مرحوم آیتالله سید عبدالله فاطمینیا یکی از شخصیتهای برجسته و تأثیرگذار در عرصه دین و اخلاق در جامعه ایران به شمار میرود. ایشان نه تنها به عنوان یک روحانی شیعه و استاد اخلاق شناخته میشد، بلکه به دلیل تألیفات و فعالیتهای علمیاش در حوزههای مختلف دینی، به ویژه در دانش رجال و عرفان نظری، محبوبیت ویژهای در بین مردم و دانشجویان علوم دینی پیدا کرده بود. آیتالله فاطمینیا با تفسیر و تدریس متون مقدس اسلامی نظیر نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه، درصدد انتقال مفاهیم عمیق اخلاقی و عرفانی به جامعه بود و تأثیر بسزایی در تربیت نسلهای جدید داشت.
آیتالله فاطمینیا به عنوان یکی از شاگردان باواسطه سید علی قاضی، استاد بزرگ عرفان، تحت تأثیر آموزههای ایشان و دیگر بزرگان همچون سید محمدحسین طباطبائی و محمدتقی بهجت قرار گرفت. این ارتباطات علمی و عرفانی به او این امکان را داد تا درک عمیقتری از مفاهیم دینی پیدا کند و آن را به شیوهای ساده و قابل فهم برای عموم مردم بیان کند.
محبوبیت آیتالله فاطمینیا در بین مردم ناشی از اخلاص و عاملیت ایشان بود. او همواره بر عمل به تعالیم دینی و اخلاقی تاکید داشت و خود نیز نمونهای از آنچه که تدریس میکرد، بود. سخنرانیهای ایشان در محافل عمومی و دانشگاهها، همواره با استقبال گستردهای مواجه میشد و او توانست با بیان شیوا و دلنشین خود، دلها را به سمت تعالیم بلند اسلامی جذب کند.
ایکنا در آستانه سالروز درگذشت این معلم اخلاق، به گفتوگو با حجتالاسلام سیدحسن فاطمینیا، فرزند ایشان، پرداخته است تا بیشتر با سجایا و ویژگیهای شخصیتی مرحوم آیتالله فاطمینیا آشنا شویم. این مصاحبه فرصتی است تا نگاهی عمیقتر به زندگی و تأثیرات ایشان بر جامعه اسلامی و به ویژه نسل جوان داشته باشیم. با ما همراه باشید تا از زبان فرزند ایشان، بیشتر درباره این شخصیت برجسته و تأثیرگذار بشنویم.
ایکنا ـ چه ویژگی مهمی در شخصیت مرحوم آیتالله فاطمینیا وجود داشت که ایشان تا این اندازه محبوب اقشار مختلف جامعه قرار گرفته بودند؟
در طول تاریخ، دانشمندان و عالمان بزرگی بودهاند که همواره محبوب دلهای مردم بودهاند. به خاطر دارم که بنده و دوستانم، فقط به هیئتهایی میرفتیم که عالمی فرهیخته در آن حضور داشت تا از پرتو وجودش بهرهمند شویم. پدر بنده نیز از جمله این بزرگان بود؛ نه به این معنا که استثنایی بیهمتا بودند، بلکه به این حقیقت که پیش و پس از ایشان نیز عالمانی والامقام وجود داشته و دارند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، به زودی خدای رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار میدهد». مرحوم آیتالله فاطمینیا نیز به راستی به آنچه میگفتند باور داشتند و پیوسته در عمل به نیکیها ثابتقدم بودند. ایشان همواره یا در مطالعهای ژرف غوطهور یا در حال پند و اندرزی حکیمانه بودند.
به یاد دارم هرگاه به محضر ایشان میرسیدیم، همواره صفحهای از کتابی را نشانه گذاشته بودند و حدیثی نورانی، آیهای شریفه یا مطلبی حکیمانه برایمان بازگو میکردند. حتی در لحظات سادهای مانند ناهار یا شام نیز، اگر فرصتی دست میداد تا گوهری از معارف دینی بر دانش ما بیفزایند، از این موهبت دریغ نمیکردند؛ اما شیوه بیانشان چنان شیرین و جذاب بود که گویی هر کلامشان شهدی بود که جان را مینوازد؛ با چنان نشاط و مهر و عطوفتی سخن میگفتند که نور حکمتشان در اعماق قلب مینشست.
