ماجرای مرگ عمروعاص / نسبت ما با حاکم بر حق چیست؟
کد خبر: 3971053
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۹:۰۵
یادداشت وارده/

ماجرای مرگ عمروعاص / نسبت ما با حاکم بر حق چیست؟

همه می‌دانیم که حاکم بر حق و امام فعلی به مصلحت تمامی نفوس جامعه می‌اندیشد و ارتقای کل جامعه مدنظرش است؛ در این میان ممکن است آن مصلحت کلی با مصلحت شخصی ما همخوان نباشد. ما در این دو راهی چه می‌کنیم؟

ماجرای مرگ عمروعاص/ نسبت ما با حاکم برحق چیست؟به گزارش ایکنا؛ مرتضی بریری، کارشناس ارتباطات و فرهنگ در یادداشتی به مناسبت عید سعید فطر که یادآور روز مرگ یکی از دشمنان اسلام نیز هست، به ماجرای مرگ عمر و عاص و نسبت ما با حاکم معاصر پرداخته است:

ماه مبارک شوال با یکی از مهم‌ترین اعیاد مسلمانان، عید سعید فطر آغاز می‌شود؛ اما این روز بزرگ یادآور مرگ یکی از دشمنان اسلام نیز هست. طبری در جلد چهارم از تاریخ خود و همچنین عمادالدین اسماعیل بن کثیر دمشقی در «البدایة و النهایة»، محمد بن احمد ذهبی در «تاریخ الاسلام»، شیخ عباس قمی در «تَتمّةُ الْمُنْتَهی فی وَقایع اَیّام الْخُلَفاء»، علامه امینی در جلد دوم «الغدیر» و منابع دیگری، چون «مُسْتَدرَک سَفینَةُ الْبِحار» اثر آیت‌الله شیخ علی نمازی شاهرودی و «تقویم شیعه» اثر شیخ عبدالحسین نیشابوری روایت کرده‌اند که در این روز به سال ۴۱ یا ۴۳ هجری عمرو بن عاص، این دشمن اسلام و امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) در سن ۹۰ سالگی جان به مالک دوزخ تسلیم کرد و در مصر زیر خاک رفت.

عمرو بن عاص، یکی از مشاهیر عرب در دوران جاهلیت و صدر اسلام است. او را از جمله زیرک‌ترین شخصیت‌های سیاسی شمرده‌اند که نقش مهمی در اتفاقات صدر اسلام داشت. عمرو سفیر کفار قریش به حبشه بود تا مسلمانان مهاجری را که طبق دستور پیامبر مکرم اسلام و به دلیل اذیت و آزار قریشیان به حبشه مهاجرت کرده بودند، به مکه بازگرداند. همچنین مصر در دوران خلیفه دوم به فرماندهی عمرو بن عاص فتح شد؛ در زمان خلافت امیرالمومنین (ع) نیز مشاور معاویه بود و در راه دشمنی با حضرت نیز تلاش بسیار کرد. شهادت یاران نزدیک امام علی (ع) از جمله سردار رشید اسلام مالک اشتر نخعی و همچنین محمد بن ابی‌بکر (فرماندار حضرت در مصر) نیز به سعایت او صورت گرفت. همه این‌ها در صورتی است که عمروعاص در باطن به فضایل امیرالمومنین و شایستگی او برای حکومت واقف بود. زندگی عمروعاص خاص بود و به دلایلی ضرورت دارد تا او به نسل امروز معرفی شود. در این یادداشت نگاهی به زندگی و کار سیاسی او داشته‌ایم.

