کد خبر: 4223202
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۹
مدیر انتشارات بین‌المللی جمال در گفت‌وگو با ایکنا:

شناخت حضرت علی(ع) فقط از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است + صوت

حجت‌الاسلام‌والمسلمین علیرضا سبحانی‌نسب با تاکید بر آنکه شناخت حضرت علی(ع) تنها از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است؛ تصریح کرد: با این حال اعجاز زمانی است که شاهدیم حتی افرادی که حضرت علی(ع) را تنها از زاویه دید نهج‌البلاغه دیده، شناخته و دریافته‌اند نیز به غایت معنا و عمل شگفت‌زده شده‌اند!

ماه ذی‌الحجه و همراه شدن با موسم حج و مناسک انسان‌سازش در مسیر قرب پروردگار، در فرهنگ و تمدن اسلامی علاوه‌ بر ادای فریضه واجب مشرف شدن به خانه خدا و گره زدن مسیر «مسافر دل» به «کعبه عشق» به‌شمار می‌رود.

در فرهنگ و تمدن اسلامی - ایرانی به فاصله قرار گرفتن میان دو عید بزرگ این ماه؛ «عید قربان» که از آن به «عید بندگی» تعبیر می‌شود و عید سعید «غدیر خم» که مصداق بارز تجلی و تبلور «عید امامت و ولایت» است؛ در کنار معارف منتشر و منعکس‌کننده مسیر قرب الی‌الله به‌ عنوان یکی از اصلی‌ترین رسالت‌های فرد مؤمن، تمرکز بر رخدادها و رویدادهایی است که هر یک شاید در مقام یک روز به تعبیر و تفسیر نگاه تقویمی بنشیند؛ اما تأمل و تفکر در هر کدام از معانی گسترده و بسیط اعیاد ماهِ موسمِ حج، خود فصلی مهم و امری واجب برای هر مؤمن مسلمانی به شمار می‌رود.

حال به مناسبت عید سعید غدیر خم، تلاش کردیم تا بار دیگر ساحت و جایگاه بلند و رفیع مولای متقیان، حضرت علی(ع) را در سیرت دین و نمای آیینه‌گون آن در ساحت ادبیات به روایتی متفاوت به تبیین و تفسیر بنشینیم.

بهانه هم‌نشینی با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا سبحانی‌نسب، مدیر «انتشارات جمال» درخشش کتابی به قلم وی به‌ نام «قهرمان غدیر» است که چه در ساحت پاسخ‌گویی به یکی از اصلی‌ترین نیازهای مخاطب نوجوان امروز در حوزه ادبیات دینی، خوش‌نشین کام و جان آنها شده و چه در مواجهه با نگاه ریزبین و قلم متکی بر تأمل و تفکر جامعه منتقدان و پژوهشگران حوزه کتاب جملگی سخن به تحسین این اثر رانده‌اند.

از سوی دیگر ترجمان این اثر به سه زبان مختلف بخشی دیگر از بلندای معرفت شیعه در مواجهه با عید ولایت و پذیرش قامت راستین امامت برحق امیرِ بیان؛ مولای متقیان؛ حضرت علی(ع) جملگی دست‌ به‌ دست هم داد تا ساحت این هم‌نشینی از نگاهی متفاوت بر «نهج‌البلاغه» مولای موحدین قرار گیرد و بخش دیگری از روایت این گفتار صریح و بی‌پرده، بر نمط تحقق؛ دریافت و ادراک زبان نسل امروز نوجوان برای درنوردیدن پرده حائلی که میان او و معارف و اندیشه‌های دینی به واسطه تعدد و تشتت رسانه‌ها و قلب واقع درک حقانیت جایگاه امامت و ولایت در تفکر مؤمن مسلمان به عنوان یکی از اصلی‌ترین بسترهای تاختن رسانه‌های معاند استوار شود.

آنچه در ادامه از خاطر شما می‌گذرد به بهانه قرار گرفتن در ایستگاه تقویمی عید سعید غدیر خم و نقد و نظر بر آنچه که در این مقدمه ذکرش رفت و شرح بیشتر آن در ساحت گفت‌وگو با مدیر انتشارات نشر جمال؛ نویسنده و پژوهشگر ادبی؛ حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا سبحانی‌نسب است.

کد

 ایکنا: جناب سبحانی‌نسب؛ واقعه «غدیر» و دامنه معنایی ابعادش، تنها در جغرافیای جهان اسلام نمی‌گنجد و امروزه مولفه‌های «امامت» و «ولایت» برخاسته از آن، به عنوان بخش مهمی از دکترین حکمرانی اسلامی در ابعاد جهانی قابل تعمیم است. با این رویکرد؛ آغاز گفت‌وگو را با روایتی فراتر از مرزهای جغرافیایی کشورمان و حتی جهان اسلام، متکی به نگاه کلان و منتشر در تمامی جهان استوار کنیم. تجلی نام مولای متقیان، حضرت علی(ع) چه در حوزه پژوهش و مداقه و چه ارجاع و بازنمایی در آثار نویسندگان غیر مسلمان و پیروان دیگر ادیان توحیدی به کرات دیده می‌شود. به اعتقاد شما در سیما، سیره و سلوک اسوه‌ای چون حضرت امیر(ع) چه سِر و رازی نهفته است که حتی با وجود گذار بیش از 14 قرن از دوران حیات ایشان؛ روایت نام، مَنِش، بینش، گویش، اعمال، افعال و گفتار او در آثار قلمی متفکران، پژوهشگران و اندیشمندان سراسر جهان و نه‌تنها دایره مسلمانان بروز، ظهور و بازتاب دارد؟

پاسخ در یک جمله نهفته در بُعدی به ‌نام «اخلاق» و «فضایل اخلاقی» که ما در نگاه کلان از آن به‌عنوان «انسانیت» یاد می‌کنیم نهفته است. از یکسو، حضرت امیر(ع) همه ویژگی‌های انسان عالی و پردازنده شخصیت ممتاز انسانی را به شکل یکجا نمایندگی می‌کند و از طرفی دیگر؛ توجه به اصل مهم تطبیق صفات انسانی است که ایشان را میان تمامی ابناء بشر بدل به الگویی جهانی ساخته است.

