به گزارش خبرنگار ایکنا، جلسه بازخوانی عهدنامه مالک اشتر با موضوع «چگونگی مواجهه با متون کهن» صبح امروز سهشنبه 23 شهریور با ارائه حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا یوسفی، عضو هیئت علمی دانشگاه مفید، برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را میخوانید:
یکی از مسائلی که به صورت جدی با آن مواجه هستیم، نحوه برخورد با میراث خود همانند قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و منابع فقهی است. همیشه انسانها به داشتههای گذشته و اعتبار و ارزش آنها با تردید نگاه میکردند و احساسشان این بوده است که این مطالب به درد ما نمیخورد. امروزه برخی میگویند که این مطالب به درد همان 1400 سال قبل میخورد و اکنون ارزشی ندارد، اگر به تاریخ نگاه کنیم، این سخنان زیاد است.
معنای «أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ» در قرآن
در قرآن کریم آمده است که برخی افراد در مقابل دعوت به سوی حق، آن را «أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ» معرفی میکردند، یعنی معتقد بودند که این داستانها خرافه است مانند آنچه درباره رستم و سهراب وجود دارد، اما اگر به قرآن نگاه کنید، درباره رستم یا سهراب و امثالهم سخن نمیگوید و تمام داستانهای قرآنی نیز وجود خارجی داشتهاند. در آیه 31 سوره انفال آمده: «وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَا ۙ إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ؛ و چون بر آنان آیات ما تلاوت شود گویند؛ شنیدیم، اگر ما هم میخواستیم مانند آن میگفتیم، این چیزی جز افسانه پیشینیان نیست.» وقتی برخی افراد به پیامبر(ص) ایمان نمیآوردند، معتقد بودند که این سخنان در نوشتههای پیشینیان هست و شما حرف جدیدی برای گفتن ندارید. لذا این نگاه حتی در آن دوران که صنعت و پیشرفت وجود نداشت در میان برخی وجود داشت.
اگر ما به قرآن و نهجالبلاغه چنین نگاهی داشته باشیم و بگوییم سنخیتی با دنیای امروز ندارد، دیگر نمیتوانیم از آن برداشتی داشته باشیم، اما اگر معتقد باشیم که خواندن آن اثر دارد، میتوانیم به نتایج مفیدی دست پیدا کنیم، لذا ذهنیت ما بسیار مهم است. قرآن 9 بار حرف آنها را نقض کرده و گفته است که من نور و شفا هستم و راه را به شما نشان میدهم. اگر به این جمعبندی برسیم که به قرآن نه صرفاً به عنوان کتاب مقدس بلکه به عنوان کتابی که به درد ما میخورد نگاه کنیم، آنگاه قضیه کاملاً فرق میکند و برداشتهای ما نیز متفاوت خواهد شد، اما مسئله مهم چگونگی مواجهه ما با این منابع است.
لوازم برداشت صحیح از قرآن و نهجالبلاغه
یکی از مواردی که باعث میشود برداشت درستی از قرآن و نهجالبلاغه داشته باشیم این است که گاهی داستانهایی در آنها وجود دارد که مربوط به گذشته است و جدید نیست، به عنوان مثال خداوند در قرآن کریم فرموده است: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَىٰ؛ هرگز در حال مستی به نماز نیایید»(نساء، 43). این آیه در مورد مسلمانانی است که شراب میخوردند و در آن زمان هنوز حرمت شراب وجود نداشت. این افراد موقع نماز تعادل لازم را نداشتند و گاه مزاحم دیگران میشدند و بعدها شراب حرام شد. حال این آیه شریفه به چه درد ما میخورد؟ چراکه این یک داستان تاریخی است و دیگر برای ما کارایی ندارد، بنابراین باید پرونده آن بسته شود.
