پیامبر اسلام(ص) در مسیر خرافه‌ستیزی، بنی‌امیه در مسیر خرافه‌گرایی
کد خبر: 4002644
تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۴
حجت‌الاسلام ورعی بیان کرد:

پیامبر اسلام(ص) در مسیر خرافه‌ستیزی، بنی‌امیه در مسیر خرافه‌گرایی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ضمن اشاره به سه نحوه برخورد با خرافاتی که بین مردم وجود دارد، به توضیح درباره نحوه برخورد انبیاء، خصوصا پیامبر اکرم(ص) با این مسئله پرداخت.

به گزارش ایکنا، نشست «پیامبر(ص) و مبارزه با جهل و خرافه» سه‌‌شنبه 13 مهرماه با سخنرانی حجت‌‌‌الاسلام والمسلمین سیدجواد ورعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در صفحه اینستاگرام موسسه فهیم برگزار شد.

گزارشی از سخنان وی را بخوانید؛

منظور ما در این بحث از «جهالت» فقدان علم نیست چون جهل معانی مختلفی دارد؛ گاهی در برابر علم قرار می‌‌گیرد و گاهی در برابر عقل قرار می‌‌گیرد. اتفاقا در برخی کتب روایی نام فصلی که در آن روایات عقل و جهل آمده را «کتاب العقل و الجهل» گذاشته‌اند. مقصود ما از جهالت عدم توانایی تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی و غیر اجتماعی و باور به خرافات است. ممکن است بسیاری از کسانی که اهل علم و دانش هستند و در یک رشته از رشته‌‌های علوم مختلف عالم و دانشمند باشند اما دارای عقاید خرافی نیز باشند. در منطق پیامبران الاهی شرک و بت‌‌پرستی، یک عقیده خرافی است چون برخلاف واقعیت است که انسان برای خدا شریک قرار دهد یا به جای خداپرستی، بت را بپرستد. بسیاری از دانشمندان بوده و هستند که موحد نیستند، بت‌‌پرستند در حالی که عالم و دانشمند هستند. اینها در منطق پیامبران الاهی جاهل هستند و پیامبران آمدند با این نوع از جهالت مبارزه کنند. پس مقصود ما از جهالتی که اینجا درباره‌‌اش صحبت می‌‌کنیم روشن شد.

معمولا برخورد افراد و شخصیت‌‌ها با پدیده جهالت به این معنا متفاوت است. یک نحوه برخورد با مردمی است که دارای عقاید خرافی هستند و قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را ندارند و چه بسا به راحتی فریب بخورند و این سوء استفاده از جهالت مردم است. برای افرادی که دنبال منافع شخصی و گروهی خودشان هستند، این نوع برخورد با عقاید خرافی مردم یک برخورد شایعی است. در طول تاریخ اسلام حکومت‌‌های فراوانی داشتیم که از عقاید خرافی مردم سوء استفاده و در جهت منافع خودشان استفاده می‌‌کردند. آنها نه تنها با عقاید خرافی مردم مشکلی ندارند بلکه سعی می‌‌کنند عقاید خرافی را بین مردم رواج دهند تا بهتر بر مردم حکومت کنند. مصداق بارز حکومت‌‌هایی که در تاریخ اسلام از این رویه استفاده می‌‌کردند و رویکردشان چنین رویکردی بوده؛ بنی‌‌امیه است. آنها نه تنها با عقاید خرافی مردم مشکل نداشتند بلکه به آن دامن می‌‌زدند چون هرچه مردم فاقد بینش باشند، هرچقدر فاقد قدرت تجزیه و تحلیل باشند بهتر می‌‌شود آنها را رام و بر آنها حکومت کرد.

این منطق بنی‌‌امیه در برابر منطق پیامبر(ص) بود. اعترافات صریحی در این زمینه از زبان معاویه وجود دارد. طبیعی است هرمقدار مردم از رشد و آگاهی کافی برخوردار باشند و مردمی رشید و قادر بر تجزیه و تحلیل باشند امر بر حاکمان دشوارتر است لذا آنها تمام سعی خود را می‌‌کردند تا مردم در جهالت به سر ببرند. نمونه‌‌های سیاست‌‌های بنی‌‌امیه در تاریخ ثبت شده است مثل اینکه حدیث جعل می‌‌کردند و مردم را فریب می‌‌دادند. همه این امور گواه بر این است رویکرد کلی آنها نگه داشتن مردم در جهالت و فرورفتن مردم در عقاید خرافی و غیر واقعی بود. قبل از ظهور اسلام هم بزرگان اقوام و قبایل تمام تلاش‌‌شان این بود که مردم در عقاید خرافی خود بمانند تا بتوانند بهتر بر آنها حکومت کنند. اصلا یکی از علل مخالفتشان با پیامبران همین بود که پیامبر آمده بود زنجیرهای جهل و خرافه را از ذهن مردم باز کند و مردم را بیدار کند. این یک نوع برخورد با عقاید خرافی مردم در جامعه است.