تمامی انسان‌هایی که در این جهان اثیری زیست می‌کنند با توجه وجوه شخصیتی خود بر این مسئله واقف هستند که به‌ عنوان یک انسان در کنار بدی‌هایی که ممکن است در وجودشان باشد، بی‌تردید فضائل و خوبی‌هایی نیز دارند. این امری بدیهی است که تمامی انسان‌ها در معرفی خود بر آن وجوه مثبت شخصیت‌شان تأکید و ارجاع دارند. با توجه به این مهم، همین افراد، همچنان که فضیلت شخصیتی خود را شاهدند، به این مهم پی می‌برند که در شخصیتی چون حضرت امیر(ع) همان فضیلت در اَکملِ کمال و غایت اوج آن وجود دارد.

به‌ عنوان مثال فردی که یکی از وجوه مثبت او «بخشندگی» است؛ در مواجهه و تطبیق این بُعد مثبت شخصیتی خود با شخصیتی چون حضرت علی(ع)، به وضوح مشاهده می‌کند که ایشان در اوج «بخشندگی» است. کسی که خوب سخن گفتن را به‌ عنوان یکی از وجوه شخصیتی خود می‌داند، در تطبیق این خصوصیت با بزرگنام‌مردی چون حضرت امیر(ع) شاهد است که مولای متقیان، «امیرِ بیان» بوده ‌است. یک نفر وجه مثبت خود را قدرت و توانایی و به بیانی ساده‌تر زورِ بازوی خود می‌بیند و در نقطه مقابل و نگاه تطبیقی با مولای متقیان، ایشان را در مقام مردی می‌بیند که دَرِ «خیبر» را کنده است!

شناخت حضرت علی(ع) تنها از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است +صوت

در نگاه کلان می‌توان گفت هر ویژگی مثبتی که کسی در وجود خود دیده یا می‌بیند، در نقطه مقابل، همان ویژگی را در شخصیتی چون مولای متقیان در اوج و فراز قدرت به شکل بروز و ظهور عینی شاهد است. درست به واسطه همین اصل مهم «تطبیق» است که آن فرد با وجود فضیلتی که خود را با اتکا به آن صفت معرفی می‌کند، در تطبیقی ساده و مداقه‌ای کوتاه به وضوح در می‌یابد که فردی چون حضرت امیر(ع) به‌عنوان الگو؛ پیشکسوت و سابقه‌دار در آن مؤلفه و فضیلت رُخ‌نمایی می‌کند. آن فرد در می‌یابد که همان «صفت مثبتی» که او به داشتنش مفتخر است و به آن می‌بالد، اوج کمال و غایت آن صفت مثبت را در شخصی که قرن‌ها پیش ‌از او زیسته در نهایت قدرت می‌بیند. این به تحقیق همان مؤلفه‌ای است که برای تمامی مردمان جهان به‌ عنوان الگو یاد می‌شود.

به‌همین سبب است که می‌توان باقدرت گفت و چنین نتیجه گرفت که حضرت امیر(ع) در هر آنچه از ادب، اخلاق و فضائل شانیت بخش به صفت انسانی است، سرآمد تمامی انسان‌ها است. این همان راز و سِرِ مهم برای تأکید، روایت و نشان‌دادن مولای متقیان به‌ عنوان الگویی برای تمامی ابناء بشر است.

درست در همین بزنگاه و نقطه است که دیگر تفاوتی ندارد بیان‌کننده این مسیر، این نگاه، این نمط و شیوه مسلمان باشد یا پیرو دین دیگر! چراکه صفات پسندیده و اعتباربخش به کمالِ شخصیتِ انسانی، مؤلفه‌هایی جهان‌شمول است و لزومی ندارد که برخورداری از آن صفت حسنه و فضیلت تنها به پیروان یک مکتب اختصاص داشته باشد.

اگر این تطبیق با نگاهی مبتنی بر عدالت و به دور از هرگونه خودنگری توسط هر انسانی صورت گیرد؛ دیگر او پرهیزی ندارد از آنکه بگوید علی(ع) الگوی او است. علی(ع) اسوه او است. علی(ع) سرآمد او است. اینچنین است که علی(ع) به‌ عنوان پیشکسوت آن فضیلت در تاریخ می‌درخشد؛ و همین سبب است که همه مردمان حقیقت‌جوی جهان را عاشق مردی چون مولای متقیان و رهروی او قرار می‌دهد. پس آن انسان حقیقت‌جوی؛ علی(ع) را نخست به عنوان الگویی برای خود قرار می‌دهد و سپس ایشان را به عنوان الگویی جهانی به دیگران معرفی می‌کند.

کد

ایکنا: حال به جایگاه حقوقی شما به عنوان فردی در مقام نویسنده و مأنوس با حوزه ادبیات، ارجاعی مستقیم می‌دهم. این امری بدیهی است که کتاب گرانسنگی چون «نهج‌البلاغه»، به قول شما افضل الفضائل حضرت مولا را چون آئینه‌ای در بطن و متن خود به همگان نشان می‌دهد اما درست در نقطه مقابل همین امر بدیهی شاهدیم که بسیاری از اهل ادب در مواجهه با نهج‌البلاغه تنها بر «فصاحت» و «بلاغت» آن تأکید دارند و کمتر به بازتاب دیگر وجوه آن می‌پردازند! به اعتقاد شما اگر این مؤلفه را به‌ عنوان آسیبی در نظر بگیریم، مدلول این آسیب به عدم مداقه و پژوهش دقیق اهالی ادب، کارشناسان و پژوهشگران این حوزه در مؤانست، هم‌نشینی و عجین بودن با نهج‌البلاغه استوار است یا دلیل و دلایل دیگری دارد؟

اجازه دهید ابتدا به نکته و مبحثی مهم در مواجهه با اثری چون «نهج‌البلاغه» اشاره کنم و آن اینکه؛ نهج‌البلاغه بخش کوچکی از سخنان حضرت علی(ع) است که به دست ما رسیده و تمام سخنان و حرف‌های «امیرِ بیان» در تاریخ برای ما باقی نمانده و بسیاری از آنها ازدست‌ رفته است. اما با این وجود و با اتکا بر آنچه که امروز به عنوان میراث عظیم مکتوب از سخنان به ‌یادگارمانده از حضرت امیر مؤمنان(ع) در دست داریم، حداقل 10 برابر حجم نهج‌البلاغه است که با نام‌های مختلف و موسوعات گوناگون توسط اهل قلم، پژوهشگران و مورخان جمع‌آوری شده و برای ما باقی‌مانده است.

