کد خبر: 4134859
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۶:۳۵
علیرضا مرادی شرح داد:

دیدگاه‌های مخالفان و موافقان درباره نخبه‌گرایی

عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: آنچه در دو سه دهه اخیر اتفاق افتاده این است که نخبگی، یک معنای کارکردگرایانه پیدا کرده که آن هم واجد معنای بیولوژیکی است که بر استعداد تأکید دارد اما علوم انسانی‌ها در میان اینها کم هستند.

علیرضا مرادی

به گزارش خبرنگار ایکنا، نخستین نشست از سلسله نشست‌های «آسیب‌شناسی، بررسی مسائل و ارائه راهکارهای پیشنهادی در موضوع نخبگان و مسئله هویت»، امروز دوشنبه 28 فروردین‌ماه از سوی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد.

علیرضا مرادی، عضو هیئت علمی موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه می‌خوانید:

بنده بنا دارم در این نشست به مسئله نخبگان در ایران بپردازم. در پیشینه‌های اجتماعی، در یکی از تعاریف نخبه بر استعدادهای خارق العاده افراد اشاره شده است اما بعدها کسانی مانند ماکس وبر، به دسته‌های سه‌گانه نخبگان شامل خصلت عقلانی، کاریزماتیک و سنتی اشاره می‌کنند. سی رایت میلز هم در آمریکا همه نخبگان را در سه دسته شامل نظامیان، بوروکرات‌ها و صاحبان قدرت اقتصادی تقسیم می‌‌کند. پیر بوردیو هم این مسئله را تحت عنوان عاملیت و ساختار مورد بررسی قرار می‌دهد و به نقش ساختار و توانایی‌های فردی در مسئله نخبگی اشاره می‌کند. باتامور هم به سهم نخبگان در جامعه اشاره می‌کند و رویکردی رادیکال در این زمینه دارد.

دیدگاه‌های مختلف درباره نخبه‌گرایی

از نظر بنده، نوعی دوگانه‌سازی در دیدگاه کسانی که به نخبه‌گرایی معتقد هستند وجود دارد و به برخی پدیده‌های نظری دامن می‌زند. یکی از این مباحث نظری، این بحث قدیمی است که آیا فرد مهم است و بر جامعه تأثیر می‌گذارد یا برعکس؟ مسئله دیگر اینکه آیا خواص مهم هستند یا عوام؟ منظور از خواص کسانی هستند که برخی صفات ممیزه و به بیان بوردیویی، خواص فلسفی دارند و یک سازمان پیچیده اجتماعی همانند ارتش یا ... پشت آنها است اما عوام کسانی هستند که همیشه پیرو هستند و بدون اندیشه، کنش می‌کنند. مسئله دیگر، بحث امر طبیعی و امر اجتماعی است و اینکه ما و زندگی و جامعه ما، بهتر است در وضعیت طبیعی باشد یا وضعیت قراردادی؟ یعنی آیا ما مسئول محیطمان هستیم یا توانایی‌های شخصی؟

در کلمه الیت یا نخبه، یک معنای طبیعی نهفته است و همه کسانی‌که در مورد نخبگان صحبت می‌کنند معتقدند که اینها از یک استعداد برخوردار هستند که در آنها نهادینه شده و لزوما می‌تواند یاد گرفتنی هم نباشد. ما در ایران این نخبگان را عمدتا نخبگان فنی یا افرادی که در لابراتوارها کار می‌کنند و مدیران شرکت‌ها معرفی می‌کنیم. نکته مهم اینکه ما نخبه به معنای سیاسی و اجتماعی در ادبیات علوم اجتماعی را کمتر مورد استفاده قرار می‌دهیم و بیشتر برای رشته‌های فنی و طبیعی به کار می‌بریم. رویکردهای اراده‌گرا در مقابل ساخت‌گرا از دیگر مباحثی است که در مسئله نخبه‌گرایی به آن اشاره می‌شود. منظور این است که نخبه توان تغییرات گسترده را هم دارد و نقطه مقابل آن نیز تاریخ‌گرایی یعنی ساختارگرایی است؛ بدین معنی که حرکات اجتماعی نه محصول اراده فرد بلکه محصول شرایط است.