خاطرهای از ایشان همیشه در ذهنم زنده است: روزی در حال عبور از کنار خیابان، پدرم با همان حرارت همیشگی مرا صدا زد: «حسن جان! به این جوی آب نگاه کن که در حاشیهاش چه گل زیبایی روییده! این همه صنع خداست؛ شاید چشمهای بسیاری از آن غافل باشند، اما خدایی خدا در هر ذره جاریست.» این نگاه ظریف و عمیقشان به آفرینش، روح لطافت و معنویت را در جان ما میدمید.
از همان کودکی، زندگی ما با طبیعت و حیوانات عجین بود. در آن دوران معمولاً بزغالهای در حیاط خانه نگهداری میکردیم و مسئولیت شیر دادن و مراقبت از آن بر عهده من بود. امروز در بسیاری از کشورهای جهان انواع حیوانات - از سگ و گربه تا خزندگان - در خانهها نگهداری میشود، اما وقتی در دوران اقامتم در کانادا خواستم مرغ و خروس پرورش دهم، با مخالفت روبرو شدم! جالب آنکه وقتی به نگهداری سگ و حتی سوسمار در خانهها اشاره کردم، گفتند اینها مجاز است اما پرندگان و حیوانات اهلی مانند بزغاله ممنوع است. در آن روزهای کودکی، ابتدا با شیشه به بزغاله شیر میدادم، اما چون هربار شیشه را میجوید، به فکر استفاده از قیف افتادیم. پدرم همواره با مهربانی حیوانات مختلفی مانند بزغاله، غاز، جوجه و... برایم میخریدند تا مسئولیت پرورش و نگهداری از آنها را بر عهده گیرم و اینگونه با مخلوقات خداوند مأنوس شوم.
لذا چنانچه فردی عمل صالحی انجام دهد، خداوند محبت او را در دل دیگران قرار میدهد که در این میان محبت پدر و فرزندی جایگاه ویژهای دارد. مرحوم آیتالله فاطمینیا علاوه بر اینکه جایگاه پدری برای ما داشتند، مراد ما نیز بوده و ما مرید ایشان بودیم، یعنی واقعا اینطور بود که اگر ایشان نکتهای میفرمودند، همه ما سمعا و طاعتا بودیم و این موضوع بیشتر به خاطر علقه زیادی بود که ایشان بین خود و فرزندان ایجاد کرده بودند. بنده چنانچه به این نتیجه میرسیدم که اگر کاری را انجام دهم ممکن است ایشان ناراحت شود، هرگز آن کار را انجام نمیدادم. حتی امروز که ایشان از دنیا رفتهاند، اگر فکر کنم کاری که انجام میدهم، موجب ناراحتی ایشان خواهد شد، هرگز این کار را انجام نمیدهم.
بنده در بحث تعلیم و تربیت همیشه به دوستان و همراهان عرض میکنم که هر چقدر طناب محبت بین شما، همسر و فرزندانتان قویتر باشد، در امر تربیت فرزندان آسودهتر خواهید بود و به لطف خداوند متعال دیگر نگران این نیستید که فرزندانتان خدای ناکرده با یک لبخند به انحراف کشیده شوند. یعنی فرزندان نباید در امر محبت در میان خانواده احساس خلأ کنند که جذب محبت خارجی شوند. این نکتهای بود که مرحوم پدر به خوبی درک کرده بودند. در آن دوران امثال بنده در بحرانی از جوانی و نوجوانی قرار داشتیم که بسیاری از افراد جذب سازمانهای منحرف عقیدتی میشدند. حتی همین امروز نیز سازمانهای منحرف عقیدتی زیادی وجود دارد اما چون مغناطیس مرحوم پدر بسیار قوی بود، اصلاً از دایره وجودی ایشان فاصله نمیگرفتیم که جذب دیگران شویم.
