
به گزارش خبرنگار ایکنا، نشستی مجازی با موضوع «ضرورت اخلاقی بودن در برنامههای فلسفه برای کودکان» شامگاه یکشنبه 9 خرداد با سخنرانی مصطفی ملکیان برگزار شد. مشروح صحبتهای ملکیان در این نشست با طرح بحث اخلاقی بودن معلم و استاد و چرایی آن از نظر میگذرد.
یکی از شاخههای اخلاق، تعلیم و تربیت است. در عین حال در موضوع فلسفه برای کودکان، کار مربی یاد دادن فلسفهورزی به متربیان است. فلسفهورزی چیزی جز عقلانیت نیست. در واقع شما نمیخواهید به دانشآموز فلسفه بیاموزید. در آموختن فلسفه اهل علم آن موفقترند. معلم نمیخواهد دانشآموزان را فیلسوف کند، میخواهد آنها را فلسفهورز کند. به معنای دیگر معلم تعلیم عقلانیت میکند و عقلانیت چیزی جز رعایت اخلاق نیست.
از آن جهت که معلم و مربی مشمول احکام اخلاقاند و چون در زمینه عقلانیت فعالیت میکنند باید به اخلاق باوری ملتزم باشند. در اخلاق تعلیم و تربیت مهمترین اصل همین است. البته اصول فراوان بیشتری وجود دارد. در تعلیم و تربیت اولین اصل اخلاقی این است که گفتار و کردار معلم با هم مطابقت و هماهنگی داشته باشد، مطابقت گفتار با کردار به این معنا که معلم هر چه را که میگوید خود انجام دهد و چنان نباشد که گفتار و یا کردار او دانشآموز را به سمت و سوی دیگری بکشاند؛ لذا مطابقت گفتار و کردار اهمیت دارد. معلم نباید خود به چیزی امر کند که به آن عمل نمیکند. باید گفتار با کردار مطابقت و هماهنگی داشته باشد. اگر به دانشآموزان خود تواضع درس میدهیم و درباره فضیلت آن سخن میگوییم ولی رفتار ما با دانشآموزان متکبرانه باشد، دانشآموز میماند که گفتار را بپذیرد یا کردار را و دچار سرگشتگی ارزشی میشود و نمیداند آیا تواضع چیزی است که باید داشت یا تکبر!
خلاف باور خودمان سخن نگوییم
نکته دیگر اینکه در اخلاق تعلیم و تربیت معلم خلاف باور خود نباید سخن بگوید. معلم در مواردی میتواند سکوت کند و سخن نگوید اما اگر تصمیم بر این گرفت و اقتضای کار او این بود که سخن بگوید باید مطابق عقیده خود سخن بگوید، اگر عقیده دارد «الف» همان «ب» است حتماً همین را باید بگوید. در میان اینکه معلم نباید خلاف عقیده خود اظهار کند، نکتهای وجود دارد و آن اینکه وقتی چیزی را از معلم میپرسند و او پاسخ پرسش را ندارد پس عقیدهاش این است که پاسخ سؤال را نمیداند، اما اگر شروع به پاسخ کرد، آن وقت شروع به گفتار میکند. وقتی چیزی از او میپرسند و پاسخ آن را نمیداند صریحاً بگوید نمیدانم، اگر نمیداند و پاسخ بدهد در واقع خلاف عقیده سخن گفته است.
مسئله دیگر دروغ نگفتن است. اگر معلم سخنی خلاف عقیده بگوید این نوعی دروغ گفتن اخلاقی است. دو نوع دروغ و حقیقت داریم؛ اینجا دروغ اخلاقی مدنظر بود اما دروغ و راست منطقی داستان دیگری دارد. یک وقت سخن بر سر این است که عقیده شما مطابق واقع است یا نه، در اینجا با راست و دروغ و صدق و کذب منطقی سر و کار داریم. اگر عقیده داشته باشید امروز دوشنبه است و عقیدهتان مطابق با واقع نیست آن وقت عقیده شما ناراست است و اگر معتقد باشید امروز دوشنبه است و مطابق واقع، عقیده شما راست است، این صدق و کذب منطقی است و به این معنا که عقیده مطابق با واقع است. یک صدق و کذب اخلاقی نیز وجود دارد و آن این است که گفتار مطابق با عقیده باشد و خیلی فرق است بین اینکه عقیده مطابق واقع باشد یا گفتار مطابق با عقیده باشد. گفتار معلم باید مطابق عقیدهاش باشد. همیشه باید به دانشآموزان و دانشجویان بگوییم که ضمانت میکنیم سخنانمان صدق اخلاقی داشته باشد، اما هیچوقت ضمانت نکردهایم که عقیدهمان مطابق واقع باشد. اخلاق باور در اینجا معنا ندارد. کسانی که معتقدند عقیده باید مطابق با واقع باشد دچار جزم و جمود هستند و هر عقیدهای که دارند همان را بر زبان میآورند.
