به گزارش ایکنا؛ نشست ادبی «شهیده قدس»؛ در گرامیداشت نام، یاد و خاطره نخستین بانوی شهید ایرانی راه قدس، شهید معصومه کرباسی؛ شامگاه جمعه، 11 آبان با حضور جمعی از شاعران کشورهای ایران، هندوستان، افغانستان و پاکستان با اجرای سیدمسعود علویتبار و به میزبانی گروه بینالمللی «هندیران» برگزار شد.
در ابتدای این نشست سیدمسعود علویتبار، فعال فرهنگی و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی، با اشاره به مجاهدت زنان در راه اسلام گفت: از اولین بانوی شهید اسلام، بانو «سمیه» که همراه همسرش «یاسر» به شهادت رسید؛ تا اولین بانوی ایرانی شهید راه قدس شهید «معصومه کرباسی» که او نیز همراه همسرش شهید «رضا عواضه» در حملهای هدفمند و برنامهریزی شده توسط رژیم جنایتکار صهیونیستی به شهادت رسید؛ تاریخ اسلام بانوان مجاهد و شهید زیادی را به خود دیده است که در مبارزه با ظلم، فساد و تباهی تا پای جان مقاومت و مبارزه کردهاند.
علویتبار افزود: شهید معصومه کرباسی علاوه بر اینکه از مجاهدان و فعالان فرهنگی جبهه مقاومت و از نخبگان علمی بود؛ مادری فداکار، ولائی و همسری وفادار و مؤمن بود که در تربیت بینظیر فرزندان و در زمینه همسرداری و خانوادهداری الگویی برای زنان و دختران مسلمان است.
وی در پایان خاطرنشان کرد: سخنان، ادب و متانت فوقالعاده فرزندان مقاوم و داغدار شهید معصومه کرباسی در پیشگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی در رابطه با شهادت والدین خود؛ گواهی بارز از نحوه تربیت صحیح و اسلامی این بانوی شهید است؛ همانگونه که شهادت همزمان این زوج شهید که تا آخرین لحظه و تا دیدار حضرت باریتعالی دست در ستان هم داشتند، به عنوان نمادی از عشق و وفاداری انعکاسی وسیع و ماندگار پیدا کرد.
در این برنامه شاعرانی چون علیرضا قزوه، کمیل کاشانی، رسول شریفی، سیدمسعود علویتبار، محمدمهدی عبداللهی، محمد عشرت صغیر، عمادالدین ربانی، ناصر دوستی، سیدغافر رضوی، سیدتصور مهدی، علی مزمل لاهوری، نغمه مستشارنظامی، پروانه نجاتی، زینب رحمانی، فائزه زرافشان، فاطمه نانیزاد، نگین نقیبی، فاطمه ناظری، زهرا حاجیپور، صبا فیروزی، سارا رمضانی و فرزانه قربانی حضور داشتند.
در بخش دیگری از این مراسم، شاعران این نشست ادبی تازهترین آثار خود را به مقام شامخ این شهید عزیز تقدیم کردند که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید:
مصرع عاشقانهای بودم
با تو یک بیت ماندگار شدم
دست در دست هم به سوی بهشت
در کنار تو رستگار شدم
لحن بیروت و لهجه شیراز
قصه عشق میشود آغاز
همسفر تا بهشت، همپیمان
دو کبوتر، دو یارِ هم پرواز
روزهای قشنگ هم درسی
خاطرات غروب دانشگاه
هم قدم تا کتابخانه شهر
صحبت از عشق و آرمان در راه
گفته بودی که راه آسان نیست
گفته بودم که خوب میدانم
سخت و آسان، کنار تو هستم
با تو در این مسیر میمانم
داغ غزه دل مرا لرزاند
اشکهای تو نیز جاری شد
عزم کردیم یارشان باشیم
حال و احوالمان بهاری شد
- این جهان جای کوچکی است رضا
کاش میشد به عرش سر بزنیم
- راست گفتی، قبول معصومه
دوست داری چگونه پَر بزنیم؟
دست در دست هم به سوی بهشت
غزل عاشقانه من و توست
پنج بیت زلال و پاک و نجیب
نور فردای خانه من و توست
بازگشتم به خانه میبینی
شکر مادر، به سر رسیده فراق
میشناسم رواق و ایوان را
السلامُ علیک شاه چراغ
سروده: نغمه مستشارنظامی
حسن ختام عمر تو فیض شهادت بود
تقدیرت اینگونه رقم خورد و سعادت بود
چون دو کبوتر که رها در آسمان رفتند
پرواز تو با همسرت تا بی نهایت بود
شیراز آغاز تو و پایان تو لبنان
آغاز و پایانی که سرشار از کرامت بود
به آرزوی خود رسیدی عاقبت زیرا
مردن به بستر در نگاه تو ندامت بود
بار سفر وقتی که بستی زین خرابآباد
رهتوشه تو عشق قرآن و ولایت بود
دامان اسرائیل را خواهد گرفت آخر
خون شما که ریخته بر خاک غربت بود
سروده: کمیل کاشانی
تو حافظ مرزهای ایمان شدهای
آیینه یک زن مسلمان شدهای
با خون تو شیعه سرختر جلوه نمود
معصومه! تو معصومه لبنان شدهای
سروده: رسول شریفی
ای دختر وطن
ای بیرق غرور
ای دامن غیور تو سبزینه بهشت
ای عطر پاک تو جاری درون خاک
حس میکنم تو را
میبینمت صبور
لبخند میزنی
در بامداد سربی تقدیر چون نسیم!
