به گزارش ایکنا؛ محمود کریمی، استاد دانشگاه امام صادق(ع)، شامگاه سهشنبه 19 اسفندماه، در هفتمین دوره علمی - پژوهشی مشکات که به همت انجمن علمی دانشجویی الهیات دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد، به ایراد سخن پرداخت که متن آن را در ادامه میخوانید؛
در دانشگاه رسالت اصلی تبلیغ نیست و درست برخلاف آنچه در حوزه میبینیم، رسالت یک دانشجو این است که چیزی را یاد بگیرد و بتواند پس از یادگیری به پژوهش برسد و تولید علم داشته باشد. لذا نباید این رسالتها را اشتباه بگیریم. اینها گاهی اوقات همپوشانی دارند، اما خیلی اوقات نیز همپوشانی ندارند و از نظر کمیت، تعداد قابل توجهی از طلاب هستند که وقتی یک زمانی را در حوزه سپری کردند، میروند تا امامت را داشته باشند و یک نوع رسالت هدایتی و تبلیغی را برای خود فرض میدانند، اما در دانشگاه این را نداریم. البته خیلی خوب است این کار در دانشگاه نیز انجام شود اما در تعریف دانشگاه این نیست، ولی در تعریف حوزه هست. نکته بعدی که میخواهم اشاره کنم این است که بین رشتههای الهیات که اکنون داریم، اگر بخواهیم نسبتسنجی کنیم، فقه رشته غالب در حوزه است و در نتیجه از نظر دستاورد علمی و تولیدات علمی نیز میبینیم که فراتر از رشتههای دیگر پیشرفت کرده است.
نمونهاش این است که در رشته فقه میبینیم که از همین حوزه آمدند و یک نوع روششناسی نیز کار کردهاند که عبارت از نوشتن کتاب اصول فقه است. این کتاب را به این دلیل نوشتهاند که کسی که میخواهد فقه بخواند، باید اصولی را بداند تا بتواند به صورت روشمند فقه را بخواند. اما در علوم قرآن اینطور نیست که برای تفسیر یک منطق نوشته باشند. رشته فقه در حوزه جایگاه پررنگتری دارد، اما رشته قرآن و حدیث آن جایگاه را ندارد و نباید با این رشتهها یکسان برخورد کنیم.
نکته سوم محسنات حوزه نسبت به دانشگاه است. حوزه نقاط قوتی دارد که دانشگاه آنها را کم دارد یا فاقد آن است. یکی از آنها سنت مباحثه است. طلابی که درسی را یاد میگیرند، وظیفه خود میدانند که مباحثه کنند تا هم مطلب قبلی تثبیت شود و هم همافزایی رخ دهد. موضوع بعدی انتخاب استاد است که در حوزه راحتتر این کار اتفاق میافتد و وسط کار نیز میتوان استاد را تغییر داد، اما در واحدهای دانشگاهی این اتفاق نمیافتد. تقریبا دانشجو آزاد است تا انتخاب کند اما باز هم این دایره نسبت به حوزه محدودتر است.
موضوع بعدی بحث تزکیه و تعلیم توأمان است که در حوزه اتفاق میافتد و هر استادی خود را موظف میداند که در کنار تدریس خود، وظیفه تهذیبی را نیز در حد امکان داشته باشد یا مدرسهای که در حوزه دارد، این درسها را ارئه میدهد، در کنار این آموزشها جلساتی را به این منظور دارد. حسن بعدی حوزه، بحث عدم شتابزدگی است و زمان تعیین نمیکند که باید در یک ساعتی این درس تمام شود و ... . استعدادها مختلف است و ممکن است کسی یک کتاب را سه ماهه و یک نفر دیگر شش ماهه تمام کند. لذا ظرفیت طلبه با چیزی که قرار است یاد بگیرد، در حوزه بیشتر رعایت میشود. اما در مقایسه، دانشگاه رسالت خودش را چیزهای دیگری قرار داده است و این با لحاظ مفهوم غربی دانشگاه است و ما نیز این مفهوم را گرفتهایم.
