هشتم مردادماه سالروز بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی معروف به شیخ اشراق، فیلسوف نامدار مسلمان و مؤسس فلسفه اشراق است.
سهروردی در زمینه فلسفه و حکمت اسلامی آثار متعددی دارد که مهمترین آنها، کتاب حکمة الاشراق است. وی بعد از سفرهای بسیار و کسب و نشر علم، عازم حلب شد و آنجا به سبب بدخواهی گروهی از عالمان اهل سنت، توسط ملکظاهر پسر صلاحالدین ایوبی، در سال ۵۸۷ قمری در زندان وفات یافت. وی آثار متعددی دارد که بیشتر آنها به صورت رسالههای کوتاه نوشته شدهاند. مجموعه این آثار در چهار جلد تحت عنوان «مجموعه مصنفات شیخ اشراق» به چاپ رسیده است.
خبرنگار ایکنا با حسن سیدعرب، استاد بنیاد دایرهالمعارف اسلامی و سهروردیشناس گفتوگو کرده است که حاصل آن را در ادامه میخوانیم؛
ایکنا ـ آیا فلسفه سهروردی این ظرفیت را دارد که به متن جامعه بیاید و بتوان در حوزههای مختلف مثل سیاست و جامعه این فلسفه را کاربردی کرد؟
در ابتدا باید این نکته را معلوم کنیم که فلسفه کاربردی نمیشود، فلسفه برای عالم نظر و عالم تفکر است. آن چیزی که امور را کاربردی میکند علم است و علم جدید این خاصیت را دارد که بشود آن را کاربردی کرد. چون دوره جدید، دوره سیطره علم و علمزدگی است همه گمان میکنند وظیفه فلسفه این است که بشود امور را توسط فلسفه کاربردی کرد و به سود رساند در حالی که چنین توقعی از فلسفه نشاندهنده عدم شناخت فلسفه است و اساسا این امر امکانپذیر نیست چون همانطور که اشاره کردم فلسفه برای عالم نظر است.
البته این عرض بنده با فرمایش شما منافات ندارد چون نه تنها فلسفه اشراق بلکه هر فلسفهای یا هر فیلسوفی نظر به جامعه خودش دارد یعنی فیلسوف ناظر جامعه است اما در بازیهای جامعه بازی نمیکند. فیلسوف به جامعه و رویدادهایی که در جامعه اتفاق میافتد نظر میکند و آنها را تحلیل میکند. فیلسوف و کسانی که اهل تفکر هستند نقش تماشاچیان بازیهای ورزشی را دارند. نظارهگر بازی ورزشی لزوما نباید داخل زمین ورزش باشد لذا فیلسوفان به جامعه نگاه میکنند ولی در بازی شرکت ندارند چون بازیهای تاریخی و اجتماعی هر جامعه دارای زمان خاصی است و وقتی آن زمان به پایان برسد بازی تمام میشود. منظورم از بازی رویدادهای اجتماعی و سیاسی است. فیلسوفان به دوام فکر و دوام نظر نگاه میکنند نه اینکه در بازیهای موقت جامعه شرکت کنند و دخالت کنند.
بنابراین فلسفه اشراق مثل هر فلسفه دیگری و سهروردی مثل هر فیلسوف دیگری به جامعه نظر دارد و اتفاقا قصد داشته جامعه زمان خودش را یعنی دوره ایوبیان را متحول کند و شیوه حکومتداری و حکومت بر مردم را با آموزههایی که به ملک ظاهرشاه منتقل میکرده، تغییر دهد یا اصلاح کند. در یک کلام؛ فیلسوف اهل اصلاح است نه اهل اجرا و اجرا کار دیگران است.
در نسبت با جامعه به ویژه تمدن بشری امروز ما، یکی از اساسیترین نیازهای بشر امروز توجه به اشراق است. بشر در دوره کنونی تمام طبیعت را دگرگون کرده و آنقدر در طبیعت دستاندازی کرده که بسیاری حوادث طبیعی پدید آمده که نتیجه دخالت بیجای بشر در طبیعت است. وقتی بشر با طبیعت چنین رفتاری میکند یعنی به دنبال بهرهگیری کمّی از طبیعت است که به این کار موفق هم شده و آنچه بشر را به این کار موفق کرده علم جدید است.
امروز نیاز کنونی بشر برای فرار از این حصاری که خودش برای خودش و عالم طبیعت فراهم کرده، اشراق است. اشراق یعنی توجه به عالم ماورای ماده و دور شدن از سیطره کمیتی که بر زندگی بشر حاکم است و انسان بدون این پدیده معنوی امکان ادامه زندگی نخواهد داشت. اشراق پدیده دیروزی نیست. نیاز ما به اشراق و فلسفه اشراق امروز بیشتر از دیروز است. ما دیروز اشراقی زندگی میکردیم ولی امروز فاقد اشراق و نور و معنویت هستیم به همین خاطر فلسفه سهروردی برای کسانی که دنبال این پیام برای بشر کنونی هستند که بتوان بشر را از محیطی که خودش برای خودش به وجود آورده رهایی ببخشند و توجهاش را به آسمان بیشتر کنند، امری لازم و ضروری است.
