کد خبر: ۴۲۵۹۳۶۳
تاریخ انتشار : ۲۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۹:۴۳
حجت‌الاسلام مهدی پورحسین:

رعایت کرامت انسانی و حقوق شهروندی از ضروریات وفاق است

مدیر پژوهشکده اندیشه دینی معاصر با بیان اینکه با ادبیات دینی و سنتی وفاق در سطح ملی شکل می‌گیرد، گفت: اگر بخواهیم این سطح از وفاق را در جامعه ترویج کنیم اولاً باید انسان‌محوری را در جامعه‌ ملاک قرار دهیم، ثانیاً کرامت انسانی را ملاک برخوردهای خود قرار دهیم و ثالثاً حقوق پایه شهروندی را به رسمیت بشناسیم. 

«وفاق ملی» شعار اصلی دولت چهاردهم است. در شرایط فعلی که کشور با تهدیدات بیرونی و برخی اختلافات درونی مواجه است لزوم توجه به وفاق ملی بیش از پیش احساس می‌شود. وفاق مانند شیرازه‌ای است که دفتر ملت را به هم پیوند می‌دهد و با از بین رفتن آن، جامعه از هم گسسته و گسیخته می‌شود.
 
اما آیا وفاق ملی از دریچه آموزه‌های دینی و فقهی هم قابل بررسی است؟ آیا در آیات و روایات هم به این رویکرد اشاره شده است؟ نسبت وفاق با نفاق و دورویی چیست؟
 
خبرنگار ایکنا در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام مهدی پورحسین، مدیر و استادیار پژوهشکده اندیشه دینی معاصر به موضوع «ظرفیت‌های دینی وفاق ملی» پرداخته تا این امر مهم را از منظر دین تحلیل و بررسی کند. در ادامه مشروح  این گفت‌وگو را مطالعه می‌کنیم؛
 

ایکنا ـ آیا وفاق از نظر فقهی یک امر اسلامی محسوب می‌شود یا یک امر مدرن است و ریشه در سنت ندارد؟

وقتی صحبت از وفاق ملی می‌کنیم اگر نخواهیم بگوییم که مؤلفه وارداتی‌ است باید بگوییم که مؤلفه جدیدی است؛ چون اگر سخن از خود وفاق می‌بود، مشخص بود که وفاق در ادبیات دینی ما به وفور وجود دارد و می‌توانیم به این ادبیات تکیه کنیم و ابعاد موضوع را کاملاً روشن کنیم اما وقتی صحبت از «وفاق ملی» می‌شود، بحث ملیت عبارت جدید و مستحدثی است ولی به این معنا نیست که در سنت ریشه ندارد و نمی‌توان مؤلفه‌های آن را در ادبیات دینی پیدا کرد. 
 
بنابراین چون ما می‌توانیم سطح ملی از وفاق را هم در ادبیات دینی خود پیدا کنیم؛ فعلاً «وفاق ملی» را یک امر سنتی و بومی فرض می‌کنم نه یک مسئله مدرن که بخواهیم به سراغ مؤلفه‌های آن در دیدگاه صاحب‌نظران در خارج از مرزهای خود برویم و نسبت‌سنجی کنیم. ما در همین ادبیات دینی خود می‌توانیم قرائتی داشته باشیم که وفاق شامل سه سطح باشد؛ سطح بین امت اسلامی، بین ادیان و فراتر از ادیان که نسبت به همه انسان‌ها فراگیر باشد. وقتی صحبت از وفاق ملی می‌شود؛ ملیت در یک چهارچوب جغرافیایی شکل می‌گیرد و به همین دلیل در این چهارچوب همه ادیان و تفکرات جای می‌گیرند و فراتر از امت‌گرایی است. 
 
