کد خبر: 4239923
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۶
محمدهادی توکلی بیان کرد

تبیین برهان وجودی خداوند در روایتی از امیرالمومنین(ع)

عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ضمن اشاره به تاثیر روایات الهیاتی بر اندیشه فلاسفه مسلمان، توضیح داد که عبارت «وجوده اثباته» چگونه می‌تواند به عنوان برهان وجودی خدای متعال در نظر گرفته شود.

به گزارش ایکنا، کرسی ترویجی «بررسی عبارت توحیدی «وجوده اثباته» منسوب به امیرالمومنین(ع) از حیث محتوا و صحت انتساب» با ارائه محمدهادی توکلی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، امروز 10 مهر در محل پژوهشگاه برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

ابتدا یک مقدمه در خصوص تاثیر روایات الهیاتی بر فلسفه اسلامی عرض کنم؛ در یک نگاه اولی این تاثیر را در چهار دوره می‌توانیم لحاظ کنیم: از ابن‌سینا تا خواجه نصیر طوسی، از خواجه نصیر تا میرداماد، از میرداماد تا قطب‌الدین نیریزی، از نیریزی تا پژوهش‌های متاخر. این قابل انکار نیست آموزه‌های دینی بر فلسفه سینوی تاثیرگذار بودند و مسئله معاد یک نمونه بارز است که ابن‌سینا آموزه‌های قرآن را بر آنچه عقلش به آن رسیده ترجیح می‌دهد. 

از ابن‌سینا تا خواجه نصیر فیلسوفانی مثل شیخ اشراق و دیگران از آیات قرآن و روایات در آثار فلسفی‌شان استفاده کردند. با ظهور خواجه نصیر روایات بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند و خود خواجه و شاگردانش در آثارشان از روایات استفاده می‌کنند و یک نگاه عقلانی به روایات شکل می‌گیرد. ملاصدرا نیز در شرح بر اصول کافی نشان داد روایات الهیاتی اهل بیت(ع) مملو از آموزه‌های عقلانی و مباحث فلسفی است. بعد از ملاصدرا نگرش فلسفی به روایات الهیاتی پررنگ‌تر شد. لذا قطب‌الدین نیریزی صریحا می‌گوید می‌خواهم دانش الهیاتی خودم را از روایات استفاده کنم و عنوان حکمت خود را «حکمت معصومیه» می‌گذارد.

ما نیاز داریم راهی که قطب‌الدین نیریزی در پیش گرفت استمرار می‌بخشیم و یک حکمت معصومیه تاسیس می‌کنیم البته با لحاظ روشی که در فلسفه اسلامی داریم. فلسفه‌ای که الآن داریم فلسفه معصومی نیست و متاثر از طبیعیات قدیم است. به همین دلیل باید از آورده‌های معصومین استفاده کنیم تا مباحث فلسفی و حتی مباحث عرفا را مورد نقد قرار دهیم. اولین گام برای تاسیس حکمت معصومیه خداشناسی است. از این رو تعبیر «وجوده اثباته» امیرالمومنین(ع) می‌تواند سرآغاز خوبی برای این کار باشد. تعبیر حضرت این است که «وجوده اثباته و دلیله آیاته».

 

در صحت انتساب جمله به امیرالمومنین(ع) شکی نیست

بحث اول این است که انتساب این جمله به امیرالمومنین(ع) صحیح است یا نه و اگر صحیح است چه معنی دارد. علامه طباطبایی بسیار به این روایت توجه داشتند و در آثار مختلف این تعبیر را آوردند و با بزرگی از آن یاد کردند. وقتی می‌بینیم مصدر این روایت کجا است و بزرگان این روایت را از کجا نقل کردند، می‌بینیم که نوعا از احتجاج طبرسی نقل کردند. طبرسی برای روایات احتجاج سند نقل نکرده است. در ملحق نهج البلاغه یک خطابه مفصلی به نام «خطبه الدره الیتیمیه» از حضرت نقل شده است که این روایت در آن خطابه آمده است. در آثار شیخ مفید، سیدرضی و سیدطوسی هم بخش‌هایی از این خطبه آمده است. پس خطبه نزد شیعیان بوده و وجود آن و استناد آن به امیرالمومنین(ع) را نمی‌شود انکار کرد. پس در صحت انتساب جمله به امیرالمومنین(ع) هیچ شکی نیست هرچند سند متصلی تاکنون برای آن یافت نشده است.