در تار و پود نقش گره خورده زیر پا
در واژههای مشق دلانگیز عاشقی
آوازه تلاش تو در گوش ابرهاست
فریاد تو
تلاطم سنگین موج هاست
آه ای شهید عشق!
ای کشته ستم!
اعلام میکنم:
حَوای سرزمین من اعجاز شیشه است
وقتی که بشکند
با صد هزار جلوه و طیف وسیع نور
تکثیر میشود
وقتی که بشکند
بُرَنده مثل جرأت شمشیر میشود!
ای لاله غریب صدا میزنم تو را
در عصمت برهنه این شهر پر گناه
در خاطرات خیس!
آیینه شکسته فریادهای من!
بر شهر من بتاب
مظلوم سرفراز
در حجم ناگزیری آوار
هر بهار
با نبض پر امید
سرمست
روسپید
آه ای زن شهید!
سروده: پروانه نجاتی
دست در دستان هم مشق شهادت کردهاند
در دل میدان عشق اینان قیامت کردهاند
آنچنان از عشق چشمان جهان باریده است
اشک و باران گوئیا با هم رقابت کردهاند
جمله از این ماجرا عشاق با دلهای خون
چون حدیث این عشق بازی را روایت کردهاند
از سحرگاه ازل بر برگ جان مرقوم بود
تا ابد معشوق را با دل عبادت کردهاند
اینکه با عشق اینچنین تا مقتل خود رفتهاند
لاجرم دستور دل بود و اطاعت کردهاند
با تمام آرزو دل را به آتش چون زدند
شعلهها از آتش دل هم شکایت کردهاند
سروده: سیدمسعود علویتبار
در هیاهوی خون و خاکستر
وه! چه زیباست روسفید شدن
سرخ مانند پاره آتش،
سخت چون سوره حدید شدن
نه فقط از محبت یاران
نه اماننامههای خونخواران
جنگ میدان دلبریدنهاست
یعنی از خویش ناامید شدن
جنگ یعنی عروسکی زخمی
بغل دختری یتیم شده
جنگ یعنی شروع بمباران،
خیره در رقص باد و بید شدن
نو به نو رخت تیره پوشیدن
به غم روزگار خندیدن
وسط شعلهها جوانه زدن
محو آیندهای جدید شدن
صحبت از جسم نیست، جان اینجاست
نقطه صفر بیکران اینجاست
همه فکر به چشم آمدنند
منم و جشن ناپدید شدن
بنشینید خسرو و شیرین،
بنگرید آی لیلی و مجنون
عشق در آخرالزمان این است:
دست در دست هم شهید شدن
سروده: فائزه زرافشان
صدای انفجار و بعد
میان لهجه شیراز
لبخندی ترک برداشت
تکه
تکه
غروب بر دوش خیابان افتاد
سرخ شد تن خاک
حالا میتوانند در عمق این غم
نهالی بکارند
چکه
چکه
چکه
از گوشه چادری
بر لبان لبنان خون میچکد
از جنگ نمیترسد
زنی که پاهایش را
در پوتینها کاشته
موشکها نمیتوانند
مسیر قدم هایش را عوض کنند
نمیتوانند
به ریشهها تبر بزنند
زنی
با دستهای روشن
که به سوی شاهچراغ پرواز میکند
زنی که استخوانهایش
به شاخههای زیتون پیوند خوردهاند
معصومه مثل رمز «یا زهرا»
(برای شانهها بال را تعریف میکند)
معصومه
رسم قبیلهای است
که عاشقانه در آتش میرقصند
معصومه
نام دیگرِ تمام دخترانِ ایران است
سروده: زینب رحمانی
با خود طراوت گل و باغ و بهار داشت
در دل هزار غصه به رنگ انار داشت
جاری، روان؛ اهل سکون هیچ وقت نبود
دریا مگر که ثانیهای هم قرار داشت!؟