سه سطح از وفاق در ادبیات دینی ما قابل شناسایی است؛ اخوت دینی بین مسلمانان و امت اسلامی اولین سطح است. ادبیات سطح نخست در آموزه‌های دینی ما بسیار غنی است و با واژه‌های مختلف وجود دارد اگرچه ممکن است با عبارت «وفاق» نباشد یا کم باشد اما با عبارت‌های دیگری، در یک جامعه باورمند به اسلام و اعتقادات اسلامی در قرآن، روایات و کلام بزرگان و صاحب‌نظران دینی قابل شناسایی است. این سطح را می‌توان در سطح واژگانی مثل اخوت و برادری مثل «إِنَّمَا ٱلمُؤمِنُونَ إِخوَة» که مقصود مسلمانان است یا با واژه‌ای مثل مدارا با دیگران مانند حدیث پیامبر(ص) که فرمودند «أمَرَني رَبّي بِمُداراةِ النّاسِ» یافت؛ اگرچه می‌توان «ناس» را فراتر از مؤمنین گرفت ولی عمدتاً تفسیر به جامعه ایمانی اسلامی می‌شود.
 
همچنین درباره تودد‌ الی‌ الناس که پیامبر(ص) فرمودند «التودد إلى الناس نصف العقل» یا تعاون بین مؤمنین مثل «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‌» و مشورت و همدلی بین مسلمانان «وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» یا سخنی از حضرت علی(ع) که فرمودند «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» یعنی هر كه با مردم مشورت کند، در خردشان شريك شده است؛ ادبیاتی در این باره وجود دارد. بخش عمده‌ای از ادبیات دینی ما پرهیز از اختلاف و دوگانگی است که مشهورترین عبارت آیه ۴۶ سوره انفال «وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» است که مؤمنین را دعوت می‌کند که اگر اختلاف کنید اساساً خودتان شوکت و قدرت‌تان را از دست می‌دهید و دچار گرفتاری و سستی می‌شوید. مواردی که بیان شد برای سطح اول وفاق بود اما این ادبیات برای وفاق ملی کفایت نمی‌کند؛ زیرا وفاق ملی سطح بالاتری است. 
 
خداوند متعال برای سطح دوم وفاق که وفاق بین ادیان مختلف در قرآن کریم اشاراتی دارد و ادیان مختلف را به صراحت دعوت به اشتراکات کرده است مثال آن آیه مشهور و بلند ۶۴ سوره آل‌عمران است که می‌فرماید «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» که خداوند در این آیه از سطح مسلمانان فراتر رفته و سطح فراگیرتری را در نظر گرفته است که می‌فرماید اگر به پیامبران مختلفی معتقد هستید و کتب آسمانی مختلفی دارید غیر از خدا را نپرستید و شرک نورزید و بر حول این محورها می‌توانید با هم وحدت داشته باشید و اختلافات را کنار بگذارید. 
 
سطح سوم همانطور که اشاره شد وفاق در فراتر از ادیان است و وفاق ملی از این سطح استخراج می‌شود و در ادبیات دینی ما نیز این موضوع مغفول نبوده است. ما سطح دیگری از وحدت، اخوت، مدارا، تعاون، تودد، مشورت و پرهیز از اختلاف داریم که «انسان» را صرف‌نظر از اعتقادات او، محور قرار داده که زیست مسالمت‌آمیز اجتماعی و انسانیت‌محور قرار گرفته است. 
 
اگر سه موضوع را از ادبیات دینی استخراج کنیم و بر حول آن سه محور حرکت کنیم با همین ادبیات دینی و سنتی خودمان وفاق در سطح ملی شکل می‌گیرد. «ملیت» موضوع جدیدی است و موضوع این است که آیا می‌توانیم با انسان‌هایی که نگرش و اعتقادات دیگر یا اصلاً اعتقاد ندارند زیست مسالمت‌آمیز داشته باشیم یا نه؟ اگر بخواهیم این سطح از وفاق را در جامعه پیدا کنیم اولاً باید انسان‌محوری را در جامعه‌ خود ملاک قرار دهیم، ثانیاً کرامت انسانی را ملاک برخوردهای خود قرار دهیم و ثالثاً حقوق پایه شهروندی را به رسمیت بشناسیم. 
 