«نهج‌البلاغه» یادگاری از «سید رضی» است که خود ادیب بوده و به ‌دست ما رسیده است. فردی که خود به سبب دلدادگی‌اش یه جهان ادبیات، بهره بردن از واژگان زیبا و ادیبانه را فضلی بر روایت این اثر می‌دانسته و با همین علقه به سراغ بخش و فرازهایی از سخنان، گفته‌ها، نامه‌ها و روایات حضرت علی(ع) رفته که وجه ادبیت آنها بازتاب گسترده‌تری داشته است. می‌دانیم که «سید رضی» با همین نگاه، فرازهایی از سخنان حضرت امیر(ع) را گزینش کرده و در اصل نهج‌البلاغه را برای خود مکتوب کرده ‌است. اثری که بعدها در گذار تاریخ به کتابی بدل شد که دیگر پژوهشگران به آن توجه بیشتری داشته‌اند و حال به یکی از آثار مهم ادبیات اسلامی در حوزه یادگاری سترگ از فرمایشات مولای متقیان بدل شده ‌است.

شناخت حضرت علی(ع) تنها از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است +صوت

به واسطه این مهم است که باید بر این جمله تأکید کنم تصور آنکه امیرمؤمنان تنها «نهج‌البلاغه» است، تصوری غلط به‌شمار می‌رود. حتی اگر ما حضرت امیر(ع) را تنها در سیمای نهج‌البلاغه ببینیم نیز مسیری غلط است. این اثر آنقدر تنوع موضوعی دارد که به‌راحتی می‌توان گفت هر خواننده این کتاب به وضوح درمی‌یابد راوی سخنان این اثر، یعنی مولای متقیان(ع) در مقام دانشمندی رُخ‌نمایی می‌کند که در ادبیاتِ امروزی از آن به‌ عنوان «علامه» یاد می‌شود؛ یعنی فردی که در تمامی فنون به سرآمدی رسیده، حرف آخر را می‌زند؛ صاحب‌نظر است و می‌توان به این واسطه حضرت امیر(ع) را شناخت. «نهج‌البلاغه»، اثری بسیار متنوع، شامل نامه‌های مختلف؛ خطبه‌های گوناگون و نظایری از این دست است.

پایان‌نامه دکترای بنده که پی‌جویی مفهوم «توحید» در «نهج‌البلاغه» را بر پیشانی خود قرار داده بود، خود گواه عرض من است. در این پایان‌نامه غیر از تمرکز بر چند خطبه‌ای که به شکل متمرکز بر محور توحید استوار است؛ این مسئله را بیان کرده و به اثبات رسانده‌ام که در گوشه‌گوشه سخنان حضرت امیر(ع) می‌توان به جستجوی ردپای مباحث توحیدی و به میان آوردن این دست از مباحث پرداخت. اگر به موشکافی در این اثر بپردازیم، می‌توانیم به‌راحتی دریابیم که «نهج‌البلاغه» اثری است که تلاش می‌کند در بطن و متن خود «توحید» را در حد اعلای معنا و عمل بیان کند.

به واسطه همین مولفه‌ها است که تاکید دارم؛ باید به جِد به این مسئله توجه داشت که حضرت امیر(ع) از حیث محتوا؛ دانایی و سخنان برجای مانده، فقط «نهج‌البلاغه» نیست. بلکه موضوعات و آثار متعدد و مختلفی در کنار نهج‌البلاغه است که باید به آنها نیز توجهی ویژه داشت.

یکی از سرآمدان این آثار؛ «غُرَرُالحِکَم و دُرَرُالکَلِم (اندرزهای برتر و سخنان چون دُر)» است. اثری که هزاران روایت کوتاه از حضرت امیر(ع) را در موضوعات مختلف بیان و روایت کرده است. فردی مانند «شیخ محمدعلی انصاری» این اثر را در هشت جلد توسط دانشگاه تهران به چاپ رسانده است. کتابی که مواجهه با آن هر مخاطبی را با اقیانوسی از مفاهیم برتر و تعالی‌بخش از امیرِ بیان آشنا می‌سازد. در فرازهایی از مجلدات این کتاب گاه با روایات کوتاه سه‌کلمه‌ای مواجه می‌شویم که اقیانوسی از معنا را در خود جای داده است. وقتی در مقام بررسی همان «سه کلمه» برمی‌آییم و به مداقه همان «سه کلمه» می‌نشینیم؛ مشاهده می‌کنیم که اگر تنها به بررسی تک‌تک کلمات حضرت علی(ع) بپردازیم، هر کدام از آنها می‌تواند بدل به یک کتاب شود! بی‌اغراق، هرکدام یک نقشه راه برای زندگی ا‌ست.

پس به واسطه همین موضوعات، موسوعات، داشته‌ها و گنجینه‌های عظیمی که از مولای متقیان به عنوان یادگاری ماندگار به دست ما رسیده است تاکید می‌کنم شناختن حضرت علی(ع) تنها از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است! اما اعجاز زمانی است که شاهدیم حتی افرادی که حضرت علی(ع) را تنها از زاویه دید نهج‌البلاغه دیده، شناخته و دریافته‌اند نیز به غایت معنا و عمل شگفت‌زده شده‌اند!

درست به ‌خاطر دارم در سفر سال گذشته‌ام به کشور هندوستان، ملاقاتی با یکی از مسئولان فرهنگی این کشور داشتم که پیشتر به عنوان کارشناس فرهنگی از کشور هندوستان در کشور چین مشغول به خدمت بود. او به من گفت برای ترجمه کتاب «نهج‌البلاغه» به چینی یکی از بهترین مترجمان این کشور را به هندوستان آوردم و پیش از ترجمه به او شش ماه فرصت دادم نهج‌البلاغه را به معنای دقیق کلمه به شکل کامل مطالعه کند. آن محقق و مترجم چینی بعد از بازه شش‌ماهه، مقاله‌ای را به رشته تحریر درآورد که آن مقاله به سبب بسیط بودن جنس نگاه او، خود به کتابی مجزا بدل شد. کتابی که تقدیرها، جوایز مختلف و متعددی را برای آن نویسنده و پژوهشگر به ارمغان آورد! برای یک فرد چینی که اساساً مسلمان نیست و تنها مترجم است! او فردی بود که برای آنکه این کتاب را دریابد، شش ماه با نهج‌البلاغه مأنوس می‌شود. خروجی این اُنس با نهج‌البلاغه نه تنها به کتابی غنی منتج می‌شود که تحول آن پژوهشگر و مترجم چینی را نیز با خود به همراه داشت! آن پژوهشگر و مترجم چینی تنها بعد از شش ماه اُنس و هم‌نفسی با نهج‌البلاغه می‌گوید که باید در برابر عظمت و بزرگی حضرت امیر(ع) سر تعظیم فرود ‌آورد. او به‌صراحت در سخنرانی‌هایش می‌گوید که این انسان -حضرت علی(ع)- یک بشر عادی نیست و نمی‌توان با تعابیر زمینی ایشان را توصیف کرد. گویا این کلام (نهج‌البلاغه) کلامی الهی است.