به یاد دارم در دوران نوجوانی در مسجدی نشسته بودیم که مرحوم پدر مشغول سخنرانی بودند. یکی از همکلاسیهایم کنار من نشسته و شروع به صحبت کرد. ناگهان مرحوم پدر از بالای منبر مرا صدا زدند: حسن جان؛ از جای خود برخیز و اینجا بنشین. از آنجا که مجلس ایشان همیشه پرشور و شلوغ بود، با شرمندگی از جای برخاستم و در جای دیگری نشستم. پس از پایان سخنرانی، در راه بازگشت به ایشان گفتم: شما در جمع آبروی مرا بردید. در پاسخ گفتند: اگر مار یا عقربی آنجا بود و به تو هشدار میدادم، آیا خجالت میکشیدی؟ گفتم: خیر؛ ایشان ادامه دادند: آن جوانی که کنار تو نشسته بود را نمیشناختم و احساس کردم ممکن است کلمهای بگوید که سرنوشت تو را تغییر دهد.
نگاه ایشان بسیار والا بود و با هیچکس رودربایستی نداشتند. با مهر و محبت و بدون هیچ تحمیلی، همواره از ما دستگیری میکردند. این حمایت و یاری فقط محدود به ما نبود، بلکه همان عاطفهای که نسبت به ما داشتند، نسبت به دیگر جوانان نیز داشتند و ابراز میکردند. امروز با گذشت بیش از دو سال از فقدان ایشان، یاد و خاطرهشان در میان خانواده و دوستان همچنان زنده و پررنگ است و خلأ وجودی ایشان به شدت محسوس میباشد.
ایکنا ـ امروزه کدام یک از ویژگیهای اخلاقی مرحوم آیتالله فاطمینیا کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟
یکی از نکاتی که همواره به دوستان و اطرافیان تذکر میدهم این است که هر فردی باید بکوشد خودِ واقعی خود باشد و انسانی تصنعی نباشد. نکته دوم اینکه همگان باید با تمام وجود درک کنند که کل عالم هستی دارای یک محور است و آن محور، حضرت حق است. بنابراین باید در همه حال خداوند متعال را در نظر داشته باشیم. وقتی افراد کاری صرفاً برای خوشایند دیگران انجام میدهند، در نهایت عملی انجام میدهند که هیچکس از آن راضی نخواهد بود. اما از آنجا که دلها همه به سوی خداست(اگرچه رفتارها لزوماً خداپسندانه نیست)، خداوند محبت مؤمنان را در دلها جای میدهد. هیچ دلی نیست که خدا در آن حضور نداشته باشد.
خداوند متعال در قرآن مثال میزند که وقتی مشرکان در حال غرق شدن بودند، دست دعا به سوی خدا برداشتند. بنابراین نهانخانه دل هر موجودی، جایگاه خدا و حضرت حق است. اگر جهتگیری انسانها به سوی خدا باشد، قطعاً سعادتمند خواهند شد.
یکی از ویژگیهای برجسته مرحوم آیتالله فاطمینیا، اخلاص فراوان ایشان بود. خدا در زندگی ایشان جایگاه بسیار پررنگی داشت. وقتی خدا در زندگی افراد چنین جایگاهی داشته باشد، خداوند محبت آنان را در دلها جای میدهد. این ویژگی در مورد پیامبر اکرم(ص) نیز صادق است. خداوند متعال میفرماید: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ و به راستی که تو دارای خُلق عظیمی هستی». همچنین در آیهای دیگر خطاب به پیامبر(ص) میفرماید که اگر خلقوخوی تند و خشن داشتی، مردم از اطراف تو پراکنده میشدند. بنابراین اخلاق نیکو، اخلاص، بندگی خدا و حضور توحید در تمام لحظات زندگی، انسان را به سعادت میرساند.
ایکنا ـ یکی از ویژگیهای مرحوم آیتالله فاطمینیا، تسلط به قرآن کریم و بیان ساده و شیوای آیات الهی برای مردم بود. کلام ایشان در این زمینه پیوندی بین مخاطب و معارف دینی ایجاد میکرد. امروز چه موانعی برای رسیدن به این زبان ساده و شیوا و صحبت روان با مخاطب عام وجود دارد؟
زمانی یکی از طلاب نزد من آمد و گفت: «مرحوم مطهری(ره) خیلی هم انسان باسوادی نبودهاند؛ چون من کتابهای ایشان را که مطالعه میکنم، خیلی ساده است.» بنده به او گفتم: «بگذار تا صبح دولتت بدمد.» بعدها که این طلبه مقداری فلسفه خواند و پیشرفت کرد، روزی به من گفت: «هر چه در آثار شهید مطهری(ره) غور میکنم، نمیتوانم شخصی مانند این انسان از نظر میزان سواد پیدا کنم.» بنده به او گفتم: «به یاد داری که 10 سال پیش چنین موضوعی را بیان کردی. دلیل اینکه امروز به چنین نتیجهای رسیدهای این است که وقتی انسان خود تا حدی به علوم مختلف مسلط شود، میتواند آن را به راحتی برای مردم بیان کند. زمانی که مطلبی در فهم و سینه افراد نهادینه شود، میتوانند آن را به سادگی بیان کنند، اما اگر خود این افراد در پیچ و خم مطالب و مفاهیم مانده باشند، نمیتوانند آن را به درستی بیان کنند؛ چراکه احاطهای بر مطالب ندارند.»