ایکنا ـ لطفاً در باره هر یک از این سه سطح توضیحاتی را ارائه دهید. 

در مورد بحث انسان‌محوری در ادبیات دینی ما، به ویژه در قرآن اطلاعات بسیاری وجود دارد و آیات بسیاری بر این موضوع دلالت می‌کند که انسان می‌تواند محور باشد و تعاملات بر اساس انسانیت آنها باشد نه بر اساس باورهایشان. اولاً اینکه خداوند متعال انسان به ماهو انسان را خلیفه خود در زمین می‌داند؛ شاهد آن هم آیه ۳۰ سوره «بقره» است که می‌فرماید «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» اگرچه بعضی فرمودند منظور حضرت آدم است اما وقتی به ادبیات قبل و بعد آن در خطاب به ملائکه و همینطور به تفاسیر مفسرین بزرگ نگاه می‌کنیم در می‌یابیم که در این آیه انسان ملاک است و او خلیفه خدا است. 
 
انسان به ماهو انسان به دلیل عظمتش مسجود فرشتگان واقع شده است؛ مصداق این گزاره آیه ۳۴ سوره «بقره» است که می‌فرماید «وَإِذ قُلنَا لِلمَلَئِكَةِ ٱسجُدُواْ لِأدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبلِيسَ» یا انسان حامل روح الهی است و روح خدا بر او دمیده شده است و بر خلاف موجودات دیگری که اگرچه روحشان مجرد است و خداوند به آنها اعطا کرده است اما در اینجا خداوند متعال روح انسانی را به خودش نسبت می‌دهد که در آیه ۷۲ سوره «ص» می‌فرماید «وَنَفَختُ فِيهِ مِن رُّوحِي» چنانچه انسان امانت‌دار الهی هم قرار گرفته است که آیه مشهور امانت هم بر این موضوع دلالت می‌کند. 
 
سوالی که پیش می‌آید این است که آیا این موضوع با رویکرد فقهی ما قابل پذیرش است یا خیر؟‌ چون فقه معمولاً بر پایه اعتقادات دینی است ولی وقتی که در مباحث فقهای بزرگ ریز می‌شود می‌بینیم که در چندجا این بحث در فقه مطرح شده است که آیا ما می‌توانیم انسانیت انسان‌ها را مورد توجه قرار دهیم یا خیر؟ من محققان محترم را به بحث سیراب کردن انسان‌های غیرمؤمن، بلکه کافر و حربی و اطعام و وقف غیرمسلمانان ارجاع می‌دهم.
 
فقها ذیل چنین مسئله‌ای که «اگر یک انسان حربی‌ در حال تشنگی باشد آیا می‌توانیم به او آب بدهیم یا خیر؟‌» مطرح کرد‌ه‌اند که این موضوع بسیار روشن است؛ زیرا از نبی‌مکرم اسلام(ص) روایت داریم که می‌فرمایند «كُلِّ كَبِدٍ حَرَّى أَجْرٌ» و بر اساس این روایت ما می‌توانیم نسبت به همه انسان‌ها رأفت داشته باشیم و آنها را سیراب کنیم. ممکن است برخی بگویند سیراب کردن در حد ضرورت است در صورتی که فقهای ما به موضوع اطعام هم پرداختند که خیرات، نذر و غذا را می‌توان به کفار و دیگران داد. 
 
