به گزارش ایکنا، احمد میدری اقتصاددان و معاون سابق رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در پیامی تصویری سال نو را به همه ایرانیان تبریک گفت. در ادامه متن این پیام را میخوانید:
سال نو را خدمت هموطنان عزیزم تبریک عرض میکنم و امیدوارم که سال بسیار بهتری نسبت به سال 1400 داشته باشیم. سال 1400 جزو سالهای سختی بود که با تورم و افزایش سطح عمومی قیمتها روبرو بودیم که موجب مشکلات عدیده برای همه مردم شد.
شاخهای از علم اقتصاد به نام اقتصاد روایی داریم؛ اقتصاد روایی میگوید ما از زندگی واقعیمان قصه میسازیم، اما آن قصهها دنیای واقعی ما را میسازند، بنابراین در قصههایی که میسازیم باید خیلی دقت کنیم. این را با چند مثال توضیح میدهم تا بگویم که چگونه میتوانیم قصههای امیدبخش بسازیم و با قصههایمان دنیای واقعیمان را تغییر دهیم.
در همه جای دنیا اگر مردم تصور کنند که بانکهایشان ورشکسته شدهاند، فردا صبح بانکها ورشکست میشوند. هیچ فرقی نمیکند که کجا باشد، چون پولی که بانکها نگهداری میکنند تقریباً 20 درصد مطالبات مردم از آنهاست. پولهایی که مردم در بانکها پسانداز میکنند، بانکها آنها را قرض میدهند یا وام میدهند، حالا اگر مردم بگویند که بانکها پول ندارند که به ما بدهند و 30 درصد از مردم بگویند ما پولمان را میخواهیم، بانکهای سوئیس هم که نماد آرامش و امنیت بانکی محسوب میشوند، هم ورشکست میشوند و در آمریکا برای بانکها این پدیده رخ داده است. در ایران خوشبختانه هیچ وقت رخ نداده که انشالله هیچ وقت هم رخ ندهد. پس این تلقی ما که بانکها ورشکست میشوند فوراً باعث میشود که بانکها ورشکست شوند.
اما این تنها روایتی نیست که اگر فکر بکنیم همانجور خواهد شد. مثلاً مردم آمریکا تقریباً از قرن نوزدهم گفتند که پول در مسکن است و مسکن خریدن را شروع کردند که قیمت مسکن بالا رفت. یا در 1929 فکر کردند که بازار بورس دیگر بالاتر نمیرود، چون یک اقتصاددان خیلی بزرگ گفته بود، در نتیجه گفتند که باید سهاممان را بفروشیم. بحرانی در آمریکا شد که تمام دنیا را گرفت، از جمله در ایران 1308 یک بحران فراگیر بوجود آمد.
کاری که هنرمندان، دانشمندان و مردم عادی میتوانند بکنند این است که روایتهای زیبا از زندگی خودشان بسازند. ما باید سعی کنیم روایتهایی بسازیم که به امید بیشتر در زندگیمان منجر شود. به طور مثال در همان بحران 1929 شلوار لی که امروز در دنیا خیلی فراگیر است، مال گاوچرانها و معدندارها و کارگران معدن بود، مردم عادی در آن زمان گفتند وقتی که نمیتوانیم کت و شلوار بپوشیم، بهتر است که از این شلوارهای لی استفاده کنیم. هنرپیشهها این را به مد تبدیل کردند و گفتند شلوار لی آدم را خوشتیپ میکند، یا زمانی که پول نداشتند که گوشت بخرند گفتند که باید گیاهخوار باشیم، سبزی مزیتهای بسیار خوبی دارد و محاسن زیادی برای سبزیها گفتند.
مادران هلندی بعدها جنبشی راه انداختند که دوچرخه باید در هلند گسترش پیدا کند، چون اتومبیل پرهزینه است، بیمه دارد، استهلاک دارد و ... . به جای اینکه بگویند من فقیرم و نمیتوانم خودرو شخصی سوار شوم، گفتند من به فکر محیط زیستم هستم، من دارم به آلودگی و سلامتم فکر میکنم؛ یعنی کاری که میکنند این است که درواقع چهره زیبا به آن چیزی که برای زندگیشان لازم و ضروری است را میپوشانند. در این چارچوب به این فکر رسیدند که واقعاً فقرا در زندگیشان نکات ارزشمند زیادی دارند که اگر ما به فقرا توجه کنیم میتوانیم بهترین سیاستها را اجرا کنیم.
