کد خبر: 4190821
تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۷
یادداشت

جنگ غزه و افول نهادگرایی نئولیبرال

بحران غزه بیش از هر زمان دیگری ناکارآمدی نهادگرایی نئولیبرالی پسا جنگ جهانی دوم در صیانت و اعاده نظم و امنیت را هویدا کرده است. این در حالی است که در ساحت نظر، نهادگرایی نئولیبرال با تأکید بر اهمیت نهادها در شکل‌دهی به رفتارها و نتایج، نهادهای بین‌المللی را در مثابه ابزارهایی کارآمد برای ایجاد همگرایی و همکاری بین‌المللی به شمار می‌آورد.

جنگ غزه و افول نهادگرایی نئولیبرال

به گزارش ایکنا، محمد محمودی‌کیا، هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی در یادداشتی با نام «جنگ غزه و افول نهادگرایی نئولیبرال؛ در جستجوی یافتن راهی در میانه نهادگرایی، واقع‌گرایی و سازه‌انگاری» که در اختیار ایکنا قرار داده به این مطلب اشاره دارد که بحران غزه، می‌تواند فرصتی دیگر برای محک کارآمدی این نظریه در ساحت عمل و به طور خاص در حوزه کارآمدی سازمان ملل متحد در اعاده نظم و امنیت بین‌المللی باشد اما این نهاد بیش از آن که در خدمت همه اعضای خود باشد، بیشتر در راستای منافع بازیگران عمده آن عمل کرده و در پیشگیری و یا اجتناب از تصاعد بحران در منازعاتی که خارج از تضاد منافع میان بازیگران مذکور بوده، موفقیت چندانی نداشته است. متن یادداشت بدین شرح است:

با آغاز سیزدهمین هفته از وقوع تنش‌های خونین در غزه و برجای ماندن حجم غیرقابل تصوری از ویرانی‌های گسترده در این منطقه، و علی‌رغم تلفات سنگین انسانی و برجای گذاشتن قریب به ۲۱۵۰۰ شهید در طرف فلسطینی که بخش اعظم آن غیرنظامیان کودک و زنان هستند، اقدام قابل توجهی از سوی سازمان ملل متحد و شورای امنیت به عنوان محور تأمین امنیت و نظم جهانی، صورت نپذیرفته و بخش عمده تلاش‌های بین‌المللی برای پایان بخشیدن به این بحران انسانی و یا حداقل یافتن راهی برای ارائه کمک‌های فوری درمانی و غذایی به مردمان در حصر غزه ناموفق بوده است؛ چه این که هر طرحی که به نحوی خواسته رژیم صهیونیستی را تأمین نکند توسط دولت آمریکا با وتو مواجه شده است.

درواقع، بحران غزه بیش از هر زمان دیگری ناکارآمدی نهادگرایی نئولیبرالی پسا جنگ جهانی دوم در صیانت و اعاده نظم و امنیت را هویدا کرده است. این در حالی است که در ساحت نظر، نهادگرایی نئولیبرال با تأکید بر اهمیت نهادها در شکل‌دهی به رفتارها و نتایج، نهادهای بین‌المللی را در مثابه ابزارهایی کارآمد برای ایجاد همگرایی و همکاری بین‌المللی به شمار می‌آورد.

هر چند این نگاه تا حدود مؤثری در بعد سیاسی و بین‌المللی که سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن نماد برجسته آن به شمار می‌روند، توانسته به شکل قابل توجهی از تکرار فجایعی در سطح جنگ‌های جهانی جلوگیری کند، ولی به علت تفوق اراده پنج قدرت اصلی جهانی که اعضای دائم شورای امنیت را تشکیل می‌دهند، به نهادی سیاست‌زده تبدیل شده که منافع قدرت‌های بزرگ بر منافع دیگر بازیگران ارجحیت یافته است.

به بیان دیگر، سازمان ملل بیش از آن که نهادی در خدمت همه اعضای خود باشد، بیشتر در راستای منافع بازیگران عمده آن عمل کرده و در پیشگیری و یا اجتناب از تصاعد بحران در منازعاتی که خارج از تضاد منافع میان بازیگران مذکور بوده، موفقیت چندانی نداشته است.

با این وصف، بحران غزه، می‌تواند فرصتی دیگر برای محک کارآمدی این نظریه در ساحت عمل و به طور خاص در حوزه کارآمدی سازمان ملل متحد در اعاده نظم و امنیت بین‌المللی باشد؛ چنانچه اقدام جسورانه و در عین حال، بی‌حاصل آنتونی گوترش، دبیرکل سازمان مبنی بر فعال‌سازی اختیارات قانونی او در ماده ۹۹ منشور سازمان ملل متحد که تا پیش از این تنها ۹ مرتبه در طول تاریخ تأسیس این نهاد بین‌المللی مورد استفاده قرار گرفته، نشان از ناکارآمدی این نهاد در اجرای عادلانه صلح در جهان معاصر دارد؛ درست در جایی که او تلاش می‌کرد تا شورای امنیت را برای برقراری آتش‌بس فوری در غزه تحت فشار قرار دهد.

