نبرد «خیر» و «شر»؛ نبردی ازلی و ابدی و بیتردید هنگامه آغاز آن از جایگاه هبوط انسان از بهشت برین به زمین است.
نخستین رویارویی «خیر» و «شر» را در مقابله و مواجهه «هابیل» و «قابیل» میتوان دید. چه آنکه زرق مطامع دنیا و غرق شدن در برق آن خود بهمثابه فاصله گرفتن از روح الوهی انسانیت یا همان «کمال معرفت»، «سعادت« و «رستگاری» انسان است.
همان لذات دنیوی که آدمی را از خدای سبحان و آفرینندهاش جدا میسازد و در خیل موجودات گمراهی قرار میدهد که بنا به همان گفته لطیف و بدل به مَثَل شده شاعر و عارف بزرگ کشورمان، حضرت مولانا داستان آدمی که از مسیر قرب الهی فاصله گرفته به جایی میرسد که در درون و برونش فریاد میزند: « هر کسی که دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش»
چه بسیار در حکمت؛ عرفان و کمال معرفت از تقابل «خیر» و «شر» و پیروزی حتمی «خیر» بر «شر»؛ آنگونه که روشنایی بر تاریکی بنا به خواست و مشیت الهی همواره پیروز است؛ سخن گفته و رفته شده است. این نمونه و مصداق روایت را در زیست آدمیان در این جهان بهوضوح میتوان رصد کرد.
گذار و گذر ایام را اگر متمرکز بر محرم سال 61 هجری کنیم و رویارویی امام حسین(ع) و یاران اندک، اما باوفا و باوقارش را دربرابر سپاه یزید و یزیدیان با فرماندهی «عمربنسعد» قرار دهیم؛ باز هم همان تجلی را میتوان به معنا نشست. تجلی نبرد «خیر» و «شر»، درنهایت پیروزی آفتابِ حقیقت بر ضلالتِ گمراهی.
هیچ معادله و منطق انسانی نمیتواند بپذیرد که جمعیتی بالغ بر 72 تن در برابر هزاران سوار تا بُندندان مسلح بایستند و پیروز میدان شوند! اما آنچه که قرار است در پرتو حقیقتِ ذات الهی رُخنمایی کند، فراتر از عقل و منطق بشری است. آنگونه که در این گذار بیش از چهارده قرن شاهد هستیم که دوست و دشمن؛ مسلمان و پیرو دیگر ادیان توحیدی و هر آن کس که «معرفتجو» و «آزادیخواه» است؛ وقتی روایت محرم سال 61 هجری و عاشورای حسینی را میشنود، با وجود شهادت امام(ع)، یارانش و به اسارت رفتن بخشی از کاروانش؛ پیروز همیشه تاریخ را نهضت حسینی میدانند.
این همان مؤلفهای است که در برابر معارف شناسایی چون «تبعیت»؛ «ولایتپذیری»؛ «وفاداری»؛ «ایمان»؛ «ایثار»؛ «عشق» و «شهادت» به مؤلفهای عمیق؛ مهم و شناسا در عصر و زمانه حاضر برای پیروان حق و حقیقت؛ آزادیخواهان و آزادیطلبانِ معرفتجو و عاشقان نهضت و مکتب حسینی است که جلوهگری میکند!
کدام مولفه؟ مؤلفهای که امروز فارغ از آنکه پیرو دین اسلام باشیم یا پیرو مذاهب دیگر؛ همانگونه که حسین(ع) فرمود که «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»؛ تنها آزادگی ذهن و آزاد بودن روان هر فرد میطلبد که برای انتخاب جبهه حق؛ باید بر مولفه «دشمنشناسی» سوار باشد.
چه آنکه همان هزارانهزار کاروان یزید و یزیدیان و مطیعان «عمربنسعد»، وقتی روبهروی امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان ایستاده بودند؛ ریختن خون نوه رسول خدا را در مسیری به نام خدا و زیر پرچم اسلام به نام خود سند میزدند. در این سوی دیگر میدان؛ سلاله معرفتجویی در مسیر رستگاری الهی؛ نوه رسول مهربانیها؛ فرزند علی(ع) و فاطمه(س)، خود درخشانترین شعشعه معرفت خداجویی بود.
اینجاست که همان شناسه «دشمنشناسی» میتواند فرق میان هر انسان آزادیخواه و آزادیطلب را در مواجهه دو جبهه «خیر» و «شر» برای قرار گرفتن در سوی «خیر» و پا گذاشتن به همان مسیر پیروزی غایی، ازلی و ابدیِ روشنایی بر تاریکی تشخیص دهد.
