به گزارش ایکنا، حسن انصاری، عضو هیئت علمی دانشگاه پرینستون، یادداشتی درباره جريان اصولی و اجتهادی و کلامی به رشته تحریر درآورده که متن آن از نظر میگذرد؛
جريانهای باطنی بر خلاف ظاهرشان عموماً پروژههایی سياسی بوده اند. نوعی مقابله و عصيان بر جريان مسلط سياسی و الهياتی. فرض اين جريانها اين است که تفسير جريان مسلط تنها موافق با ظاهر شريعت و متن مقدس است و معانی باطنی آنها را ناديده میگيرد يا به حاشيه میبرد. بنابراين جريانهای باطنی و عرفانی که در پيرامون قرائتهای رسمی و در برابر آنها رشد میکنند، به تأويل متن مقدس در راستای ارائه معنایی باطنی دعوت میکنند. اين خود يک بار سياسی و اجتماعی بسيار قوی دارد. يعنی ايدئوژی باطنی گرا و تأويلی در برابر مشروعيت قدرت و تفسير مسلط قرار میگيرد و آن را به چالش میکشد. خلافت عباسی به همين دليل خيلی زود به جريانهای باطنی، غاليانه و دعوت فاطمی که مشروعيتهای جانشين را پيشنهاد میدادند واکنش نشان داد. با اين وصف به طور خلاصه عرض کنم که جريانهای باطنی معمولا در آغاز ضد نظام سلسله مراتبی حاکم میايستند و مرجعيت رسمی نهادهای مذهبی را به چالش میکشند، اما خود به نوعی و به تدريج به سلسله مراتب بديلی فرا میخوانند که جای قدرت خليفه/شيخ الاسلام مینشيند. قطب، شيخ، رکن چهارم، باب و امثال اين مفاهيم مرجعيتهای بديل طرق عرفانی و باطنی و غاليانهاند.
در تفکر عرفانی و باطنی (البته با همه اختلافات و جزئيات که اينجا محل بحث درباره آن نيست) برای درک باطن و تأويل متن مقدس و همچنين تضمين نجات باطنی و دسترسی به معرفت بايد به واسطهای تکيه کرد و از او راه را خواست و هدايت گرفت. از نقطه نظر بُعد الهياتی اين واسطه در حقيقت واسطه تأويل متن مقدس و فهم باطن شريعت و راهيابی به حقيقت است. بايد به واسطه قطب سالک طريقت شد. واسطه نجات از بعد متافيزيکی واسطه وجود و فيض و آب حيات هم هست. خدای دست نايافتنی از طريق واسطه فيض نه تنها شناختش ممکن میشود بلکه اصلا فيض وجودش تنها از طريق واسطه هاست که به ساير مخلوقات میرسد. تشيع غاليانه و باطنی همچون تصوف لايهها و رگههای متفاوت و متنوعی از اين انديشه را در خود داشته است.
تشيع امامی خط اعتدالی با وجود قبول جايگاه برتر امامان شيعه به عنوان واسطه لطف الهی و دارای عصمت با هرگونه ارتقای امام در جايگاه خداوندی و تفويض مخالف بوده است. در جريان اعتدالی تشيع امامی، شريعت و ظواهر متن مقدس مرجعيت دارند. در اين ديدگاه امام معصوم برای تفسير شريعت و تضمين حفظ آن وجودش ضروری است و لطف قلمداد میشود. فقيه در مقام فهم اجتهادی شريعت و در غيبت امام به تبع مرجعيت پيدا میکند. فقيه بدين معنا در زمان غيبت جانشين امام است. نظريه ولايت فقيه در واقع نظريه جانشينی (نيابت) امام است در زمان غيبت. در مقابل در ديدگاههای باطنی، تأويلی و يا صوفيانه شيخ و يا قطب و يا باب/حجت جای امام را میگيرد. در برخی از اين جريانهای تأويلی و باطنی شريعت جای خود را به طريقت و يا تأويل میدهد. حتی برخی از آنها معتقد بودند که شريعت تنها ضرورت دوران ستر است و بعد از آن نوبت به دوران کشف حقيقت و ظهور قيامت میرسد. خط اعتدالی تشيع در طول تاريخ با اين نوع تفاسير که شريعت را به حاشيه میراندند و يا بر نسخ آن حکم میراندند مخالف بوده است و جوهره ديانت را در تعبد به شريعت و ظاهر متن مقدس در عين اعتقاد به ضرورت اجتهاد و تفسير جستجو میکرده است.
با وجود اينکه طرق صوفيانه يا باطنی از لحاظ نظری سياسی قلمداد نمیشوند، اما درونمايه سياسی آنها را بايد در پرتوی ديدگاهی که درباره شريعت و تأويل و مرجعيت دارند، فهميد. در واقع با پيشنهاد دادن مرجعيت و مشروعيتی جانشين، اين نظامهای معرفتی و باطنی به شدت معطوف به امر سياسی و قدرت اجتماعی و سياسیاند.
در عمل هم در طول تاريخ عموماً از بستر طرق ساده اوليه صوفيانه يا عرفانی به تدريج شاهد بروز طرق پيچيده و دارای ساختارهای سلسله مراتبی بودهايم که گاهی عملاً هم دعوی به دست گرفتن قدرت سياسی را داشتهاند. در حقيقت به جای خليفه، شيخ صوفی داشتهايم و به جای سلسله مراتب فقيهان و شيخ الاسلامان و مفتيان، سلسله مراتبی به شدت فروبستهتر از اقطاب و مراتب مختلف صوفيانه و باطنی تجربه کردهايم.
در نظام فقه و شريعت، نجات در پرتوی ايمان به ضروريات دين و نظام الهياتی و عمل به شريعت ممکن است و فقيه تنها با اجتهادش عمل به شريعت را برای مقلدان و غير مجتهدان تسهيل میکند، اما در نظامهای باطنی نجات نه عمل به شريعت، بلکه تنها در پرتوی تمسک به شيخ و قطب و ولی و باب/حجت معنا میيابد. برای دستيابی به نجات و معرفت خدا بايد از سلسله مراتب باطنی و معنوی گذر کرد.
انتهای پیام