ناتوانی فلسفه غرب در برابر پرسش از آفرینش خدا
کد خبر: 4206892
تاریخ انتشار : ۰۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۶
حجت‌الاسلام حمیدرضا شاکرین مطرح کرد:

ناتوانی فلسفه غرب در برابر پرسش از آفرینش خدا

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفت: تامس میگل که یک فیلسوف ذهن بسیار قوی در مقابل دنیل دنت است در کتابش آورده است که نظریه تکامل قریب به یقین نمی‌تواند انسان را تبیین کند لذا به طراحی هوشمند روی آورده است؛ البته او می‌گوید من خدا را قبول ندارم چون بعد سؤال خواهد شد که خدا از چه آفریده شده است و این پرسشی است که کلاً فلسفه غرب در برابر آن ناتوان است و نمی‌تواند آن را خوب توضیح دهد.

حمیدرضا شاکرینبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین حمیدرضا شاکرین؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، شامگاه 4 فروردین‌ماه در نشست علمی «خدا و نظریه تکامل» با بیان اینکه برخی جریانات درون مسیحی با داشتن رویکرد کلامی و دینی مخالف نظریه تکامل بوده‌اند، گفت: این جریانات این نظریه را مغایر با داده‌های کتاب مقدس می‌دانند لذا با آن مخالف هستند؛ خود این جریان ابتدا در آمریکا شکل گرفت و به دو شاخه منشعب شد؛ یکی شکل و موج اولیه که آفرینش‌گرایی زمینه‌جوان است و شاخه دیگر در طول حیات ایجاد شد و الان هم موجی قوی است و طبق آمارها 40 درصد مردم آمریکا آفرینش‌گرا هستند و این موج به انگلیس و برخی کشورهای اروپایی هم که ابداً کسی فکر نمی‌کرد گسترش یابد سرایت کرد؛ این موج دوم آفرینش‌گرایی زمینه‌کهن است.

وی افزود: اساس این دیدگاه مخالفت با نظریه تکامل است و با بحث تحول انواع و اینکه انواع شجره واحده دارند و انسان دارای نیای حیوانی است به شدت مخالف هستند. این جریان برای انسان خلقت مستقلی قائل هستند؛ دعوای این جریان دعوا بر سر وجود خدا و عدم وجود خدا نیست بلکه دعوا بر سر خلقت الهی به خصوص در مورد انسان است و معتقدند که انسان مستقل از سایر موجودات آفریده شده است. آرای اندیشمندان این جریان نشان می‌دهد که بین وجود خدا و نظریه تکامل، مغایرتی وجود ندارد و به تعبیر دیگر هم می‌تواند خدا باشد و هم نظریه تکامل پابرجا باشد.

شاکرین تصریح کرد: نظریه دیگر در باب تکامل، جریان طراحی هوشمند است و این جریان هم چند دهه فعال است و رشد چشمگیری را در یکی دو دهه اخیر داشته است؛ حتی کسان دیگری که به جریانات دیگر متصل بودند به این نظریه پیوستند و آثار علمی ارزشمندی هم تولید کرده‌اند؛ ویلیام دمسکی، مایکل بهی و استفان مایر از چهره‌های برجسته این جریان هستند؛ اینها با تکامل مخالفت اصولی ندارند برخلاف آفرینش‌گرایان که با نیای حیوانی و عدم استقلال خلقت انسان مخالف بودند ولی معتقدند که نظریه تکامل سقف کوتاهی دارد و قدرت تبیینی آن پایین است و آن پیچیدگی‌های تقلیل‌ناپذیر است.

استاد حوزه بیان کرد: این نظریه می‌گوید ما یکسری مجموعه داریم که مرکب از اجزا هستند و روابطی بین آنها برقرار است و این اجزا، به گونه خاصی با هم ترکیب شده‌اند تا بتوانند هدفی را تأمین کنند. از دید اینها سیستم‌های پیچیده دو نوع هستند؛ سیستم‌های پیچیده فروکاهش‌پذیر و سیستم‌هایی پیچیده فروکاهش‌ناپذیر. سیستم‌های فروکاهش‌پذیر آن‌هایی هستند که اجزای سیستم گسسته از دیگر اجزا برآورنده یک هدف هستند و وقتی ترکیب شوند کارکرد جدیدی تولید می‌کنند و وقتی جزء سومی به دو جزء اول و دوم افزوده شد باز کارکرد جدید ایجاد می‌شوند ولی سیستم فروکاهش ناپذیر همه اجزا با همدیگر یک کارکرد ایجاد می‌کنند لذا اگر با هم نباشند هدف تأمین نخواهد شد و اینطور هم نیست که اجزای خردتر اهدافی را ایجاد کنند؛ مثلا سیستم بینایی انسان طوری است که وقتی اهداف با هم ترکیب شوند بینایی را ایجاد می‌کنند ولی این‌ها خرده خرده و ذره ذره، هدف مشخص قابل تعریفی درست نمی‌کنند.

