تفاوت اندیشه علامه طباطبایی با ایمانوئل کانت درباره واقعیت
کد خبر: 4169399
تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۷
حسن عبدی بیان کرد:

تفاوت اندیشه علامه طباطبایی با ایمانوئل کانت درباره واقعیت

عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) ضمن اشاره به این نکته که در نظر علامه طباطبایی، واقعیت ضرورت ازلی دارد و حتی منکر واقعیت نیز باید به وجود واقعیت اعتراف کند، نشان داد که اندیشه کانت درباره واقعیت فاقد چنین ظرفیتی است.

به گزارش ایکنا، پیش‌نشست بین‌المللی همایش «واقع‌گروی معرفتی در فلسفه اسلامی و چالش‌های پیش‌روی آن» امروز 26 شهریور در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.

در این نشست حسن عبدی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) با عنوان «واقع‌گرایی علامه طباطبایی و مقایسه آن با واقع‌گرایی کانت» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

بحث بنده درباره واقع‌گرایی از منظر علامه طباطبایی است و بحث خودم را از اینجا آغاز کنم که علامه در جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم مطلبی را مطرح کردند و همین مطلب سرآغاز مباحث جالبی در فلسفه اسلامی معاصر شده است. ایشان در این فراز از کتاب خود درصدد تقریر برهان اثبات واجب الوجود هستند که با عنوان برهان صدیقین شناخته می‌شود ولی همین که در این قسمت بحث واقعیت را مطرح کردند برای برخی شارحان این تصور را به وجود آورده برهان ایشان تقریر دیگری از برهان صدیقین است که دیگر فلاسفه سعی کردند در اثبات واجب الوجوب اقامه کنند ولی نظر ایشان فراتر از این است.

علامه طباطبایی با اشاره به اصل واقعیت تاکید می‌کنند که می‌توانیم این اصل را به عنوان نخستین اصل در نظام فلسفی مورد توجه قرار دهیم و یک بازنگری در ساختار فلسفه بر پایه این اصل داشته باشیم. وقتی ما در معرفت‌شناسی از واقع‌گرایی صحبت می‌کنیم کاربردهای مختلفی دارد از جمله در روش‌شناسی، در اخلاق، در علوم اجتماعی کاربرد دارد و حتی در برخی شاخه‌های ریاضیات واقع‌گرایی داریم ولی محدوده بحث ما فلسفه است و می‌خواهیم در علوم عقلی به کاربردهای رئالیسم توجه کنیم. گاهی منظور ما واقع‌گرایی هستی‌شناسی است یعنی واقعیتی ورای من وجود دارد، گاهی اوقات مراد ما واقع‌گرایی معرفت‌شناختی است یعنی شناختی داریم که می‌توانیم اعتبار و ارزش آن را احراز کنیم و اینگونه نیست که شناخت ما ربطی به واقعیت نداشته باشد.

با این توضیحات خوب است به این نکته توجه کنیم وقتی می‌گوییم معرفت، تعریف سه جزئی معرفت یعنی باور صادق موجه مقصودمان نیست چون اشکالاتی به این تعریف گرفته شده و این تعریف مورد نقد و ابرام‌هایی قرار گرفته است که درصدد بیان آنها نیستیم. پس مقصود ما از معرفت مطلق آگاهی و شناخت است.

ضرورت ازلی واقعیت در نگاه علامه طباطبایی

بر اساس تلقی علامه طباطبایی انسان در نخستین گام معرفتی، واقعیتی را می‌یابد و واقعیت هستی را شهود می‌کند. پس از اینکه واقعیت هستی را شهود کرد آن را در قالب این گزاره که واقعیتی هست بیان می‌کند. این گزاره واجد ضرورت ازلی است یعنی هیچگونه قید و و شرطی برای اسناد این محمول به این موضوع وجود ندارد. پس ایشان برای واقعیت ضرورت ازلی قائل است.

نکته دیگری که علامه به آن توجه می‌کنند این است که نه تنها قید و شرطی برای واقعیت وجود ندارد حتی اگر کسی بخواهد آن را انکار کند و بگوید واقعیت را قبول ندارم باید از او بپرسیم آیا واقعا واقعیت را قبول داری یا خیر؟ طبیعتا منکر واقعیت می‌گوید من واقعا قبول ندارم واقعیتی باشد و در واقع، در همین سخن به وجود واقعیت اذعان کرده است. پس اصل واقعیت ضرورت ازلی دارد و منکر واقعیت هم چاره‌ای جز پذیرش آن ندارد.

نکته دیگر که در فرمایش علامه طباطبایی هست این است؛ اصل واقعیت مقدم بر هر تمایزی است. ما تقسیمات مختلفی در قلمرو وجود داریم، مثل واجب و ممکن ولی اصل واقعیت بر همه اینها مقدم است و تا شما به واقعیتی قائل نباشید نمی‌توانید آن را به واجب و ممکن تقسیم کنید. این نکات برخی وجوه واقع‌گرایی علامه طباطبایی است که به اختصار مطرح شد.

گذار کانت از رئالیسم خام به رئالیسم انتقادی

حال ما می‌خواهیم نیم‌نگاهی به واقع‌گرایی کانت داشته باشیم و ببینیم واقع‌گرایی علامه چه نسبتی با واقع‌گرایی کانت برقرار می‌کند. کانت شورشی علیه دیدگاه گذشتگان خودش به وجود آورد و دیدگاه آنها را به چالش کشید. کلیت فکر کانت چیزی است که برخلاف فیلسوفان قبلی است و او معتقد است به جای اینکه راه رئالیسم خام را پیش بگیریم باید به تاثیر ذهن در معرفت اذعان کنیم و توجه داشته باشیم ذهن دارای مقولاتی است. پس یک حقیقت داریم به نام نومن و یک ذهنی که آمیخته از مقولات است. بعد از اصولی که کانت برای نگرش خودش مطرح می‌کند در پی آن است نشان دهد من رئالیسم هستم.

خود کانت آنقدر دغدغه داشت به عنوان ایده‌آلیست شناخته شود که در ویراست دوم نقد عقل محض عنوان ایدئالیسم را در قالب عنوانی مستقل در کتابش افزود و در ذیل آن به رد ایدئالیسم پرداخت و مرز خودش را با این افراد مشخص کرد. پس خود کانت معتقد به رئالیست است ولی رئالیست او خام نیست بلکه نقادانه است یعنی معتقد نیست هر آنچه در خارج است مثل آینه در ذهن نقش می‌بندد بلکه مقولات فاهمه در آن اثر می‌گذارد. اگر کانت می‌گوید حتما باید شهودات حسی از مقولات گذر کند تا معرفت واقع‌گرا به دست بیاوریم، چگونه است که در برخی موارد خود او این فرایند را رعایت نکرده است برای مثال مقوله علیت را خارج از قلمرو شهود حسی به کار برده است؟

به هر ترتیب اندیشه کانت این ظرفیت را ندارد که بتوانیم ضرورت ازلی برای واقعیت که علامه طباطبایی می‌گفت از آن استنباط کنیم. ضرورت ازلی به کنار حتی نمی‌توان بحث ضرورت ذاتی را به میان کشید. آنچه از نظر کانت می‌توانیم بیان کنیم این است برخلاف علامه طباطبایی که تقریری از واقع‌گرایی ارائه داد که منکر او هم مستلزم بود آن را قبول کند، ولی اندیشه کانت چنین ظرفیتی را ندارد و این تمایزی است که میان اندیشه کانت و علامه طباطبایی در باب واقع‌گرایی قابل ملاحظه است.

انتهای پیام
captcha