اندیشه شهید مطهری معرفتی حاصل‌خیز برای تولید علم دینی است
کد خبر: 3971106
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۴:۴۶
جمشیدی بیان کرد:

اندیشه شهید مطهری معرفتی حاصل‌خیز برای تولید علم دینی است

جمشیدی ضمن بیان اینکه علوم انسانی اسلامی مسئله شهید مطهری بود، تصریح کرد: مطهری متفکری است که چندان در علوم انسانی فعلیت نیافت، ولی امکان معرفتی حاصل‌خیزی را فراهم آورد.

به گزارش ایکنا، نشست علمی «علوم انسانی در قرن جدید و ضرورت تحول» در قالب پیش‌نشست پانزدهمین همایش علمی «حکمت مطهر» با موضوع «اسلام و ایران در قرن جدید» سه‌شنبه، ۲۱ اردیبهشت‌، با حضور علی‌اصغر خندان، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)؛ مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و با همکاری کانون اندیشه جوان و دانشکده صداوسیما برگزار شد. در ادامه متن سخنان مهدی جمشیدی از نظر می‌گذرد؛

یک سلسله پرسش‌هایی در این باره وجود دارد که چنانچه موضع منتقدانه به استاد مطهری هم داشته باشیم، می‌توانیم آن را مطرح و از این منظر به مسئله نگاه کنیم. یک سؤال این است که علوم انسانی مسئله استاد شهید بوده است یا نه؛ یعنی در زمانی که او می‌زیست علوم انسانی حالت مسئله‌وارگی داشت؟ این موضوع در ذهن ایشان موضوعیت داشت یا ما با مفروضات پیشینی به سراغ شهید مطهری می‌رویم تا از میان آثار او بحث‌هایی را رصد کنیم و به او نسبت دهیم. به عبارت صریح‌تر علوم انسانی مسئله زمانه شهید مطهری بود که از او توقع داشته باشیم به علوم انسانی پرداخته باشد؟ چنین چیزی موضوعیت ندارد.

به نظرم علوم انسانی با مفاهیم رقیب و بدیلی مثل مکتب و ایدئولوژی در ذهن شریعتی و شهید مطهری موضوعیت جدی داشت و این کنشگران دهه چهل و پنجاه چنین دغدغه‌ای داشتند، منتهی الفاظ و ادبیات آنها با زمانه ما تفاوت داشته است. جایی که آنها سخن از مکتب اسلام می‌گویند یا سخن از ایدئولوژی اسلامی می‌کنند سخنشان آشکارا دلالت بر علوم انسانی دارد. بنابراین مطهری در باب علوم انسانی صریح سخن نگفته و این لفظ را در آثارشان به کار نبرده است، ولی در مقام معرفی علوم انسانی از مفاهیم دیگری استفاده کرده. مطهری متفکر علوم انسانی است و آگاهانه وارد علوم انسانی شد و علوم انسانی برای او مسئله بود.

نکته دوم اینکه آیا مطهری معتقد به علوم انسانی اسلامی بوده است یا نه. یعنی بعد از اینکه ثابت شد علوم انسانی برای مطهری حالت مسئله‌وارگی داشت و در برابر ذهن نقاد ایشان بود. آیا موضع ایشان در برابر علوم انسانی چیزی به عنوان علوم انسانی اسلامی بود یا نه. پاسخ من به این پرسش مثبت است، یعنی آنجا که ایشان می‌خواهد اسلام را به عنوان طرح زندگی مطرح کند طبیعتاً باید معتقد به علوم انسانی اسلامی باشد. مثلا در کتاب جامعه و تاریخ در صفحات اول کتاب می‌گوید: «بدیهی است که اسلام نه مکتب جامعه‌شناسی است و نه فلسفه تاریخ. در کتاب آسمانی اسلام هیچ مطلب اجتماعی یا تاریخی با زبان معمول جامعه‌شناسی‌ یا فلسفه تاریخ طرح نشده است، همچنانکه هیچ مطلب دیگر - اخلاقی ، فقهی، فلسفی و غیره - با زبان معمول و در لفافه اصطلاحات رایج و تقسیم‌بندی‌های‌ مرسوم بیان نشده است. در عین حال مسائل زیادی از آن علوم کاملا قابل استنباط و استخراج است.» اینها نشان می‌دهد که تلاش او معطوف بود به استنتاج‌های نوپدید از متون دینی و ساخته و پرداخته کردن روایتی از اسلام که جامه متفاوتی بر تن علوم انسانی بکند و علوم انسانی اسلامی شکل بگیرد.