روایت شرق‌شناسان از تاریخ ایران

تفاوت در تعریف معنای نخبه، به دوگونه از تاریخ نگاری یا دو شیوه روایت دامن زده است که یکی تاریخ سیاسی و دیگری تاریخ اجتماعی است. طرفداران تاریخ سیاسی به روایت مجموعه‌ای حوادث به سرکردگی آدم‌های خاص همانند پادشاهان یا وزرا اشاره می‌‌کنند یعنی گذشته زندگی اجتماعی را با تکیه بر کنشگری یک آدم خاص مورد بررسی قرار می‌دهند و بقیه مردم هم توده بوده‌اند و نقشی در تاریخ‌سازی نداشته‌اند. آنهایی هم که به تاریخ اجتماعی توجه دارند به نفی نخبگان می‌‌پردازند و معنای زندگی را در روابط دیگری جست و جو می‌کنند.

این مسئله مناقشه‌ای در تاریخ ملی ما هم ایجاد کرده که تاریخ ملی ما چیست؟ شرق‌شناسان بزرگ گفته‌اند که تاریخ ایران به سه دوره شامل دوره باستان، دوره اسلامی و دوره مدرن تقسیم می‌شود در حالی‌که هر سه ضلع بر اساس تاریخ نخبگانی نوشته شده است. آنچه در هر سه گونه تاریخ غایب است تاریخ واقعی مردم ایران و توده‌های بی‌صدا همانند زنان، اقوام و اقلیت‌ها و سایر کسانی است که در این دوران حاکم نبوده‌اند. بنابراین همان اتفاقی که در اروپا رخ داد و عده‌ای گفتند این لزوما تاریخ ما نیست و تاریخ ملی ما موسع‌تر است به نظرم در مورد تاریخ ملی ما هم صادق است و نمی‌توان گفت که تاریخ ملی ایران همین سه مرحله است چراکه نباید اقوام و زنان و سایر نیروهای اجتماعی همانند روستائیان و عشایر را در نظر نگرفت.

بی‌توجهی به نخبگان ناشی از جنبش‌های اجتماعی

در نقد نخبه‌گرایی دیدگاه‌های مختلفی بیان شده که یکی از آنها مارکسیسم است که البته آن هم در مخالفت‌های خود به نخبه‌گرایی زلال نبود و حتی خود لنین هم به نخبه‌گرایی روی آورد. رویکرد نخبه‌گرایی با تکامل سرمایه‌داری شکل‌های دیگری پیدا کرد و گروه‌هایی همانند مدیران در آن پیدا شدند. نتیجه‌گیری بحث بنده این است آنچه در ایران تحت عنوان نخبه می‌شناسیم دارای تاریخی است و مهمترین آدم‌هایی که به عنوان نخبگان در صد سال گذشته می‌شناختیم ذیل چند عنوان شناخته می‌شدند که از جمله روشنفکران دوران قاجاریه بودند که این امکان را داشتند به عنوان دیپلمات یا خبرنگار به اروپا بروند.

در دوره رضاشاه هم افرادی همانند فروغی و علی اکبر داور، کسانی بودند که توانستند با دولت مرتبط شوند افرادی هم خارج از دولت بودند که با جنبش‌های اجتماعی و احزاب مرتبط شدند چون حزب هم کانونی برای نخبه‌پروری بود. جلوتر که آمدیم معنای ارتباط با دولت تغییر کرد و کسانی بودند که با دولت در ارتباط بودند اما آبرومندانه‌تر کار کردند. از سوی دیگر کانون نویسندگان و انجمن‌های ادبی شکل گرفتند که توانستند خارج از دولت، نخبگان خود را تربیت کنند. بنابراین چند دسته نخبه همانند نخبگان حزبی، ادبی، دولتی، دانشگاهی داریم. آنچه در دو سه دهه اخیر اتفاق افتاده این است که نخبگی، یک معنای کارکردگرایانه پیدا کرده که آن هم واجد معنای بیولوژیکی است که بر استعداد تأکید دارد اما علوم انسانی‌ها در میان اینها کم هستند لذا به نظرم بنیاد نخبگان نتوانسته تبدیل به خانه‌‌ای صمیمی برای نخبگان علوم انسانی باشد. در این راستا دو مسیر نخبه‌سازی شامل نخبگان دولتی و نخبگان ناشی از جنبش‌های اجتماعی نادیده گرفته شده‌اند.

 

انتهای پیام
captcha