تولد عمروعاص

در منابع روایی و تاریخی از جمله «الاحتجاج» علامه طبرسی و «تذکرة الخواص من الامة فی ذکر خصائص الائمة» اثر شمس‌الدین ابوالمظفر یوسف بن حسام الدین قزاوغلی بن عبدالله ترکی عونی هبیری بغدادی، مشهور به سبط بن جوزی نوشته شده است که مادر عمرو بن عاص کنیزی به نام «نابغه» بود که عبدالله بن جدعان (بزرگ قبیله بنی تمیم) او را خرید و آزادش کرد. نابغه به روسپی‌گری روی آورد و، چون بهایش کمتر از سایر زنان این شغل در دوران جاهلیت بود، مشتریان زیادی داشت. در مدت معلومی ابولهب، ابوسفیان، هشام بن مغیره و عاص بن وائل سهمی با او زنا کردند و وی باردار شده بود.

گویا در عرب جاهلیت قوانینی برای این بارداری و معلوم کردن پدر بچه وضع کرده بودند. اما هنگامی که نابغه وضع حمل کرد، هرکدام از شخصیت‌هایی که در آن دوره به زنا با او پرداخته بودند، مدعی بچه شدند و در آخر تصمیم‌گیری را بر عهده خود نابغه گذاشتند و او هم عاص بن وائل را انتخاب کرد. علامه جارالله زمخشری در کتاب «ربیع الأبرار و نصوص الأخیار» بخش القرابات و انساب روایتی بدین شرح دارد که به نابغه گفتند چرا با وجودیکه فرزند به ابوسفیان شبیه‌تر است تو عاص را انتخاب کردی و او هم در جواب گفت که ابوسفیان بخیل است و عاص بهتر نفقه می‌دهد.

علامه طبرسی در «الحتجاج» درباره امام حسن (ع) روایت کرده که جناب ایشان در اثبات برتری نسب خود با یاران معاویه که سعی داشتند فضائل آن حضرت و امام علی (ع) را انکار کنند، خطاب به عمرو بن عاص فرمودند: بعد از تولد تو چندین نفر را گمان چنان بود که تو پسر آنی، پس در میان قریش آن طایفه که پر ملامت‌ترین طوایف قریش در حسب و خبیث‌ترین این جماعت در منصب است و بزرگترین ایشان در زنا و بغته بود، تو را داخل اولاد خود گردانید.

عاص بن وائل و شان نزول سوره مبارکه کوثر

مشهور تاریخ است که عاص بن وائل لعنت الله علیه، یکی از پنج نفری بود که پیامبر مکرم اسلام را مورد تمسخر قرار می‌دادند. همو بود که پیغمبر را پس از فوت فرزندش قاسم، ابتر خطاب و خاطر پیامبر مکرم اسلام را مکدر می‌کرد؛ این امر هم به دلیل سنت‌های جاهلی بود که اعتقاد داشتند اشخاصی فرزند پسر ندارند، ابترند. عمده مفسران در شان نزول سوره مبارکه کوثر نیز اعتقاد دارند که آیات این سوره پس از اهانت‌های عاص بن وائل نازل شده است. گویا عاص چند سالی پس از هجرت حضرت (ص) به مدینه، در اثر لگد قاطر یا اسبی به درک واصل شد.

عمروعاص پس از بعثت پیغمبر

عمرو بن عاص در زمان پیامبر (ص) شخصیت پلیدی نزد مسلمانان به شمار می‌رفت. علامه طبرسی در «الاحتجاج» روایت کرده که او همان کسی است که ۷۰ بیت شعر سرود و پیامبر مکرم اسلام را هجو کرد. کودکان مشرکین هنگامی که پیامبر (ص) را می‌دیدند این اشعار را با صدای بلند خوانده و باعث ناراحتی حضرت ختمی مرتبت می‌شدند. از این‌رو رسول خدا (ص) دعا کرد: «خداوندا عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخ سخنش را به شعر گویم، پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعن کن.»