در خصوص این روایت چند معنا را می‌توان محتمل دانست. ابتدا باید مفردات روایت را معنا کنیم، بعد سراغ قرائن درون‌متنی برویم، سپس دنبال قرائن برون‌متنی برویم. این تعبیر از دو واژه تشکیل شده: وجود و اثبات. تعبیر وجود از الفاظی است که مورد بحث است که در زمان امیرالمومنین(ع) بوده است یا نه. خود «وجود» معنای اصلی‌اش یافتن از ماده «وجد» است اما اینطور نیست که معنای بودن برای وجود در آن زمان شهرت نداشته باشد. پس هم معنای وجدان دارد و هم معنای هستی. در روایات اهل بیت(ع) یک طریق شناختی نسبت به حق تعالی داریم که در آن خدا به واسطه خودش شناخته می‌شود و تعبیر «وجوده اثباته» معادل این روش است. 

بنابراین تصور مفهوم خداوند تصدیق آن را به دنبال دارد یعنی کسی که مفهوم وجوب را به خوبی تصور کند تحقق خارجی آن را تصدیق می‌کند. اگر با الهام از این روایت بتوانیم برهان وجودی یا بداهت تصدیقی را به صورت صحیح تبیین کنیم بهترین معنایی است که می‌توانیم برای «وجوده اثباته» در نظر بگیریم.

 

علامه طباطبایی میان عقل و نقل دیالکتیک برقرار می‌کند

در ادامه نشست حجت‌الاسلام و المسلمین علی شیروانی؛ دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه به عنوان ناقد سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

علامه طباطبایی حجت قطعی برایش برهان عقلی است و چیزی که برهان عقلی را به عنوان موید نداشته باشد جدی نمی‌گیرد. در عین اینکه از روایات کمال بهره را می‌برد ولی بهره‌وری‌اش به این صورت نیست که روایت را جزء مقدمات استدلال خودش قرار دهد بلکه بر اساس منظومه‌ای که به دست آورده و آن منظومه نظام عقلی و برهانی دارد، میان عقل و نقل دیالکتیک برقرار می‌کند و با عقل، مضامین روایات را روشنگری می‌کند. پس حواسمان باشد در این حکمت معصومیه که می‌خواهیم پایه‌ریزی کنیم چه انتظاری باید از نصوص داشته باشیم.

وقتی علامه طباطبایی در روایات توحیدی امیرالمومنین(ع) تعمق می‌کنند به یک کلید اصلی می‌رسند و با آن کلید، قفل مفاهیم روایات را روشن می‌کنند. آن کلید این است که امیرالمومنین(ع) به شکل‌های مختلف می‌خواهد روی مفهوم خاصی از توحید پافشاری کند. کاملا مشهود است علامه طباطبایی به یک باور رسیده و آن اینکه خدای تبارک تعالی یک هستی مطلقی دارد که حتی مقید به اطلاق نیست و بر اساس این هستی مطلق سعی می‌کند متون روایی را بفهمد. از کجا ایشان به این باور رسیده ابعاد مختلف دارد که مهمترینش برهان است یعنی برهان قاطع دارد که خدا هستی مطلق دارد. چون به این مطلب باور کامل دارد تمام آیات را در همین راستا معنا می‌کند و در پرتو همین مسئله، عبارت «وجوده اثباته» را معنا می‌کند. این هستی همه جا را پر کرده و غیر اویی نیست. وقتی چیزی اینچنین بود اثباتش خودش است و به هر چیزی تمسک کنید در واقع به خودش تمسک کردید. 

من از فرمایش شما استفاده کردم ولی به نظر بنده عبارات و مطلب مقاله شما، وضوح مقاله پژوهشی را ندارد. مطالب را سربسته و پیچیده گفتید و کسی که مطالعه می‌کند به مطلب سرراستی دست پیدا نمی‌کند، هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ نحوه بیان. خیلی جاها مطلب وسط راه رها می‌شود. ایشان هنوز در مسیر معنایابی به نتیجه قاطعی نرسیدند و نیاز دارد این نوشته تامل مجدد شود، پیراسته شود تا وقتی خواننده می‌خواند فهم مطالب برایش آسان شود.

انتهای پیام
captcha