کد خبر: 4233587
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۵
حق الناس/ ۴۰

حراست از بیت‌المال در صدر اسلام

بنا بر نقل تاریخ، مدتی که سلمان در مدائن بوده، خرج و مخارجش را از دسترنج کار خودش تأمین کرده است. او بعد از کار استانداری و در وقت بیکاری مشغول حمالی و بارکشی بوده و از این راه درآمدی برای گذران زندگی داشته است.

5 شهریور/ حراست از بیت‌المال در صدر اسلام«حق‌الناس» مهم‌ترین و پربسامدترین موضوع در دین اسلام است تا جایی که طولانی‌ترین آیه قرآن (سوره بقره آیه ۲۸۲) نیز به همین موضوع اختصاص دارد و امیرالمؤمنین امام علی (ع) نیز می‌فرمایند «خدای متعال رعایت حقوق بندگانش را مقدمه‌ای بر رعایت حقوق خودش قرار داده است.»

اوج تجلیگاه توجه به حق‌الناس در مکتب اسلام و اهل‌بیت (ع) را می‌توان در شب عاشورا مشاهده کرد؛ هنگامی که امام حسین (ع) شرط پیکار با ظلم و همراهی با خود را بدهکار نبودن گذاشت و بیعت خود را از افرادی که حقی بر گردن دارند برداشت چراکه پرداخت حق مردم را مقدم بر حضور در جهاد با طاغوت می‌دانستند.

همین رویداد مهم و درس‌آموز از واقعه کربلا سبب شد تا ایکنا در ماه محرم و صفر امسال به موضوع مهم «حق‌الناس» بپردازد و بخش‌هایی از کتاب «حق‌الناس، ارتباط متقابل حقوق مردم و اخلاق اسلامی» نوشته آیت‌الله مظاهری را به نظر مخاطبان خود برساند که در ادامه، مشروح بخش چهلم با عنوان «حراست از بیت‌المال در صدر اسلام» را می‌خوانید.

وقتی سلمان، استاندار مدائن بود، دیدند گریه می‌کند. به او گفتند آقا تو کسی هستی که درجه «منّا أهل البیت» گرفته‌ای! چرا گریه می‌کنی؟ این مطلب اشاره به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) دارد که فرمودند: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ»، سلمان گفت: روایتی از رسول خدا(ص) به یاد آوردم که ناراحتم کرده است. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: در روز قیامت پلیس راه‌ها و گردنه‌هایی است و از این گردنه‌ها نمی‌گذرند، مگر سبک‌باران، «إِنَّ فِی الآخِرَةِ عَقَبَةً لا یقطَعُها إِلَّا الخِفُونَ» و در روایت دیگری می‌خوانیم: «نَجَا الْمُخِفُّونَ وَهَلَکَ الْمُثْقِلُونَ». 

بنا بر نقل تاریخ، مدتی که سلمان در مدائن بوده، خرج و مخارجش را از دسترنج کار خودش تأمین کرده است. او بعد از کار استانداری و در وقت بیکاری مشغول حمالی و بارکشی بوده و از این راه درآمدی برای گذران زندگی داشته است. نقل شده که روزی سلمان باری را به دوش گرفته، برای صاحب بار می‌برد. قدری که راه رفتند، صاحب بار دید همه به سلمان سلام می‌کنند. تعجب کرد که این آقای حمال کیست که همه به او احترام می‌گذارند؟ از کسی پرسید او کیست؟ گفت: او سلمان فارسی استاندار است. آن شخص جا خورد و عذرخواهی کرد که آقا اشتباه کردم و بارم را بده تا خودم ببرم. سلمان گفت: نه، من طبق قرار، باید بار را ببرم و پولش را بگیرم، برای اینکه محتاج به بیت‌المال مسلمان‌ها نباشم.

با این حال، سلمان می‌گوید: سنگین بارم! راوی می‌گوید: دستگاه او را بررسی کردم که ببینم چه خبر است؟ دیدم یک مغازه دارد که هم منزل و هم محل استانداری اوست. یک پوست گوسفند هم رختخوابش است و هم فرش اطاقش، یک قلم و دوات برای نوشتن استانداری‌اش و یک کاسه و آفتابه گلی هم دارد. اما گریه می‌کند و می‌گوید: سنگین بارم.