طبق فتاوا، وقتی درباره کفارات صحبت میشود، مثلاً باید یک رقبه را آزاد کنیم، برخی از آنها در دنیای امروز کاربرد ندارد ولی هنوز در رسالهها وجود دارد. پس چرا همچنان در رسالهها نوشته میشود؟ در اینجا نحوه برخورد کردن مهم است. وقتی شخصی به این رساله نگاه کند، ممکن است بگوید که این کتاب بوی کهنگی میدهد اما ما میتوانیم مصادیق دیگری برای آن پیدا کنیم یا مثلا میتوانیم روزه بگیریم یا به مسکینان طعام دهیم یا یک زندانی را آزاد کنیم. بنابراین اگر نگاه بسته نداشته باشیم و فکر خود را باز کنیم، میتوانیم به گونهای دیگر با این متون برخورد کنیم، چراکه یکی از دلایلی که گمان میکنیم قرآن و نهجالبلاغه سخنی تازه برای ما ندارند این است که روی کلمات توقف میکنیم. گاهی حتی تفاسیر هم گیرایی لازم را ندارد، بنابراین بشر نمیتواند ارتباط خوبی با آن برقرار کند، در حالی که قرآن میگوید من همیشه حرف تازه دارم.
ما باید درباره حوزههای مختلف سؤال کنیم، مثلاً بگوییم وضعیت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... در حکومت امیرالمؤمنین(ع) چگونه بود؟ آیا اختلاس وجود داشت؟ حضرت امیرالمؤمنین(ع) چگونه با متخلفان برخورد میکردند؟ نباید در الفاظ توقف کنیم، چراکه بسیاری از الفاظ و وقایع موجود در قرآن و نهجالبلاغه مربوط به گذشته است. اولین قدم درک متن است که حتما با شأن نزول همراه است، یعنی این واقعه یا سخن در چه شرایطی بیان شد و جریان چه بود؟ نکته دیگر از نظر دقتهای کلامی است؛ مثلاً سخنی که امام مطرح کرد به چه معناست؟ لذا باید معنا و موقعیت و تاریخ آن را به خوبی بفهمیم، چراکه ممکن است یک سخن در جنگ جمل یا صفین و سخن دیگری هم درباره عثمان بن حنیف یا معاویه باشد.
چگونه از تفسیر به رأی دوری کنیم
وقتی به نامه عثمان بن حنیف نگاه میکنیم که به دلیل حضور وی در مهمانی اشراف نوشته شد و با ایشان به تندی برخورد میکنند، برخی به غلط نتیجه میگیرند که حاکم طراز حضرت علی(ع) همین است و ما هم باید با اشراف همین گونه برخورد کنیم، در حالی که دیدگاهی غلط است. حضرت علی(ع) با کارگزاران خود یکسان برخورد نمیکرد، بلکه استانداردهایی کلی برای کارگزار داشتند؛ مثلاً کارگزار باید پاکدست باشد و کارها و وظایف خود را به خوبی انجام دهد. بحث حضرت علی(ع) با عثمان بن حنیف این نیست که تو استاندار خوبی نیستی یا حق را ناحق کردهای، بلکه گفته شده در آن ساعتِ خلوتِ خودت که فرصت استراحت توست و به جایی دعوت شدی، مراقب باش که به جایی نروی که فقرا در آن جایی ندارند، چراکه تو فقط استاندار من نیستی، بلکه رفیق من هم هستی.
اگر به نامه وی به حارث دقت کنید، تعابیری که امیرالمؤمنین(ع) به کار میبرند از عظمت روحی حارث خبر میدهد و متوجه میشویم که وی یک استاندار عادی نیست و پیوندهای روحی شدیدی میان آنها وجود دارد و وقتی قرار است از دنیا برود، حضرت علی(ع) بسیار بیتابی میکند. در مورد عثمان بن حنیف هم همین گونه است، چون حساب وی فرق میکند. امروزه وقتی یک استاندار انتخاب میشود، ممکن است پیوند و نزدیکی با رئیس جمهور داشته باشد و در این صورت نظارت بر آنها باید دوچندان باشد. بنابراین نباید تصور کنیم سخنانی که امیرالمؤمنین(ع) درباره یکی از افراد گمارده خود گفته، درباره یک استاندارد عمومی است. وقتی این مطالب را به خوبی فهمیدیم، روح کلام حضرت امیرالمؤمنین(ع) را بهتر درک میکنیم و در نتیجه تفسیر بهرأی ما کمتر میشود. اگر بخواهیم آن سخن را در دنیای جدید عملی کنیم، مصادیق آن را بهتر پیدا خواهیم کرد.
انتهای پیام