کد خبر: 4049778
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۸
قهرمان‌پور در گفت‌وگوی تفصیلی با ایکنا تشریح کرد:

سه پدیده مهم که در تحول قرن جدید سیاست خارجی کشور باید لحاظ شود + صوت

تحلیلگر ارشد مسائل بین‌الملل با بیان اینکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قرن جدید نیازمند وفق دادن خود با شرایط جدید در نظام بین‌الملل و منطقه است، گفت: از این منظر جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی سه مسئله بسیار مهم و فوری را در دستور کار دارد؛ ظهور چین، کاهش حضور آمریکا در منطقه و مسئله جنگ اوکراین و باید دید این سه پدیده مهم چه تأثیراتی بر سیاست خارجی ایران خواهند داشت و براساس آن جهت‌گیری آینده سیاست خارجی کشور مشخص می‌شود.

رحمان قهرمان‌پور، تحلیلگر ارشد مسائل بین‌الملل

آغاز قرن ۱۵ شمسی را می‌توان فرصتی مناسب برای تحول در عرصه‌ها و حوزه‌های مختلف حکمرانی از اقتصاد، فرهنگ، سیاست داخلی، سیاست خارجی و ... دانست. در این میان یکی از عرصه‌های مهم حوزه سیاست خارجی است که نیازمند تحول و پویایی پس از گذشت ۴۳ سال از پیروزی انقلاب اسلامی و کسب تجربیات گسترده است.

در این راستا ایکنا گفت‌وگویی تفصیلی با رحمان قهرمان‌پور، تحلیلگر ارشد مسائل بین‌الملل، انجام داده که متن آن به شرح ذیل است:

ایکنا ـ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قرن جدید نیازمند چه نوع تحولی است؟

سیاست خارجی یک پدیده پویا و در حال تغییر است و همه کشورها و دولت‌ها براساس تغییرات پیرامونی و مقدورات و امکانات و محدودیت‌های خود همواره سیاست خارجی را مورد بازبینی مستمر قرار می‌دهند. بنابراین وقتی از تغییر در سیاست خارجی سخن می‌گوییم باید بپذیریم تغییر یک واقعیت در سیاست خارجی است. البته تغییر نه تنها در سیاست خارجی بلکه در سطوح فردی و اجتماعی هم همواره با عدم قطعیت، نگرانی‌ها و ترس‌هایی مواجه است. لذا همیشه در بحث روش‌شناختی در سیاست خارجی، سؤال این است که سیاست خارجی یک کشور تا چه حد مبتنی بر ثبات و استمرار و تا چه حد مبتنی بر تغییر و تحول است و ایجاد توازن میان تغییر و ثبات یکی از سخت‌ترین کارهایی است که دولت‌ها در سیاست خارجی با‌ آن مواجه هستند. ثبات و استمرار باعث اعتماد‌سازی در روابط با سایر دولت‌ها می‌شود و در مقابل تغییر نشان‌دهنده انعطاف و قدرت تطبیق با شرایط است.

بنابراین اگر از این زاویه نگاه کنیم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قرن جدید نیازمند این است که خودش را با شرایط جدیدی که در نظام بین‌الملل و در سطح منطقه‌ای رخ می‌دهد، وفق بدهد.

ایکنا ـ این شرایط و تحولات جدید کدام هستند؟

آخرین تحولی که در نظام بین‌الملل اتفاق افتاده و تأثیرات عمیقی خواهد گذاشت جنگ اوکراین است و کشورها در حال بررسی تأثیرات این جنگ بر نظام بین‌الملل و آینده سیاست بین‌الملل هستند. علاوه بر این، مسئله ظهور چین به منزله یک قدرت بزرگ که حداقل تا قبل از جنگ اوکراین این فرضیه وجود داشت در حال سبقت گرفتن از آمریکا است، اتفاق مهم دیگری است که در سیاست بین‌الملل افتاده و کشورها باید در این زمینه برنامه‌ریزی کرده و تصمیمات جدی و استراتژیک بگیرند. در کنار این دو مسئله، تغییر و تحولات در داخل آمریکا و سیاست خارجی این کشور باعث شده سیاست‌های آمریکا در سطح منطقه دچار تغییراتی شود که لازم است آنها هم در سیاست خارجی ایران لحاظ شود. به طور مشخص کاهش حمایت از حضور آمریکا در منطقه در سیاست داخلی آمریکا پدیده بارزی است که از دوران ترامپ تشدید شده و تلاش آمریکا برای مهار چین هم این فرآیند کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه را شدت بخشیده است. با توجه به اینکه آمریکا حدود سه دهه حضور فراگیر و نظامی در خاورمیانه داشته به طور طبیعی کاهش این حضور پیامدهای مهمی خواهد داشت و یکی از قدرت‌های منطقه‌ای که متأثر از این امر خواهد بود جمهوری اسلامی ایران است که باید در طراحی‌های سیاست خارجی در قرن جدید لحاظ شود.