آیینهای که تیره شده در نگاه سنگ
ربطی مگر به حال و هوای غبار داشت!؟
هرگز نشد که عافیت او را به بَر کشد
عزم سفر به معرکه و کارزار داشت
بالنده بود شاخهٔ یاسش، هزار شکر
از او زمین دسته گلی یادگار داشت
وامانده بود دشمن بزدل ز همتش
از او به سینه، کینه اگر بیشمار داشت
میرفت با همسفرش، سرخ تا بهشت
بر شانهها رنگ و رخ لالهزار داشت
سروده: فاطمه نانیزاد
گفتی جدا از مردم بیدرد باشیم
مثل کسی که عاشقی میکرد باشیم
هرجا شکافی در افق دیدی پریدی
گفتی چرا از آسمان دلسرد باشیم
خونین جگر مثل اناریم و نباید
چون برگها راضی به مرگ زرد باشیم
ای با ستاره همجوار و هم قرینه
باید برای دیدنت شبگرد باشیم
بانو تو ثابت کردهای که میتوانیم
در اوج معصومانگی هم مرد باشیم
سروده: فرزانه قربانی
زیباترین مرگی که در سال شهادت
دیدم تویی از هر نظر سال شهادت
دست تو در دست شریک زندگی بود
در آخرین روز سفر... سال شهادت
یادم بماند مثل مرغان مهاجر
بودی همیشه در به در سال شهادت
شاهِچراغ اما دیار آخر توست
ای آمده بی بال و پَر سال شهادت!
از زوج ایرانی و لبنانی بسازید
در کل این عالم خبر سال شهادت
یک قاب عکس و پنج فرزند شهیدش
یک عشق با کلی ثمر...سال شهادت
این پنج تن از یادگاران نبردند
از یادگارانِ ظفر سال شهادت
پیرخراسانی کشیده روی گلها
دست نوازش چون پدر سال شهادت
یک دسته از مردان حق رفتند تا قدس
حتی نمانده یک نفر سال شهادت
بگذار جانِ تک تک ما را بگیرد
از مرگ میترسد مگر سال شهادت؟
ما چوب دستیهای سنواریم در جنگ
تازه به ما داده جگر سال شهادت
فرقی میان شیرمرد و شیرزن نیست
در کارزار و در خطر سال شهادت
ای کاش من هم مثل «معصومه» بگیرم
اذن خودم را یک سحر سال شهادت
ای اولین بانوی راه قدس با خود
من را ببر من را ببر سال شهادت
سروده: نجمه پورملکی
چه معصومانه در بیروت جان داد
به جانان جان خود را ارمغان داد
چه خوشبختی به از فیض شهادت
که جانها را حیاتی جاودان داد
سروده: سید تصور مهدی ( پتنا، هندوستان)
چه داغ شعلهوری در دل زمین و زمان است!
خبر رسیده به بیروت، غزه در خفقان است
شهید میشود آیا مگر که داغ تو خاموش؟!
چرا که داغ تو آتش فشانِ در فوران است
خبر ز داغ تو آورده این کبوتر بیروت!
هنوز نامه خونین به بال نامهرسان است
انار و شاخه زیتون و سیب زخمی بیروت
گُل شکفته «وَالتّین»، تو را چه وقت خزان است؟
رسیده باز دوباره تبر به گُرده زیتون!
غمت بُریده امان را، غمت بدون امان است!
شهید راه فلسطین، شهید نهضت غزه،
شهید قدس که داغت همیشه داغ گران است
گلوله کرده اصابت به تارهای صدایت!
که بغض حنجره تو شبیه بغض اذان است
ز خون شاخه زیتون هزار لاله دمیده
که این پیام شهادت پبام سرخ جهان است
نه از قبیله سازش! نه از عشیره تسلیم!
