آگاهی جاده یکطرفهای است که امکان دور زدن یا دنده عقب گرفتن و بازگشت به دوران ناآگاهی در آن وجود ندارد. انسان با آگاهی پیوندی دیرین دارد و هر فرد، خواه یا ناخواه به این حس، میل و کشش دارد؛ خاصه آنکه بخواهد فرزندی را به این دنیا بیاورد یا اکنون دارای فرزند یا فرزندانی باشد؛ چراکه در طلب آن است تا با افزایش آگاهی خود و انتقال آن به نسل بعد، آیندهای روشنتر و شکوفاتر بسازد.
جاده آگاهی انتها ندارد؛ هرچه بیشتر بیاموزیم و آگاهتر شویم به ناآگاهیهای خود بیشتر پیمیبریم؛ از همین روی در فرهنگ تاریخی و دینی ما بر «ز گهواره تا گور دانش بجوی» تأکید فراوانی شده است. پرورش فرزند نیز نیازمند دانش است و هرچه آگاهی ما والدین در این حوزه افزایش یابد قطعاً روزگار کمچالشتر و فرزندان بالندهتری خواهیم داشت.
خبرگزاری ایکنا در راستای رسالت خود مبنی بر آگاهیبخشی، مجموعه بستههای مشاورهای را منتشر خواهد کرد که درباره «چالشهای کودکی و نوجوانی» برای مخاطب والدین است و مژگان هوشیار، روانشناس حوزه کودک و نوجوان، در این مجموعه هر بار به موضوعی خاص میپردازد تا با راهکارهای کارشناسانه، مسیر والدگری را برای والدین تسهیل کند. در ادامه گفتار یازدهم با عنوان «بررسی عملیاتی گفتوگوی مؤثر» را مطالعه میکنید.
در جلسه قبل مراحل گفتوگوی مؤثر به صورت تیتروار گفته شد؛ اکنون به این سمت حرکت میکنیم که چگونه این اصول در قالب یک گفتوگو ظهور پیدا میکند. چنانچه ارزشها در گفتوگو حضور داشته باشند، گفتوگو به سمت کارآمدی جلو میرود و اصول گفتوگوی مؤثر قابل اجرا میشود.
برای روشن شدن و درک بهتر موضوع یک نمونه گفتوگوی مؤثر آورده شده است که هر والدی میتواند به شیوه بیان خود گفتوگو را جلو ببرد؛ بسیار مهم است که اصول و ترتیب آن رعایت شود همانگونه که مواد اولیه «آش» را با توجه به زمان پخت مواد به آن اضافه میکنیم تا غذای خوشمزهای داشته باشیم، رعایت ترتیب کمک میکند تا یک گفتوگوی مؤثر داشته باشیم.
سؤال پیش میآید که هدف ما از گفتوگو چیست؟ مثلاً رسیدن به توافق برای اینکه «ایرپاد» خریده شود یا خیر؛ معنای این جمله این است که اگر لازم بود خریداری میکنیم و اگر لزوم آن احساس نشد نمیخریم و از قبل مبنا را بر نخریدن و مخالفت نگذاشتهایم یعنی قرار است بشنویم و بگوییم؛ زیرا یک ارتباط سازنده نیاز به شنیده شدن دارد.
به دنبال این ارزش هستیم که در قالب یک گفتوگوی محترمانه و مؤثر با فرزندمان حل مسئله داشته باشیم و تصمیم کارآمد بگیریم. در روند گفتوگو حواسمان هست حق به جانب نباشیم و فعالانه گوش بدهیم؛ گفتوگو برد-برد است و قرار نیست آخر جلسه برنده بیرون بیاییم. مثلاً بگوییم «پسرم یا دخترم مایل هستی راجع به خرید ایرپاد با همدیگر صحبت کنیم؟» در صورت موافقت ادامه میدهیم در صورت مخالفت از خودش میخواهیم یک وقت مناسب با توجه به محدودیتهای ما مشخص کند. پیگیر هم میشویم تا یک جلسه در وقت مناسب داشته باشیم.
علت خواسته را میپرسیم که «چی شده که ایرپاد میخواهی بخری؟» مثلاً در پاسخ میگوید «میخواهم موسیقی گوش بدهم و راه بروم و کارهایم را انجام بدم» در پاسخ میگوییم «اگر تنها علت خرید ایرپاد گوش دادن به موسیقی در موقع انجام کارهای دیگر است؛ این خرید میتواند ارتباط شما را با خانواده کم کند. گوش دادن موسیقی به این شکل اجازه نمیدهد ما هم به موسیقی تو گوش بدهیم و سلیقه موسیقی شما را بفهمیم.