آن فرد مترجم چنان از عظمت معانی، فرمایشات و نگاه حضرت امیر(ع) که تنها بخشی از آن در نهج‌البلاغه منتشر و منعکس شده بود حیرت کرده و شگفت‌زده شده بود که به این مسئله اذعان داشت که نهج‌البلاغه یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های حوزه معرفت و انسان‌شناسی است.

ما چنین دست از مواجهه محققان و پژوهشگران با نهج‌البلاغه و شگفتی و حیرت آنها را پیش از این نیز شاهد و توصیفات آن را شنیده‌ایم. شاهد بوده و شنیده‌ایم که هر یک از آن محققان و پژوهشگران نامدار و جهانی در مواجهه با نهج‌البلاغه به این مسئله اذعان داشته‌ و گفته‌اند «شخصیت حضرت علی(ع)، شخصیتی همه‌جانبه؛ در تمام موارد در اوج؛ شخصیتی استثنایی؛ گویی ساخته و پرداخته خداست.» چنین دست از تعاریف و روایت‌ها، بازتاب‌دهنده و نظیر همان جمله‌ای است که ما نیز در فرهنگ اسلامی خود داریم و می‌گوییم «با وجود آنکه می‌دانیم حضرت امیر(ع) خدا نیست؛ اما گویا در مراتب و منزلتِ کمال ابعاد شخصیتی و انسانی به عظمتی خدای‌گونه رسیده است. به ‌همین سبب مولای متقیان را خدای فضائل؛ خدای دانایی و خدای تمام آن مؤلفه‌هایی که ما تنها آرزو می‌کنیم بتوانیم در بهترین حالت در دامنه آن معارف قرار گیریم، خطاب می‌کنیم، می‌نامیم و می‌شناسیم.» ما در شرایطی در قلب، روح و جان خود آرزو می‌کنیم که در دامنه آن معارف و تجلی و تبلور انسان خدایی قرار بگیریم که حضرت علی(ع) را هر آینه در حالتی می‌بینیم که در قله آن معارف درحال تلألؤ و درخشش است.

بنابراین با تاسف، شوربختی و تلخکامی می‌توان گفت که خیلی از انسان‌ها به‌ صورت جزئی و کوچک حضرت امیر(ع) را شناخته‌اند؛ چرا که وقتی از آنها می‌پرسیم که آیا با نهج‌البلاغه آشنایی داری؟ می‌گویند بله؛ اما فقط خطبه فلان! یا می‌گویند بله؛ اما فقط به بیان چند کلمه قصار اکتفا می‌کنند! در حالی که حتی همان کلمات قصار حضرت امیر(ع) خود نقشه راهِ زندگی را پیش چشم هر مومن متقی ترسیم می‌کند. اگر کسی این کلمات را با دقت بخواند و به معنی آنها توجه کند، بی‌تردید به رهروی واقعی در مسیر حقیقت و کمال انسانی بدل می‌شود.

به بیانی دیگر هر کدام از آن کلمات قصار حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه خود به‌مثابه حکمتی است که ما را در زندگی به سمت سعادت هدایت می‌کند و بدل به چراغ هدایتی می‌شود تا فرد مسلمان و شیفته حقیقی حقیقت مولای متقیان در پیمایش مسیر رستگاری، گرفتار ضلالت نشود. اما تحقق همه اینها و بسیار بیشتر، تنها برای انسان طالب آگاهی، خردمند، اندیشه‌ورز و اهل تفکر میسر می‌شود.

کد

ایکنا: اجازه می‌خواهم به فصلی از سخنان شما در ابتدای این گفت‌وگو ارجاعی داشته باشم و آن مقوله خط تمییز میان مؤلفه‌ای به‌ نام «اسطوره» و «اسوه» است. پرسش خود را بر چرایی خلط شدن و چربش مفهوم نگاه اسطوره‌ای به اسوه‌ای در مواجهه با بزرگی چون حضرت علی(ع) در آثار ادبی و یا کتاب‌هایی که پیرامون امیرِ بیان به رشته تحریر درآمده استوار می‌کنم. این مولفه‌ای آشنا در جهان ادبیات است که «اسطوره» فردی نیست که مانند انسان دارای ذات زمینی، در این جهان اثیری متولد و زیست کرده باشد؛ بلکه زاده خیال و ذهن است. همین مسئله به گستردگی تصور از او، ورا و فرای تصور انسان منتج می‌شود. مولفه‌ای که همین نزدیک شدن انسان‌ها به او را سخت می‌کند و درست به سبب همین مهم است که اغلب اسطوره را در جهان ادبیات، موجودی دست‌نیافتنی تعریف می‌کنیم. در حالی ‌که وقتی درباره «اسوه» صحبت می‌کنیم؛ نگاهمان بر مسیر بدل کردن یک انسان به ‌عنوان الگوی برتر، تام و تمام در تمامی ابعاد استوار است چرا که او را در نگاه نخست مانند خود انسان با همه صفات مختلف و متعددی که ذات و سرشت انسانی را شکل می‌دهد می‌بینیم. یعنی درنوردیدن مراتب رشد و تعالی یک انسان با همه خبط و خطاهایی که ممکن است در بطنِ شخصیت او وجود داشته باشد و او با علم به همین خصوصیات به سمت کمال سرشت و تحقق مفهوم انسانیت در کالبد انسانی خود گام برمی‌دارد. این همان عظمت و بزرگی است که یک فرد را انسانی ساده به «اسوه‌ای» بی‌بدیل نظیر می‌کند. تا آن حد که آن اسوه بدل به الگو برای تجلی و تعالی انسان‌ها می‌شود. الگویی که به ما اثبات می‌کند که مسئله تحقق کمال انسانیت و رسیدن به معرفت اشرف مخلوقات در مسیر عبودیت و گام برداشتن برای رستگاری و سعادت انسانی ذیل آموزه‌هایی که خداوند سبحان در قرآن کریم، در زبان و بیان پیامبران خود نوید داده و محقق ساخته، قابل تجسم، تحقق و دستیابی است. به اعتقاد شما چرا در اغلب آثار ادبی و حتی کتاب‌های پژوهشی شاهد ایجاد این خلط و چربش نگاه اسطوره‌ای تا اسوه‌ای در مواجهه با فردی چون حضرت علی(ع) هستیم؟

صادقانه باید بگویم درباره درصد این نسبت، میزان و اندازه آن نه به‌شخصه پژوهشی انجام داده‌ام و نه آمار دقیقی برای اطلاع از آن در دست دارم اما برای آنکه پرسش شما را بی‌پاسخ نگذارم از منظری متفاوت به پاسخ این پرسش می‌پردازم.

