ارزش ایمان انسان به معرفت و آگاهی اوست
کد خبر: 4204744
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۳:۳۹
تدبر در سوره رعد/4

ارزش ایمان انسان به معرفت و آگاهی اوست

بسیاری از مظاهر دینداری با شکل و شمایلی موجه عرضه می‌شوند، حال آن که ممکن است، مراد از چنین عرضه‌ای اصل و ماهیت واقعی آن مفهوم نباشد و جریان و طیفی به منظور مشروعیت بخشیدن به موضع خود متوسل به آن شده باشند، به همین دلیل باید ایمان به آن از سوی انسان از دریچه معرفت و آگاهی صورت گیرد.

ارزش ایمان انسان به معرفت و میزان آگاهی اوستبه گزارش ایکنا، چهارمین جلسه از سلسله‌جلسات تدبر در سوره مبارکه «رعد» که به همت مدرسه دعا و نظام‌سازی وابسته به مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران برگزار می‌شود، شب گذشته یکشنبه 20 اسفند با سخنرانی هانی چیت‌چیان؛ کارشناس و مدرس قرآن در مسجد کوی دانشگاه تهران برگزار شد.

چیت‌چیان در ابتدای این جلسه با تأکید بر چهار آیه ابتدایی این سوره که به شکل کلی، به معرفی جلال و جبروت الهی اشاره دارد و نظام کائنات، استیلای خداوند بر چرخه آن و همچنین آفرینش پدیده‌های گوناگون گیتی را مورد مداقه قرار می‌دهند، همه این مسائل را مبتنی بر این اصل دانست که به این واسطه، حجت بر بندگان تمام است و باید تابع و پیرو فرامین حق تعالی باشند.

این کارشناس قرآنی در ادامه بر برخی ویژگی‌های بندگی خدا اشاره کرد که واجد برخی شرایط است و اینکه باید انسان مؤمن همواره عنصر وجودی خود، رفتار و سکناتش را در مسیر بندگی محک جدی زده و هیچ‌گاه به جانبداری از طیف، گروه و نفر خاصی با این توجیه که ممکن است عمل و کردار او در راستای حق و حقیقت باشد، نپردازد.

در ادامه خلاصه‌ای از مباحث طرح شده از سوی هانی چیت‌چیان در جلسه چهارم تدبر در سوره «رعد» از نظر می‌گذرد:



«آنچه را که می‌گویم به نوعی از باب خودنقدی است و اینکه نیاز داریم همچون دقتی که درباره مسائل اجتماعی داریم به همان اندازه درباره مسائل مذهبی نیز حساسیت‌هایی را اعمال کنیم و ملاک دنباله‌روی و پیروی ما از چهره و شخصیت‌های خاص، باید حق‌مداری و میزان ایمان و خلوص ایشان باشد.

در برخی از شرایط، شخص یا اشخاصی بدون اهلیت و اینکه خود را وابسته به جریان حقیقت و راستی بدانند، مورد توجه و وثوق جامعه قرار می‌گیرند و بر همین مبنا ما نیز به پیروی و دنباله‌روی از آنها می‌پردازیم، حال آن که ممکن است، ایشان برای رسیدن به مطامع خود و جامه عمل پوشاندن به خواسته‌هایشان، مطابق با سلیقه جامعه خود را به این جریان الصاق کنند و این میان کسانی مغبون و متضرر می‌شوند که به واسطه چنین اعتمادی، خود را نه در مسیر صلاح و ثواب که در مسیر تحقق اهداف و مطامع آن شخص و طیف خاص قرار می‌دهند.

گفت‌و‌گوی امیرالمؤمنین(ع) با مالک اشتر را در جریان جنگ صفین به خاطر بیاورید؛ آنجا که آن حضرت این پرسش را از مالک می‌پرسند که چرا اینگونه مردم و افرادی که روزگاری تصور می‌شد، پیروان ولایت بودند، از اطراف ما متواری شدند و مالک در جواب می‌گوید چون شما حق می‌گویید، حقی که ممکن است به مذاق بسیاری خوش نیاید و شما تنها رضایت خداوند را ملاک نظر قرار می‌دهید. ایشان عنوان می‌کنند، چقدر خوب که ما حق را می‌گوییم و این‌چنین افراد بیشماری از اطراف ما پراکنده می‌شوند.

پرسشی مطرح است که آیا علی(ع) با آن بلاغت بی‌نظیر، قادر نبود، گروهی را به سمت خود فراخواند؟ و در جواب باید گفت که حتماً این امر ممکن بود، اما ایشان به هر قیمت و بهانه‌ای قصد این کار را نداشتند، چرا که ممکن بود در بسیاری از مقاطع چنین اتفاقی به قیمت زیر پا گذاشتن حق و حقیقت تمام شود.