یکی از ویژگیهای مرحوم پدر این بود که معلومات در ایشان ذوب شده بود. ایشان تقریباً از 13 سالگی تسلط کاملی به قرآن داشتند، به طوری که هرگاه آیهای برای ایشان بیان میشد، به خوبی آیات قبل و بعد آن آیه را بیان میکردند و گاهی تا پایان سوره را میخواندند و بیشتر آن آیات را حفظ بودند. دلیل این تسلط، تأکید مرحوم پدر ایشان بود که به فرزند خود گفته بودند: «سیدعبدالله؛ در ماه رمضان بیش از یک بار قرآن را تلاوت و ختم کن.» مرحوم پدر میفرمودند: «من در آن ماه رمضان سه بار قرآن را خواندم و بعد از آن بود که گویی قرآن به سینه من وارد شد و به آیات الهی آن احاطه پیدا کردم.» ایشان حافظهای بسیار قوی داشتند و به مبانی مسلط بودند و چون به این مبانی تسلط داشتند، آنها را به زبانی ساده و روان برای مردم بیان میکردند.
نکته دیگر اینکه ایشان خود عامل به مطالبی بودند که بیان میکردند و به آنها باور داشتند. خداوند متعال در قرآن کریم یکی از ویژگیهای پیامبر(ص) را اینگونه بیان میکند: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ؛ پیامبر به آنچه به او نازل میشود، ایمان دارد.» انسان تا به چیزی اعتقاد نداشته باشد، سخن گفتن از آن برای مردم بیهوده است. مرحوم پدر خود به این مفاهیم ایمان داشتند و اهل عمل بودند. البته این موضوع مقداری نیز به ویژگیهای شخصی ایشان بازمیگشت. ایشان با همه وجود مهربان بودند و شخصیتی تصنعی نداشتند. دغدغه مرحوم پدر این بود که در میان خانوادهها جدال نباشد؛ این مسئله را حتی در پایان عمر مکتوب کردند که: «اگر مردم در میان خانواده تشنج و جدال را رها کنند، قول میدهم که از برزخ برای ایشان دعا کنم.» این بدان معنا بود که ایشان میدانستند دستشان در برزخ باز است.
گاهی اوقات ایشان به ما توصیه میکردند که به هیچ وجه تند و عصبانی نشویم. بنده در 19 سالگی قصد کردم به آموزش و پرورش بروم و معلم شوم. در آن زمان تازه مدرک دیپلم گرفته بودم و میخواستم معلم شوم. این هم یکی از نقصهای آموزش و پرورش است که من تازه دیپلم گرفته بودم و قرار بود معلم مدرسه راهنمایی شوم. زمانی که بنده در کانادا بودم، اگر فردی میخواست معلم ابتدایی شود، باید ابتدا مدرک کارشناسی میگرفت و سپس سه سال به کالج معلمی میرفت و بعد از سپری کردن این دوران، معلم ابتدایی میشد. همچنین، اگر فردی میخواست معلم راهنمایی شود، باید ابتدا دو مدرک کارشناسی مجزا میگرفت و بعد از سپری کردن سه سال در کالج معلمی، تازه معلم میشد. اما در ایران، بنده ابتدا دیپلم گرفتم و بدون هیچ تجربه معلمی به راحتی معلم راهنمایی شدم.