بی‌تردید و به یقین در برخی مواقع، شاهد بوده و هستیم که برای تعداد معدودی از انسان‌ها که به نوعی منتخب خداوند به شمار می‌روند، چنان تقدیری عظیم، اتفاقاتی بزرگ و سرنوشتی سترگ بنا به ذات و اراده پروردگار رقم می‌خورد که انسان زمینی در مواجهه با چنین افرادی فکر می‌کند که چنین فردی با چنین عظمت تقدیری، خودِ «اسطوره» است.

برای روشن شدن منظر نگاهم مثال می‌زنم. برخی گمان می‌کنند که کَندن دَرِ «خیبر» امری واقعی نیست! بلکه به‌ خاطر نشان‌دادن شجاعت، قدرت و قوت بازوی یک الگو و یک قهرمان دینی، این را ساخته‌اند که آن فرد توانسته دری را که 40 نفر باید برای باز کردن آن تلاش کنند را یک نفره را از جا بِکَنَد! اینها همه در شرایطی است که در خود نهج‌البلاغه و اسناد متقن دیگر وقوع این اتفاق به شکل حقیقی و عینی وجود دارد که یا خود حضرت آن را تصدیق می‌کند و یا در روایات اهل‌ بیت(ع) به آن اشاره شده است که امیر مومنان(ع) دَرِ «خیبر» را تنها با زور بازو نَکَنده است؛ اگر هدف از این کار تنها نشان دادن زور بازو بوده که به تعبیر امروزی باید چنین فردی را در قامت نفر نخست مسابقات قوی‌ترین مردان جهان قرار دهیم! خیر، به هیچ‌وجه چنین نبوده است! از جا کندن دَرِ «خیبر» توسط حضرت علی(ع)، تجلی اراده و قدرت ایمان اسوه‌ای به بلندای نامی چون علی(ع) است که صورت می‌گیرد. کما اینکه ما در هر لحظه می‌توانیم در ذهن خود اراده کرده تا کوهی را جابه‌جا کنیم. دقت کردید؟ در ذهن خود! اما حضرت علی(ع) با اراده، ایمان و اتکا به مدد باری تعالی و در واقعیت توانسته این کار را انجام دهد.

بنابراین در مواجهه با اینکه شما می‌گویید تصویر غالب ارائه شده از حضرت امیر(ع) در برخی آثار ادبی و یا پژوهشی با محوریت ایشان بار اسطوره‌ای دارد تا اسوه‌ای، می‌تواند دلیل در این مهم نهفته باشد که بگوییم شاید نتوانسته‌ایم شخصیت حضرت امیر(ع) را آنگونه که شایسته و بایسته تحقق تعریفی جامع از شخصیت ایشان در جامعه‌مان باشد ارائه دهیم.

به تحقیق اگر در ارائه درست و درخور شخصیت مولا نتوانسته باشیم در سطح جامعه توفیقی در حد نام و شان ایشان به دست بیاوریم، مسلم است که نتیجه این اشتباه ما باعث می‌شود وقتی شما به فردی بگویید که حضرت امیر(ع) دَرِ «خیبر» را با همه ابعادی که از آن وجود دارد یکتنه بلند کرده و از زمین کَنده، ممکن است شنونده بگویند مگر لزومی دارد که رهبر دینی جامعه تا این حد زور بازو داشته باشد؟ چرا در روایت معرفی رهبری دینی خود تا این حد اغراق می‌کنید؟

بیایید مسئله را از زاویه دیگر ببینیم. نگاهی کلی به شخصیت حضرت امیر(ع) داشته باشیم؛ انسانی که اراده و احساسش دربرابر بچه یتیم تا آن حد رقیق می‌شود که شاهد خضوع، غلیان احساس و کشیدن دست نوازش بر سر آن یتیم از طرف مولا و رهبر یک جامعه هستیم. یا گاه در مواجهه با ایشان فردی را می‌بینیم که وقتی نیازِ نیازمندان را می‌بیند با خود می‌اندیشید که برای رفع آن خود به تنهایی دست به کار شود و به کَندن چاه بپردازد و سپس آن چاه را یا وقف کند، یا به افرادی که دارای مکنت و ثروت هستند بفروشد و آن پول را میان نیازمندان قسمت کند. یا با انسانی مواجه هستیم که هر جایی لازم بود نفر نخست در میدان بود. وقتی قرار بر دفاع از پیامبر(ص) در جنگ است به این نمی‌اندیشد که قرار است چند شمشیر بخورد؟ به این می‌اندیشد که در مسیر تبعیت از ایشان و تحکیم دین خداوند نباید شانه خالی کند! یا وقتی درمی‌یابد که قرار است به خانه پیامبر اکرم(ص) حمله کنند، به ‌جای او در بستر قرار می‌گیرد، می‌داند که دشمنان بالای سر او حضور پیدا خواهد کرد و بیم کشته شدن وجود دارد؛ اما همه این مسائل را به جان می‌خرد تا جان پیامبر(ص) به سلامت باشد.

شناخت حضرت علی(ع) تنها از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است +صوت

نظایر این اتفاقات عظیم و از جان گذشتگی‌های غیرقابل وصف در سراسر زیست مولای متقیان بسیار است که می‌توان دفترها از آنها گفت و نوشت؛ اما وقتی چنین اتفاقاتی درست «روایت» و «تبیین» شود؛ آن زمان دیگر حضرت امیر(ع) افسانه و اسطوره نیست؛ بلکه تحقق و عینیت بزرگترین اسوه بشریت است. بر همین اساس است که گاهی فکر می‌کنم آن بزرگی حضرت امیر(ع) اگر به شکل کامل در ذهن مخاطب شکل نگیرد، ممکن است که او احساس کند که حضور چنین فردی بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت!

