چهاردهم خرداد؛ در همسایگی نیمه آخرین ماه بهار، به قیامی عظیم و شهدای گرانقدری اشاره میکند که بخشی مهم از روند پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی را بازتاب میدهد و خود نماینده روزی تلخ، غمانگیز و به معنای مطلق کلمه دردآور برای ملتی تحت لوای رهبری قابل اقتدا و روحانی جامعالاطرافی است که در سایه هدایت ملت ایران، انقلاب اسلامی کشورمان را رقم زد. انقلابی که به گواه تمامی پژوهشگران و مورخان تاریخ مهمترین برگ تاریخ قرن بیستم را به نام خود و سرزمین ایران در پس راندن رژیم پهلوی و برقراری نظام انقلاب اسلامی جاری و ساری ساخت.
همنشینی و همنوایی با رحلتی که در آینه 14 خرداد 1403؛ سیوپنجمین سال فراق ملت را به یاد بنیانگذار کبیر انقلاب بار دیگر از یکسو دعوت به حزن و اندوه میکند و از طرفی، تأمل و نگرش بر اندیشهای که او برای دفاع از مظلوم و ایستادگی در برابر ظلم در قالب اندیشهای ملی به راه انداخت را بیش از پیش به تاکید مینشیند.
اما از آن تاریخ تلخ وداع هر چه جلوتر رفتیم و با آرای حضرت امام خمینی(ره) بیشتر آشنا شدیم؛ نگرش او را فراتر از جغرافیای سرزمینمان و با رویکردی جهانی برای تمامی آزادیخواهان جهان دریافتیم.
در پس فقدان و ضایعه رحلت حضرت امامخمینی(ره) آثار مختلف و متعددی در حوزههای گوناگون نگارشی از شعر و داستان به عنوان ماحصل آثار ادبی گرفته تا روایتهای مبتنی بر تحقیق، پژوهش و تاریخنگاری قلمی شده؛ اما در این میان یکی از کتابها رُخنمایی عظیمتری دارد. اثری که در قالب قریب به 1200 صفحه به قلم نویسندهای که او را «مرد تاریخنگار انقلاب» میدانیم و میخوانیم.
روایتی که از تولد حضرت امام خمینی(ره) تا ماههای نخست پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی را سطر به سطر مبتنی بر اسناد متقن، راستیآزمایی شده و چونان یکدست به مخاطب ارائه میدهد که این اثر علاوه بر اقبال میان عموم مخاطبان در نگاه و کام و جان منتقدان حوزه کتاب چونان خوش نشست که دو جایزه مهم ادبی را از آن خود کرد. صحبت از کتاب «الف لام خمینی؛ زندگینامه تمام روحالله موسوی خمینی» به قلم هدایتالله بهبودی، چهره هنر انقلاب در سال 1402 است.
بر آن شدیم همزمان با سیوپنجمین سالروز رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در قالب گفتوگویی با هدایتالله بهبودی از زاویهای متفاوت؛ هم نگارش این اثر و هم بازتاب تجلی اندیشه امام راحل در دو بعد ملی و بینالمللی در قامتی که تاریخِ هستِ همیشه جهان بشر او را مقتدر و پیروز ثبت کرده و به خاطر خواهد سپرد را به کاوش بنشینیم. آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد گفتوگوی ایکنا با نویسنده «الف لام خمینی؛ زندگینامه تمام روحالله موسوی خمینی» است.
هدایتالله بهبودی دانشآموخته رشته تاریخ؛ پژوهشگر؛ نویسنده؛ خبرنگار؛ موسس و بنیانگذار دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. مسئولیت در دفتر روزنامه جمهوری اسلامی؛ روزنامه تهران تایمز؛ روزنامه ایران؛ دفتر ادبیات اسلامی و موارد دیگر را در کولهبار سابقه خبرنگاری خود دارد.
این پژوهشگر که تحت عنوان «تاریخنگار انقلاب اسلامی» شناخته میشود آثار مکتوب بسیاری در این زمینه دارد که «شرح اسم: زندگینامه رهبر جمهوری اسلامی ایران، سیدعلی خامنهای»؛ «تبریز در انقلاب»؛ «ادبیات در جنگهای ایران و روس»؛ «سفر به قلهها»؛ «پابهپای باران»؛ «ادبیات نوین ایران پساز نهضت مشروطه»؛ «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» در 23 جلد؛ «روزشمار تاریخ معاصر ایران»؛ «مدال و مرخصی»؛ «الف لام خمینی؛ زندگینامه تمام روحالله موسوی خمینی» و کتابهای دیگر از مهمترین آثار وی به شمار میروند.
