انسان شأن خداپرستی دارد نه خدابندگی / بندگی آزادی انسان را سلب می‌کند
کد خبر: 3965976
تاریخ انتشار : ۳۱ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۴

انسان شأن خداپرستی دارد نه خدابندگی / بندگی آزادی انسان را سلب می‌کند

مجید مرادی با تأکید بر اینکه انسان بنده خدا نیست بلکه پرستنده خداست، بیان کرد: عقل اسلامی عبودیت‌محور نیست و اینکه انسان بخواهد عقل خود را تعطیل کند و یکسره خود را بنده و برده خدا بداند صحیح نیست، بلکه به جای خدابند‌گی، شأن خداپرستی دارد که با آزادی او هم در تضاد نخواهد بود.

به گزارش ایکنا، مجید مرادی، شب گذشته، 30 فروردین، در نشست «دین و چالش‌های اخلاقی جامعه امروز» که به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد، به طرح بحث در زمینه «کرامت انسان در قرآن» پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

قرآن یک متن است و متن هم قابل برداشت است و دلالت‌های قرآن بسته نشده است. دائماً می‌شود وحی را تفسیر کرد و به قول اقبال لاهوری که می‌گفت پدرم به من می‌گفت قرآن را چنان بخوان که گویی بر تو نازل شده است و اگر ما نیز بخواهیم چنین رویه‌ای داشته باشیم باید بدانیم این متن برای ما دلالت‌های جدیدی دارد و متناسب با وضعی که هستیم می‌توانیم از قرآن معنا بگیریم.

در قرآن یک مفهومی به نام عبد و عبادت داریم که معانی مختلفی دارد؛ دو معنای اصلی آن بندگی و پرستش است. پس از اینکه متوجه شدم در قرآن، عبد به معنای بندگی نیست، باب جدیدی به روی من باز شد که کرامت انسان را می‌شود به مدد معناشناسی دریافت کرد. مرحوم ایزوتسو، کار خوبی انجام داده و بر اساس برخی از مفردات قرآن خواسته ارتباط انسان و خدا را پیدا کند و از این طریق راهی به جهان‌بینی قرآنی باز کند.

باید جهان‌بینی قرآن را در رابطه انسان با خدا کشف کنیم و این بحث می‌تواند به سوال من کیستم پاسخ دهد و متناسب با هویتی که برای خود تعریف می‌کنیم، وظایفی هم برای خود تعیین می‌کنیم. این سؤال محوری را باید پاسخ دهیم که عقل اسلامی عقل بندگی‌محور است؟ یعنی آیا عبودیت و بندگی و پذیرش بی‌چون‌و‌چرا و منفعلانه هدف از آفرینش انسان بود؟ آیا انسانِ مطلوب، آن انسانی است که شأن خود را بندگی می‌داند یا فراتر از بندگی، برای او وظایفی است که متناسب با مقام خلیفةاللهی است؟ خدا انسان را خلیفه خود معرفی کرده است و این خلافت باید معنایی داشته باشد و نه اینکه لقلقه زبان و یک مقام تشریفاتی فارغ از کارکرد اساسی باشد. این کلمه خلافت دلالت‌هایی دارد که با آن مفهوم بندگی، جور درنمی‌آید.

عقل اسلامی عبودیت‌محور نیست

خدا انسان را خلیفه خود قرار داد و به همین دلیل مورد اعتراض ملائکه شده و گفته چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و باید این سوال را پاسخ داد که آیا عقل اسلامی عبودیت‌محور است؟ در اصول فقه نیز مبنا بر این است که انسان را یک عبد و بنده لحاظ کرده است که با یکسری اوامری مواجه است و از این جایگاه باید با اوامر الهی روبه‌رو شود؛ یعنی در تلقی و فهم اوامر الهی از این جایگاه وارد شود و هرچه بندگی اقتضا کرد را عمل کند. این مفهوم، در ادبیات ما نیز فراوان است و ابن‌عربی همین را می‌گوید و معتقد است انسان، آزادی ندارد و مجبور به بندگی است. این کلمه بندگی جاافتاده و ایرانیان در تعبیر از خود، عنوان «بنده» را به کار می‌برند و گویی من چیزی نیست و من همان بنده است. این بندگی هم بازتاب‌هایی دارد که با این مواجه هستیم و می‌بینیم و احساس می‌کنیم باید از موضع یک بنده عمل کنیم.

اما خدا انسان را خلیفه آفریده است و خلافت یعنی انسان جانشین خداست و به تعبیر طبری خلافت انسان روی زمین به معنای کدخدایی اوست؛ یعنی انسان اختیارات و عملی دارد. اما برخی مانند عبدالکریم سروش یا مرحوم مصباح معتقدند که انسان عبد و مملوک است و در مورد رسول خدا(ص) نیز عبودیت را داریم، اما در قرآن عبودیت را نداریم، بلکه عبادت است و اگر بخواهیم از طریق معناشناسی جلو برویم، باید بگوییم که کلمه عبد دو معنا دارد؛ یکی بنده و دیگری پرستنده و آنچه در قرآن به کار رفته مورد دوم است. از انسان‌ها یا به «ناس» تعبیر شده است و یا بنی‌آدم که گفته ما شما را خلیفه خدا روی زمین قرار دادیم.

