به گزارش ایکنا، نشست «اسلام و باستان متأخر؛ کی؟ کجا؟ چرا؟»، امروز 18 اردیبهشت با سخنرانی علی آقایی، پژوهشگر مؤسسه الهیات اسلامی دانشگاه پادربورن در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید:
من تخصصی در حوزه مطالعات تاریخی ندارم و حوزه تخصصی من مطالعات قرآن و حدیث است ولی بر اساس علاقه شخصی مطالعاتی در حوزه تاریخ انجام دادم که قرار است آنها را با شما به اشتراک بگذارم. برای اینکه بحثم را به آنچه موضوع این جلسه است، نزدیک کنم با خاطرهای شخصی شروع میکنم. 10 سال پیش که من به آلمان سفر کردم، از همان ابتدا با همین سؤالات و ابهاماتی که امروز پیرامون اصطلاح باستان متأخر مطرح است، مواجه شدم. ما در جلسات مختلفی که شرکت میکردیم با این واژه غریب نأمانوس باستان متأخر مواجه بودیم. در این گفتوگوها چون مکرر از این اصطلاح استفاده میشد، من فرض را بر این میگذاشتم که آدم ناآشنایی هستم که خیلی در فضای آکادمیک نبودم تا اینکه چند سالی گذشت و به تدریج با زمینهای که این اصطلاح در آن به کار میرود، آشنا شدم و برایم مأنوستر شد که این اصطلاح در چه زمینهای استفاده میشود ولی همچنان برایم به عنوان یک اصطلاح مبهم مطرح بود. خلاصه این اصطلاح برایم یک مفهوم سهل و ممتنعی بوده و همچنان هم هست. حتی خیلی افرادی که از این اصطلاح استفاده میکنند، خیلی نمیتوانند به برخی سؤالات تخصصیتر در این زمینه پاسخ بدهند.
این ماجرا ادامه داشت تا اینکه قرار شد مجموعهای درباره باستان متأخر به فارسی ترجمه شود و ما احساس کردیم باید برای مخاطب فارسیزبان توضیح دهیم مرادمان از باستان متأخر چیست. در سالیان اخیر، ادبیات بیشتری از این موضوع پیدا شده است ولی آن زمان که ما اقدام کردیم خیلی خبر خاصی نبود. این شد که ما به این تکاپو افتادیم یک مقدار با زبان فارسی مطلب را برای همزبانهای خودمان توضیح دهیم. طبیعتاً کسی میتواند مطلبی را توضیح دهد که خودش مطلب را بداند. اینطور شد که من مکلف شدم حقیقت این مسئله را پیدا کنم. نهایتاً روشن شد که این اصطلاح چندان خوشنام نیست و مخاطبانی در فضای آمادمیک اروپایی هستند که از این واژه خوششان نمیآید و مسئله پیچیدهتر از آن است که تصور میشود.
نهایتاً قرار شد در این جلسه درباره اینکه مفهوم باستان متأخر چیست توضیحاتی عرض کنیم. باستان متأخر یعنی چه؟ به نظر میرسد مسئله ما با کلمه باستان باشد. ما از دوره مدرسه با کلمه باستان آشنا میشویم و باستان یک مفهوم خاصی در فضای ایرانی دارد ولی لزوماً همان باستانی نیست که در فضای اروپایی مراد میشود. ممکن است اشتراکاتی داشته باشند ولی یکجاهایی با هم ناسازگاری پیدا میکنند. از اینجا است که مسئله ایجاد میشود، یعنی عجیب بودن باستان متأخر به خاطر تلقی خاصی است که در فرهنگ خودمان از مفهوم باستان داریم.
