کد خبر: 4270228
تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۷

لزوم بررسی نقادانه و متعادل روایات شفا

در نشست «رهیافتی تحلیلی بر شفای بیماران در اخبار معجزات پیامبر(ص)» با اشاره به غلو و غالیگری در روایات پزشکی، بر لزوم بررسی نقادانه و متعادل این روایات تأکید شد.

لزوم بررسی نقادانه و متعادل روایات شفا؛ معجزه اصلی پیامبر(ص) قرآن استبه گزارش خبرنگار ایکنا، اندیشکده حکمت طبیعی و الهیات سلامت دانشگاه امام صادق(ع) و مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران با حمایت دفتر طب ایرانی و مکمل وزارت بهداشت و همکاری فرهنگستان علوم پزشکی «دومین مدرسه رمضانی شفاء: گذری بر یافته‌های علمی در الهیات سلامت» را طی ماه مبارک رمضان سال جاری برگزار می‌‌کند.

دومین نشست از این سلسله نشست‌ها با موضوع «رهیافتی تحلیلی بر شفای بیماران در اخبار معجزات پیامبر(ص)» با سخنرانی سید مهدی لطفی، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان و مسعود کثیری، پزشک و عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان برگزار شد.

در ابتدای این نشست، سید مهدی لطفی، عضو هیئت علمی گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان به بیان تعدادی از نقل‌هایی پرداخت که در آنها به شفا پیدا کردن افراد مجروح و زخمی توسط پیامبر(ص) اشاره شده است که با هم این سخنرانی را می‌خوانیم.

معجزه در اصل به معنای ضعیف و ناتوان کردن یا نشان دادن ضعف طرف مقابل است. این مفهوم در کتب کلامی سیر و ساختاری مشخص دارد و برای اینکه عملی به عنوان معجزه شناخته شود، باید شرایطی خاص داشته باشد. از جمله این شرایط این است که معجزه باید به گونه‌ای باشد که دیگران از آوردن آن عاجز باشند، معجزه باید به امر خدا انجام شود، معجزه باید با ادعای پیامبر مطابقت داشته باشد، معجزه باید خارق‌العاده و خارج از عادت باشد و معجزه باید در زمان بعثت پیامبر رخ دهد.

همچنین، برخی شرایط دیگر مانند تعدی نیز به این فهرست اضافه شده‌اند، هرچند در مورد این شرایط اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علمای کلام این شرایط را پذیرفته‌اند، در حالی که برخی دیگر با آن مخالف هستند.

معجزات به دو دسته حسی و عقلی تقسیم می‌شوند. معجزات حسی معجزاتی هستند که قابل مشاهده و حس کردن هستند، مانند معجزاتی که با چشم دیده می‌شوند. در مقابل، معجزات عقلی نیاز به تفکر و بصیرت دارند و با عقل درک می‌شوند. در میان انبیای گذشته، معجزات حسی بیشتر رایج بوده‌اند، چراکه در آن دوران، درک مردم از مسائل کمتر بود و نیاز به معجزات محسوس بیشتر احساس می‌شد. اما در دوره پیامبر اسلام، معجزات عقلی برجسته‌تر شدند و مهم‌ترین معجزه پیامبر، قرآن کریم است که به عنوان معجزه‌ای عقلی شناخته می‌شود. این معجزه به گونه‌ای است که انسان‌ها در هر دوره‌ای می‌توانند آن را درک و تحلیل کنند.

با توجه به این دسته‌بندی، به نظر می‌رسد که اکثر علمای اسلام معتقدند معجزات عقلی بر معجزات حسی ارجحیت دارند. دلایل این ارجحیت شامل تأکید بر عقل و تفکر است که در معجزات عقلی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد. بنابراین، معجزاتی که پیامبر اسلام آورده‌اند، مانند قرآن، بر معجزات حسی دیگر انبیا مانند عصای موسی یا معجزات حضرت صالح ترجیح دارند.