«الف لام خمینی؛ زندگینامه تمام روحالله موسوی خمینی» برگزیده یازدهمین دوره جایزه ادبی «جلال آلاحمد» نیز سیوششمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش مستندنگاری است.
در این پرسش اشاره کردید، زندگینامهنویسی بر دو حوزه «خودنوشت» و «دیگرنوشت» استوار است. این تقسیمبندی در نگاه کلی، تقسیمبندی درستی است.
زندگینامههای خودنوشت به شکل معمول به گونه «خاطرهنگاری» و «خاطرهنویسی» تنه میزنند که این گونه ادبی فاصلهای با امر تاریخنگاری دارد! اما در حوزه نوشتن زندگینامه دیگران یا همان «دیگرنوشت»؛ اثر نهایی و خروجی کاملاً جنبه متفاوت و دیگری پیدا میکند. چرا که باید بنیاد و اساس آن بر روشهای تاریخنگاری که از طرف جامعه جهانی این حوزه شناسایی، مختصاتبندی و چهارچوبنویسی شده به رسمیت شناختهشده صورت گیرد.
بیتردید کتاب «الف لام خمینی» یک متن «دیگرنوشت» است؛ اما دیگرنویسی در امر زندگینامهنویسی بازهم به گونهها و زیرشاخههای متفاوتی تقسیم میشود. گاهی ما بنا داریم تا زندگینامه یکی از بزرگان و خبرگان فرهنگی را برای نگارش مدنظر قرار دهیم که در نهایت اثر، خطی مستقیم، بدون فراز و فرود، با کمترین مواجهه با زمانه خود را شامل میشود و به بیانی دیگر متنی سَرراست و بدون افتوخیز است.
اما زمانی که به بررسی زندگینامه شخصیتی سیاسی که توانسته بخشی از تاریخ کشور؛ بلکه منطقه و جهان را تحت تأثیر قرار دهد، میپردازیم؛ دیگر نویسنده مجبور است تا دوره و زمانه او را نیز در این اثر مورد بررسی قرار دهد. در این مسیر به شکل ناخودآگاه بدون آنکه بخواهم به درصدی اشاره کنم بر این نکته تأکید دارم که در روند نگارش چنین شکل از زندگینامهنویسی، باید از چنین افرادی فاصله بگیریم. به دلیل آنکه باید روابط علی و معلولی را در زمانه او تبیین کنیم. یعنی نویسنده در این حوزه از نگارش مجبور به پرداخت و بازنمایی جریانات؛ وضعیتها؛ گروهها؛ اشخاص؛ طرفدارها -موافقان و مخالفان- و پدیدههایی میشود که در نگاه مستقیم ممکن است ربط کاملاً وثیقی با پیشانینوشت اثر، یعنی زندگینامه نداشته باشد؛ ولی تمامی این مؤلفهها زمینهای را برای فهم تاریخ و زمانه آن دوره فراهم میسازد.
به همین دلیل برخی از منتقدان بر این نمط استوارند و رویکرد خود را در مواجهه با چنین آثاری اینگونه بازتاب دادهاند که شما، یعنی هدایتالله بهبودی! از زندگینامهنویسی نوین و مدرن در نگارش این اثر فاصله گرفتهاید و از همان روش سنتی تبعیت کردهاید. بهصراحت میگویم که من این نقد را نمیپذیرم. نمیخواهم بگویم که کار فوقالعادهای انجام دادهام و تنه به تنه زندگینامههای مدرن زدهام، خیر! این را نیز به همان صراحت میگویم که به شخصه تعریفی از نگارش زندگینامه مدرن ندارم.
اما در نهایت باید گفت برای کسی که میخواهد زندگینامه شخصیتی چون حضرت امامخمینی(ره) را تبیین کند، چارهای جز این نیز ندارد که باید از خوانهایی که در این کتاب دیده شده و عبور کردهایم، متمرکز شود، ببیند و عبور کند!