جدای از آن اگر در خیابان صدای محیط را نشنوی ممکن است برای شما خطرناک باشد و صدای بوق موتور پشت سر را نشنوی در ضمن باید جستوجو کنیم و ببینیم آیا گوش دادن به موسیقی با ایرپاد در طول روز برای شنوایی مشکلی ایجاد نمیکند؟ الان کنجکاو شدم برای آگاهی خودم و شما حتماً درباره آن جستوجو و مطالعه کنم؛ به نظر من بهتر است این هزینه را صرف چیزی کنیم که برایت کمتر مشکل ایجاد کند و ما را نگران سلامتیات نکند با این حال آمادهام حرفهایت را بشنوم.»
فرزند ممکن است در پاسخ بگوید «حرفهای شما درست است اما الان همه دوستانم ایرپاد دارند اینکه من ندارم، ناراحتم میکند» در پاسخ باید یادآور شد «اینکه دیگران یک چیزی دارند ولی ما نداریم در لحظه اول حالمان را بد میکند و کاملاً طبیعی است؛ من میتوانم بفهمم، برای من هم پیش آمده است اما مهم این است که چطور با این حال مواجهه شویم؛ اولین راه حل این است که ایرپاد بخریم اما باید حواسمان باشد که شاید با خرید ایرپاد برای چند روزی حالمان خوب شود اما دنیا پر از نداشتههاست؛ با این روش تمام عمرمان متوجه زندگی دیگران خواهیم بود و از زندگی کردن غافل میشویم. همیشه میتوانیم مستقل از دیگران انتخاب کنیم، چگونه زندگی کنیم. داشتههای دیگران شاید زمانهایی آنقدر بزرگ باشند که نتوانیم آنها را برآورده کنیم، آن وقت حال بد گریبانمان را به مدت طولانی یا شاید تا پایان عمر میگیرد اما اگر ایرپاد نخری چه اتفاقی میافتد؟»
فرزند در پاسخ میگوید «اتفاقی که نمیافتد؛ یکی از دوستانم هم ایرپاد ندارد، شاید اگر من نخرم او هم مجبور نشود بخرد. اتفاقاً برای خرید، پول کم دارد. درست میگویید اما سخت است.» در پاسخ باید گفت «رفتار و مسیر مؤثر همیشه دشوار است؛ ولی متفاوت رفتار کردن در جهت ارزشها میتواند مسیر جدیدی برای رشد دیگران و خودمان ایجاد کند. ما به جای تأثیر گرفتن از دیگران میتوانیم تأثیرگذار باشیم.»
شاید این گفتوگو فلسفی به نظر بیاید اما در نظر بگیرید که این متن نوشتار است و تعداد صفحات محدود است؛ در گفتوگو میتوانیم گستردهتر صحبت کنیم ولی روند مشخص دارد. توجه داشته باشیم زمانی فرزند ما این صحبتها را از ما میپذیرد که خودمان به خاطر تلویزیون برادرمان، اندازه تلویزیونمان را بالا نبرده باشیم یا به خاطر گوشی جدید فرد دیگری خودمان را به آب و آتش نزده باشیم تا گوشی جدید بخریم یا در مهمانی چندین نوع غذا نپخته باشیم تا جلوی دوستانمان کم نیاوریم؛ زیرا فرزندانمان چیزی را از ما میپذیرند که ما انجام میدهیم نه آن چیزی که میگوییم؛ اگر کلاممان قدرت نفوذ ندارد شاید علتش این باشد که به آن کلام پایبند نیستیم.
اگر مخالفتها و موافقتهای ما دلایل منطقی داشته باشند و به آن منطق پایبند باشیم فرزندانمان متوجه میشوند که رفتارها و انتخابهای ما والدین به دلیل سلیقه شخصی و الگوبرداری از دیگران نیست. این آگاهی به فرزندانمان کمک میکند تا ما را همیشه در کنار خودشان احساس کنند در غیر این صورت فرزندانمان ما را در مقابل خود احساس میکنند. اکثر رفتارهای ناکارآمد نوجوانان و جوانان از این باور حاصل میشود که «پدر، مادرم مرا دوست ندارند و آنها فقط حرفش را میزنند به خودشان که میرسد به هیچکدام عمل نمیکنند.»
باید توجه داشته باشیم گاهی ما والدین به دلیل نداشتن درآمد مالی بالا، قبل از بررسی خواسته و دلایل منطقی، در نقش والد ناتوان غرق میشویم. فرزندانمان قدرت را به واسطه قدرت مالی از ما دریافت نمیکنند بلکه قدرت والدین از نحوه برخوردشان با مشکلات و تواناییشان در حل مسئله ایجاد میشود.