نکته سوم این است که مطهری چه کمکی به امروز ما می‌کند یعنی اگر امروز درباره علوم انسانی اسلامی اندیشه‌ورزی کنیم، مطهری بیش از کلیات، مطالبی را بیان کرد. اصلا مطهری مطلب خاصی گفت و نظام فکری پیش روی ما گذاشت؟ او چه آورده و ارمغانی برای امروز ما دارد؟ خواندن اندیشه‌های مطهری در این زمینه ارزش افزوده‌ای دارد یا فقط یک تاریخ است؟ مطهری تمام راه را نرفت و کسی هم چنین ادعایی ندارد. مطهری یک نقطه آغاز است ولی در عین حال یک امکان معرفتی حاصل‌خیز هم هست. او اندکی از راه را رفت ولی مهم این است که مطهری سرنخ‌های خیلی خوبی به ما داد و چشم‌اندازهای مهمی را باز کرد. من با این چشم به مطهری نگاه می‌کنم. آنچه من در مطهری می‌بینم بیشتر به چشم قوای نهفته است. مطهری متفکری است که چندان در علوم انسانی فعلیت نیافت نه اینکه عقیم و نازا باشد.

خب شما معتقدی ایشان امکان‌های معرفتی دارد ولی این امکان‌ها چقدر کشش دارد؟ چقدر به یاری ما می آید؟ به نظرم بسیار زیاد. ایشان سرنخ‌های مهمی به دست می‌دهد و ما را وارد یک انگاره متفاوت می‌کند. بنابراین می‌توان مطهری را وارد بازی معرفتی کنونی کرد و از مطهری بهره‌های بسیار جست.

نکته چهارم، که بین نیروهای معرفتی درباره آن نزاع وجود دارد، این است که مطهری با چه استدلال‌هایی از علوم انسانی اسلامی دفاع می‌کرد؛ یعنی وقتی از تحول علوم انسانی سخن می‌گوییم او با چه استدلا‌ل‌های به مخالفت با علوم انسانی غربی پرداخت و با چه استدلال‌هایی از علوم انسانی اسلامی دفاع کرد. شاید عمده‌ترین مطلبی که مطرح شده حول‌وحوش این دوگانه است که دفاع‌ها دو قسم‌اند: پاره‌ای هویتی و پاره دیگر معرفتی‌اند. حالا باید دید مطهری هویتی به علوم انسانی اسلامی می‌اندیشید یا معرفتی؟ یعنی بحثش استقلال فرهنگی بود یا مقام سخنش معرفتی بود.

من که به آثار شهید مطهری نگاه می‌کنم فکر می‌کنم استاد شهید از هر دو منظر به علوم انسانی نگاه می‌کند. دفاع اولی و ذاتی مطهری دفاعی معرفتی یعنی در مقام صدق و کذب است. او عمده‌ای از گزاره‌های علوم انسانی غربی را غلط می‌داند. یعنی در علمیت او تردید دارد. دوم از او دفاع هویتی هم می‌کند. می‌گوید اگر از اسلام یک مکتب ساخته و پرداخته نکنیم هویت فرهنگی‌مان حذف می‌شود، استقلال ما تخریب می‌شود. به نظر من این دو در عرض هم نیستند. چون وادی علم است اول باید دفاع معرفتی کرد، دفاع هویتی ثانیاً و بالعرض است. بنابراین استدلال او دو شاخه و دو شعبه دارد.

البته برخی مثل آقای فیاض متعرض مطهری شدند و گفتند مطهری با علم مشکل ندارد. مشکلش این است که علم در کنار ایمان نیست پس با علوم انسانی مشکل معرفتی ندارد و علوم انسانی در ذات خودش نقصی ندارد و مشکل او بیرونی است. از این حیث ایمان در کنار او ننشسته است. عمدتاً این افراد به یک منبع ارجاع می‌دهند و آن همان مقدمه بر جهان‌بینی اسلامی است که از صدر و ذیل سخن آقای مطهری پیداست که ایشان دارد در باب علم طبیعی سخن می‌گوید نه علوم انسانی. قطعاً همینطور است. ایشان یکی از فضایل سیدجمال را این می‌داند با تأکید بر اینکه مسلمین باید تکنولوژی را اخذ کنند ولی از جهان‌بینی غربی پروا داشت. پس مطهری قطعاً تفکیک کرد و کاملا معتقد به غیرعلمی بودن علوم انسانی بود. پس برخلاف سخن آقای فیاض و دیگران که ادعا کردند رئالیسم مطهری خام است اولاً رئالیسم او خام نیست. ثانیاً تلقی یکسانی از علم ندارد. آقای مطهری فیلسوف فطرت است و اگر از علم دفاع می‌کند علم طبیعی است نه علوم انسانی. همچنین چون علوم انسانی قائل به این است که انسان فطرت دارد و فطرت منزلت مستقلی دارد می‌توان از علوم انسانی واحد و جهان‌شمولی سخن گفت.

انتهای پیام
captcha