اما یک تعبیر ویژه هم برای خداپرستان است که عبد به معنای عباد است و نه عبید. معنای بنده عبید است و امام حسین(ع) نیز می‌گویند: «الناس عبید الدنیا». آنچه در قرآن آمده، عباد به معنای پرستندگان است و نه بندگان. پس شأن انسان، شأن پرستندگی است و انسانی که خدا را شناخته، بنده‌ای نیست که به صورت کامل بدون درک و تفسیر دست به عمل بزند. انسان رابطه گفت‌وگویی با خدا دارد که با استعاره بردگی و بندگی جور نیست.

خلیفه‌الله پرستشگر است

خدا به انسان عقل و اختیار داده و خلافت را به او سپرده است و کسی که خدای روی زمین است بنده نیست، بلکه پرستشگر است. در عربی عبد به معنای بنده و پرستنده خلط می‌شود، اما در زبان فارسی این گونه نیست و ما پرستش را داریم. هم می‌توان گفت خدابنده و هم خداپرست. انسان‌ها خداپرستان هستند و نه اینکه بنده باشند. این مفهوم با خلافت الهی انسان و کرامت انسانی سازگار است. وقتی بحث کرامت انسانی مطرح می‌شود، برخی می‌گویند که این چه کرامتی است که از انسان خواسته شده که بنده باشد. ما می‌گوییم این طور نیست و از انسان خواسته شده که عقل و اختیار و اراده‌اش را به کار بگیرد و به عنوان خلیفه خداوند به تسخیر آسمان‌ها و زمین بپردازد. آنچه در آسمان و زمین است به تسخیر انسان درآمده و انسان یک موجود کنشگر است و نه یک بنده منفعل و بی‌اختیاری که فقط نگاهش این است که تماشا کند و از انسان خواسته شده که در آسمان‌ها و زمین و هستی تصرف کند.

خداوند می‌گوید باید عقل و قدرت را به کار بگیرید و فضا را تسخیر کنید. تعریفی که قرآن از انسان دارد این چیزی نیست که در ناخودآگاه ما شکل گرفته که اخلاق بندگی و بردگی بر ما حاکم است. خدا از انسان خواسته انسان عقل خود را به کار بگیرد، اما ناخودآگاه جمعی حاکم و مسلط بر ذهنیت ما کاری کرده که ما بنده غیر خدا هم شویم، اما خدا انسان را آزاد آفرید و انسان، فراتر از اراده خدا نیز می‌تواند عمل کند و قدرت عصیان هم دارد. عبد نه یک مفهوم موجود است و نه مطلوب. اساساً انسان بنده نیست، چون خدا انسان را آزاد آفریده و بندگی از انسان خواسته نشده، چون خدا از انسان اطاعت کورکورانه نخواسته است.

کلمه کرامت و یا کلمه تکریم و اکرام را اگر مورد توجه قرار دهیم، با شگفتی می‌فهمیم که خداوند حتی در قرآن بحث کرامت ذاتی را به گونه‌ای و به صراحت به میان آورده و بدان تصریح کرده که نیاز به بافتن یکسری مویدات و مولفه‌های حمایتی نباشد؛ یعنی به نحوی است که گاهی اوقات می‌توانیم مجموعه عناصری که ما را به مفهوم کرامت ذاتی دلالت می‌کند درآوریم. مثلاً اینکه خدا از روح خودش در ما دمیده است یا بحث خلافت و یا اینکه خداوند مستقیم انسان را آفریده است. وقتی به شیطان می‌گوید چرا به آنچه من آفریدم سجده نکردی؟ این کلمه «ید» را به کار برده که بگوید انسان را با دست خود آفریده است. می‌شود از اینها به گفتمان کرامت انسانی رسید. علامه طباطبایی هم آنچه مایه کرامت انسان است را عقل می‌داند.

مجموعه این عوامل مانند عقل، خلافت و اینکه خدا از روح خود در انسان دمیده و دستور داده که فرشتگان بر او سجده کنند را داریم و خداوند در مورد انسان می‌گوید: بنی‌‌آدم را تکریم کردیم. می‌توانست بگوید مؤمنین را کرامت دادیم، اما بنی‌آدم را استفاده کرده است. تکریم و اکرام تفاوت ماهوی دارند. تکریم جایی است که اگر از کسی تکریم می‌کنیم، استحقاقش را داشته باشد و به تعبیر حافظ: «من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب، مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند».

انتهای پیام
captcha