مکرراً شنیدهایم فرزندانی که والدینشان را قدرتمند میدانند میگویند «والدینمان بالاخره راهی پیدا میکنند و آنها از پس مشکلات بر میآیند» بنابراین ابراز عجز و ناتوانی ما در برابر مشکلات مالی، کمکی به فرزندانمان نمیکند؛ والد عاجز، فرزند را میترساند. ما والدینی هستیم که اشتباه میکنیم و ابر انسان نیستیم اما قادریم چالشها را با حل مسئله و پذیرش پشت سر بگذاریم. شرمندگی از آن کسی نیست که سفرهاش خالی است بلکه شاید از آن کسی باشد که انسانیت و انسانی زیستن را به فرزندانش نیاموخته است؛ سفرهاش رنگین است اما مهارت لذت و قدردانی را نیاموخته است.
چقدر خوب است هم سفره رنگارنگ داشته باشیم و هم بتوانیم لذت ببریم. به عنوان والدین وظیفه داریم در بخشهایی که مؤثر هستیم عملکردی سازنده داشته باشیم. مهارت انسانی زیستن صرفاً با امکانات مالی محقق نمیشود. ما والدین اگر سالم زندگی میکنیم و در حد توانمان تلاش میکنیم جایی برای احساس بد و ناکافی بودن باقی نمیماند.
کاملاً طبیعی است شرایط ضعیف مالی فشار روانی بالایی به خانواده تحمیل میکند اما حفظ آرامش محیط خانواده در دست ما والدین است. میتوانیم فرزندانمان را از شرایط مالی خود آگاه کنیم؛ فرزندانمان را در جریان قرار میدهیم تا از اضطراب ابهام، رها شوند؛ مثلاً بگوییم «شرایط آنقدرها هم خراب نیست، راهی پیدا خواهیم کرد؛ ما همدیگر را داریم» اما اگر آگاهی دادن ما از این جنس باشد که «اوضاع ناپایدار است، مشکلات حل نشدنیاند، صرفهجویی کنید، فعلاً خرجهای اضافه تعطیل و...» درست است که این جملات از واقعیت دور نیستند اما این پیام را به فرزندانمان میدهند که شرایط از کنترل خارج است. کشتی زندگی ما سکاندار ندارد و اضطرابی که به خانواده وارد شده است مانع میشود تا خانواده عملکرد درستی داشته باشد.
مهم نیست شرایط چقدر واقعی است و چقدر برداشتهای ما به واقعیت نزدیک هستند اما آیا این برداشتها و این نحوه بیان، شرایط را تحمل پذیرتر میکند؟ اگر تمرینهای توجه آگاهی را تمرین کرده باشیم میتوانیم از شرایط فاصله بگیریم. اجازه بدهیم هیجاناتمان متعادل شوند و به امکاناتمان بیندیشیم. با توجه به شرایط و امکانات یک راهحل ممکن برای مشکلمان طراحی کنیم سپس تصمیم میگیریم و انجامش میدهیم.
در سؤالاتی که از فرزندانمان میپرسیم از عبارت «چه میشود که...» به جای واژه «چرا» استفاده میکنیم؛ الان از خودتان بپرسید و تفاوت پاسخی را که به این دو واژه میدهید با هم مقایسه کنید؛ زمانی که با «چه شده» شروع میکنیم فرزند ما فرآیندی را که منجر به ایجاد این مشکل شده است در فضایی برد-برد بیان میکند اما زمانی که میگوییم «چرا» انگار فرزندمان را مقصر کردهایم و فرزند ما به جای توصیف شرایط از خودش دفاع میکند که این دفاع به پیشبرد حل مسئله کمک نمیکند و واژه «اگر» فضا را گویی فضای برد و باخت میکند.
تمرین این جلسه این است که تلاشمان را بیشتر از آنکه معطوف خواستههای مالی فرزندانمان کنیم بر نیازهای عاطفی و هیجانی فرزندانمان تمرکز کنیم. عجله نمیکنیم، وقت میگذاریم و فقط نوجوان و جوانمان را مشاهده میکنیم. لازم است با دنیای فرزندانمان آشنا شویم. هرقدر با ویژگیهای فردی فرزندانمان بیشتر آشنا شویم، بهتر آنها را درک خواهیم کرد. بپذیریم که آنها نمیتوانند مثل ما به دنیا نگاه کنند. مشاهده هدفمند، مهارتی است که در تمام موقعیتها به ما کمک میکند.
سجاد محمدیان
انتهای پیام