بعضی از فقها هم گفته‌اند که این کار را نباید انجام داد زیرا تقویت کفار است اما بزرگانی از فقهای ما مثل مرحوم محقق کرکی، علامه حلی، ملاصالح مازندرانی، مرحوم آقای خواجویی به این بحث پرداختند اینکه شما کافران را اطعام، وقف یا سیراب می‌کنید بستگی به انگیزه شما دارد؛ اگر انگیزه شما تقویت دین و اعتقادات آنها است اشکال دارد. چون لزومی ندارد که ما به عنوان مسلمان اعتقادات دیگر ادیان را تقویت کنیم اما اگر شما نگاه انسانی دارید و از بابی که یک انسان تشنه یا گرسنه است یا وقفی که جنبه انسانی دارد هیچ اشکالی ندارد بلکه مطلوب است و حتی برخی از فقها تصریح کردند که شما از باب وصف انسانیت انسان وقتی تعامل می‌کنید می‌توانید حتی به مراکز دینی آنها هم کمک کنید؛ زیرا جنبه انسانی دارد و جنبه تقویت اعتقادی و ترویج کفر ندارد. این فقه روشن ما است و فقهای ما در این سطح با این مسئله برخورد کردند. 
اکنون جامعه ما در این وضعیت سیر می‌کند که مشکلات ما پیچیده است و اینگونه نیست که یک نفر یا نهاد بتواند همه این مشکلات را حل کند مثلاً بگوییم روحانیت، دانشگاه یا وزارتخانه‌ها بیایند و این مشکلات را حل کنند بلکه باید در سطح ملی به توافق برسیم چون مشکلات پیچیده هستند. باید حکمرانی را که به معنای تعامل بین ملت و دولت با هم است حل کرد
 
سطح سوم حقوق پایه شهروندی است که شامل همه انسان‌ها می‌شود؛ اگر در ادبیات فقهی ما مقداری در این موارد ضعف داریم و تا به حال کار نشده است؛ راحت‌ترین کار قرارداد اجتماعی است که امروزه در قالب «قانون اساسی» شکل می‌گیرد؛ چنان‌که در قانون اساسی ما هم شکل گرفته است و حقوق همه ساکنین ایران با هر گرایشی مورد پذیرش قرار گرفته است و فقهای بزرگ ما در تدوین این قانون اساسی حضور داشتند و مراجع تقلید ناظر بودند و حضرت امام خمینی(ره) به عنوان مرجع تقلید این قانون اساسی را امضا کردند که به عنوان حقوق پایه شهروندی مطرح است. 
 
نکته مورد توجه این است که اگر ما در ادبیات دینی خود اندکی کاستی هم داشته باشیم با نوشتن قرارداد این کاستی‌ها قابل رفع است؛ زیرا تعهد و قراداد در ادبیات دینی ما لازم‌الوفا است. پس این سطح از حقوق شهروندی را هم می‌توانیم برای همه انسان‌ها بپذیریم و این موضوع وفاق ایجاد می‌کند؛ یعنی ما هم انسان‌ها را در تعاملات زیست اجتماعی خود محور قرار دادیم ضمن اینکه بر اعتقادات خود پا فشاری می‌کنیم و هم کرامت انسانی را پذیرفتیم و با همه انسان‌ها با کرامت و ارزش برخورد می‌کنیم و هم حقوق پایه شهروندی را بر اساس یک تعهد و قرارداد جمعی به رسمیت شناختیم. 
 

ایکنا ـ در بعضی از عناوین با روایاتی مواجه هستیم که فقط اخوت برادران دینی را مورد توجه قرار داده است و آیا این توجه موضوعیت دارد؟

من در یکی از پژوهش‌هایم به این مسئله پرداختم؛ تحقیق کردم و دیدم که نخیر این روایات از بین اینکه مخاطبان فعلاً مسلمانان، مؤمنین یا شیعیان بودند بیان شده است و ائمه(ع) هم چون با آنها صحبت می‌کردند؛ عمدتاً این موارد را در چهارچوب برادران ایمانی می‌دیدند ولی ما تعبیرات دیگری هم داریم که اگر آنها را مورد توجه قرار دهیم که برخی از فقها هم آنها را در بحث اخوت، مدارا، تعاون، مشورت و... مورد توجه قرار دادند؛ واقعاً مرزی وجود ندارد که بگوییم تعاون با مسلمانان کنید ولی با کافران نداشته باشید. 
 
