اختلاف تفاسیر ناشی از اختلاف در علوم ادبی است
کد خبر: 4047802
تاریخ انتشار : ۲۰ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۱:۰۸
سیدمحمود طیب‌حسینی تشریح کرد:

اختلاف تفاسیر ناشی از اختلاف در علوم ادبی است

عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه اظهار کرد: راغب اصفهانی، که از بزرگان عالِم به لغت و کلمات قرآن است، در باب علوم ادبی سخن نابی دارد و می‌گوید مهم‌ترین دانش‌هایی که به کار فهم و تفسیر قرآن می‌آیند علوم لفظیه یا علوم ادبی هستند و از میان علوم ادبی، آن دانشی که بر همه مقدم است دانش مفردات یعنی علم به معنای کلمات قرآن است.

سیدمحمود طیب‌حسینی

به گزارش ایکنا، ششمین جلسه از دوره تفسیر پژوهی به همت آکادمی بین‌المللی حکمت، شب گذشته، 19 فروردین، با موضوع «دانش‌های ادبی و تفسیر» با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمود طیب‌حسینی، عضو هیئت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه برگزار شد. در ادامه متن سخنان وی را می‌خوانید.
 
در این جلسه گذری بر نقش علوم ادبی بر فهم و تفسیر قرآن کریم خواهیم داشت. قرآن به زبان عربی یعنی زبان قوم پیامبر(ص) که مخاطبان اولیه آن بوده‌اند نازل شده است و پیامبر عظیم الشأن هم قرآن را به زبان عربی به مخاطبان خود ابلاغ کرد لذا طبیعتاً هر متن و کتابی باید با ابزار خودِ آن زبان شرح و تفسیر کرد. وقتی‌که سخن از علوم ادبی به میان می‌آید ما با ادبیات سر و کار داریم. مفهوم ادب، یکی از مباحث پیچیده در زبان عربی و همچنین فارسی است. برخی از صاحبنظران گفته‌اند ادبیات به معنای نظم و نثر است و علوم ادبی یعنی علومی که باید با آن سخن منظوم یا منثور را شرح کرد و فهمید.
 
البته قرآن مجید منزه از نظم و نثر است چراکه نه شعر است و نه همانند سخنان آدمیان به نثر است اما تردیدی نیست که زبان قرآن، یک زبان ادبی و خاص است و آهنگ خاص خود را دارد. قرآن کلامی بسیار شیرین، شیوا و تأثیرگذار است و این جذابیت قرآن مرهون همان ادبی بودن زبان آن است. وقتی زبان قرآن، ادبی شد بنابراین باید با علوم ادبی هم آن را فهمید. درباره علوم ادبی دیدگاه دانشمندان مختلف است که دیدگاه مشهور، علوم ادبی را دوازده علم معرفی کرده‌اند.

نقش دانش ادبی در تفسیر قرآن

برخی از علما معتقدند شش علم شامل صرف، نحو، لغت، معانی، بیان و بدیع به کار تفسیر قرآن می‌آید و دیگر نیازی به علم عروض و قافیه و انشاء و ... نداریم. برخی علم صرف را نیز حذف کرده‌اند و پنج مورد دیگر را لازم دانسته‌اند اما به نظر می‌رسد در میان علوم ادبی به تاریخ هم نیاز داریم چراکه در فهم و تفسیر قرآن بسیار مهم است. البته دانشمندان تأکید می‌کنند علوم بلاغت و تاریخ نقش مهم‌تری در تفسیر قرآن دارند. 
 
راغب اصفهانی که از بزرگان عالمان به لغت و کلمات قرآن است در باب علوم ادبی سخن نابی دارد و می‌گوید مهم‌ترین دانش‌هایی که به کار فهم و تفسیر قرآن می‌آیند علوم لفظیه یا علوم ادبی هستند و از میان علوم ادبی، آن دانشی که بر همه مقدم است دانش مفردات یعنی علم به معنای کلمات قرآن است. برخی از دانشمندان بزرگ و مفسران گفته‌اند که مهم‌ترین عامل انحرافِ بسیاری از فرقه‌های اسلامی ضعف آنها در علوم ادبی بوده است چراکه وقتی در مقام تفسیر قرآن برآمده‌اند از قرآن، معانی نادرستی برداشت کرده‌اند و همین موضوع منجر به انحراف آنها شده‌ است، بنابراین نه تنها به علوم ادبی برای تفسیر قرآن نیاز داریم بلکه آگاهی ما باید عمیق و گسترده باشد چراکه آگاهی اندک از عدم آگاهی خطرناک‌تر است. وقتی‌که تفاسیر قرآن را هم آسیب‌شناسی می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که مهم‌ترین عامل اختلاف در همین اختلاف در علوم ادبی است.
 
 اولین دانشی که در اینجا برای فهم و تفسیر قرآن از آن بحث می‌کنیم دانش لغت است چراکه به تعبیر راغب اصفهانی، حکم آجر و خشت خام برای ساختن بنا دارد و ابتدا باید با معانی کلمات آشنا شویم. یکی از باورهایی که در میان طیفی از مسلمانان وجود دارد اعتقاد به جبر است. اینها از ظواهر برخی از آیات به جبر رسیده‌اند اما ما شیعیان که پیرو مکتب امام جعفر صادق و اهل بیت(ع) هستیم و باور داریم تنها کسانی‌که آگاه به همه معارف قرآن بوده‌اند فقط چهارده معصوم هستند معتقدیم هرکسی دیدگاهی غیر از اینها داشته باشد از دین حقیقی فاصله گرفته‌ است و یکی از دلایل آن عدم آشنایی با معنای آیات و کلمات است. 