اجازه بدهید نکتهای در این باره که چرا اگر به فقرا توجه کنیم، میتوانیم راهحلهای جدید برای زنگی پولدارهایمان هم پیدا کنیم، بگویم. یکی از بزرگترین موسیقیدانهای جهان موتزارت است؛ آدمی بود که گفت چرا کنسرت فقط باید در کاخها برگزار شود؟ من میروم و کنسرت را در جامعه اجرا میکنم؛ یعنی از هر فرد یک پول کمی میگیرم، اما در عوض برای هزار نفر اجرا میکنم. با این کار هم پول بیشتری گیر خودم میآید و هم اینکه موسیقی را از دست اشراف خارج کرده و آن را عمومی میکنم. به این ترتیب موسیقی تبدیل به یک صنعت شد. ما اگر بخواهیم زندگی جمعیمان را تغییر دهیم، باید سفره فقرا را از سفره مردم عادی و حتی پولدارها جدا نکنیم. این کار را اروپاییها انجام دادند، خیلی از اروپاییها فهمیدند که سیاست خوب سیاستی است که به فقرا توجه کند. مثلا در فرانسه گفتند درمان مال همه مردم است و هیچ تبعیضی را در درمان نمیپذیریم. پولدار هم باید از بیمهای استفاده کند که فقیر استفاده میکند. به همین علت در اروپا اقداماتی کردند که الان دولت برای خرج درمان هر فرانسوی 3600 دلار خرج میکند و در آمریکا 7600 دلار خرج میکنند. اولین کشور در درمان فرانسه است و آمریکا رتبه 37 دنیاست. یعنی برابری و برادری در خیلی از وقتها عین کارآمدی است؛ یعنی اگر خواستید کارآمد باشید و هزینههایتان را صرفهجویی کنید باید سفرهای پهن کنید و بگویید که فقیر و پولدار دور یک سفره باشند. این سیاست را در آموزش و پرورش هم انجام دادند، گفتند مدرسه فقیر از مدرسه پولدار جدا نیست و یکی است. چیزی که ما در ایران در دهه هفتاد اشتباه کردیم و آن را جدا کردیم و با مدارس غیر انتفاعی پولدارها را جدا کردیم. بچههای معلول را جدا کردیم، تیزهوشان را جدا کردیم. در کشورهای دیگر هم تیزهوش وجود دارد، اما برای تیزهوش کلاس فوقالعاده میگذارند، اما همان مدرسه عادی را باید برود. درباره معلولین هم بچهها باید بدانند که معلولین چگونه زندگی میکنند. معلول هم نباید وقتی وارد کلاس میشود تماماً بچههای معلول را ببیند. چرا ما این کارها را در سیاستگذاریهایمان کردیم؟
بنابراین میتوانم بگویم که این هم رسالت دولت، هم هنرمند و هم دانشگاهی است که بیاییم و تفسیر جدیدی از زندگی بدهیم. اگر گوشت قرمز گران است، درست است به دولت باید بگوییم که گوشت قرمز را باید ارزان کنید، اما بدانیم که زندگی سالم بدون گوشت قرمز هم ممکن است. اینکه امریکاییها و اروپاییها تا این اندازه حبوبات مصرف میکنند، بخشی از آن واقعا اقتصادی است. اینکه میگوییم سرانه مصرف سیبزمینی در اروپا دو برابر ایران است به خاطر این است که واقعاً گوشت قرمز هم ضرر دارد و هم اینکه اقتصاد خیلی از خانوارها اجازه نمیدهد.
همچنین دولت ایران باید بداند که اگر برابری ایجاد کند در خیلی از جاها به نفع همه است. با این مثال بحث را تمام میکنم. وقتی به بهشت زهرا میروید میبینید که قطعه هنرمندان، ایثارگران، چهرههای ماندگار و ... دارید، این سیاست بسیار بد است، چون وقتی به این صورت شد قبرهای دیگر را میتوانید به قیمت تجاری بفروشید، چون نه ایثارگر، نه هنرمند و نه چهرهماندگار میفهمد که بهشتزهرا چقدر گران شده است. بلکه مردم عادی میفهمند که برای دفن مردههایشان با مشکلاتی روبرو هستند. بنابراین اگر ما جایی را طبقاتی میکنیم مشکلات بسیاری را برای جامعه ایجاد میکنیم. مثلاً هنرمندی که در بهشت زهرا یک قطعه به شما دادند بدان که در عوض در سیستم آموزش و پرورش، درمان، بازنشستگی و ... خیلی از چیزها را به شما ندادند. نباید بپذیریم که در مصرف کالاهای عمومی تا این اندازه جامعه ایران جامعهای طبقاتی بشود و با حرکت به سمت برابری میتوانیم زندگی مرفهتری را برای همه مردم رقم بزنیم.
انتهای پیام