اما نکته دیگر این است که اگر بیاناتی که مقام معظم رهبری در مورد حوزهها داشتند را ببینیم اینطور است که ایشان نوعاً گلایه دارند. البته نه از این حیث که حوزه کار نمیکند، بلکه از این حیث که در حد انتظاری که نظام اسلامی دارد، نتوانسته موفق عمل کند. همانطور که دانشگاه نیز این آسیب را دارد و دانشگاه تراز نیست. در مقام تمایز، چند تمایز را میتوانیم بین مطالعه حوزوی و تحصیل دانشگاهی داشته باشیم؛ اولین ویژگی متنمحوری در حوزه است و نوعاً طلبه با یکسری متون خاص سروکار دارد و این متون نیز ثابت ماندهاند؛ این بدین معنا است که تطوری در این متون اتفاق نمیافتد. همان موضوعی که یکبار آیتالله جوادی نیز اشاره کردند و گفتند صد سال قبل کفایه نوشته شده و هنوز هم همان تدریس میشود و اگر این حالت باقی بماند، این حالت دَلالی علمی میشود. دلالی یعنی شما واسطه هستی و چیزی را میگیری و بدون اینکه چیزی به آن بیفزایید، به نفر بعد میدهید. لذا تولید علم در کار نیست، یعنی اگر بخواهیم صرفاً متنمحور باشیم، از تولید علم عقب میمانیم و این یک آسیب مهم است.
آسیب دیگر بحث عدم سطحبندی است. مثلاً در مورد تفسیر هیچ استعدادیابی صورت نمیگیرد. برای نمونه در درس تفسیر آیتالله جوادی همه طلاب حاضر میشوند، اما این کار چند آسیب دارد؛ یکی اینکه استاد باید سطح مطالب و سطح علمی را که میتواند ارائه کند را پایین بیاورد و آموزش را تنزل دهد. از آن طرف، طلبه هم ضرر میکند. آن کسی که تازه آغاز کرده، فکر میکند میفهمد، اما متوجه نیست و آن کسی که بالاتر است، استاد متناسب با خود را میخواهد و در نتیجه این آموزش به یک تعادلی نمیرسد. این به نحوی است که نوع سوالات که در این کلاسها میشود، همین را نشان میدهد. یکبار از آقای جوادی سوالی کردند و ایشان گفت ما چشمانتظار بودیم که یک نفر یک سوال حسابی کند.
پس این نیز خودش یک نکتهای است و ما آن سطحبندی و مقاطعی که در دانشگاه داریم، در آنجا نداریم. در دانشگاه سطح کارشناسی مشخص است و استاد نیز سطح را میداند. این سطحبندی میتواند کمک کند که هم استاد وظیفه خود را تشخیص دهد و هم دانشجو به تناسب نیازهای خودش بتواند معارف و مطالب را بگیرد.
نکته و تمایز سوم بحث این است که در دروسی مانند دروس تفسیر و علوم قرآنی در حوزه هیچ وقت نتوانستیم یک مکتب تشکیل دهیم و کارها فردی بوده است. مثلاً یک علامه طباطبایی ظهور میکند، اما نتوانسته آنقدر شاگرد تربیت کند یا مکتبی درست شود که بگوییم 20 نفر علامه جوادی آملی تربیت شدند. آیتالله خویی مقدمات تفسیر و علوم قرآن را تدریس کردهاند و شاگرد خوبی هم داشتند، اما تعداد آنها چقدر بوده است؟ یک نفر و آن هم آیتالله معرفت. اینطور نبوده است که آقای خویی یک مکتب علوم قرآنی و تفسیری پس از خودشان به وجود آورده باشند.
اما در دانشگاه به اینصورت نیست و دستکم چیزی که فرامیگیرند، میتواند یکسری شاگردان ممتاز داشته باشد که در یک مقطعی درس بخوانند و همپای استاد خود جلو آیند و مکتبی را نیز تشکیل دهند. لذا در حوزه، فردمحوری وجود دارد، اما در دانشگاه موضوع فردمحوری کمتر وجود دارد و در حوزه مکتبی در کار نیست. ویژگی بعدی که میتوانیم به عنوان تماز بین مطالعه حوزوی و دانشگاهی داشته باشیم، ویژگی آموزشهای بینرشتهای است. در حوزه کسی که فقه میخواند تا آخر همان را میخواند یا کسی که فلسفه میخواند تا آخر همین است، اما در دانشگاه دستکم در شرایط فعلی میبینیم که مباحث بینرشتهای را داریم و مقالات و رسالههای بینرشتهای نوشته میشود. یکی از بحثها و دغدغههای مهم تولید علوم انسانی اسلامی است. تولید این علم با ظرفیتی که فعلاً در حوزه وجود دارد، اتفاق نیفتاده است و آنها نتوانستهاند به سراغ مباحث سیاسی و اقتصادی بروند و اینطور نیست که مثلا یک مرجع بگوید یک یا دو سال اقتصاد اسلامی را کار میکنیم.