برای اینکه بفهمیم این مفهوم از کجا برمیآید، باید خاستگاه تاریخی آن را ببینیم. این واژه در تاریخنگاری اروپایی تولید شده و مقصود از آن باستان اروپایی است. باستان برای ما با اسلام تمام میشود و اسلام، ایران باستان را تمام کرد ولی این معنا با آنچه در تاریخنگاری اروپایی مطرح است، همپوشانی ندارد. تاریخ اروپایی سه قسمت دارد: دوران باستان، قرون وسطی، دوران مدرن. بنابراین تلقی سهگانه باستان، قرون وسطی و دوران جدید تلقی است که در تاریخنگاری اروپایی مطرح است و ما مشابه این را در فارسی در مورد تاریخ ایرانی نداریم چون دوران تاریخی ما دو قسمت دارد: دوران باستان و اسلام. قرون وسطی در ذهنیت ما همیشه یک معنای منفی دارد یعنی قرون وسطی برای ما نوعی عقبافتادگی را تداعی میکند. از قضا دورهای که برای ما با دوره قرون وسطی تطابق داشت دوران شکوفایی و دوران طلایی اسلامی بوده است.
این دوگانه باستان و قرون وسطی، دوگانه عصر طلایی تاریخ اروپا در برابر دوران تباهی و سیاهی و زوال است، یعنی این دوگانه مفهومی ارزشی به همراه دارد. کسانی که این نامگذاریها را کردند مورخان دوره رنسانس هستند که میخواستند از دوران فلاکت خلاص شوند و وارد دوره بهتری شوند ولی به این معنا نیست که کسانی که در آن دورهها زندگی میکردند، آن دوره را تباه و سیاه بدانند. پس مردمانی که در آن دوره بودند نظرشان این نبوده که در دوره تاریکی زندگی میکنیم و این ارزشگذاری است که مورخان دوره بعدی ایجاد کردند.
اینکه چرا ما با یک مفهومی به نام انحطاط، زوال و از بین رفتن دوران شکوه و عظمت مواجه میشویم، علتش این است که یکسری تحولات اجتماعی، فرهنگی، دینی در یک دورهای فضای فرهنگی، سیاسی اروپا را زیر و رو کرده و این تحولات سنگین سبب این تلقی دوگانهسازی شده است. این تحولات اجتماعی از زمانی که در قرن سوم امپراتوری روم دو پاره میشود تا زمان رواج مسیحیت بین نخبگان سیاسی و فرهنگی که نهایتاً مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری شناخته میشود، شروع میشود. بعد از اینکه اقوام ژرمن از شمال اروپا به منطقه تحت سیطره امپراتوری روم وارد میشوند، امپراتوری رومی از بین میرود و سلسلههای ژرمنی جایگزین میشود. این تحولات موجب نگرشهایی شده که بعدها در تقسیمبندی سه گانه تاریخی تحت تأثیر این تحولات بودند.
پرسش بعدی این است که چگونه باید سقوط امپراتوری روم را تحلیل کنیم؟ تحلیل این مسئله دو جریان امکان دارد. جریان غالب که از نظرش ما با یک زوال و سقوط ناگهان به دلایل تحولات تاریخی فرهنگی دینی از غلبه مسیحیت تا هجوم بربرها و ژرمنها مواجهیم و به طور ناگهانی روم سقوط کرد و دوره باستان تمام شد و وارد دوره تاریکی شدیم. این نگاه در سده 19 جای خود را به نگاه معتدلتر داد که دگرگونیها را تدریجی در نظر میگیرد و گسست را کنار میگذرد و نویع پیسوتیگ بین این دورههای زمانی پیدا میکند. قاعدتاً برای کسانی که در آن دورههای تاریخی زندگی میکنند، افراد احساس گسست ندارند. این مورخان هستند که گسستها را بر تاریخ تحمیل میکنند تا ایدههای خودشان را از دل تاریخ بیرون بکشند.
به هر حال میخواستم نشان دهم اگر دنبال مفهوم باستان متأخر میگردیم باید در این زمینه دنبال آن باشیم و اینجا باستان متأخر پیدا میشود. دوران باستان دوره شکوه و دوران طلایی محسوب میشود ولی کجا میتوانیم بگوییم این دوره تمام شد؟ هرچقدر جزئیتر شوید سختتر میشود. نقطه شکاف دوره باستان و دوره وسطی را پیدا کنید لذا انتهای دوره باستان طولانیتر میشود و باستان متأخر معنا پیدا میکند.