این نحوه مواجهه با قیام اباعبدالله و نوشیدن شربت شهادت که امروز در کنار تمامی مبانی معرفت بخشش، نکته مهمی چون دشمنشناسی را برای قرار گرفتن در همان مسیر حقطلبی؛ یاریگری مظلوم و افتخار به تنفس زیر پرچم حسینی به ما یادآوری میکند به قلم «محمدعلی جابری» در کتاب «سیه رویان» که توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده با مخاطبش سخن میگوید.
برای اینکه شناخت درستی از حسین(ع) و عاشورایش داشته باشیم باید دو سوی ماجرا را با هم ببینیم. عاشوراشناسی بدون شناخت دشمنان حسین(ع) راه بهجایی نمیبرد. یکسوی ماجرا را کسانی تشکیل میدادند که برای نزدیک شدن به خدای خود در ریختن خون حسین(ع) از هم سبقت میگرفتند.
برای فهم بهتر عاشورا باید از لایههای بیرونی شخصیت دشمنان حضرت عبور کنیم و به بررسی لایههای زیرین شخصیت آنان بپردازیم. اگر چنین نکنیم چهبسا هرگاه که زیارت عاشورا میخوانیم، «شمر» از همان عالم برزخ صدایش را بلند کند: «تو دیگر چرا لعنت میکنی؟! تو که از خودمانی.»
دشمنان حسین(ع) را باید شناخت تا مبادا آنها ما را خودمانی حساب کنند. تا مبادا اخلاق و مَنِشمان کپی برابر اصل لشکر «عمر سعد» باشد. جبهه مقابل حسین(ع) را باید شناخت تا تکلیفمان را با خودمان یکسره کنیم؛ در نیمۀ حسینی عالم هستیم یا نیمۀ یزیدی.
بازندگان و جاماندگان واقعه عاشورای سال 61 را باید شناخت تا مبادا به هنگام ظهور امام زمان(عج) به مشکل آنان دچار شویم. منتظر حقیقی حضرت مهدی(عج) تلاش میکند تا یزیدیان را بشناسد و به رسم آموختن ادب از بیادبان صف خود را از آنان جدا کند.
شخصیتهایی که آن قساوت تاریخی را آفریدند، برای خود تفکر و جهان ذهنی داشتهاند و شناخت آنان میتواند روشنگر مسلمانان باشد. کتاب «سیه رویان» با رویکردی متفاوت به شناخت طرف گمراه واقعهٔ عاشورا میپردازد و کربلا را از زاویهای دیگر روایت میکند.
در بخشی از کتاب «سیه رویان» چنین میخوانیم:
«جهل یعنی: به کار نینداختن عقل؛ زمام خویش را به دست نفس دادن؛ خبرنداشتن از سرمایه خود؛ خود را در خور و خواب و خشم و شهوت خلاصه دیدن؛ خبرنداشتن از مقصد خویش؛ خود را با چهارپایان یکی دیدن؛ در ظلمات و تاریکیها بدون خضر حرکت کردن؛ دستکم گرفتن شیطان؛ در یک جمله، جهل یعنی امام زمان خویش را نشناختن.
«امام زمانت را که نشناسی، مرگت جاهلانه میشود.» چرا که زندگیات جاهلانه بوده است؛ اصلاً محال است کسی زندگی خوب و عاقلانهای نداشته باشد ولی مرگش زیبا باشد. اصلاً کسی که دستش در دست امامش، چشمش به اشارۀ امامش، گوشش به لبهای امامش نباشد در کوچهپسکوچههای بازار دنیا اسیر شیطان میشود و یکعمر جاهلانه زندگی میکند. دشمنان حسین(ع) جاهل بودند، امام خویش را نشناخته بودند.
آری فقط شناسنامه حسین(ع) را -مثل خیلی از ماها- بلد بودند، ولی مقام امام را، وظیفه امام را و نیازشان را به امام تشخیص نمیدادند. شاید بهجرات بتوان گفت در لشکر یزیدیان کسی نبود که حسین(ع) را نشناسد.
امام(ع) یکوقت به شمشیرش تکیه کرد و با بالاترین صدای ممکن فرمود:
- شما را به خدا قسم میدهم آیا مرا میشناسید؟!
گفتند: آری، تو فرزند رسولالله، صلی الله علیه وآله و نوه او هستی.
- شما را به خدا قسم آیا میدانید که جد من رسولالله صلی الله علیه وآله است؟
گفتند: بله میدانیم.
- آیا میدانید مادرم فاطمه(س) دختر محمدصلیاللهعلیهوآله است؟
همه یکصدا گفتند: آری.
آیا میدانید که علی(ع) پدر من، خدیجه کبری(س) مادربزرگ من، حمزه سیدالشهدا(ع) عموی پدر من و جعفر طیار عموی من است؟
باز هم همه گفتند: آری میدانیم.»
انتهای پیام