یک نکته فقهی بسیار مؤثری وجود دارد که باید بیان شود؛ از قدیم تقسیمی در فقه داشتیم که انسان‌ها به دو گروه مسلمان و کافر تقسیم می‌شدند اما اکنون در سده و دهه اخیر برخی از فقهای بزرگ این تقسیم‌بندی را مورد تردید قرار دادند که آیا این تقسیم دوگانه است یا تقسیم سه‌گانه داریم؟ یعنی مسلمان، کافر و غیر مسلمان داریم؟ یعنی آیا هر غیر مسلمانی کافر است؟ ‌برخی پاسخ منفی دادند و گفته‌اند که کافر یعنی کسی که حق را می‌شناسد و می‌پوشاند چون کفر به معنای پوشاندن و ستر است؛ یعنی کسی که حقانیت را می‌فهمد و می‌پوشاند و او کافر است اما بسیاری از غیر باورمندان به اسلام داریم که اینگونه نیستند و اصلاً توجه ندارند. 
 
امام خمینی(ره) در مکاسب محرمه به این بحث پرداخته‌اند و در آنجا سوال می‌شود آیا این افراد به جهنم می‌روند یا خیر؟ می‌گویند که عمده این افرادی که ما آنها را کافر فرض می‌کنیم، معاند نیستند و جهود ندارند و حق را نمی‌پوشانند بلکه حق را نفهمیده‌اند و به آن نرسیده‌اند. اگر این تقسیم‌بندی را بپذیریم که اکنون بین فقهای جوان در حال پذیرفته شدن است؛ فقه ما را بسیار متحول می‌کند و ریشه‌های اموری مانند وفاق ملی را می‌توانیم در فقه پیدا کنیم که اهمیت بسیاری هم دارد.
 

ایکنا ـ در شرایط فعلی جامعه و منطقه ما اهمیت و ضرورت وفاق ملی را چقدر می‌دانید؟ 

ما قبل از انقلاب با یک پیشینه‌ای با انواع اختلافات در حوزه‌ها‌ی دینی، طبقاتی، اجتماعی و شکاف بین زنان و مردان مواجه بودیم. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) آمد و این موضوعات را از جامعه ما برداشت. واقعاً وقتی به دهه اول انقلاب نگاه می‌کنیم با وجود دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و شرایط کمبود اقتصادی، می‌بینیم که جامعه ما بسیار منسجم و دارای وفاق بود و حول محور خاصی که امام(ره) تعیین کرده بود همه گرد آمده بودند. 
 
در آن زمان مشکل اقتصادی و دشمنان خارجی وجود داشت ولی در بین خودمان آنچنان دچار تشتت نبودیم اما در این سال‌های اخیر به لحاظ برخی عوامل داخلی و خارجی، شکاف‌هایی بین طبقات اجتماعی، فرهنگی، علمی و اقتصادی ایجاد شده است و هم در عرصه سیاسی دچار تشتت‌های فرصت‌سوزی شدیم که آیه قرآن می‌فرماید «فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» و می‌رود که ما را واقعاً فشل کند و شوکتمان را از ما بگیرد. 
باید بیشتر همدلی کرد و به اختلافات دامن نزد. بخشی از موانع وفاق به حاکمیت و دولت و بخشی هم به طبقات اجتماعی باز می‌گردد. دولت باید نسبت به فوریت‌ها احتمام بیشتری به‌خرج دهد؛ زیرا برای ملت ما قابل قبول نیست که به هر دلیلی اکنون برق قطع شود؛ این مسائل باعث می‌شود که مردم حرف وفاق ما را نپذیرند
 
اکنو با توجه به وضعیت جامعه،‌‌ وفاق، همدلی، همکاری و توافق جمعی بر زیست اجتماعی و حل مشکلات بسیار مهم است. دو نوع مشکل از نظر فنی در کشور وجود دارد؛ برخی از مشکلات پیچیده و بخشی هستند؛ یعنی یک بخش می‌تواند آنها را حل کند مثل ناترازی انرژی که به وزارت نیرو و مجموعه‌های همسو با این وزارتخانه بازمی‌گردد که می‌توانند این ناترازی را حل کنند و ربطی به مردم جامعه ندارد یعنی یک بخشی از جامعه باید وظایف خود را بهتر انجام دهد و دقت بیشتری کند و بودجه آن تأمین شود تا مشکل حل شود. 
 