تفاوت تفسیر کلمه «أَغْوَيْتَنِي»

برای مثال در قرآن کلمه‌ای با عنوان «غَوا» وجود دارد که یک معنای آن گمراه کردن یا گمراه شدن است. در قرآن مجید در آیه‌ای آمده که شیطان در گفت‌وگویش با خدا اعلام می کند سر راه همه بندگان تو می‌نشینم و آنها را گمراه می‌کنم. در آیه 16 سوره اعراف آمده است: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ؛ شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز البته در کمین بندگانت در سر راه راست تو می‌نشینم» برخی مفسران گفته‌اند این «أَغْوَيْتَنِي» دلالت بر جبر دارد چراکه شیطان گمراهی خود را به خداوند نسبت می‌دهد. استفاده از جبر در این آیه به دلیل عدم آگاهی از معنای غوا است. درست است که یکی از معانی آن گمراه کردن است اما معانی دیگر هم دارد که یک مفسر باید در تفسیر قرآن همه معانی لغت را استخراج و بهترین را بر آیه شریفه حمل کند لذا به صورت دل‌بخواهی نمی‌توانیم اولین معنایی که در کتاب لغت دیدیم مورد استفاده قرار دهیم. 
 
در زبان عربی یک معنای دیگر غَوا، سقوط کردن و افتادن از جای بلند است و برای این آیه شریفه این معنا درست‌تر به نظر می‌رسد. لذا به این نتیجه می‌‌رسیم که خداوند انسان‌ها را مجبور به گمراهی و ایمان یا کفر نمی‌کند بلکه اینکار توسط شیطان انجام می‌شود. در واقع مراد شیطان در اینجا این است که چون تو به واسطه سرپیچی از دستورات مبنی بر سجده بر انسان، مرا از مقام و جایگاهم به زیر کشیدی من هم بندگانت را گمراه می‌کنم لذا هیچ شبهه جبر از این آیه برداشت نمی‌شود.

معنای صحیح «ذَنب» و «مَا تَأَخَّر»

نمونه دیگر کلمه «ذنب» است که در ابتدا به معنای گناه به ذهن می‌رسد. در سوره فتح آمده است: «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا  لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا؛ ما تو را پيروزى بخشيديم [چه] پيروزى درخشانى تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت‏ خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهى راست هدايت كند» (فتح/ 1 و 2) در اینجا دو کلمه بسیار مهم داریم که اگر نادرست معنا کنیم به برداشتی نادرست از آیه می‌رسیم که یکی کلمه «ذنب» و دیگر «مَا تَأَخَّرَ» است. معنایی که در ذهن همه مسلمانان و عرب زبانان از ذنب وجود دارد گناه است، یعنی خداوند فتحی را نصیب پیامبر(ص) کرده تا به وسیله آن گناهان پیامبر را ببخشد اما مراد، ترک‌اولی‌های پیامبر است یعنی کارهایی که بهتر بود پیامبر انجام ندهد اما انجام داده‌ است که البته مراد دوران قبل از رسالت است چراکه همه مفسران شیعه و اهل سنت معتقدند پیامبر بعد از رسالت، هرگز مرتکب گناه یا ترک اولی نشده‌اند اما درباره قبل از رسالت دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد.
 
درباره «مَا تَأَخَّرَ» گفته‌اند منظور گناهان آینده است اما در اینجا دو مشکل وجود دارد. اول اینکه اگر ذنب را به معنای ترک اولی در نظر بگیریم چه ارتباطی میان فتح مکه و بخشیدن ترک اولی وجود دارد؟ و دوم اینکه گرچه پیامبر اسلام مصون از گناه و معصوم هستند اما سبک و روش خداوند در قرآن این است که هرگز کسی را نسبت  به آینده اطمینان نمی‌دهد و در این زمینه هم شاید بین پیامبر و غیر پیامبر تفاوتی نباشد چون بسیاری از خطابات قرآن برای پیامبر و غیر پیامبر قابل تأویل است. خوشبختانه برای اولین بار علامه طباطبایی با تأمل و تحقیقی که در این دو کلمه داشتند معنای متفاوتی ارائه دادند که دیدگاه ما نسبت به این آیه عوض شده و به آرامش می‌رسیم. 
 
علامه می‌گوید یک معنای ذنب، گناه یا مخالف دستور خدا عمل کردن است اما در لغت عرب، به هر عملی اطلاق می‌شود که نزد دیگری خلاف و ناشایست است که حتی ممکن است برخی از آنها در چشم مشرکان برای پیامبر(ص) ذنب شمرده شده باشد که از جمله آنها مبارزه با بت‌پرستی است. علامه طباطبایی می‌گوید «مَا تَأَخَّرَ» نیز به معنای اعمال و رفتار پیامبر علیه مشرکان بعد از هجرت است لذا هیچ شبهه‌ای در این تفسیر به ذهن متبادر نمی‌شود و نیازی نیست به تأویل‌های دیگر روی بیاوریم لذا تحقیقات لغوی و فهم دقیق کلمه نقش بسیار مهمی در تفسیر قرآن کریم دارند و برداشت ما از آیات را تغییر می‌دهند.
انتهای پیام
captcha