کد

به اعتقاد من اکنون جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی سه مسئله بسیار مهم و فوری را در دستور کار دارد؛ ظهور چین، کاهش حضور آمریکا در منطقه و مسئله جنگ اوکراین و باید دید این سه پدیده و اتفاق مهم چه تأثیراتی بر سیاست خارجی ایران خواهند داشت و براساس آن جهت‌گیری آینده سیاست خارجی ایران مشخص می‌شود.

ایکنا ـ آیا تحولات پیرامونی ایران در ماه‌های اخیر به معنای نوعی در محاصره قرار گرفتن کشور نیست؟

سیاست خارجی در سطح منطقه و بین‌الملل عرصه رقابت مستمر است و باید بین امیال و آرزوها و خواسته‌های خود با واقعیت‌هایی که امکان تحقق آن وجود دارد تفاوت قائل شد. به طور طبیعی همه کشورها دوست دارند نفوذ خود را افزایش دهند اما مهمتر از افزایش نفوذ، توانایی حفظ نفوذ به صورت مستمر و در طولانی‌مدت است. برای مثال اگر به عربستان نگاه کنیم می‌بینیم با اینکه عربستان پول بسیار زیادی در منطقه از سال 2011 خرج کرده و تلاش بسیار زیادی کرده در کشورهای مختلف گروه‌های نیابتی درست کند اما تاکنون موفق نشده است. این نشان می‌دهد که مسئله حفظ نفوذ مسئله آسان و ساده‌‌ای نیست و باید از همه ابزارها استفاده کرد تا در رقابت مستمر برای حفظ نفوذ برنده شد. من به شخصه چنین احساسی در خصوص محاصره منطقه‌ای ایران ندارم بلکه احساس من این است که رقابت‌های منطقه‌ای در حال تشدید شدن است. وقتی که طالبان به قدرت رسید تأثیر عمیقی بر منطقه گذاشت، قطر با امارات، پاکستان با عربستان و ایران با آمریکا رقابت داشت. صحنه افغانستان به ضرر آمریکا و امارات و عربستان و به نفع ایران، قطر و پاکستان تغییر کرد و طبیعی بود که ضرردیدگان از این وضعیت بخواهند واکنش نشان دهند و این اتفاق را در صحنه‌هایی مانند یمن و عراق نیز شاهد هستیم. لذا وقتی نفوذی حاصل شد حفظ این نفوذ امری بدیهی نیست و قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تلاش می‌کنند جای نفوذ شما را بگیرند یا نفوذ شما را کاهش دهند به همین دلیل حفظ قدرت در سیاست بین‌الملل کار دشواری است.

برای نمونه مصر که در دهه 60 تا 70 میلادی قدرت برتر و هژمون جهان عرب بود امروز در وضعیتی قرار گرفته که نمی‌تواند به سودان فشار بیاورد تا احداث سد النهضه را در سودان متوقف کند در حالی که در دهه‌های گذشته بریتانیا با مشورت مصر با بهره‌برداری از رود نیل موافقت کرد. به عبارتی مصر نقش اصلی را در این توافق داشت اما امروز زورش به سودان نمی‌رسد و از قدرت‌های بزرگ می‌خواهد این مسئله را در دستور کار شورای امنیت قرار دهند و آنها هم توجهی نمی‌کنند. بنابراین مسئله حفظ قدرت و توسعه آن در سیاست بین‌الملل یک مسئله بسیار کلیدی است و هر کشوری بخواهد قدرت خودش را در خارج حفظ کند و افزایش دهد نیازمند آن است که در صحنه داخلی هم مناسبات خودش را طوری طراحی کند که به این افزایش قدرت در خارج کمک کند.

ایکنا ـ به طور مشخص منظور جنابعالی از این مناسبات و مؤلفه‌های داخلی چیست؟

مشروعیت و حمایت مردمی و اقتصاد قدرتمند از جمله این متغیرهای مهم هستند و دولت‌هایی می‌توانند در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی رقابت کنند که در داخل مشکل امنیتی، اقتصادی و سیاسی جدی نداشته باشند. وقتی یک کشور در داخل دچار مشکلات اقتصادی شود در طولانی‌مدت نمی‌تواند هزینه فعالیت‌های خودش را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی بپردازد و این اتفاقی است که برای مصر در دهه 1970 افتاد و علت اصلی کوتاه آمدن مصر در برابر رقبای منطقه‌ای خودش مشکلات اقتصادی، شورش نان و افزایش فقر بود و امروز هم مصر از این ناحیه آسیب‌پذیر است یا اگر روسیه امروز در برابر غرب آسیب‌پذیر شده به خاطر ضعف اقتصادی داخلی است. چون منابع عمده درآمدی روسیه محدود به نفت، گاز و سلاح است و منابع خاص دیگری ندارد و لذا غرب می‌تواند او را تحریم کند در حالی که کشوری مانند چین منابع قدرت خودش را متنوع کرده است. به همین دلیل است که گفته می‌شود سیاست خارجی و سیاست داخلی در امتداد و در ادامه یکدیگر هستند. به عبارتی نمی‌توان سیاست خارجی موفقی داشت ولی سیاست داخلی ناموفقی داشت یا برعکس. چون قدرت به مانند حاکمیت یک امر یکپارچه است و کشوری که قدرت دارد یعنی هم در داخل قدرت دارد و هم در خارج می‌تواند این قدرت را به کار گیرد و از آن استفاده کند اما وقتی که بین این دو سطح ناهمسویی و عدم توازن به وجود بیاید خود را به شکل کاهش قدرت یک کشور نشان می‌دهد.

ایکنا ـ آیا تحول واقعی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیازمند کاستن از رویکردهای ایدئولوژیک و تقویت رویکردهای ژئوپلیتیک و توجه بیشتر به حضور در مناطقی مانند آسیای مرکزی به جای غرب آسیا نیست؟

من تا حدی با این صورتبندی مشکل دارم. به عبارتی آیا ما می‌توانستیم در آسیای مرکزی حضور داشته باشیم که حضور پیدا نکردیم؟ سیاست خارجی یک کشور امری ساختی است. اساسا منافع یک امر ساختی است. در ایران این تلقی وجود دارد که منافع دائمی با برخی کشورها داریم در حالی که منافع کشورها ثابت و رابطه آنها با کشورهای دیگر متغیر است. از سوی دیگر براساس ساختی بودن منافع، تعریف از منفعت ملی یک امر ثابت و دائمی نیست. امروز در داخل کشور در ارتباط با رابطه با آمریکا تنوع دیدگاه وجود دار؛ برخی معتقدند این رابطه به نفع منفعت ملی ماست و گروه دیگر آن را به ضرر منفعت ملی ایران می‌دانند. بنابراین وقتی از منافع ملی سخن می‌گوییم مسئله اصلی این است که تا چه حد اجماع در تعریف این مؤلفه وجود دارد و این اجماع مسئله بسیار مهمی است. راهکار این است که آنقدر در کشور بحث، گفت‌وگو، نقد و بررسی شود تا یک اجماع نسبی نسبت به منافع ملی حاصل شود. برای نمونه قرارداد 25 ساله ایران و چین، اتفاقات قفقاز و تحولات افغانستان به نفع ایران بود یا به ضررش؟ می‌بینید که در هیچ یک از اینها در کشور اتفاق نظر وجود ندارد. در خصوص افغانستان عده‌ای می‌گویند خروج آمریکا از افغانستان به نفع ایران بود و عده دیگری می‌گویند به قدرت رسیدن طالبان به ضرر ایران بود. لذا سؤال اصلی این است که چه کسی مشروعیت، مقبولیت یا مرجعیت آن را دارد که منافع ملی را تعریف کند. یعنی آیا منافع ملی را کسی تعریف می‌کند که قدرت دارد یا کسی تعریف می‌کند که در قدرت نیست و اینها مسائل مهمی هستند که باید آنها را حل کنیم.

کد

اینکه گفته می‌شود باید از بار ایدئولوژیک سیاست خارجی کاسته شود، باید به طور مشخص تعریف کرد که منظور از ایدئولوژی در اینجا چیست و آیا اساسا چنین تلقی در نظام سیاسی و تصمیم‌گیری وجود دارد که نگاه آنها به صحنه نگاه ایدئولوژیک است یا نه. در واقع بخشی از تحول در سیاست خارجی جمهوری اسلامی همین شکل‌گیری اجماع نسبت به مقوله منافع ملی است. اگر اینگونه نباشد مسئله سیاست خارجی متأثر از قطبی شدن سیاست داخلی می‌شود که می‌‌بینیم رقابت‌های جناحی به مسئله سیاست خارجی کشیده می‌شود و یک عده صرفا به خاطر رقابت جناحی با رابطه با یک کشور موافق یا مخالف هستند که در قضیه قرار داد 25 ساله با چین کاملا دیده شد. به هر حال چین در حال تبدیل شدن به یک قدرت جهانی است و حتی متحدان آمریکا مانند عربستان و امارات در حال توسعه روابط با چین هستند اما وقتی در ایران از گسترش روابط با چین حمایت می‌کنید عده‌ای به خاطر اینکه فلان جناح طرفدار چین است با گسترش این رابطه مخالفت می‌کنند. به عبارتی این مخالفت بیشتر دلیل جناحی دارد و مسئله این است که رقیب نتواند از این مسئله برای خودش بهره‌برداری کند. داستان برجام هم همین بود. برجام گرفتار رقابت‌های سیاسی و جناحی داخلی شد. البته ایرادی هم ندارد و در همه کشورها این رقابت وجود دارد اما وقتی که یک نظام سیاسی تصمیمی می‌گیرد و آن را اجرا می‌کند جناح‌های سیاسی باید این رقابت را در یک سطح متوقف و محدود کنند و همه چیز را زیر سؤال نبرند و حداقل این مسئله برای سیاست خارجی بسیار مهم است زیرا باید یک صدای واحد به دنیا فرستاده شود و وقتی این صدای واحد ارسال نمی‌شود کار دشوارتر می‌شود.

گفت‌وگو از مهدی مخبری

انتهای پیام
captcha