امیرالمؤمنین(ع) در نامه‌ای به مسئول جمع‌آوری زکات می‌نویسند: تو برای کار خود از حقوق معلوم و سهم ثابتی برخوردار می‌گردی و آنچه جمع می‌کنی مربوط به مستمندان و افراد ناتوانان و بینواست. ما حق و حقوق تو را به طور کامل می‌پردازیم، تو هم باید حق مستحقین را تمام و کمال به آنان برسانی، که اگر این کار را انجام ندهی، در قیامت بیشترین دشمن را خواهی داشت. بعد می‌فرمایند: بدا به حال کسی که فقرا و مساکین و نیازمندان و محرومان و ورشکستگان و در راه ماندگان، در پیشگاه خداوند شاکی و دشمن او باشند!

در تاریخ می‌خوانیم که در صدر اسلام، استانداری را به حمص فرستادند و مدت‌ها در آنجا حاکم بود. زمانی مردم از او به مرکز حکومت شکایت کردند. حکومت مرکزی او را احضار کرد. به او گفتند: سه شکایت از تو شده است؛ یکی اینکه تو شب‌ها در بین مردم حضور نداری! دوم، در هفته یک روز غایبی، سوم: صبح‌ها با تأخیر به محل کار می‌روی!

او گفت: هر سه درست است؛ شب‌ها پیدا نیستم، برای اینکه من وقتم را بین مردم و خدا تقسیم کرده‌ام. شب‌ها مربوط به خدا و راز و نیاز با خداست و روز‌ها مربوط به مردم است. صبح‌ها دیر می‌آیم، برای اینکه کار‌های خانه را با همسرم قسمت کرده‌ایم و پختن نان وظیفه من است و تا خمیر آماده شود، مقداری طول می‌کشد، اما جبران آن را می‌کنم و تا حال نشده است، کسی با من کار داشته باشد و من برای فردا بگذارم. در هفته یک روز از خانه بیرون نمی‌آیم، زیرا پیراهن اضافی ندارم و خانم من پیراهنم را می‌شوید و هوای حمص سرد است و لذا پیراهن نمی‌خشکد و قبل از ظهر جمعه نمی‌توانم بیرون بیایم، اما برای نماز جمعه خودم را می‌رسانم.

این ساده‌زیستی برگرفته از سیره امیرالمؤمنین(ع) بوده است. ایشان را دیدند که هنگام ادای خطبه نماز جمعه، وقتی حاکم مسلمان‌ها بود، پیراهن خود را باد می‌زنند. بعد معلوم شد که پیراهن را شسته‌اند و نمناک بوده و چون جامه دیگری نداشته‌اند و وقت نماز جمعه دیر می‌شده، با همان لباس برای نماز آمده‌اند و پیراهن را باد می‌زنند تا بخشکد. بالاخره به استاندار گفتند: ایراد‌ها وارد نیست، بنابراین بر سر حکومتت برگرد. هزار درهم نیز برای خرج راهش به او دادند. دوباره کوله بار را با این پول‌ها برداشت و پیاده به حمص آمد. قبل از اینکه به خانه برود، توسط جارچی اعلام کرد که پول غیر بیت المال دارم، هرکه نیاز دارد به او می‌دهم. فقرا و بیچاره‌ها می‌آمدند و مشت مشت به آنها پول می‌داد.

مقداری از این پول‌ها باقی ماند. به خانه آمد و گزارش داد. خانمش گفت: خادم نداریم و زندگی برایمان مشکل است و پختن نان به عهده شماست؛ بنابراین با این پول می‌توانیم کسی را بیاوریم تا به ما کمک کند. استاندار گفت: کار خوب‌تر در جلوست. طولی نکشید که فقیر و بینوایی پیدا شد و آنچه باقی مانده بوده به او داد.  

انتهای پیام
captcha