چه بسیاری از ما که چنین امری را مستمسک قرار داده و البته با این توجیه که آنچه برای انجام آن اقدام کرده‌ایم، در راستای خیر و صواب است و لذا می‌توان برای رسیدن به آن برخی از مظاهر حقانیت را نیز منکر شد، دست به این اعمال می‌زنیم؛ اگر خواسته باشم مصداقی به این مسئله اشاره کنم، نمونه بارز آن نظام تعلیم و تربیتی است، به ویژه والدین برای تطمیع و ایجاد رغبت در میان فرزندان خود، آنها را به وعده‌هایی واهی امید می‌دهند، مواردی که تحقق آن میسر نیست یا تحقق آن سخت صورت می‌گیرد و این ایراد همواره در مسیر رشد و تربیت فرزندان مشهود است. گاه ما در رفتار خود نیز چنین هستیم و باید وجود آن که نیتمان دلسوزی است، اما در اصل در حال پایمال کردن حق هستیم.

کمال تقوای الهی در سایه افزایش علم و آگاهی است

در نقد و نفی چنین رویه‌ای باید گفت که ارزش ایمان انسان به معرفت و میزان آگاهی آنهاست و به صرف صورت و ظاهر خوش و مطلوبی که از امری همچون دین و دینداری به افراد عرضه می‌شود، نباید توقع آن را داشت که تماماً پذیرای آن بود؛ درست در اینجاست که دو مقوله تقوا و علم در کنار هم تعریف شده و معنی پیدا می‌کنند تا جایی که هر جا در مسیر تقوا و رسیدن به مرحله کمال ایمان الهی، علم و آگاهی افراد بیشتر شود، به همان اندازه نیز تقوای الهی آنها نیز رشد خواهد یافت.

آیه 5 سوره مبارکه «رعد» اینگونه بیان می‌دارد که «وَإِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَإِذَا كُنَّا تُرَابًا أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(اگر بخواهی تعجب کنی، پس تعجب از گفتار منکران لجوج است که [بدون توجه به قدرت خدا که آنان را از خاک پدید آورد، می‌گویند]: آیا ما هنگامی که [پس از مردن] خاک شدیم، به راستی در آفرینش جدیدی خواهیم بود؟! اینانند که به پروردگارشان کافر شدند، و اینانند که در گردنشان بندها و زنجیرها [ی گمراهی در دنیا و عذاب در آخرت] است، و اینان اهل آتش‌اند و در آن جاودانه‌اند).

این آیه در وصف انسان‌هایی است که با وجود اتمام حجت و بیان مظاهری از قدرت پروردگار، همچنان نه منکر این قدرت بلکه در تعجب هستند، که آیا چنین امری قابلیت وقوع دارد یا خیر؟ حال آن که خلقت انسان از هیچ را فراموش کرده‌اند. به نظر می‌رسد همین میزان تعجب و اینکه آیا امکان دارد یا خیر؟ نیز با وجود آن که در مقام شک و ایجاد شبهه است، نیز مصداقی از کفر باشد تا جایی که در پایان آیه ایشان را در سه مرحله با واژه «اولئک» که نسبت‌هایی نیز به آنها داده، خطاب قرار می‌دهد.

کفر انسان را از حرکت باز می‌دارد

اما واژه‌ای در میان این عبارات بیش از هر یک از آنها مورد توجه قرار می‌گیرد و آن «اَغلال» است به معنی غل و زنجیر و یا هر بندی که انسان را از تحرکی مناسب باز می‌دارد و البته بارها با این واژه در عبارات ادبی مواجه بوده‌ایم، مثلاً فلان کس در غل و زنجیر است، اما اگر خواسته باشیم با دید استعاری به اغلال نگاهی بیندازیم، ماهیت آن چیزی مثل غل و زنجیر که به شکل فیزیکی دست و پای فرد را بسته و او را از حرکت باز دارد، نیست، بلکه منظور جُمود و بی‌حرکتی فردی است که به محض آن که مفاهیم از کفر و شرک را به وجود خود وارد کرد و راه نفوذ آن را در خود باز گذاشت، آرام آرام در این ورطه گمراهی وارد شده و مانند فردی که لحظه به لحظه در باتلاقی از گل و لای فرو می‌رود، ابتکار عمل او در رهایی از آن کمتر و کمتر می‌شود.

باید گفت که واژه «اَغلال» گره خورده با کفر است که به محض ورود فرد به دایره کفر و همانطور که گفته شد، نقطه آغازین آن بروز شک و گمان در میزان قدرت الهی است، غلظت آن بیشتر و بیشتر می‌شود تا جایی‌که آنچنان این اغلال دست و پای او را می‌بندد و او را به ورطه نابودی می‌کشاند که اگر در ابتدا امید به رهایی او بود، هر لحظه از امید به رهایی او، کاسته می‌شود.

وصف این افراد در آیه بعد این سوره چنین آمده است که می‌فرماید: «وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَقَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلَاتُ...» که چنین برداشت می‌شود که میزان گستاخی و جسارت این افراد در کفر تا به آن حد می‌رسد که حتی به حالت استهزاء و تمسخر تقاضای تعجیل در فرو فرستاده شدن عذاب الهی را نیز می‌کنند که این امر همان زنگار بستن دل و دلمردگی افراد به سبب مداومت در ارتکاب به گناه و کفر الهی است و با وجود آن که تلاشی برای نجات از ورطه‌ای که در آن گرفتار آمده‌اند، انجام نمی‌دهند بلکه در گرداب منجلابی که در آن غوطه‌ور هستند، در نزول عذاب نیز تعجیل دارند، گویی اساساً به عذاب الهی نیز باورمند نیستند.»

انتهای پیام
captcha