موضوع دیگر اختلافات پیچیده اجتماعی است که مربوط به حکمرانی می‌شود و مشارکت جمعی و توافق حداکثری می‌خواهد. اکنون جامعه در این وضعیت سیر می‌کند که مشکلات ما پیچیده است و اینگونه نیست که یک نفر یا نهاد بتواند همه این مشکلات را حل کند مثلاً بگوییم روحانیت، دانشگاه یا وزارتخانه‌ها بیایند و این مشکلات را حل کنند بلکه باید در سطح ملی به توافق برسیم چون مشکلات پیچیده هستند. باید حکمرانی را که به معنای تعامل بین ملت و دولت با هم است حل کرد. وفاق در اینجا ضرورت خود را نشان می‌دهد؛ زیرا ما دچار مشکلات پیچیده‌ای هستیم و از مشکلات ساده و بخشی گذر کردیم و اکنون در این مرحله وفاق ملی و جمعی ضرورت اول است.
 

ایکنا ـ چندی پیش یکی از مسئولان اسبق موضوعی را مطرح کردند مبنی بر اینکه وفاق موضوع اصلی کشور نیست بلکه ذیل برخی از موارد مانند کارآمدی جای می‌گیرد؛ هنگامی که کارآمدی وجود داشته باشد و افراد کارآمد سرجای خود باشند وفاق خودبه‌خود شکل می‌گیرد؛ نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا وفاق ذیل این مورد قرار دارد یا خود سرفصلی جداگانه است؟

به نظر من وفاق و کارامدی تعامل دو سویه دارند؛ بله این حرف درست است که اگر کارآمدی وجود داشته باشد وفاق، حداکثری حاصل می‌شود ولی چون کارآمدی نبوده است و ما دچار تشتت و اختلاف شدیم؛ اکنون شاید نتوانیم کارآمدی را به دلیل اینکه برخی از مؤلفه‌های آن در دست ما نیست ایجاد کنیم؛ مثلاً ما در تحریم هستیم و دشمنان بزرگ و گرفتاری‌های خارجی داریم. 
وفاق برای تبدیل شدن به یک گفتمان کاملاً ظرفیت دارد؛ حتی نسبت به سایر مؤلفه‌هایی که بیان شد مانند اصلاحات، اصولگرایی، اعتدال و... ظرفیت بالاتری دارد؛ زیرا وفاق جنبه اخلاقی دارد و در ادبیات دینی ما به این موضوع به وفور اشاره شده است؛ پس نسبت به سایر موضوعات ظرفیت بسیار بالاتری دارد و می‌تواند به یک گفتمان تبدیل شود البته اگر ادبیات آن تولید شود
 
ما نمی‌توانیم به زودی به کارآمدی برسیم؛ بنابراین در اینجا وفاق مقدم است. باید موقعیت را دید؛ اگر از ابتدا کارآمدی ایجاد می‌کردیم به نظر من هم وفاق حداکثری اتفاق می‌افتاد ولی الان در شرایطی هستیم که نمی‌توانیم به کارآمدی اولویت دهیم اگرچه که این مؤلفه در جای خود دارای اولویت است ولی وفاق جمعی و اصلاح حکمرانی یعنی توافق جمعی بین دولت_ ملت و ملت با هم در بین اقشار و طبقات مختلف می‌تواند این کارآمدی را ایجاد کند. ما برای هرکدام از این موارد می‌توانیم در شرایط مختلف اولویت قائل شویم اما اکنون در شرایط فعلی، وفاق دارای اولویت است. 
 