به یاد دارم زمانی که میخواستم برای اولین بار به مدرسه بروم و معلمی کنم، مرحوم پدر قرآن را بالای سر من گرفتند و سپس فرمودند: «تو را به این قرآن قسم میدهم که مبادا با دانشآموزان خشونت کنی! مبادا بر سر آنها داد بزنی! مبادا آنها را از کلاس بیرون کنی! مبادا خدایی ناکرده آنها را تنبیه کنی!» ایشان در ادامه فرمودند: «اینگونه فکر کن که کلاس تو در بیابانی قرار دارد که خارج از آن پر از گرگ و حیوانات وحشی است و چنانچه دانشآموزی را از کلاس درس بیرون کنی، گرگ به او حمله خواهد کرد. لذا هیچکس را از کلاس بیرون نکن!» جالب است که خود مرحوم پدر دورهای معلم دبستان و حتی دورهای استاد دانشگاه بودند، اما بسیار اصرار داشتند که معلم و استاد بدخلقی نباشند.
گاهی که با ایشان در حال حرکت با خودرو بودیم، اگر قصد سبقت از دیگر خودروها را داشتیم، ایشان میفرمودند: «اگر ضرورتی ندارد، سبقت نگیرید.» ایشان اعتقاد داشتند که گاهی اوقات سبقتها از منیت است. لذا ایشان ملاحظات زیادی داشتند. بنده دورهای علاقه داشتم وقتی چراغ راهنمایی سبز میشد، سریع حرکت کنم که ایشان میفرمودند: «با چه کسی مسابقه داری! این تفکرات را کنار بگذار که همگی منیت است.» درواقع همین تمرینات است که اندکاندک انسان را میسازد.
من شاید 10 یا 11 ساله بودم که برخی از علما مهمان منزل پدربزرگم (پدر مادرم) بودند. مرحوم پدر آنجا به من فرمودند: «حسن جان! اگر میتوانی امشب را نخواب و در گوشهای بنشین و مشاهده کن این علما در نیمهشب چه میکنند» بنده مشاهده کردم که برخی از علما برخاستند و نماز شب خواندند و برخی دیگر نیز شاید برای اینکه ریا نشود، در رختخواب خود نماز شب خواندند. مرحوم پدر چندین مرتبه چنین صحنههای معنوی را به وجود آوردند. انشاءالله به برکت قرآن و اهل بیت(ع) که هرگز از یکدیگر جدا شدنی نیستند، بتوانیم برای ابد زندگی کنیم، نه برای این دو یا سه روز دنیایی.
بنده زمانی شعری سرودم و در آن اشاره کردم که کل دنیا بیشتر از 60 تا 70 سال نیست و معدود افرادی هستند که بیشتر از این میزان عمر میکنند. انسانی که میداند بیشتر از این در این دنیا عمر نمیکند، نباید این عمر کوتاه را با زندگی ابدی جایگزین کند. اگر انسان با تأمل و تفکر به این موضوع بیندیشد، زندگی خود را به خوبی پیش خواهد برد. در رابطه با فضائل شب قدر اینگونه عنوان شده که انسان هر کار نیکی در این شب انجام دهد، ثواب خواهد داشت و افضل این اعمال نیز علمی است که بتواند انسان را برای زندگی ابدی بسازد. در این شب هرچقدر راجع به حضرت علی(ع) سخن گفته شود، عبادت است؛ چراکه زندگی انسان را میسازد.
ایکنا ـ با درسها و عبرتهایی که از استاد فاطمینیا آموختید، حوزه علمیه امروزه برای بهبود اوضاع باید به چه موضوعی بیش از پیش بپردازد؟
به دلیل تحصیل در مقطع دکترای تاریخ تشیع، مطالعات عمیقتری در تاریخ داشتهام و به این نتیجه رسیدهام که مهمترین عامل رنجش اسلام و مسلمانان از دیرباز تاکنون، ایجاد فرقههای مختلف بوده است. در دورهای تاریخی، احادیث نبوی به کلی سوزانده شد و مردم از فراگیری احادیث منع شدند. در همین دوران، گروههایی در مقابل اهل بیت(ع) سازماندهی شد و با دسیسههای گوناگون، شیعیان را به فرقههای مختلف تقسیم کردند. همچنین، چهار فرقه اصلی اهل سنت در تقابل با شیعه شکل گرفت.