میلیون‌ها جهش برای پیدایش یک جزء

وی افزود: مایکل‌بهی می‌گوید تله موش چند جزء دارد و وقتی با هم ترکیب شدند می‌تواند هدف ما یعنی به دام‌انداختن موش را محقق کنند ولی هر کدام از اجزا به تنهایی یا دو تا از اجزا این کارکرد را ندارند؛ اینها می‌گویند نظریه تکامل نمی‌تواند پیچیدگی تقلیل‌ناپذیر مانند سیستم بینایی، انعقاد خون، مژه‌ها و نظام دقیق آن، تاژک باکتری و سیستم بمب‌افکن سوسک‌ها را تبیین کند زیرا اگر بخواهیم سیستم بینایی انسان را براساس نظریه تکامل تبیین کنیم باید راه دور و دراز چندهزار ساله را ترسیم کنیم که در شرایطی اتفاقی رخ داده و سلولی ایجاد شده است و در جای دیگر رگ و مخاط پیدا شده است یعنی ممکن است میلیون‌ها جهش لازم باشد تا یک رگ و اجزای جزیی آن ایجاد شود و این در نظام تکامل داروینی باید خاصیت سازگارانه بقایی داشته باشند تا انتخاب طبیعی آن را حفظ کرده باشد و در طول تاریخ طولانی بر روی هم انباشته شوند تا چشم ایجاد شود.  

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه براساس این دیدگاه، نظریه تکامل نمی‌تواند این ساختار پیچیده را تبیین کند، گفت: از نظر این جریان یک سیستم کوچک از تله موش گرفته تا هواپیما و وسائل پیشرفته جز از طریق طراحی هوشمند قابل شکل‌گیری نیستند؛ ما اگر فقط دم تاژک را بنگریم یک ابرماشین بسیار پیچیده با حساسیت‌ها و دقت‌های بسیار بالا و کارآیی بسیار شگفت‌انگیز است؛ بنابراین چگونه می‌توان گفت که تصادفی ایجاد شده است مگر اینکه بگوییم عامل هوشمندی آن را تولید کرده است لذا اینها از طریق طراحی هوشمند قابل تبیین است و علم امروز ما را به اینجا می‌رساند که همه جا ردپای هوشمندی و هدفمندی قابل مشاهده است لذا نظریه تکامل تا یک جایی را به صورت تصادفی توضیح می‌دهد ولی بسیار ضعیف و محدود و ناقص هستند و گرچه ما با آن مخالفت نداریم ولی وقتی به سیستم تقلیل‌ناپذیر برسیم حتما طراحی هوشمند در کار است.

ضعف فلسفه غرب در برابر پرسش آفرینش خدا

وی افزود: جالب اینکه اخیراً برخی خداناباوران هم به سمت طراحی هوشمند تمایل پیدا کرده‌ و آن را پذیرفته‌اند مثلاً تامس میگل که یک فیلسوف ذهن بسیار قوی در مقابل دنیل دنت است در کتابش آورده است که نظریه تکامل قریب به یقین نمی‌تواند انسان را تبیین کند زیرا نظام هوشمندی، آگاهی و شعور اساساً با این نظریه قابل تبیین نیست لذا به طراحی هوشمند روآورده است؛ البته او می‌گوید من خدا را قبول ندارم چون بعد سؤال خواهد شد که خدا از چه آفریده شده است و این پرسشی است که کلاً فلسفه غرب در برابر آن ناتوان است و نمی‌تواند آن را خوب توضیح دهد لذا شعور کیهانی را طرح کرد و معتقد است که این جهان از طریق یک شعور اداره می‌شود و بی خدا را نمی‌پذیرد.

شاکرین بیان کرد: جریان دیگری در مواجهه با نظریه تکامل، نظریه تکامل خداباورانه است؛ طراحی هوشمند نظریه تکامل را در سطح فروتر از پیچیدگی‌های تقلیل‌ناپذیر با خدا سازگار می‌داند ولی نسبت به امور پیچیده تقلیل‌ناپذیر می‌گوید باید عامل هوشمندی بیاوریم که مصداق اصلی آن خداست؛ تکامل خداباورانه نظریه تکامل را قبول دارند و همه آن را می‌پذیرند ولی آن را تقدیر و مشیت الهی می‌دانند. اینها معتقدند تبیین علم اعم از زیست و فیزیک و ... فقط توضیح فرایند و چگونگی روابط میان پدیده‌های طبیعی است ولی چرایی را توضیح نمی‌دهد لذا نهایتا نظریه تکامل می‌گوید پیدایش انسان از تک یاخته شروع می‌شود تا به انسان منجر می‌شود ولی چرایی آن را نمی‌تواند توضیح دهد؛ البته همه تبیینات علمی تبیین در درون نظام جهان است یعنی اصل نظام خلقت و رابطه علی و معلولی میان اجزا را در نظر می‌گیرد و می‌گردد طبق قوانین طبیعی فرایندهای رخدادها را برای ما توضیح دهد ولی اینکه چرا طبیعت اینطور است و چرا نظام تکاملی وجود دارد و چرا اینگونه و نه گونه دیگر را نمی‌تواند توضیح دهد.

شاکرین تصریح کرد: از نظر معرفت‌‌شناختی وابستگی شدیدی بین نظریه و خدا ایجاد می‌شود که بدون خدا این نظریه وجود خارجی نخواهد داشت. نظریه تکامل کارکردگراست و همه چیز را براساس بقا توضیح می‌دهد. یکی از چیزهای انسان مرکز ادراکی و قوای شناختی و ذهن انسان است؛ این قوا برای چه درست شده‌اند؟ دو فرض وجود دارد اول اینکه ما بتوانیم جهان را درست بشناسیم و واقعیات هستی را درک کنیم که این دیدگاه خداباوران است. خدا از دو حیث ما را شبیه و مثل خود آفریده است که آن دو حیث یکی شامل حیث شناختی است تا آفرینش را درست بفهمیم ولی دیدگاه دیگر شناخت را اعم از درست و نادرست مطرح می‌کند و این نقطه‌ای است که مورد پذیرش نیست زیرا بدون خدا ارزش معرفتی از بین خواهد رفت. 

انتهای پیام
captcha