به گزارش ایکنا، مراسم نکوداشت علی شیخالاسلامی، عالم ربانی، مفسر قرآن کریم و چهره ماندگار ادبیات فارسی، امروز، چهارشنبه 26 خردادماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان محمدحسن شیخالاسلامی، فرزند علی شیخالاسلامی را میخوانید؛
در بعد علمی و دانشگاهی، اساتید و محققین آشنایی بیشتری از بنده نسبت به پدر دارند، اما پدر دانشگاه تهران و دانشکده ادبیات را منزل اصلی و واقعی خود میدانستند و نسبت به اخبار دانشگاه و تحولات علمی، اندیشهای و فلسفی در کشور بسیار حساس و علاقهمند بودند و حقیقتاً از برخی جهات نیز نگرانی داشتند. پدر دائما در حال تدریس بودند و میگفتند قبل از اینکه به سنین بلوغ برسم، به سِلک روحانیت درآمدم و از آن زمان شاغل به تبلیغ و منبر بودم و از سال 1349 ایشان به عنوان استادیار در دانشگاه تهران هیئت علمی شدند و مستمراً در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها مشغول تدریس بودند و پس از بازنشستگی نیز تدریس ایشان متوقف نشد و پیش از آغاز کار در دانشگاه، در دبیرستانهایی هم اشتغال به تدریس داشتند.
نشاط و علاقه ایشان به تدریس بود و این نشاط را تا پایان عمر نگه داشتند و این یک سال آخر که داستان کرونا پیش آمد، یک مقدار تدریس کاهش یافت، اما هیچ وقت تعطیل نشد. غیر از تدریس ایشان در دانشگاهها، جلسات هفتگی علمی و پُرباری نیز به صورت مرتب داشتند. یک جلسهای با پزشکان و روانپزشکان داشتند و جلسه دیگری با مجموعهای از مهندسین داشتند که تا پیش از فراگیری کرونا نیز ادامه داشت و جلسات هفتگی تفسیر قرآن نیز داشتند و همچنین جلسه هفتگی خصوصی با موضوع تدریس مثنوی هم داشتند. از طرفی جلسات مذهبی هفتگی را داشتند. یک جلسه درس خصوصی هم برای یکی از برادران و خواهر بنده داشتند که سالهای متمادی طول کشید.
ایشان به تدریس و بحث علمی عشق میورزیدند و حتی در جمعهای خانوادگی و هر هفته که خدمت ایشان میرسیدیم، دأب ایشان این بود که یا خودشان موضوع علمی را مطرح میکردند یا کسی سوالی داشت و ما بهرهمند میشدیم. دائما در حال مطالعه بودند که این روحیه تا آخرین روزهای زندگی ادامه داشت. منابعی که استفاده میکردند و کنار دستشان بود نیز عبارت از قرآن بود که با قرآن بیش از دیگر کتب مأنوس بودند. گاه در مورد یک آیه مدتهای طولانی تأمل داشتند و یادداشت مینوشتند. البته نهجالبلاغه و صحیفه نیز همواره در کنار دستشان بود و غیر از این باید بر دیوان حافظ تأکید کنم که ایشان عاشقانه حافظ میخواندند و برای ما هم میخواندند و هم گاهی سوال میکردند. میگفتند این بیت را دیدهاید؟ بعد میخواندند و در موردش طرح بحث میکردند.
آثار ابن عربی نیز تا روزهای آخر مورد رجوع ایشان بود که در صدر آنها فتوحات و فصوص الحکم بود. یکی از خصوصیات برجسته ایشان که میتواند مورد توجه باشد، اینکه هرگز پراکندهکاری و پراکندهگویی نکرد و در حوزه مورد نظر خود متمرکز بود و در حوزههایی که تخصص نداشت، سخنی نمیگفت. آثار علمی ایشان نیز در دسترس است که از جمله ترجمه شرح اسماء الحسنای ملاهادی سبزواری یا خیال، مثال و جمال در عرفان اسلامی هستند. یکی از مجلدات الغدیر را نیز ترجمه کردند و کتابی در باب زندگینامه حضرت زینب(س) و حضرت خدیجه(س) هم داشتند.