لذا هنوز هم اساتید برجسته حوزه ممحض در فقه هستند و از حالت فقهی محض فراتر نمیروند. لذا مباحث و مطالعات بینرشتهای را در دانشگاهها داریم که هم از نظر آموزشی و هم پژوهشی واحدهایی در نظر گرفته شده است و خیلی اوقات عناوین رسالهها و مقالات و ... بینرشتهای است و دانشجو و استاد به تکاپو میافتند و این مطالعه میانرشتهای محقق میشود. ویژگی بعدی که میتوانیم برای دانشگاه یاد کنیم بحث تعامل با اندیشههای دیگر و دیدگاههای متفاوت است. در حوزه، زمانی که درس حوزوی میخوانید نوعا استاد و طلبههای دیگر و جلساتی که میگذارند در یک راستا است و یک صدا شنیده میشود و اینطور نیست که بگویند امروز بحث فقه را در مورد معاملات داشتید و حالا ببینیم معاملات در مسیحیت و یا در اهل تسنن چطور است. نوعا همان متن خاص را کار میکنند و مطالب تقریر میشود و به سراغ مباحث بعدی میروند.
این تعامل بسیار ثمربخش است، چون وقتی فکر خود را در مقابل افکار مقابل قرار میدهید و دیدگاههای رقیب را میبینید، منصفانه قضاوت میکنید که مثلاً آنها بهتر کار کردهاند و میتوانیم از مطالبشان استفاده کنیم و یا یک جاهایی ممکن است راه جدیدی را رفته باشند که میتواند برای ما نیز خوب باشد و باید از اینها استفاده کنیم. موقعی که تعامل با اندیشههای دیگر رخ دهد هم حالت نقد پیدا میشود و هم اندیشه خود شما پخته میشود و یک نوع تلاقی دانش رخ میدهد و این دیدگاهها به هم میرسند و نتیجه این تلاقی تولید برخی پاسخهای جدید برای مسائل حلناشده است و ما نیز به این سفارش شدهایم. در حدیث رسول خدا(ص) هست که «اعلم الناس من جمع علم الناس الی علمه»، عالمترین شما کسی نیست که بگوید برای خودم کتاب میخوانم بلکه کسی است که علم مردم را جمع کند.
ما در رقابت با خودمان اهل سنت را داریم که آنها نیز کتاب و شروح حدیثی مفصل دارند و آنها معتزله و نومعتزله دارند، یعنی افرادی که دانشمندان مسلمان سنی هستند و آمدند و برخلاف میراث سنتی خودشان گفتند که ما میخواهیم برای عقل جایگاه ویژهای قائل شویم و از روش سنتی که بگوییم سلف صالح ملاک هستند، خارج شویم و طرحی نو دراندازیم و مکتب نومعتزله را تشکیل دادند. در مصر و مغرب شاهد حضور این جریان هستیم. میتوانیم اندیشههای خود را با اینها در میان بگذاریم و مطالبی از آنها یاد بگیریم و آنها نیز از ما یاد بگیرند. گروه دیگری که میتوانند در این تعامل به ما کمک کنند، مستشرقین هستند. برخی از آنها مطالعاتی در تاریخ قرآن داشتهاند یا نسخههای قرآنی را مورد توجه قرار دادهاند.
گاهی اوقات یک مستشرق میآید و میراث اسلامی ما را تحلیل میکند و ارائه جدیدی میدهد. هانری کربن در جلسات خصوصی علامه طباطبایی حاضر میشد و این آدم به قدری اهل تحقیق و پژوهش شده و شیفته معارف شیعه شده که در محفلهای خصوصی علامه در موضوع امامت و ولایت شرکت میکند و میگوید اینجا تقیه را درست فهمیدید یا بد فهمیدید و نظر میدهد و میگوید با تقیه برخورد حداقلی کردید و گفتید سیاسی است، اما اینطور نیست و مطالبی از طرف ائمه(ع) شما رسیده که به شما گفتند تقیه کنید که به دست نااهل نیفتد. این را یک مستشرق میگوید که خودش مسلمان نیست. در اینصورت چرا نباید با چنین شخصی تعامل داشته باشیم و اتفاقاً علامه نیز او را راه میدهد. لذا باید به این دست تعاملات روی آورد و دانشگاه این فرصت را بهتر از حوزه برقرار میکند.
انتهای پیام