همانطور که اشاره شد عمروعاص به سفارت از جانب کفار قریش، به حبشه رفت تا مسلمانان مهاجر و پناهنده به نجاشی را به مکه بازگرداند که خطبه غرای جعفر بن ابی‌طالب (ع) نزد نجاشی مانع از اینکار شد.
همچنین او از جمله کسانی است که پیش از فتح مکه وقتی دید که پیروزی حضرت محمد (ص) حتمی است، اسلام ظاهری آورد. المحمد بن اسحاق بن یسار بن خیار مطلبی از مشاهیر قدما در سیره‌نویسی که متعلق به قرن اول هجری است در کتاب «سیرت رسول الله» چگونگی اسلام آوردن عمروبن عاص را مفصلا شرح داده است، اما او این اسلام را به سفر دوم عمروعاص به حبشه ربط داده است. ابن اسحاق نوشته که عمروعاص برای دسیسه‌ای دیگر به حبشه رفت، اما با سخنان نجاشی اسلام آورد و او را هم به اسلام دعوت کرد؛ پس از بازگشت با خالد بن ولید نزد پیغمبر رفتند و مسلمان شدند. البته در متن ابن اسحاق اشاره شده که تفوق پیغمبر از نظر سیاسی و نظامی سبب شد تا عمرو مسلمان شود.

عمرو عاص در دوران دو خلیفه نخستین از نزدیک‌ترین شخصیت‌ها به آنان بود و هنگام فتح شام از جمله فرماندهان سپاه مسلمانان به شمار می‌رفت. در دوران خلیفه دوم مدتی فرماندار فلسطین بود، اما خود پیشنهاد داد تا مصر را فتح کند و خلیفه دوم او را مامور به این کار کرد.

سپاه اسلام با فرماندهی عمروعاص در سال ۲۰ هجری قمری، مصر و اسکندریه را فتح کرد. در لشکرکشی نخستین، جنگ مختصری روی داد، لیکن مصریان به شرط آن‌که اموال و کلیساهایشان در امان باشد و جزیه دهند، حاضر به صلح شدند؛ سپس مسلمانان نیز شهر فسطاط را بنیان گذاشته و آن را مقر حکومت خود قرار دادند. البته پس از آن مکررا جنگ‌هایی رخ داد و عمروعاص نیز در تمام این درگیری‌ها حاضر بود. به طور کل عمرو به مصر و حکومت بر آن علقه بسیار داشت و تا چند سال پس از مرگ خلیفه دوم فرماندار و والی مصر بود، اما خلیفه سوم او را عزل کرد. بعد از آن نیز به فلسطین رفت و از جمله منتقدان عثمان بود.

عمروعاص: از دوران خلافت امیرالمومنین تا زمان مرگش

پس از آنکه امیرالمومنین علی (ع) در مقام خلیفه مسلمانان، معاویه را از سمت فرمانداری شام عزل کرد، معاویه در مقام تمکین برنیامد و خون خلیفه سوم را بهانه قرار داد. وی برای مقابله با حضرت امیر (ع) نیاز به هم‌فکری عمروعاص داشت و به همین دلیل به او نامه نوشت. از این رو که عمروعاص به مصر علاقه بسیار داشت بدو پیوست و این اتحاد شوم باعث شد تا امام علی (ع) بیشتر وقت خود را به نبرد مستقیم نظامی و نبرد فکری و فرهنگی با این جماعت بگذراند. شاید اگر این اتحاد شوم صورت نمی‌گرفت، بشریت بیشتر و بهتر می‌توانست از ائمه مسلمین بهره ببرد.