از سوی دیگر، هدف معلم از تعلیم و تربیت، خود تعلیم و تربیت باید باشد. وقتی اخلاق را رعایت کردهایم که با نیت و هدف و غرض تعلیم و تربیت سر کلاس حاضر شویم، نه اینکه مثلاً غرض رسیدن به ثروت و یا شهرت و محبوبیت و آبرومند شدن باشد و یا رسیدن به احترام. اگر معلم و مربی هستیم با هدف تعلیم و تربیت باید این کار را دنبال کنیم. هدف اگر شهرت و بقیه چیزها باشد خلاف هدف تعلیم و تربیت است. اگر بگویند پس معلمان و مربیان بدون مزد باید کار کنند؟ پاسخ این است که هدف با نتیجه متفاوت است. در نتایج ثروت هم هست. ممکن است یکی از نتایج این باشد که به شهرت هم برسیم و یا محبوب شویم. اما اینها نتایج تعلیم و تربیت است نه اهداف آن. از کجا بفهمیم که هدف تعلیم و تربیت است؟ این مسئله مهمی است. اگر دیدید تعلیم و تربیتی را در جایی قبول نکردید، چون رایگان و دستمزد پایینی دارد نشان میدهد هدف شما تعلیم و تربیت نیست. اگر تعلیم و تربیتی را قبول کردید که مقابل دوربین و تلویزیون است و آن را که در منطقهای محرومتر است نپذیرفتید یعنی هدف چیز دیگری است.
به لحاظ فلسفی هم فرق هدف و نتیجه این است که هدف آن وضعی است که برای رسیدن به آن وضع دست به عملی میزنیم، خواه به آن وضع برسیم یا نرسیم. نتیجه آن وضعی است که در اثر عمل ما پدید میآید. هدف آن وضعی است که برای رسیدن به آن دست به عمل میزنیم و نتیجه آن چیزی است که عمل منجر به آن میشود. تعلیم و تربیت در اخلاق یعنی هر کجا فرصت تعلیم و تربیت پیش بیاید در پی آن برویم بقیه چیزها خواه وجود داشته باشد یا نداشته باشد.
معلم باید به قصور خود اعتراف کند
نکته دیگر اینکه معلم باید به قصور خود اعتراف کند. هر کجا کوتاهی داشت، باید حتماً اعتراف کند. اخلاقی بودن به این نیست که عمل غیراخلاقی انجام ندهیم. اگر اینگونه بود احدی در دنیا اخلاقی زندگی نکرده است، بلکه اخلاقی بودن به این است که قصد کنیم عملی را خلاف اخلاق انجام ندهیم، اما اگر دست به عملی زدیم به آن اعتراف کنیم و این اخلاقی است. انسانهای اخلاقی به عمل غیراخلاقی خود اعتراف میکنند. بارها گفتهام که معلمان و مربیان و دانشآموزان باید به این موضوع باور داشته باشند. هر کسی که تلاش میکند اخلاقی باشد، اخلاق دارد. برای مثال قصد و نیت جدی داریم که عمل غیراخلاقی انجام ندهیم. اگر خلاف باورمان به اخلاقی بودن عملی، آن را انجام دادیم، با سرعت و صراحت به آن اعتراف کنیم.
فریبکاریهای عملی
مسئله مهم دیگر در اینکه به قصورها در تعلیم و تربیت اعتراف کنیم، آن وقتی است که به دانشآموزان خود میگوییم باید عشق به همه موجودات داشت بعد که بررسی میکنیم میبینیم خود ما عشق به همه موجودات نداریم آن وقت مؤکداً میگوییم عشق باید به همه موجودات داشت، اما اعتراف میکنم که من به همه موجودات عشق ندارم. از این جهات اگر دائما علائم سلامت روانی و فضیلتمندی اخلاقی را گوشزد کنید و اعتراف نکنید که خودتان به آن قلهها نرسیدید، آن وقت تأکید میکنید که به آن قلهها رسیدهاید و به فریبکاری عملی دست زدهاید.
در این موقعیت، چون دانشآموز فکر میکند شما همه چیز دارید و به خود رجوع میکند میبیند هیچ ندارد، از خود ناامید و مأیوس میشود و کسی که از پیشرفت ناامید میشود، دست از گام برداشتن برمیدارد اما اگر فکر کند که معلم او هم به قلهها نرسیده با خود میگوید که پس من هم میتوانم و امید در او برانگیخته میشود.
بسیار غلط است این سخن که میگویند اگر خودتان به چیزی عمل نمیکنید به دیگران هم نگویید که به آن عمل کنند. اگر اینگونه بود باید پزشکی از میان برداشته میشد. پزشکان توصیههای بسیاری دارند که خود شاید به آن عمل نکنند. باید به چیزهایی که به آنها عمل نمیکنیم دیگران را به انجام آنها توصیه کنیم. درستی عمل باید به خود مخاطب برسد. بنابراین، اینکه شرط بگذاریم که معلم و مربی تا زمانی که خود به هدفی نرسیده، نباید دیگری را به آن عمل توصیه کند کار غلطی است.