نمیدانم چگونه پاسخ دهم که حمل بر ستایش نشود! اما بنده الگویی برای نگارش این کتاب نداشتم. اینکه بگویم بنا بر گرایشی که به فلان زندگینامهنویس دارم، او را الگو قرار داده و این اثر را نوشتهام، خیر! اینگونه نبوده و نیست! این شکل یا شیوه از وجود خودِ من برآمده است. شیوهای که در آن فرآوری مطالب مبتنی بر گرایش به تتبعات تاریخی استوار است. سعی میکنم در شیوه فرآوری مطالب مبتنی بر سلیقه و گرایش بر تتبعات تاریخی؛ غیر از تعهدی که به عنوان اصلی برای حقیقتجویی در امر تاریخ وجود دارد؛ اثر نهایی و محصول پژوهش و نگارش شده را خوانا؛ قابل هضم؛ چشمنواز و بلکه نرم و پذیرفتنی به مخاطبان ارائه دهم.
میدانید که تاریخ؛ ماده «گوشتتلخی» است و رفتن به سمت آن آسان نیست. مربوط به گروههای اجتماعی خاص است و همه جامعه از آن استقبال نمیکند. من به عنوان نویسنده یا پژوهشگر تاریخ نمیخواهم کتابی که عرضه میکنم فقط به یک یا دو گروه اجتماعی محدود شود؛ بلکه دوست دارم اغلب آحاد جامعه از آن بهرهمند شوند. بنابراین تلاش میکنم از عناصر مشروع ادبیات برای استفاده از امر تاریخنگاری بهره بگیرم و این ماده را از آن تلخی دور کنم. درعینحال به این مسئله متعهدم که سطرسطر نوشتههایم باید مستند به اسنادی که به تمامی راستیآزمایی شده استوار؛ از صافی حقیقت گذشته و به عبارتی آشنا به حقیقت تکیه کرده باشند.
برای پاسخ به این پرسش بار دیگر باید به صحبت اول شما بازگردم. ببینید وقتی حوزه علمیه قم در ابتداییترین سالهای قرن 14شمسی تأسیس میشود (1301 هجری شمسی)؛ حضرت امام(ره) میفرمایند که: «من از آن موقع شاهد وقایعی هستم که در ایران میگذشت.» این عین جمله حضرت امام(ره) است. اما ایشان دیگر در ادامه به جزئیات نمیپردازد. حال من نویسنده که پا به حوزه زندگینامهنویسی ایشان میگذارم؛ به تحقیق و بیتردید باید برای مخاطب خود این مسئله را آشکار کنم که در آن دوره و زمانه در ایران چه میگذشت. یا حتی میدان دید جغرافیایی خود را کوچکتر کنم، اینکه چه حوادثی در قم یا پایتخت در آن دوران گذشته که ایشان شاهد آن بودهاند. این همان «زمانه» است! من اینها را در فشردهترین و محدودترین جملههایی که امکان انتقال درست آن به خواننده باشد انجام میدهم. با روایت «زمانه»، در حقیقت این زمینه و بستر را آماده میکنم و میگویم فردی که زندگینامه او را در حال نوشتن هستم، شاهد این وقایع بوده است.
کنار هم قرار دادن جمیع این اتفاقات است که به سال 1357 کمانه میکند! جایی که حضرت امام(ره) دوباره میفرمایند و تاکید میکنند که «من شاهد مستقیم همه آن چیزهایی که در سالهای گذشته ایران به وقوع پیوسته بودهام.»؛ اگر من آن اتفاقات و رویدادهای رُخ داده در بستر زمانه را به مخاطب نگویم؛ 50 یا 60 سال بعد که ایشان میخواهند از این مشاهدات استفاده کنند و واکنشهای متناسب با آن را نشان بدهند، چگونه میتوانم مسئله را برای خواننده روشن کنم؟ پس ناگزیرم که از همان تجربه نخست حضرت امام(ره) در سالهای جوانی و همزمان با سالهای ابتدایی تاسیس حوزه علمیه قم پای به آنجا میگذارند و این روایتها را در قالب فرمایشاتشان مبنی بر مشاهدهگری تاریخ دارند تا رسیدن به بهمن 1357 که بار دیگر این جمله را تکرار میکنند که آنچه در این عهد و زمان بر ایران گذشته را مشاهده کردهام به مخاطب نشان بدهم تا آنچه که حضرت امام(ره) دیده را مخاطب نیز ببیند و نسبت به آن اشراف داشته باشد.