اما در بُعد اجتماعی باید بگویم که ایشان بسیار بانشاط و سرشار از میل زیستن و حیات بودند و تا روزهای پایانی عمر، از ایشان لحظهای انزوا و شرایطی از این قبیل را ندیدیم و به جهان خرم از آن بود که جهان خرم از او است و ارتباط گستردهای با اقشار مختلف جامعه داشت و این روابط را نیز حفظ کردند. برخلاف اینکه خیلی اهل بیان و اظهار نبودند، به تحولات روز علاقه داشتند و چون فرزند ناخلفی که در این حوزهها مطالعه کرده بود، بنده بودم، از من سوال میکردند و تحولات را ارزیابی میکردند و نظر خود را مطرح میکردند و علاقه داشتند و اخبار روز را زیر نظر داشته باشند.
در بعد اجتماعی ایشان یک فرد بسیار پرارتباط و آگاه بودند؛ اگرچه شاید خیلی این وجه زندگی ایشان بروز و ظهور نداشت، اما این را در اظهار لطفی که مردم و مراجع پس از فوتشان داشتند، مشاهده میکنیم. در بعد باور مذهبی نیز باید بگویم پدرم به تمام معنا فردی مومن بودند. بنده در شرایط مختلف پدر را دیده بودم و برای من مسلم است که ایشان پیش از هر تصمیمی رضای خدا را لحاظ میکردند و خیلی هم اهل بیانش نبودند، اما محور اصلی زندگیشان رضای خدا بود. این البته موجب تصلب فکریشان نشد و بسیار آزاداندیش و اهل مدارا بودند. هم در خانواده ما افرادی با تفکرات مختلف هستند که خدمت ایشان میرسیدند و هم از اقشار مختلف، اما ایشان با دقت تمام دیدگاههای مختلف را میشنیدند و بحث میکردند و هرگز در مباحث حتی با اعضای خانواده حالت تحمیل را نداشتند.
پدر بنده نسبت به خدا، جهان، دین و انسان نگاه عارفانه داشتند و عرفان اسلامی برای ایشان موضوع مطالعه نبود، بلکه متن زندگی ایشان بود و ایشان عارفانه زندگی کردند و عدم انسجامی بین باورها و رفتار ایشان نبود و آنچه تدریس میکردند، باور ایشان بود و پیش میآمد که میگفتند بخشهایی از فصوصالحکم را تأیید نمیکنند، اما آنچه که تدریس میکردند، مورد اعتقاد ایشان بود و عرفان اسلامی را جوهره دیانت میدانستند. در این ارتباط باید بگویم که زندگی معنوی ایشان از شدت کتمان مغفول مانده است. پدر حقیقاً حالات معنوی و عرفانی عالی و کمنظیری داشتند که در مورد آن سخن نمیگفتند، مگر در شرایط بسیار خاص و با افراد نادر. به ویژه در روزهای پایانی عمر خود حالات فوقالعادهای داشتند. در عین حال چون نگرانم که ایشان راضی نباشند، بنده به همین اندازه اشاره میکنم که عرفان در زندگی ایشان فقط بعد نظری نداشت و مناجاتهای نیمه شب و قرآنخواندنهای صبح و اذکار پس از نماز صبح ایشان در گوش بنده طنینانداز است.
پدر عاشق اهل بیت(ع) بودند و در این زمینه با کسی تعارف نداشتند و در هر فرصتی این را بیان میکردند و ما را نیز توصیه میکردند و دعایشان این بود که بتوانیم در خدمت این خاندان باشیم و از ارادت ما نسبت به این خاندان کم نشود. نکته دیگر اینکه ایشان نسبت به تحولات اندیشه دینی و روشنفکری دینی بسیار حساس بودند و افرادی که مطالبی داشتند را زیر نظر داشتند و مطالب آنها را میخواندند و با ما در مورد آنها صحبت میکردند.
نکته پایانی اینکه پدر سخت نگران عوامزدگی در حوزههای مختلف زیست اجتماعی بودند و بارها در مورد عوامزدگی در سیاست و فهم از دین و یا فهم از عرفان هشدار داده بودند. حتی در بعد سیاست خارجی نیز اشاره میکردند و از این بابت بسیار نگران بودند و بین عوامزدگی و مردمیبودن خط حائلی قائل بودند و در این زمینه صحبت میکردند.
انتهای پیام