نمیتوانیم آنچه را خوب است به دیگران القا نکنیم به این دلیل که خودمان آن را انجام نمیدهیم. مهم آن است که هر چه به خیر و صلاح است بگوییم و توصیه به عمل به آن کنیم، اما به این اشاره کنیم که خود من هنوز به این مرحله نرسیدهام و توصیه کنیم تا دانشآموز بداند راه رسیدن به زندگی درست و روش صحیح زندگی چنین و چنان است؛ «تواضع فضیلتی به سود توست، اگر دیدی من متکبرم بدان در مسیر اشتباه قرار دارم». اگر گفتار با کردار تطابق نداشت به این معنا نباشد که گفتار را تعطیل کنیم. در برخی آموزهها این توصیهها به چشم میخورد که خطا و اشتباه است. من خود حسود هستم، اما باید به دیگری گفت که حسد چقدر به زیان شماست و در عین حال اعتراف کنیم که خود ما هنوز با آن درگیر هستیم.
انواع فخرفروشی
همچنین معلم نباید مطلقاً برای متعلم خود فخرفروشی کند. فخرفروشی انواع مختلف دارد، اما در مورد تعلیم و تربیت اینکه معلم از استادی خود لذت ببرد و به آن فخر کند، بین شاگرد و معلم فاصله میاندازد. ممکن است کسی به استادی خود فخر نفروشد، اما به این موضوع تاکید داشته باشد که ببینید چقدر چیز به شما یاد داده ام. یک فخرفروشی دیگر این است که وقتی در مقام بحث در دانشآموز غلبه کردید زبان بدن شما در این شرایط زبان بدن یک انسان پیروز میشود و میگوید ببین تو را به سکوت کشاندم. اگر در بحث با دانشآموز، که غالباً معلم موفق خواهد بود و بعد از آن، دانشآموز آثار پیروزی را در چهره و زبان بدن ما دید، این فخرفروشی بسیار مضری است، چون به دانشآموز میگوید حقیقت آن قدرها هم مهم نیست، غلبه در بحث و پیروزی مهم است. آثار پیروزی در معلم وقتی باید ظاهر شود که او چیزی از شاگرد خود یاد گرفته باشد. فلسفهورز تمام تلاشش باید رسیدن به حقیقت باشد و فخرفروشی در این مسیر مضر است.
نکته دیگر اینکه همیشه نقاط ضعف دانشآموزان را به لحاظ دانایی و توانایی در نظر بگیرید، همیشه این موضوع را در نظر داشته باشیم که دانشآموز به لحاظ دانایی و توانایی در حد استاد خود نیست. این قاعده جز در مواردی شکسته نمیشود. اینکه دانایی و توانایی از دانشآموز بیشتر است باید با شقت همراه باشد و همیشه باید به او نشان دهیم اینکه تو در نادانی علمی و تجربی و ناتوانی در فهم و تفکر هستی، مرا در رنج قرار داده است. دانشآموز در جهت علم و تجربه از معلم خود نادانتر است و در جهت قوه تفکر از معلم ناتوانتر است. معلم باید با گفتار و کردار و زبان بدن خود نشان دهد که میخواهد سطح دانایی و توانایی دانشآموز را بالاتر ببرد. دانشآموز، چون خود را مرعوب استاد میبیند اینجا لازم است استاد و معلم این رعب را کم کند. دانشآموز خود را پایینتر از معلم میبیند و معلم باید به دانشآموز القا کند که تلاش میکند سطح او را بالاتر ببرد.
معلم باید عدالت به معنای انصاف داشته باشد. استاد نباید نسبت به شاگردان خود رفتار یک بام و دوهوا داشته باشد و چگونگی برخورد و رفتار او با همه آنها باید یکسان باشد و عدالت به معنای انصاف را رعایت کند.
مورد دیگر اینکه معلم باید مسئولیت جمعی را در کلاس به شاگردان خود بپذیراند. همچنین این قاعده زرین باید رعایت شود که آنچه برای خود نمیپسندیم برای دیگری هم نباید بپذیریم و رنج را بر دیگری نباید تحمیل کرد. در این آموزه بر وجه سلبی آن تأکید بیشتری دارم و کارایی آن بیشتر است. معنای آن این است که رنجی را که تحمل نمیکنی تحمیل نکن.
تعلیم و تربیت با اعمال آگاهانه ما رقم میخورد. فکر میکنیم، چون هدف تعلیم و تربیت است از آموزههای جنبی غافل میشویم و به آن آگاهی نداریم. وقتی که در حال تدریس هستیم اگر به یک دانشآموز توجه بیشتری نشان دهیم، بر سایر شاگردان اثر منفی خواهیم گذاشت.
در اخلاق باور از ما میخواهند که در برخورد با مخاطب تفننی رفتار نکنیم، بلکه منطق و باور بسیار باید مهم جلوه کند. استاد نباید به دانشجو و دانشآموز خود القا کند که این را گفتم میخواهید عمل کنید یا نکنید. اینکه یک نوع تفریح در برخورد با باورها داریم خلاف اخلاق باور است. اخلاق به این معناست که باور در زندگی اثرات بسیار مهمی دارد. جدی گرفتن باور و منطق یعنی موضوعی را با استدلال تبیین و فرد را قانع کنیم.
انتهای پیام