نکته عجیب آن است که حضرت امام خمینی(ره) مثل بسیاری از رهبران انقلابهای دیگر نه مسافرتهای آنچنانی به جهان انجام داده؛ نه دیدارهای ریز و درشتی با رجال و دولتمردان جهانی پیش از انقلاب اسلامی داشته و نه در انقلابهای دیگر شرکت کرده است. ایشان فقط و فقط با مشاهداتی که در تاریخ 70، 80 ساله معاصر ایران داشته به گفته خودشان و نه به اذعان من توانسته این حرکت عظیم –انقلاب اسلامی- را انجام دهند. به بیانی دیگر؛ ایشان با درک بسیار نزدیک و حقیقی این تجربهها توانسته آن تجربیات را در سالهای 1356، 1357 به نحوی به کار گیرند که یک سلسله را؛ بلکه یک تاریخ را ورق بزنند و نقش عجیبی در قامت رهبری انقلاب و به بار نشاندن آن انقلاب با رویکرد نگاه اسلامی و مبتنی بر آموزههای دین اسلام ایفا کنند.
اجازه بدهید ابتدا با همان نگاه تاریخی به مسئله فلسطین که در پرسش شما بود اشارهای کنم. مسئله فلسطین در ایران از همان زمانی که جنگ جهانی اول به پایان میرسد و ما شاهد سیطره انگلیس بر غرب آسیا ازجمله فلسطین؛ شمال آفریقا؛ مصر؛ بینالنهرین که عراق فعلی باشد؛ ایران، تا حدودی افغانستان و هندوستان که مال انگلیس بود، مطرح میشود. جایی که سیاستمداری جدیدی به رهبری انگلیس در این منطقه بعد از جنگ جهانی اول پدید میآید. موضوع فلسطین از همان زمان در ایران بازتاب داشته است. بسیاری از روزنامهنگاران ما در آن زمان از درگیریهایی که در آن هنگام بین مسلمانان و عواملی که توسط انگلیس در آنجا برای غصب آن سرزمین گماشته بودند روایت کرده و نگاشتهاند. مسئله قدس، مسئلهای است که از ابتدا در ایران با واکنش مواجه بوده و همواره مورد دیدهبانی قرار گرفته است. اینگونه نبوده که تنها در فرازها و فرودها بحثش به میان آید و مورد یادآوری قرار گیرد.
موضوع دوم آنکه حضرت امام(ره) جملهای دارند با این مضمون که میفرمایند من بعد از مطالعه و دقت در تاریخ صد ساله اخیر جهان، مسئلهای به اهمیت قدس ندیدهام. این نزدیک و شبیه جملهای است که ایشان دارند. در ادامه اقداماتی که ایشان در نظر میگیرند و نگاهی که به این مسئله مهم دارند تنها مربوط به ایام بعد از انقلاب نمیشود. به حقیقت از همان زمان که ایشان به مسائل سیاسی علاقهمند شدهاند، مسئله فلسطین جزئی از دغدغههای ایشان بود. این خود نشان میدهد که نگاه امام خمینی(ره) هرگز نگاه داخلی نبوده است!
در پرسش شما جلوتر که میآییم؛ به تبعید حضرت امام(ره) اشاره کردید. بله، نگاه عمده ایشان مسائل داخلی بود؛ اما حتی در آن زمان نیز به وضوح میبینیم که ایشان نسبت به مسائل لبنان و فلسطین؛ نسبت به مبارزانی که در این مناطق هستند واکنش نشان میدهند. با مبارزان این مناطق دیدار و گفتوگو میکند. همنشینی تمام مولفهها کنار یکدیگر است که نشان میدهد نگاه حضرت امام(ره) محدود به جغرافیای ایران نبوده است.
به استناد همین اطلاعات و دادهها میتوانم بگویم که انقلاب مد نظر حضرت امام خمینی(ره) در وهله اول نگاهی جهانی به عالم اسلام داشته و بعد به کل بشریت و جهان این نگاه توسعه پیدا کرده است. آنچه که از سویدای دل ایشان خارج میشد نه تنها برای ایرانیان بلکه برای بشریت بوده است. به همین دلیل است که معتقدم در تبیین و روایت این نگاه و چنین طرز تفکر رهبری روحانی چون حضرت امام(ره) اگر بهتر میتوانستیم عمل کنیم؛ سیرت و صورت انقلاب اسلامی در اذهان عموم جهان شاید ضرب در دو یا بیشتر از آنچه که امروز نمود دارد بروز و ظهور پیدا میکرد و شناخت مردم جهان از این رخداد عظیم (انقلاب اسلامی) بر نمطی دیگر پایهریزی میشد.
معتقدم آنچه شما به عنوان نمود زبان جهانشمول در روایت زمانه و بسترسازی آن در کتاب «الف لام خمینی» در پرسشتان به آن اشاره کردید از دامنه نگاه ایشان و نه سلیقه و نگاه من نشأت میگیرد.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام