۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. هفتادمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در بیان مشابهت رستاخیز قیامت با رستاخیز طبیعت» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۵۷اعراف﴾
و اوست خدایی که بادها را به بشارت باران میفرستد تا چون بار سنگین ابرهای بارنده را به دوش کشند ما آن را به شهر مردهای هدایت کنیم و آبی از آن نازل گردانیم و ثمرات و میوههای گوناگون از آن به بار آوریم همانا که مردگان را نیز به همین صورت از خاک برانگیزیم باشد که به هوش آیید و متذکر شوید(57).
چه موجود نازنینی است باد که به فرمان خداوند، رحمت او را و بشارت او را با خود حمل میکند و گاه به تعبیر قرآن داما درختان و گلها و گیاهان میشود و ایشان را حامله میکند(حجر 22) و گاه ابرهای سنگین را بر دوش میکشد و به این سوی و آن سوی میبرند تا سرزمین مردهای را زنده کند و دشتها و چراگاهها را سبز و خرم گرداند و گاه نیز حامل قهر الهی است و آن نیز بشارتی دیگر است که اگر مردمان دانند به غنیمت شمارند. و گاه خداوند باد را مرکب سلیمان روح میکند تا در جهان سیر کند و آیات الهی را بنگرد و غیر از این بادها نسیمهای قدسی دیگر هست که به گورستان دلها میوزد و جانها را زنده میکند و در این حال به صورت شعری درمیآید یا آوازی جون صدای داود که آن نیز بشارت دیگر است.
اگر نسیم نوروزی میتواند دشت و صحرای مردهای را از حیات و جنبش و شادی آکنده سازد چه جای نگرانی است که همان فرستنده باد به صدای صور اسرافیل که آن نیز نسیم دیگر است همه آدمیان را زنده کند تا سر از خاک برآورند و عالم دیگری را مشاهد کنند، همچون لوبیایی سحرآمیزی که سر از خاک بیرون میکند و چشمش به عجایب و شگفتیهایی میافتد که به خواب ندیده است. داستان لوبیای سحر آمیزی که در افسانهها آمده به حقیقت قصه همه لوبیاها و همه دانههای مدفون در زیر زمین است.
جمله بادها از رحمت یا عذاب مانند باد«نفختُ فیه من روحی» است که هستی ما و هویت ما را پدید آورده است و باد خزان و بهار هر دو یک کار میکنند:
ای باد وحشی مغرب، بدان سان که تمامی جنگل را
چون چنگ در دست گرفتهای و مینوازی،
وجود مرا نیز چنگ خود کن، مرا نیز به اهتزاز آور.
آشوب آهنگهای نیرومند تو با عبور از جنگل وجود من،
نغمات و نالههای ژرف خزانی خواهد آفرید...
از لبان من شیپوری بنواز و به صفیر آن زمین خفته و زمینیان بیخبر را
از پیام رسالت من آگاه کن
وقتی خزان و زمستان میرسد
آیا بهار میتواند دور باشد؟ (شِلی)
این من نیستم، این نسیم است که در من میوزد، نسیمی لطیف که جهت نوین زمان را ترسیم میکند.... همان نسیم قدسی نظامبخش که بر هیولای عالم میوزد. (دیوید هربرت لارنس)
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم (سعدی)
زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی (حافظ)