استاد ما، حضرت آیت‌الله جوادی آملی می‌گفتند با توجه به آنکه ما در روزگارمان شاهدیم که آدم‌هایی حضور دارند که هزار همتی اختلاس می‌کنند! مسلم است که ماجرای رفتار حضرت علی(ع) با برادرش «عقیل» برای افراد جامعه امروز بدل به افسانه می‌شود! در حالی ‌که این واقعیت در تاریخ به تحقیق و عینیت اتفاق افتاده که برادر از برادر تقاضایی داشته؛ اما آن تقاضا از زاویه دید حضرت امیر(ع) زیاده‌خواهی بود و همان روایت آشنای قرار دادن آن میله آهنی در آتش که همه با آن آشنا هستد، روایت را شنیده و به آن آگاه هستند. حضرت امیر(ع) به برادرش فرموده است که «این زیاده‌خواهی را آتش جهنم می‌بینم»؛ اما وقتی آدم‌هایی را در همین نظام شاهدیم که برادرشان هزاران تومان از بیت‌المال را بلعیده‌اند و آنها هیچ واکنشی نشان نداده‌اند؛ خب در این ‌میان مخاطبی هم پیدا می‌شود که بگوید پس آن روایت حضرت علی(ع)؛ نعوذبالله افسانه است! یعنی اتفاقی که به شکل تام و تمام و صددرصد مبتنی بر واقعیت است و به وقوع پیوسته، وقتی آن را با زندگی کنونی خود قیاس می‌کنیم شاهد از دست دادن کارایی آن «اسوه» می‌شویم. از خود می‌پرسیم چرا این اتفاق بر برادر فلان مسئول تأثیری نگذاشته است! و در این ‌میان فقط حضرت امیر(ع) توانسته برادر خود را متقاعد کند که این دست از زیاده‌خواهی‌ها را نداشته باشد!

در مجموع عرضم این است بخش مهمی از آنچه که برای حضرت امیر(ع) اتفاق افتاده و در ذهن ما اینگونه متبادر شد که اسوه‌ای چون مولای متقیان بدل به اسطوره شده است؛ مدلول این نکته است که ما حضرت امیر(ع) را کامل با جمیع صفات به مخاطب ارائه نداده‌ایم و مخاطب هرجایی در روایت خود در شکل تطبیق با زندگی امروز خود قرار گیرد آن اتفاق‌ها، حوادث، شیوه سلوک، زیست و سیره حضرت علی(ع) را بیشتر به شکل افسانه و اسطوره می‌بیند. وقتی امروز با وجود تمامی این معارف و آموزه‌های علوی و اسلامی، مردم گاه رفتارهایی مغایر با آنها را می‌بینند ممکن است با خود بگویند مگر می‌شود تمامی این صفات و قدرت روحی، دینی و عرفانی انسانی تنها در یک فرد خلاصه شود؟ اینگونه می‌شود که گمان او بر این مسئله قرار می‌گیرد که چنین فردی بیشتر از آنکه انسانی حقیقی و اسوه باشد گویا به افسانه و اسطوره شبیه است!

به نظرم شاید بزرگترین مشکل به شیوه و نحوه معرفی کامل حضرت امیر(ع) توسط ما به افراد جامعه بازمی‌گردد که جای «اسوه» و «اسطوره» در تعبیر از حضرت علی(ع) تغییر پیدا کرده و احساس می‌کنیم که ایشان دیگر اسوه نیست و بدل به اسطوره‌ای شده که از تخیل عاشقان آن حضرت سرچشمه گرفته و ریشه در تاریخ و واقعیت ندارد!

کد

ایکنا: جناب سبحانی‌نسب؛ پرسش پایانی این گفت‌وگو را بر دو بخش استوار می‌کنم و تأکید می‌کنم در طرح این پرسش شما را نه به‌ عنوان فردی که ملبس به لباس مقدس روحانیت هستید، بلکه به‌ عنوان یک نویسنده؛ صاحب کتاب «قهرمان غدیر» خطاب می‌کنم. مقام معظم رهبری در روایتشان از «جهاد تبیین» به تحققِ رسیدن به زبان؛ گویش؛ بینش و نگرش نسل نوجوان و جوان امروز تأکید داشته‌ و فرموده‌اند که «برای ارتباط‌گیری و انتقال معارف تعالی‌بخش انسانی برای نسل نوجوان امروز باید با زبان آنها صحبت کرد. چرا که فضای زیست آنها تغییر پیدا کرده ‌است.» این نیز مؤلفه‌ای آشنا و تکرار شونده است که گونه‌ ادبیات نوجوان ما در تمامی شاخه‌ها ازجمله ادبیات مذهبی با آسیب‌های مختلفی مواجه است؛ اما کتاب شما (قهرمان غدیر) که هم میان مخاطبان هدف خود یعنی نوجوانان با اقبال مواجه شد و هم جامعه منتقدان و پژوهشگران، آن را اثری قابل تقدیر قلمداد کرده‌اند؛ توانسته دیوار حائل میان گفت‌وگوی مذهبی امروز با نسل نوجوان را بشکند و بتواند به‌واقع با همان زبان با این گروه هدف ارتباط برقرار کند. به اعتقاد شما نویسندگان حوزه ادبیات دینی در زمانه حاضر باید بر چه نمط و شیوه‌ای زبان، روایت و ادبیات خود را استوار کنند که بتوانند بیشترین دامنه ارتباطی را با نسل نوجوان امروز برای بیان معارف تعالی‌بخش زندگی ازجمله در حوزه مبانی دینی و مذهبی به دست آورند؟

به اعتقاد من برای پاسخ به این پرسش دو نکته مهم وجود دارد که باید به هر کدام از آنها توجه ویژه‌ای داشت.

نوجوان ازحیث ادبی به ادبیاتی روان و ساده‌ای نیاز دارد که متأسفانه امروزه دایره واژگان کودکان و نوجوانان ما به‌سبب سیطره فضای مجازی بسیار محدودتر از حتی نسل پیش شده ‌است. آنچنان که بسیاری از زبان‌شناسان و فرهنگ‌پژوهان به این نکته اشاره داشته‌اند، شاید یک دهه قبل دایره واژگانی متشکل از 2000 کلمه برای برقراری ارتباط و فهم زبانی نسل نوجوان کافی بود و نوجوانان تمامی دوهزار واژه را در حوزه معنا و ادراک به‌خوبی درمی‌یافتند اما امروز آن دایره واژگان به 500 کلمه تقلیل پیدا کرده‌ است و این یعنی سخت شدن رسیدن به زبانی که هم قابلیت ادبی داشته باشد و هم قابلیت ارتباط‌گیری با نسل نوجوان امروز را در خود جای دهد. پس برای رسیدن به زبانی در حوزه جهان ارتباطی با نوجوان امروز بر محور ادبیات، باید زبان آثار ادبی با میزان دانش و خوانش کودک و نوجوان امروز مطابقت داشته باشد و خیلی از حیث ادبی فراتر از سن و دانش مخاطب نباشد. گفتن این مسئله شاید در بیان ساده باشد اما درک آن مسئله‌ای عمیق و قابل‌ توجه برای همه نویسندگان است.