طبق نظر پیتر براون دوره باستانی گسست تاریخی از روم باستان نیست، بلکه میراث باستان در قالب الگوهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دینی تداوم و تحول پیدا میکند. برای اینکه اهمیت موضوع را درک کنیم، باید چالش همیشگی میان تداوم و تحول را در نظر داشت یعنی همیشه یک تحول و تداومی داریم که اگر این دو را با هم در نظر بگیریم، میتوانیم تحلیل روشنتری از تاریخ پیدا کنیم. کاری که براون انجام میدهد، این است که این نگاه را ایجاد کرد که باستان متأخر را به عنوان دوران ممتاز از حیث شکوفایی فرهنگی، هنری و دینی تلقی کنیم که کاملاً مخالف نگاه رنسانسی است. نکته مهمی که براون در آن اثرگذار بوده است این است که او تکوین اسلام در سدههای بعدی را در همین مسیر تداوم و پیوستگی میبیند. از نظر او اسلام نقطه گسست از تاریخ اروپایی نیست و تاریخ اروپایی امتداد پیدا میکند. محصول نگاه براونی سبب میشود چشمانداز تازهای برای مورخان باز شود و کسانی که در شاخههای مختلف تاریخی کار میکردند، به هم وصل شوند.
این جریان بعدها به جریان غالب در پژوهش تاریخ بدل شد، به طوری که تأکید بر پیوستگی اندیشه باستان و سدههای نخست اسلامی دائم در مطالعات دیده میشود، هرچند بازه زمانی که باید به عنوان باستان متأخر در نظر بگیریم و همچنین گستره جغرافیایی آن مورد مناقشه بوده است. به هر حال هم مرزهای تاریخی و هم مرزهای جغرافیایی باستان متأخر محل مناقشه است ولی همچنان کسانی هستند که با نگاه براونی مخالفند و میگویند نگاه براونی تاریخنگاری کلاسیک اروپایی را به انحطاط کشانده و باید به همان نگاه زوال برگردیم و بگوییم دوره باستان از بین رفت و دوره جدیدی جایگزین آن شد و پیوستگی وجود ندارد. آنری پیرن در کتابش تصریح میکند باستان با فتوحات مسلمانان تمام شد.
سؤال این است رابطه آغاز اسلام و دوره باستان چطور است؟ قاعدتاً مورخان اروپایی که به تاریخ اسلام معتقد بودند همان پیشفرضهایی را در نظر گرفتند که در فضای اسلامی مد نظر قرار میگیرد. در نگاه اسلامی فرض این است اسلام در منطقه مجزایی در محیط کاملاً قبیلگی به وجود آمد و اسلام نقطه آغاز تاریخ در این منطقه بوده است. این نگاه رایج بین عالمان مسلمان از دوره عباسی است، یعنی از دوره عباسی این نگاه که پیش از اسلام دوره جاهلیت و نادانی بود و با اسلام فرهنگ و تمدن وارد این منطقه شد، وجود داشته است. همین نگاه را محققان اروپایی که به تاریخ اسلام علاقه داشتند، پذیرفتند و از نظر آنها اسلام از عربستان نشأت گرفته و مؤلفههای عربی دارد و از تمدنهای پیرامونی اثری نگرفته است. پس اندیشمندان اروپایی همین را مبنای مطالعات تاریخ اسلامشان قرار دادند. این آن چیزی است که با نگاه براونی شکسته میشود. نگاه براونی میگوید اینها پیوسته است لذا با او دوگانه پیشااسلامی و اسلامی شکسته میشود و بین آنچه پیش از اسلام است و دوره اسلامی پیوستگی دیده میشود. بنابراین نگاه افراطی پیشین زیر سؤال میرود.
انتهای پیام