گوترش در این رابطه در حساب کاربری خود در شبکه ایکس نوشت: «با در نظر گرفتن خطر از کار افتادن سیستم‌های امدادرسانی انسان‌دوستانه در غزه، من از شورای امنیت می‌خواهم که مانع از وقوع یک فاجعه انسانی شود و استدعا می‌کنم یک آتش‌بس انسان‌دوستانه فوری اعلام کند».

او در نامه خود به رئیس فعلی شورای امنیت نوشت «اوضاع در غزه به سرعت رو به وخامت است و امکان دارد که عواقب چنین وضعیتی برای فلسطینیان و همچنین امنیت کل منطقه غیرقابل جبران شود.»
با این همه تا کنون نه پایانی بر این جنگ نابرابر متصور است و نه حتی افقی برای ارائه کمک‌های بشردوستانه ایمن پیدا!

به نظر می‌رسد نظریه نهادگرایی نئولیبرال در جدیدترین و جدی‌ترین محک خود بار دیگر ناکارآمدی خود را حوزه صیانت از نظم و امنیت بین‌المللی نمایان کرده تا ناظران جهانی بیش از پیش در پی سازوکارهای مؤثر دیگر برای صیانت از موجودیت و بقای خود در فضای آنارشیک نظم بین‌المللی معاصر باشند؛ جهانی که تنها قدرتمندان در آن حق حیات دارند و ضعفا محتمل‌ترین قربانیان بیشینه‌خواهی‌های صاحبان ثروت و قدرت خواهند بود.

این تعبیر می‌تواند به نحوی به معنای بازگشت به تجربه نافرجام ایده‌آلیست‌های دوره بیست ساله میانی دو جنگ جهانی و شکست خوش‌بینی مفرط ایشان به کارکرد نهادهای بین‌المللی برای ایجاد صلحی پایدار نزدیک باشد، اما جهان معاصر با تکیه بر تجربیات تلخ تاریخی، به نظر در تلاش است تا راهی در میانه منطق رئالیستی سیاست قدرت با نهادگرایی نئولیبرال بیابد؛ راهی که علاوه بر ارتقای سطح قدرت بازدارندگی دفاعی و ارتقای سطح منزلت کنشگران آن، زمینه همکاری‌های مشترک جهانی را در استقرار صلحی عادلانه و پایدار فراهم آورد؛ راهی که اراده قدرت‌های قاعده‌ساز و هژمون‌طلب جهانی نتواند آن را سد کند و یا به انحراف کشاند و نیز نتواند اراده جمعی را با برافراشتن دستی به نشانه حق «نه‌گویی» متوقف کند.

این همان منطق مقاومت و الگوی رهایی‌بخشی جهانی‌ست که به سرعت در حال گسترش میان جوامع بشری است؛ جوامعی تحت ظلم بیشینه‌خواهان و اربابان مست از قدرتی هستند که تنها از منظر قاعده قدرت با جهان سخن می‌گویند.

از طرف دیگر، انقلاب در عرصه فناوری و ایجاد شبکه‌های ارتباطی جهان‌گستر و ارتقای سطح کنشگران ذره‌ای در جغرافیای جهانی، موجب شده آگاهی عمومی به طور قابل‌توجهی از انحصار رسانه‌های انحصاری جریان سرمایه‌داری خارج شده و منطق کنش و هویت نوینی در درون این تعاملات جهانی شکل گیرد.

به عبارت دیگر، پیشرفت شگرف در این عرصه موجب شده تا جهان بیش از گذشته از پویایی‌های درونی خود آگاهی یابد و قدرت اجتماعی به مثابه شکلی نوینی از قدرت ظهور و بروز بیابد.

این قدرت اجتماعی حکایت از یک اراده جهانی‌شده‌ای دارد که در خصوص مسائل محلی نیز جهانی می‌اندیشد. از این رو، در قبال موضوعاتی چون مسائل زیست محیطی، امنیت بین‌المللی، عدالت بین‌المللی، نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و نفرت‌پراکنی، کنش‌های جمعی از خود بروز می‌دهد و در برپایی اجتماعات مجازی‌شده در قالب کمپین‌های اینترنتی و یا طوفان‌های توییتری و ... نمود و بروزهای عینی‌شده‌ای را در سطح جوامع محلی ابراز می‌کند.