بر این مسئله هم تأکید می‌کنم که خود را در تحقق این مهم فردی صاحب‌قلم و دانا بر این معرفت معرفی نمی‌کنم و می‌گویم من قلم متوسطی دارم. اگر فردی قلم بهتری در این حوزه داشته باشد برای یک نویسنده یک امتیاز بالا به شمار می‌رود.

اما نکته دوم که مهمتر از قلم رُخ‌نمایی می‌کند و درباره آن می‌توان ساعت‌ها صحبت کرد، محتوایی است که ما با آن قلم، واژگان و ادبیات به کودک و نوجوان ارائه می‌دهیم. در مورد خود و یا گفت‌وگو با نویسندگانی که به‌ عنوان همکار با آنها مشغول فعالیت هستم در مسیر خلق یک کتاب اولین مسئله‌ای که با آنها مطرح می‌کنم مبتنی بر این نکته است که ساختار کتاب شما چیست؟ آیا کتاب شما نقشه راه دارد؟ برای اهداف متبادر از این کتاب چه نقشه و اندیشه‌ای در ذهن دارید؟ مخاطب شما در قالب سفر از آغاز تا پایان کتاب قرار است به چه رهاوردی برسد؟ در پایان کتاب قرار است که چه چیزی عایدش شود؟ در تحقق این مسیر متاسفانه گاه شاهد هستیم، بسیاری از نویسندگانی که ادبیات خوبی دارند به سبب آنکه به نقشه راه و محتوای کار خود فکر نکرده‌اند در نهایت به نتیجه مد نظر دست پیدا نمی‌کنند.

کتاب «قهرمان غدیر» خود را مثال می‌زنم. وقتی مطرح شد که برای «غدیر» کاری را انجام دهم، به نظرم رسید که ابتدا و پیش از هر گامی باید به سیری منطقی برسم؛ سیری که مخاطب من در پایان کار به باورپذیری و منطق پیامبر(ص) یا بهتر بگوییم، منطق خداوند در انتصاب حضرت امیر(ع) به‌ عنوان وصی و ولی دست یابد، نه آنکه من این مؤلفه را به او حقنه کنم! توجه به این اصل به نقشه راه من برای نگارش کتاب «قهرمان غدیر» بدل شد.

برای تحقق این اصل سراغ بیان ویژگی‌های بارز حضرت امیر(ع) و روایت آن برای مخاطب نوجوان رفتم. نخستین ویژگی امیر مؤمنان(ع) این بود که در خانه خدا به‌ دنیا آمد. چند سالی که گذشت مسئله و مشکل قحطی به وجود آمد و پیامبر برای کمک علی نزد خود آورد و این آغاز قرار گرفتن حضرت امیر(ع) در دامن تعلیم‌ و تربیت حضرت رسول(ص) بود. این اتفاق هفت سال قبل‌ از بعثت ایشان به وقوع پیوست. در ادامه و در 10‌سالگی حضرت امیر(ع)؛ پیامبر این مسئله را مطرح کرد که به بعثت رسید و اولین فردی که در میان مردان به این بعثت ایمان آورد، حضرت علی بن ابی‌طالب 10 ساله بود. سه سال بعد، زمانی ‌که پیامبر به این مسئله اشارت کرد که فردی را می‌خواهم که وصی من و یاریگر من باشد، باز اولین نفر حضرت علی(ع) بود که این رسالت خطیر را پذیرفت.

سپس لازم شد تا در بستر پیامبر(ص) کسی بماند تا دشمن از عدم حضور پیامبر آگاه نشود. آن زمان حضرت امیر(ع) جوان بودند و در بستر پیامبر آرمیدند و دیگرانی که برای قتل پیامبر(ص) حاضر شده بودند با حضرت امیر(ع) مواجه شدند. توفیق دیگر آنکه در میان تمام جمعیتی که در شهر مدینه به عنوان خواستگاران حضرت فاطمه(س) حضور داشتند، حضرت علی(ع) به این افتخار و ازدواج نائل آمد. در جنگ‌های مختلف، رشادت‌های متعددی نشان داد که «خیبر» یکی از آنها بود.

حال با ترسیم این نقشه راه و با استناد به تمام این مؤلفه‌ها، ما با یک شخصیت همراه هستیم که می‌گوییم دارای این ویژگی‌ها است. با استناد به تمام این ویژگی‌ها است که می‌گوییم این انسان -حضرت امیر(ع)- را خداوند از طریق پیامبر(ص) برای امامت برگزید و این امانت بزرگ را به او سپرد.

کودک و نوجوان وقتی این سیر منطقی، ساختار کتاب را مطالعه می‌کند و یک‌به‌یک با شایستگی‌های حضرت امیر(ع) مواجه می‌شود به این مهم دست پیدا می‌کند که وقتی پیامبر(ص) دست او را بالا می‌برد و به‌ عنوان وصی خود معرفی می‌کند، همان نوجوان خواننده این کتاب در درون و ذهن خود می‌گوید که این حق حضرت علی(ع) بود. این مهم یعنی همراهی مخاطب نوجوان با این اثر بدون آنکه به شکل مستقیم بخواهم پیامی به او بدهم. یعنی منِ نویسنده، تنها با چینش اتفاق‌ها و حوادثی که مبتنی بر شایستگی فردی چون حضرت علی(ع) بود؛ او را به این منزلگاه رسانده‌ام که کسی غیر از حضرت علی(ع) نمی‌توانست دارای جمیع این ویژگی‌ها و شایستگی‌ها باشد که در مقام وصی و ولی امت مسلمان بعد از حضرت رسول(ص) قرار گیرد.