اما عجیب این است که سبط بن جوزی در «تذکرة الخواص» نوشته است که عمروعاص در پاسخ نامه اول معاویه، دعوت را نپذیرفت و به فضایل امیرالمومنین (ع)، نسب و خانواده امام پرداخت و همچنین دلایل شایسته بودن ایشان به مقام خلافت را گوشزد کرد و بهانه خون عثمان را نپذیرفت؛ در این راه به ذکر احادیث پیامبر از جمله رخداد غدیرخم هم اشاره کرد. اما در هر حال با وعده حکومت مصر از این عقیده خود کوتاه آمد و سست شد. همانطور که می‌دانیم جنگ صفین و ماجرای قرآن سر نیزه کردن و بعد‌ها ماجرای حکمیت را پیش آورد. در همین جنگ بود که او با حضرت در میدان نبرد مواجه شد و، چون اخلاق امام علی (ع) را می‌دانست، لباس‌های خود را درآورد. در نبرد صفین بسیاری از اصحاب امیرالمومنین (ع) و همچنین صحابی پیغمبر مکرم اسلام جناب عمار یاسر به شهادت رسیدند. شهادت عالی جنابان محمد بن ابی‌بکر و مالک اشتر نخعی نیز به سعایت او صورت گرفت.

پس از جنگ صفین نیز معاویه عمروعاص را به مصر فرستاد و او به منصب دلخواه خود دست یافت. اما عمرو خود را برتر از معاویه می‌دانست و از این رو در منصب فرمانداری مصر از فرمان حکومت شام سرپیچی می‌کرد و خراج را نمی‌فرستاد. نقل است که معاویه نامه‌ای بدو نوشت و وی را تهدید به برکناری کرد. او نیز در جواب معاویه شعری به نام جلجلیه فرستاد و در این شعر به بسیاری از فضایل حضرت علی(ع) اعتراف کرد و معاویه را تهدید به آشوب در مملکتش کرد. در نهایت عمروعاص در همین دوران حکومتش بر مصر مرد.

از زندگی عمروعاص و نسبتش با حاکم و امام برحق جامعه می‌توان درس‌های بسیاری را گرفت. شاید اگر او خون و نسب پاکی داشت، هیچگاه به معاویه نمی‌پیوست و آن رخداد‌ها را در طول دوران خلافت حضرت امیر(ع) پیش نمی‌آورد. اشاره شد که او در باطن اذعان به برتری علی بن ابی‌طالب(ع) داشت و در نوبت‌هایی فضایل حضرت و دلایل برتری او را به معاویه گوشزد کرده بود.

عمروعاص یکی از نمادین‌ترین شخصیت‌هاست که می‌تواند به عنوان میزانی برای سنجش اعمال قرار گیرد. وی وقتی دید کار پیغمبر بالا گرفته و عنقریب است که مکه توسط ایشان فتح شود، اسلام آورد. در دوران خلافت و امامت حاکم بر حق نیز از این رو که می‌دانست از جانب امام به منافع شخصی نخواهد رسید، به پیشوای باطل پیوست. او همچنین به حماقت کوفیان آن عصر ایمان داشت و با تکیه بر صفت و دانش مکر (بله مکر هم نوعی دانش است که بعد‌ها طی یادداشتی به آن خواهم پرداخت) توانست پیشوای کفر را به مسند سیاست بنشاند. این‌ها در صورتی است که به برحق بودن امیرالمومنین(ع) ایمان داشت.

حال سوال این است که نسبت ما با امام و حاکم برحق معاصر چگونه است؟ همه می‌دانیم که حاکم بر حق و امام فعلی به مصلحت تمامی نفوس جامعه می‌اندیشد و ارتقای کل جامعه مدنظرش است؛ در این میان ممکن است آن مصلحت کلی با مصلحت شخصی ما همخوان نباشد. ما در این دو راهی چه می‌کنیم؟ آیا مصلحت شخصی را ترجیح داده و بر ضد حاکم بر حق عمل می‌کنیم یا مصلحت فردی را فدای ارتقای جامعه می‌کنیم که در نهایت آن نیز به مصلحت فردی ما خواهد بود. فراموش نکنیم شاید بعضا سیاست‌های کلی حاکم برحق در ظاهر با منافع و مصلحت‌های شخصی برخی از افراد در تضاد باشد، اما در باطن قطعا به نفع آن‌ها خواهد بود.

انتهای پیام
captcha