شهید مکتب قرآن گذشته از سر و جان است
رسیده باور سرخت به آسمان «بَل اَحیا»
به «یُرزقونَ» رسیدی که این بَری ز گمان است
شهید مرگ ندارد، شهید زنده به عشق است
تو یک شهیدی و نامت همیشه در جریان است
تو یک شهیدی و نامت از آب و تاب نیفتد
تو یک شهیدی و نامت همیشه ورد زبان است
شهید عطر سلام و صلات و هم صلوات است
که این سه هم ز شهادت همیشه خط و نشان است
گذشتی از در قرآن، عزیز شاهچراغی،
خوشا به حال تو اجر تو هم بدون کران است
به روی شانه خیس وطن نشستهای ای گُل
که دوش زخمی ایران دوباره غرق تکان است
سروده: ناصر دوستی
از دست علی جام گرفتی امروز
از فاطمه انعام گرفتی امروز
بانوی شهیدہ طریق القدسی
در معرکه آرام گرفتی امروز
سروده: محمد عشرت صغیر (شاه جهانپور، هندوستان)
وسری را دوباره لبنانی
بست و در کوچهها به راه افتاد
چادرش را کشید روی غمش
عشق درد آشنا به راه افتاد
زیر پَرهای خود کبوتر داشت
او که پرواز را به من آموخت
غیرت از چادرش فراتر رفت
چشمهای مرا به لبنان دوخت
چشم فرزند او اگر شرجی است
فصل باران هنوز در راه است
ریخته پای اعتقادش بذر
دست مادر نگو که کوتاه است
لالهگون چادر سیاهش شد
همسر همسفر به خون غلطید
پا به پای هماند پیر که نه!
شده او پا به پای عشق شهید
گاه مردانگی است زن بودن
بس که نامرد دیده چشم جهان
کوچ میکرد با تو اسم شهید
پشت پای تو ریخت آب ایران
رفته او گر چه با لباس سفید
با لباس سفید برگشته
میدرخشد کنار شاهچراغ
این عروسِ شهید برگشته
در حرم بال میزنند اینجا
پنج پروانهای که غم دارند
جای آغوش مادرانه ولی
سنگ سرخی در این حرم دارند
سروده: زهرا حاجیپور
راه فتح قدس را راه شهادت یافتی
اینچنین بودی و ای بانو! سعادت یافتی
با شھیدانِ خدائی بر خدا وارد شدی
در نگاہِ حضرت زھرا کرامت یافتی
سروده: سید غافر رضوی (چولس، هندوستان)
ننگمان باد که بی درد بمیریم
سرخ باشیم ولی زرد بمیریم
حیف ما نیست که چون آیینه باشیم
بعد در لایهای از گرد بمیریم
چون شقایق ز تب عشق بسوزیم
ناگهان یخ زده دلسرد بمیریم
ما که خورشید ترینیم، مبادا!
از هجوم شب ولگرد بمیریم
سبز باشیم به آیین گل سرخ
گر که سرما خبر آورد بمیریم
من نگفتم که بترسیم ز مردن
هان بمیریم ولی مرد بمیریم
سروده: فاطمه ناظری
صدر خبر؛ غرید شیری شرزه در میدان،
معصومهای، نامآوری، یک دختر از ایران....
از ضاحیه، بیروت، خان یونس، کفر قاسم،
تا غزه، رام الله، بیت الحم، تا... لبنان
سنگر به سنگر با توکل پُرتوان جنگید
با دشمن حق با سلاح علم با ایمان
شانه به شانه پا به پای همسری مومن
پرواز را میدید در رویای خود هر آن
مثل دوتا پروانه، اصلا مثل دو گنجشک
مثل دوتا مرغ مهاجر در دل طوفان
با تو ورق میخورد برگ تازهای از عشق
یک فصل سرخ مشترک «شیراز تا لبنان»
هم، همسری، هم، مادری، هم، شاهکاری زن،
دامان سبزت آینه بانو، غزلریزان
پرواز کردی تا خدا با همسرت اما،
یک قصه دنبالهداری ماه بانو جان
بانوی نخبه نام سبزت در جهان جاوید
در زمره علم و جهاد و داتش و عرفان
سروده: میترا ملک محمدی
شهادت نعمتی بسیار والاست
حیات جاودان از آن هویداست
به راه قدس بانوی شهیده
یقیناً جایگاھت پیش زهراست
سروده: علی مزمل (لاهور، پاکستان)
آشپزخانه دلش تنگ است مادر خانه نیست
صبح شد، بابا نیامد، مزه صبحانه نیست
در خیابانهای بیروت آمد از تهران سرود
گفت با درد رفیقان، شهر من بیگانه نیست
آن زن از مردانگی میگفت چون گُردآفرید
مرد بودن که به زور و پنجه مردانه نیست
آن پرستوی مهاجر رفت از آبیها گذشت
یاد سبزش هست و چیزی جز پری در لانه نیست
دور، دور عاشقان است و شراب سرخشان
هست تنها در بساط عشق، در میخانه نیست
این شهادت عاشقانه است و برای من یکی
داستان لیلی و مجنون دگر افسانه نیست
سروده: عمادالدین ربانی
پیچید شمیم دلنوازی دیگر
از باغ گلی که ناگهان شد پرپر
معصومه شهادتت مبارک باشد!
خوش باش! رسیدی به وصالت آخر
سروده: صبا فیروزی
انتهای پیام