مخاطب نوجوان نیز در مواجهه با روایت این اثر (کتاب قهرمان غدیر) از خود می‌پرسد که در میان این جمعیت چه کسی شایسته‌تر از حضرت علی(ع) وجود داشته؟ چه کسی بود که از ابتدا یاریگر پیامبر بود و در هر بزنگاهی اولین فردی بود که دست مودت و همکاری به ایشان داده است؟ یعنی مخاطب در همراهی با این اثر، ادبیات آن و قیاس منطقی است که در بطن آن درمی‌یابد برای رسیدن به جایگاه امامت، انسان نیازمند شایستگی‌هایی است. سپس با همان روایت و نقشه راه که پیشتر توضیح دادم، مخاطب نوجوانم درمی‌یابد شایستگی‌های متعددی که در زندگی حضرت علی(ع) وجود داشته او را بدل به اولین و مهمترین فرد برای پذیرش امامت کرده ‌است. پس تنها کسی که می‌تواند امیر، وصی و ادامه‌دهنده راه پیامبر(ص) باشد حضرت امیر(ع) است.

ادبیات گاه به‌معنای واژگانی و ساختار جمله است اما رسیدن به بیان محتوا، شیوه و ارائه‌ محتوا امری فراتر از تحقق جهان ادبیات و اتکای نویسنده صرفاً بر زبان ادبی است. اگر نویسنده محتوای درست، نقشه راه و ساختار دقیقی در نظر نداشته باشد؛ هرچه تسلط بر جهان واژگانی و زبان ادبی داشته باشد درنهایت اثر او، آن خروجی مطلوب را با خود همراه نخواهد داشت. در نقطه مقابل این مسئله نیز مهم است که بدانیم گاه اگر نقشه راه به‌ خوبی ترسیم و ساختار و محتوا به‌ درستی تبیین و تدقیق شده باشد می‌توان با زبان ادبی معمول و متوسط و نه در حد اعلا نیز مخاطب را با خود همراه و پیام را به او منتقل کرد.

در پایان عرایضم باید بر این مسئله تأکید کنم که از زاویه دید من، کتاب خوب دارای سه جنبه است. نخست آنکه؛ باید «اطلاع‌رسانی» کند. آن اطلاع‌رسانی با ادبیات جذاب، شیرین‌تر نیز می‌شود و مخاطب را به مرتبه آگاهی‌بخشی رهنمون می‌سازد. نکته دوم؛ «ایمان‌افزایی» است. وقتی مخاطبی کتاب را می‌خواند باید آن شخصیت را باور کند. این امر چگونه محقق می‌شود؟ آنکه دریابد تمام سخنان گفته شده با او درباره اسوه و بزرگی از حضرت امیر(ع) حقیقت است و او می‌تواند به آنها اعتماد کرده، به باور برسد و نکته سوم آنکه؛ با مدد از دو مولفه نخست، نویسنده، مخاطب را از حیث احساسی «دلبسته» و «عاشق» شخصیت قهرمان اثرش کند.

شناخت حضرت علی(ع) تنها از زاویه دید «نهج‌البلاغه» کوتاهی است +صوت

ساده و کوتاه آنکه؛ کتاب خوب اثری است که هم اطلاعات می‌دهد؛ هم ذهن را درگیر می‌کند و هم احساسات مخاطب را به مدد می‌گیرد. چنین اثری است که می‌تواند جان مخاطب را به روح و روان آن شخصیت و قهرمان گره بزند. اگر قرار باشد کودک کتابی را بخواند و به‌راحتی موضوع و مفهوم آن را فراموش نکند باید دارای این سه ویژگی که به آن اشاره کردم باشد.

متأسفانه امروزه گاه در حوزه آثار ادبیات مذهبی با کتاب‌هایی مواجه هستیم که فقط اطلاعات عمومی به مخاطب ارائه کرده و اطلاعات جدیدی ارائه نمی‌کنند. مخاطب بسیاری از آن اطلاعات عمومی را پیشتر یا در کتاب‌های درسی خوانده یا پای منبر شنیده یا در هیئات و تکایا از زبان افرادی که آنجا حضور داشتند آن معارف را دریافته است. نویسنده در این شیوه تولید اثر، دیگر جزئیات جدیدی به مخاطب ارائه نمی‌دهد تا بعد از پایان آن کتاب، همان مخاطب با خود بگوید که من مسائل جدیدی را به واسطه مطالعه این کتاب آموخته‌ام.

از سوی دیگر در میان برخی از آثار ادبی با محوریت ادبیات مذهبی نیز شاهدیم که زبان ادبی این آثار به‌گونه‌ای نیست که مخاطب را عاشق و دلبسته اثر کند و باعث شود تا مخاطب با جهان، زبان و روایت واژگانی ادیبانه‌ آن اثر همراه شود. نویسنده بسیار ساده و عادی جهان واژگانی خود را برای روایت آن اثر صرف کرده و مخاطب در مواجهه با کتاب، آن شور و علاقه‌اش برانگیخته نمی‌شود. همین مسئله باعث می‌شود که حس مخاطب درگیر اثر نشود. وقتی حس مخاطب درگیر اثر نشود به تحقیق آن کتاب تأثیر و تغییری در باور او نیز ایجاد نخواهد کرد.

سعی من در کتاب «قهرمان غدیر» آن بوده ‌است وقتی مخاطب نوجوان این کتاب را می‌خواند هم اطلاعاتی در مسیر به امامت رسیدن حضرت علی(ع) به دست آورد و هم بیان و نحوه ارائه این اطلاعات به گونه‌ای باشد تا با حقیقتی دوست‌داشتنی در قالب گفت‌وگوی روح و ذهن خود با قهرمان اثر مواجه شود. اینگونه است که او عاشق امیر مؤمنانی می‌شود که وصی او؛ امام او است و او به این امام افتخار می‌کند و حاضر است برای این امام حتی در مقام جانفشانی نیز قرار گیرد یا خود را مهیای رسیدن «عید غدیر» می‌کند تا به قدر وسع و سهم خود برای این جشن و واقعه جذاب دست ‌به ‌کار شود و در مقام فاعل برای ارائه کاری در راستای تثبیت ارادت به مولایش دست یازد.

تلاشم در کتاب «قهرمان غدیر» آن بود که این اتفاق‌ها بیفتد و امیدوارم که مخاطبان با اتکا به آن سه محور «اطلاع‌رسانی»؛ «باورپذیری» و «عاشق کردن» که آنها را مهمترین معیارهای خلق اثر موفق در حوزه ادبیات دینی نوجوانان عنوان کردم نمره قبولی و رضایت بدهد.

گفت‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام
captcha