند. حرف ما به افرادی که نقد میکنند و میگویند که انقلاب به وعدههایش عمل نکرده این است که مقداری هم قلم نقدتان را به سمت دیگر بگیرید، یعنی افرادی که الان قدرت دارند. فرض کنید منِ نوعی که که هیچ سهمی در قدرت ندارم باید پاسخگو باشم اما ضد انقلابی که مدیریت میکند و حق مدیریت و کلی امتیاز میگیرد نباید پاسخگو باشد. مثلاً فردی وارد مؤسسه دولتی میشود و مستاجر است و بعد از چند سال یک باغچه هم در دماوند دارد. او پاسخ نمیدهد اما من باید پاسخ بدهم.
ایکنا ـ پرسش دیگر درباره فروپاشی یا بقای انقلاب است. برخی میگویند که نفسهای انقلاب به شماره افتاده است؛ مثلاً میگویند فروپاشی سیاسی سالهاست که اتفاق افتاده و فروپاشی اقتصادی هم با تحریمها نزدیک است؟ وقتی کسی در مسندی مینشیند و امکان پیدا میکند که باغچهای در دماوند بگیرد، یعنی از صفر به صد میرسد. شاید بتوانیم بگوییم که ساختار ایراد دارد که این امکان محقق میشود. نظرتان چیست؟
ما مشکلاتی در ساختار داریم. البته صرفاً ساختار نیست، بلکه کارگزار هم مؤثر است و باید اصلاح شود. قبول دارم و آن را انکار نمیکنم. امیدواریم که با وجود مجلس انقلابی و قوه قضاییه که دارد انقلابیتر برخورد میکند و انشاالله دولتی انقلابی هم روی کار بیاید، اصلاح ساختاری انجام شود. از این مسائل ساختار و کارگزار نمیتوان نتیجه گرفت که ما به وعدهمان عمل نکردهایم. این حرفی منطقی نیست. درباره بحث فروپاشی اینها بیشتر تمنیات این افراد است تا واقعیت. اتفاقاً اگر انقلاب اسلامی هیچ فایدهای نداشته باشد لااقل یک فایدهاش این است که مفسرهای بزرگی را تربیت کرده که مثلاً وضعیت را به این صورت تفسیر میکنند. حدود ۳۰ سال است که بحث فروپاشی را مطرح میکنند. حتی از فردای انقلاب این را گفتند، یعنی در زمان بنیصدر. در واقع اینها تمنای خودشان را مطرح میکنند که فروپاشی اتفاق افتاده و نهایتاً این حرف میزنند که فروپاشی از 30 سال پیش اتفاق افتاده است یا وارد فروپاشی شدهایم.
اگر این اتفاق افتاده است و شما هم که از این نظام خوشتان نمیآید، پس منتظر بمانیم ببینیم که آیا این اتفاق میافتد یا نه. در واقع این بههمریختگی را به فروپاشی تفسیر میکنند. من این را به زایمان طبیعی نظام تفسیر میکنم. ما داریم پوستاندازی میکنیم. یعنی در همه عرصههای جامعه دارد تحولی رخ میدهد و این تحولات مثبت است ولی در آینده خوش است و مصائبی هم دارد. در واقع مانند دو رودخانه است که در یک نقطه به هم میرسند و برخورد میکنند و در آن نقطه آشوبی به پا میشود. گویی همه چیز در یک به هم ریختگی است و هیچ چیز جای خودش نیست. نفس امر این است که نظمی وجود دارد.
ما در آستانه تغییر و تحولی بنیادی هستیم که در راستای وعدههای انقلاب است. شاهد نظمی در بینظمی هستیم و ما به این فروپاشی نمیگوییم، بلکه نوعی زایمان طبیعی است. مثلاً اگر این شکل کار دولت و قوه قضاییه تغییر کند که همه چیز را وابسته به غرب و اقتصادمان را غربزده و آن را وابسته به عنایت بایدن نکنیم. اگر یک دولت جوان حزباللهی که به تعبیر آقا متکی به خودش، جامعه و سرمایههای ملی باشد و خودباوری داشته باشد بر سر کار بیاید، آیا ما از مسائلی که وجود دارد عبور نمیکنیم؟ قطعاً عبور میکنیم. چون در گذشته هم عبور کردهایم. هر زمان که قوه مجریه ما دست نیروهای جوان حزباللهی بوده به راحتی توانستهاند مصائب را حل کنند. مثلاً خیلی از تحریمها خنثی شده است. پالایشگاه ستاره خلیج فارس، که بزرگترین پالایشگاه بنزین جهان است، دقیقاً در زمان اوج تحریم بنزین که میتوانست ما را زمینگیر کند به دست چند جوان حزباللهی و انقلابی ساخته میشود. انقلابی معنای وسیعی دارد و هر کس که دغدغه خدمت داشته باشد انقلابی میشود و عده خاصی نیستند.
بنابراین فروپاشی تمنای این افراد و آینده خیلی امیدوارکننده است، اگرچه الان مصائبی داریم و به مردم خیلی فشار میآید. اگر مصائبی وجود دارد آن را گردن یک گروه خاص نیندازیم، بلکه همه مردم مسئول هستند. پیش از انقلاب مردم میتوانستند بگویند که ما نقشی نداریم، چون مردم در دستگاه حاکمیت نماینده و سخنگویی نداشتند، اما الان دارند و همین مردم دولتها و نمایندهها را جابهجا میکنند. ما در آستانه انتخابات دولت سیزدهم هستیم و باید از گذشتهمان عبرت بگیریم و بیشتر دقت کنیم و تحت تأثیر یکسری چیزهای سطحی نباشیم. اگر واقعاً مسائل اقتصادی برای ما مهم است، در زمان رأی دادن هم به برنامههای اقتصادی توجه کنیم. اگر دیدید که یک شخص در دوره اولش بد عمل کرد و مسائل اقتصادی به وجود آمد و باز به او رأی دهید، به این معنی است که مسائل اقتصادی برای شما مهم نیست. بنابراین نظام چه کاری میتواند بکند؟ باید این جنبهها را باز کنیم و این بیانصافی است که بگوییم نظام یا گروه خاصی مقصرند، بلکه اگر کار خوب کردهایم همه نقش داریم و اگر خوب عمل نکردهایم، همه مقصریم.
انتهای پیام