ایکنا ـ اشاره کردید که سهروردی آموزههایی درباره نحوه حکمرانی به ملک ظاهرشاه القا میکرد که ظاهرا همین مسئله موجبات محکومیت و شهادت او را در پی داشته است. لطفا درباره این مسئله و همچنین علت قتل سهروردی توضیح بفرمایید.
وقتی سهروردی در زمان ایوبیان به شامات و حلب میرود با استقبال گرم ملک ظاهرشاه روبرو میشود. سهروردی اصلاحاتی که برای نظام سیاسی در نظر داشت به تدریج به شاه القا میکرد که اساس آن بر پایه توجه به نظام ولایت و امامت بود. مسئله بعد تمایلات نهچندان برجسته سهروردی به تشیع است که در بخشی از گفتارهایش مشخص است. به تدریج این دو مسئله موجب محسود قرار گرفتن سهروردی از جانب فقیهان و متکلمان حنفی حلب میشود و جلسات متعددی برای مناظره تشکیل میدهند. همچنین فقهای حلب برای صلاح الدین ایوبی نامه مینویسند و میگویند فرزندت را از دام اندیشههای سهروردی نجات بده. نهایتا شخصی به نام ابنشداد فتوای قتل سهروردی را میدهد و در 18 ذیالحجه همان سال، سهروردی در حلب به قتل میرسد.
بنابراین علت مرگ سهروردی اندیشه او بوده یعنی ترس از اندیشهای که سهروردی برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی دوره خودش داشته است. حتی برخی منابع نقل کردند که او ضرب گونهای سکه را به ملک ظاهرشاه پیشنهاد کرده و تا این حد فلسفه اشراق را برای شیوه اداره جامعه تنزل بخشیده. در واقع سهروردی معتقد است حکومت سیاسی اشراقی حکومتی است که با نظر حکیمانه اداره شود و بر اساس مصالح و مفاسدی که حکیم تشخیص میدهد امور جامعه تدبیر شود و مردم را به سعادت برساند. در حقیقت حکیم شخصی است که دریافتهای آسمانی را به عنوان اشراق از آسمان میگیرد و آنها را در جامعه به عنوان امر سیاسی وضع میکند.
ایکنا ـ پس سهروردی نوعی فلسفه سیاسی را بنیان گذاشت که همین امر موجبات دشمنی با او را پدید آورد؟
بله، دقیقا دنبال فلسفه سیاسی و حکومت سیاسی مبتنی بر اشراق بود. من به ابتدای فرمایش شما برمیگردم و آن اینکه فیلسوف نظریه سیاسی دارد اما خودش سیاسی نیست. فیلسوف سیاست را وضع میکند اما سیاستزده نیست. به همین خاطر کسانی که از فلسفه توقع دارند به صورت کاربردی یا عینی یا عملی به فراچنگ بشر بیاید این امر ممکن نیست. اگر بشود نظر و عمل را یکی کرد میشود فلسفه و علم را یکی کرد در حالی که اینها دو ساحت متفاوت از تفکر بشر هستند و فلسفه هیچ وقت به حالت کمّی و کاربردی درنمیآید و برای همیشه به عالم نظر تعلق دارد.
ایکنا ـ شما به نیاز انسان معاصر به اشراق اشاره کردید. به نظر شما میشود بین این مسئله و آنچه به عنوان معنای زندگی و نهیلیسم مطرح است و بیماری عصر ما به شمار میآید پیوند برقرار کرد و پاسخ آن را از فلسفه اشراق جویا شد؟
به نظر بنده نیاز اساسی بشر امروز معنویت است که یک جزء این معنویت اشراق است. اشراق در فرهنگ اسلامی ایرانی بر اساس یک نظام فلسفی تبیین شده است. ما برای وصول به اشراق و اینکه بتوانیم از این نوع معرفت در مواجهه با زندگی، در مواجهه با شخص خودمان، در مواجهه با دیگران بهره ببریم بیش از همه نیازمند هستیم اشراق را به لحاظ معرفتشناختی و هستیشناختی درک کنیم. نکته بعد هم اینکه اشراق نگاه انسان را به آسمان معطوف میکند و تا وقتی انسان به آسمان نگاه میکند میداند در زمین تنها نیست.
بشر موجود واگذاشته به خودش نیست. اگرچه در دوره جدید انسان گمان میکند دارای چنین خصلتی است و خودش را جانشین خدا فرض میکند ولی انسان بر اساس نهاد انسانی خودش میفهمد که در زمین تنها است و برای نگاه به آسمان نیازمند به ریسمانی است که این ریسمان معنویت است و بخش قابل توجهی از این معنویت به اشراق برمیگردد.
برای ما زندگی بدون اشراق زندگی بدون نور در فضایی است که کاملا تاریک است. اشراق فقط لفظ نیست اشراق نسبت ما را با زندگی و اجتماع بر اساس گونهای معنویت توازن میبخشد و بدون این معنویت، جامعه دچار نوعی دگردیسی میشود که هر روز و هر لحظه و هر ثانیهاش انسان به جنبههای حیوانی خودش نزدیکتر میشود. انسان معاصر برای اینکه بتواند از گرداب خویشتن برآمده و رهایی پیدا کند باید چنگ در ریسمان اشراق بزند و به نوعی معنویت بازگردد. اگر چنین نکند وضعیت کنونی هر لحظه بحرانیتر میشود.
انتهای پیام