برخورد دوم با مقوله جهالت این است که افرادی معتقد بودند داشتن عقاید خرافی و غیر واقعی اگر در خدمت دین قرار بگیرد مانعی ندارد. اشکالی ندارد مردم عقایدی داشته باشند که واقعیت نداشته باشد، اصلا نیاز نیست همه مردم دارای قدرت تجزیه و تحلیل باشند. اتفاقا از این طریق می‌‌توان ایمان مردم را تقویت کرد. یک عده چنین دیدگاهی دارند و وظیفه خود نمی‌‌دانند با مطالب خرافی و باطلی که در بین آموزه‌‌های دینی است مقابله کنند و در جهت پیراستن دین از این مطالب باطل اقدام کنند. حتی جایز می‌‌دانند حدیث جعل کنند تا مردم نسبت به دینداری تشویق شوند. همین امر موجب شده مجموعه معارفی که از اهل بیت(ع) برای ما به یادگار مانده آمیخته با مطالب نادرست و ساختگی باشد. ما هم تلاش نکردیم معارف را از این خرافات و جعلیات پاک کنیم و معارف ناب را در اختیار مردم قرار دهیم. شاید یک علتش این باشد که گروهی از علما چنین باوری داشته باشند که لزومی برای مبارزه با عقاید خرافی مردم وجود ندارد. پیامبران الاهی هرگز نیاز نمی‌‌دیدند برای دعوت مردم به معنویات و معارف متوسل به چنین امور و مطالبی شوند که واقعیت ندارد. این هم یک نوع برخورد دیگری با جهالت مردم است. 

نحوه برخورد انبیا با جهالت مردم

نوع دیگر از برخورد با جهالت وجود دارد که راه و رسم پیامبران بوده است. آنها وظیفه خودشان را مبارزه با جهل و خرافاتی می‌‌دانستند که بین مردم رواج داشته است. هر زمانی پیامبری برای هدایت مردم برانگیخته شده است یکی از رسالت‌‌های خودش را مبارزه با عقاید خرافی و باطل ‌‌دانسته است. گاهی مردم در برابر پیامبران اینطور استدلال می‌‌کردند که هرچه پدران به ما آموختند باور داریم و حاضر نبودند از عقاید باطل خود دست بکشند. اصلا اساس اینکه پیامبران با شرک و بت‌‌پرستی مبارزه کردند و حاضر نشدند عقاید بت‌‌پرستی را به رسمیت بشناسد این بود که این عقیده را یک عقیده خرافی می‌‌دانستند. انبیا حاضر نبودند عقاید خرافی در بین مردم را تحمل کنند ولو آن عقیده مغایرتی با توحید و یکتاپرستی نداشته باشد. اینکه مبارزه با بدعت در دین را از وظایف علما معرفی کردند به همین خاطر است. بدعت در دین یکی از مصادیق جهالت است.

این سه نوع برخورد با جهالت در میان مردم وجود دارد. پیامبران الاهی راه مقابله و مبارزه را انتخاب می‌‌کردند و حاضر نبودند کوچک‌‌ترین انحرافی را در میان مردم تحمل کنند با اینکه پیامبران الاهی با معجزه‌‌ای که همراه خودشان می‌‌آوردند بهترین فرصت را داشتند تا بر گرده مردم سوار شوند. مثلا وقتی حضرت موسی عصایی را می‌‌اندازد و تبدیل به اژدها می‌‌شود بهترین فرصت را داشته در بین عموم مردم که قدرت تجزیه و تحلیل نداشتند ادعاهای بزرگی کند و مردم را به خودش فرابخواند و بین مردم معرکه بگیرد و برای خودش مرید جمع کند. پیامبران الاهی بهترین امکان را داشتند که بین مردم برای خودشان، برای شوکت خودشان از ابزار معجزه استفاده کنند ولی آنها نه مجاز بودند این کار را بکنند و نه برای این کار آمده بودند.

نمونه‌ای از خرافه‌ستیزی پیامبر(ص)

وقتی ابراهیم پسر پیامبر(ص) از دنیا رفت، همزمان با وفات او خورشید گرفت. مردم فکر کردند این خورشیدگرفتگی نمی‌‌تواند با مرگ ابراهیم و اندوه شدید پیامبر(ص) بی‌‌ارتباط باشد. مردمی که چنین تصوری پیدا کردند مسلمان بودند و جزء مومنین بودند ولی این تصور نادرست در ذهنشان آمد. شاید حتی این امر را نشانه حقانیت پیامبر(ص) تصور می‌‌کردند که به خاطر اندوه ایشان خورشید می‌‌گیرد. چه بسا می‌توانستند در برابر مشرکین از این امر استفاده کنند و برای اثبات درستی پیامبر(ص) از آن بهره ببرند و ادعا کنند در اثر اندوه پیامبر(ص) خورشید می‌‌گیرد. اگر پیامبر(ص) مثل سیاستمداران بود، از این فرصت بهترین بهره‌‌برداری می‌‌کرد و می‌‌توانست موج‌‌سواری کند و بیش از گذشته نزد مردم عزیز باشد. پیامبر(ص) به عنوان رهبر جامعه اسلامی با این موقعیت روبرو شد ولی حاضر نشد از آن سوء استفاده کند. پیامبر حاضر نیست برای تقویت دین خدا به باور غلط مردم تکیه کند. به محض اینکه پیامبر(ص) این خبر را شنید فرمود: «ان الشمس والقمر آیتان من آیات الله یجریان امره مطیعان له لاینکسف لموت احد و لا لحیاته فاذا انکسفا او احدهما صلوا» یعنی ای مردم خورشید و ماه آیاتی از آیات الاهی هستند و به امر الاهی در جریان هستند، ماه و خورشید نه برای تولد کسی می‌‌گیرد و نه برای مرگ کسی. بعد فرمودند هرگاه دیدید ماه و خورشید گرفت نماز بخوانید؛ یعنی مردم را در این هنگام هم به عبادت و بندگی خدا دعوت کرد.

انتهای پیام
captcha