تمامی این ناملایمات تاریخی ریشه در کجفهمی و تفسیر نادرست از تعالیم اسلام دارد. شواهد تاریخی به وضوح نشان میدهد که چگونه گروههای معاند، به ویژه برخی از یهودیان آن دوران، در ایجاد تفرقه نقش فعالی ایفا کردند. این گروهها وقتی دیدند از طریق مقابله فیزیکی و مستقیم نمیتوانند اسلام را نابود کنند یا وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) را از میان بردارند، نسبت به شهادت ائمه معصومین(ع) اقدام کردند. اما علیرغم همه این تلاشها، نتوانستند اساس و بنیان مستحکم اسلام را متزلزل سازند. در نتیجه، به راهکارهای فرهنگی و ایجاد تفرقه مذهبی روی آوردند و با ترفندهای مختلف، امت اسلامی را به فرقههای متعدد تقسیم کردند.
آنها کاری کردند که بدنه اسلام پر از شاخههای فاسد اخلاقی، مرامی و اعتقادی زائد و پوچ شد. متأسفانه امروز درگیر این شرایط هستیم و علمای اسلام باید با چشمانی باز و بدون تعصب وارد میدان شوند و با تفسیر صحیح آیات الهی و احادیث، در برابر انحرافات بایستند. باید اذعان کرد که اتقان و استواری که در قرآن کریم وجود دارد، در هیچ حدیثی یافت نمیشود. تنها کتابی که میتوان با اطمینان کامل گفت تماماً از جانب خدا نازل شده و میتوان با خیالی آسوده بدان استناد کرد، قرآن کریم است. پس از قرآن کریم، تا حد زیادی میتوان به صحیفه سجادیه اعتماد کرد؛ چراکه این کتاب از زبان مبارک معصوم(ع) صادر شده است. در این کتاب، یک معصوم آن را بیان کرده، معصوم دیگری آن را تدوین کرده و معصوم سومی بر آن نظارت داشته است. اگرچه برخی از ادعیه این کتاب نورانی به دست ما نرسیده است، اما متن اصلی آن دستخوش تحریف نشده است. بنابراین میتوان با اطمینان و قاطعیت به این دو کتاب مقدس تمسک جست.
از سوی دیگر، باید در فهم و درک صحیح احادیث دقت بیشتری داشته باشیم. متأسفانه امروز خطبه حضرت زهرا(س) عمدتاً با عنوان خطبه فدکیه به جامعه معرفی شده است؛ حال آنکه این خطبه در حقیقت بیانگر معارف بلند، اصول ولایت و شالودههای دین ماست. اما برخی با عنوان فدکیه سعی در تقلیل ارزش این خطبه شریف داشتهاند.
نکته تأسفبارتر اینکه در پایان برخی نسخههای این خطبه، عبارت نادرستی اضافه شده که العیاذ بالله حضرت زهرا(س) خطاب به حضرت امیر(ع) میفرمایند: «مانند حالت جنین در گوشه خانه نشستهای؟» آیا ممکن است یک معصوم با معصوم دیگر چنین سخنی بگوید؟ این ادعا کاملاً با سیره و شخصیت حضرت زهرا(س) در تضاد است. با این وجود، برخی به ترویج این روایت نادرست پرداختهاند تا حدی که یک روحانی از آن به عنوان «خشونت مقدس» یاد کرده و دیگری ادعا کرده که چون حضرت زهرا(س) به مقام عصمت کبری نرسیدهاند، به حضرت امیر(ع) اعتراض کرده است. در حالی که امام حسن عسکری(ع) درباره ایشان فرمودهاند: «ما حجت خدا بر مردمیم و مادرم صدیقه کبری حجت خدا بر ماست». همچنین در زیارتنامه ایشان آمده است: «تو کسی هستی که خداوند متعال پیش از خلقتت، تو را امتحان کرد و تو را در این امتحان صابر یافت». این عبارات گواهی روشن بر مقام بینظیر حضرت زهرا(س) نزد پروردگار است که باید به درستی درک شود.
آرزوی قلبی اینجانب آن است که علمای دین با خوشفهمی و درک صحیح از اسلام ناب محمدی(ص)، جامعه را هدایت کرده و از انحرافات و تحریفات تاریخی حفظ کنند.
پایان بخش نخست
گفتوگو از محسن مسجدجامعی
انتهای پیام