ایکنا ـ شما به لزوم وفاق تاکید دارد ولی راهکارها و موانع وفاق ملی را چه می‌دانید؟ 

یکی از راهکارها همان کارآمدی است و حکومت باید کارآمدی ایجاد کند. سطح دیگر راهکارها این است که به برخی از اختلافات دامن نزند. حساس نکردن جامعه نسبت به برخی از مسائل که شاید فعلاً در اولویت نباشد (اما در جای خود مهم است). حاکمیت نباید بخشی از جامعه را که دارای اعتقادات قوی دینی هستند (که در جای خود قابل تقدیر است) دارای اولویت بداند و بخواهد دیگران را ترد کنند. باید از حرف‌های تفرقه‌آمیز پرهیز شود تا یک همدلی ایجاد شود یعنی همراه کردن و به دست آوردن دل برخی کسانی که اکنون ناراضی هستند و کاستی‌ها بیشتر برای آنها نمود دارد مهم است که یک سطح آن فرهنگی است. راهکارهای اصلی سطح فرهنگی دارد که باید بیشتر همدلی کرد و به اختلافات دامن نزد.
 
بخشی از موانع وفاق به حاکمیت و دولت و بخشی هم به طبقات اجتماعی باز می‌گردد. دولت باید نسبت به فوریت‌ها اهتمام بیشتری به‌خرج دهد؛ زیرا برای ملت ما قابل قبول نیست که به هر دلیلی اکنون برق قطع شود؛ این مسائل باعث می‌شود که مردم ایده وفاق را نپذیرند. گرانی‌های سرسام‌آور و مسئله ارز از جمله موانع وفاق ملی است که هرچه تلاش کنیم مدام ما را به عقب می‌‌برد. 
 
برخی از موانع هم دینی، اعتقادی و ایدئولوژیک است که ناشی از تعصب است؛ اینکه افراد بر ارزش‌های دینی خود اصرار بورزند کاملاً قابل قبول است اما به نظر می‌رسد بخشی از جامعه باید فعلاً تعصبات خود را کنار بگذارند زیرا تعصب مانع وفاق است.
 

ایکنا ـ آیا موضوع وفاق ملی ظرفیت تبدیل شدن به گفتمان را دارد؟ 

این موضوع به مؤلفه‌هایی بستگی دارد؛ ما طی این سال‌ها تجربه‌های متعددی داشتیم. بعد از رحلت امام(ره) در چند دوره مباحثی مانند اصلاحات، مهروزری و اعتدال مطرح شد و اکنون نیز موضوع وفاق مطرح شده است. گاهی با تولید ادبیات برای این مفاهیم از سوی متفکران و صاحب‌نظران، نسبت به ایجاد فرهنگ آن در جامعه موفق شده‌ایم. 
 
وفاق برای تبدیل شدن به یک گفتمان کاملاً ظرفیت دارد؛ حتی نسبت به سایر مؤلفه‌هایی که بیان شد مانند اصلاحات، اصولگرایی، اعتدال و... ظرفیت بالاتری دارد؛ زیرا وفاق جنبه اخلاقی دارد و در ادبیات دینی ما به این موضوع به وفور اشاره شده است؛ پس نسبت به سایر موضوعات ظرفیت بسیار بالاتری دارد و می‌تواند به یک گفتمان تبدیل شود البته اگر ادبیات آن تولید شود. ما اول راه هستیم؛ اخیراً چند نشست در قم درباره «وفاق» برگزار شد و صاحب‌نظران درباره‌ اینکه معنای وفاق چیست، مقصود از وفاق چیست و چه‌کار می‌خواهیم انجام دهیم و... با یکدگیر توافق نداشتند؛ بنابراین ابتدا باید ادبیات وفاق تولید شود. 
 
گفت‌وگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام
captcha