بحران غزه یکبار دیگر کارآمدی ابزار رسانه‌های آزاد و نیز شبکه‌ها و رسانه‌های جهان‌گستر اجتماعی را آشکار ساخت؛ جایی که علی‌رغم سانسور شدید اسرائیل و جریان صهیونیسم رسانه‌ای، صدای مظلومیت و تصاویر جنایات تلخ این رژیم ننگین را به گوش جهانیان برساند تا در این مدت شاهد سنگین‌ترین امواج محکومیت علیه رژیم صهیونیستی در جهان باشیم؛ امری که با تحریم جشن‌های سال نو میلادی از سوی مردم به نشانه همدلی و همراهی با وضعیت مصیبت‌زده مردمان در محاصره آتش و خون غزه شکلی جدید از مقاومت اجتماعی را نمایان سازد.

با این حال، درست در زمانی که پاپ فرانسیس، در سخنانی به مناسبت سالروز میلاد حضرت مسیح(علی نبینا و آله و علیه السلام) در کلیسای سنت پیتر واتیکان گفت: «امشب قلب‌های ما در بیت‌لحم است، جایی که شاهزاده صلح بار دیگر با منطق پوچ جنگ و درگیری‌های مسلحانه رانده شده و حتی امروز در دنیا جایی برای آن باقی نمانده است.»، زبانه‌های آتش و خون از جای جای ارض فلسطین تا به آسمان بلند بود.

اما آنچه مانع از تصویرسازی‌های وارونه اربابان رسانه‌های صهیونیستی در قبال این جنگ شد، فرایند شتابنده دموکراتیزاسیون فناوری در پهنه جهانی بود؛ بر این مبنا، هویت‌های محلی در حال تأثیرگذاری و تاثیرپذیری متقابل از فرآیندهای جهانی هستند و در ساخت نظام اولویات و ترجیحات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جوامع به طور فزاینده‌ای نقش‌آفرینی می‌کنند.

این تغییر در مؤلفه‌های بنیادین نظم سیستمی و نقش‌آفرینی متغیرهای نوین در ساخت نظم هنجاری و معنایی جدید در جهان‌زیست معاصر، دستمایه طرح نظریه سازه‌انگاری شد که در میانه نظریات خردگرا و پساخردگرای روابط بین‌المللی ظهور یافته؛ نظریه‌ای که بر این باور است که ساختار جوامع انسانی غالباً به واسطه ایده‌ها و هنجارها شکل می‌گیرد و نه نیروهای مادی؛ و نیز هویت و منافع بازیگران در این نظام‌ها بر اساس بارورهای مشترک شکل می‌گیرد و نه طبیعت.

الکساندر ونت، چهره ممتاز و برجسته این رویکرد نظری معتقد است «اگر امروزه در دنیایی زندگی می‌کنیم که روابط بر اساس قدرت شکل می‌گیرند و خودیاری یک اصل است به خاطر روند است، نه ساختار؛ و این اصول را نمی‌توان از آنارشی نتیجه گرفت».

این تعبیر ونت را می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که ناکارآمدی نظم مستقر بین‌المللی در تأمین صلح و نیز ویژگی آنارشی حاکم بر آن در قبال بحران غزه، ویژگی ضروری جهان معاصر نیست و باورهای مشترک می‌تواند مبنایی برای خلق سازوکارهای دیگری برای نظارت بر هنجارهای زیست اخلاقی و عادلانه در جهان باشد.

بحران غزه ضمن ناکارامد جلوه دادن نهادگرایی نئو لیبرالی نظم مستقر در تأمین صلح و امنیت بین‌المللی و صیانت از آن و نیز سیاسی‌کاری قدرت‌های اصلی شکل‌دهنده به آن، این مدعا را به محک آزمون برده تا برای دفاع از آرمان فلسطین، در میانه منطق رئالیستی که تأکید بر عناصر قدرت سخت‌افزاری و نظامی را که بتواند سدی استوار بر بیش از هفت دهه تجاوزگری رژیم صهیونیستی دارد، با منطق سازه‌انگاری که تلاش دارد هویت، منافع و قدرت را بر بستر عوامل غیرمادی بازیابی کند، راهی دیگر بیابد؛ راهی که بتواند اراده یک ملت را در دست یافتن به آرمانی که بیش از هفت دهه برای آن مرارت‌های فراوان کشیدند محقق کند؛ امری که تجربه اثبات کرده نهادگرایی نئولیبرالی نمی‌تواند پاسخی درخور بدان ارائه کند؛ به نظر می‌رسد ادامه این روند به تقویت نهادگرایی‌های منطقه‌ای و نیز نهادسازی‌های هویتی در سطح جهان منجر خواهد شد تا ناکارآمدی مذکور در نهادهای بین‌المللی را در حوزه‌های مورد نیاز مستقلاً برطرف سازد.

این امر با احتمال انتقال قدرت از غرب به شرق و یا افول آمریکا در برابر «قد برافراشتن دیگران» و یا بروز بحران‌های بین‌المللی که یک طرف آن یکی از پنج قدرت اصلی نظم معاصر باشد همچون فرجام بحران کنونی در اوکراین و یا بحران در دریای جنوبی چین، شتاب بیشتری پیدا کند.

انتهای پیام
captcha