در ادامه، به بررسی معجزات شفا می‌پردازیم. در این حوزه، گزارش‌های متعددی وجود دارد که در منابع مختلف نقل شده‌اند. یکی از معجزات شفا، شفای چشم‌هایی است که از حدقه خارج شده‌اند. این معجزه در منابع اهل سنت و شیعه به شکل‌های مختلف گزارش شده است. قدیمی‌ترین گزارش‌ها در منابع اهل سنت وجود دارد و سپس به منابع شیعه منتقل شده‌اند. اولین گزارش درباره قتاده بن نعمان در جنگ احد است. فردی که به عنوان سحابی شناخته می‌شود. در مورد او گزارش‌های مختلفی نقل شده است. اولین نسخه از شفای چشم او که از حدقه خارج شده بود، به کتاب «مغازی ابن اسحاق» بیان شده است. این گزارش در جریان جنگ احد رخ داده و از طریق قاسم بن عمر بن قتاده نوه قتاده بن نعمان، نقل شده است.

یعنی این گزارش به شکل خانوادگی نقل شده است، به این معنا که نوه قتاده، داستان پدربزرگش را روایت می‌کند. در این گزارش آمده است که حضرت رسول اکرم(ص) در جنگ احد مشغول تیراندازی بودند. در این حین، کمان ایشان شکست و قتاده کمان را گرفت. در همین حال، تیری به چشم قتاده اصابت کرد و چشم او از حدقه خارج شد و روی صورتش قرار گرفت. سپس، طبق گزارش ابن اسحاق، عاصم نقل می‌کند که حضرت رسول(ص) چشم قتاده را به جای خود بازگرداندند و پس از آن، چشم او نه تنها بهبود یافت، بلکه بینایی‌اش نیز بهتر از قبل شد.

نکته قابل توجه در مورد این گزارش این است که تنها توسط «عمر» نقل شده و سند آن به عاصم و مرسلم محدود می‌شود. این بدان معناست که سند این گزارش به صورت متصل به راویان اولیه نمی‌رسد. همچنین، قتاده بن نعمان از جمله افرادی است که در منابع معتبر به طور گسترده مورد تأیید قرار نگرفته است.

نسخه دوم این گزارش مربوط به قرن سوم هجری است و در کتاب طبقات ابن سعد نقل شده است. در این نسخه، جزئیات بیشتری به داستان اضافه شده است. در این گزارش آمده است که وقتی تیر به چشم قتاده اصابت کرد، او نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: «من همسری دارم که بسیار دوستش دارم. اگر مرا در این حالت ببیند، ممکن است مرا ترک کند.» سپس پیامبر(ص) چشم او را به جای خود بازگرداندند و چشم او بهتر از قبل شد. این بخش که اضافه‌شده در گزارش قبلی وجود نداشت و در منابع شیعه نیز به همین شکل نقل شده است.

منبع بعدی که این روایت را نقل کرده، مصنف ابن ابی شیبه است. در این منبع، داستان به صورت بسیار خلاصه‌تر بیان شده است. نکته قابل توجه در این گزارش این است که در برخی منابع، گفته شده چشم قتاده کاملاً از حدقه خارج شده بود، در حالی که در برخی دیگر، تنها روی گونه‌اش قرار گرفته بود. این اختلاف نظر در منابع وجود دارد که آیا چشم او کاملاً جدا شده بود یا خیر.

در تاریخ طبری نیز این روایت نقل شده است، اما با تفاوت‌هایی در جزئیات. در قرن چهارم هجری، طبرانی در کتاب خود گزارش دیگری را نقل می‌کند که باز به قتاده بن نعمان مربوط می‌شود. در این گزارش آمده است که حضرت رسول(ص) کمانی را به عنوان هدیه دریافت کرده بودند و در روز احد، آن را به قتاده دادند. قتاده با این کمان تیراندازی کرد تا اینکه کمان شکست. در این حین، او در موقعیتی ایستاد که تیرها به سمت پیامبر(ص) می‌آمدند. تیری به چشم قتاده اصابت کرد و چشم او از حدقه خارج شد و روی گونه‌اش قرار گرفت. قتاده با شتاب نزد پیامبر (ص) آمد و وقتی پیامبر چشم او را در دستش دیدند، چشمانشان پر از اشک شد و فرمودند: «خدایا، قتاده با چهره‌اش به تو خدمت کرد. پس این چشم را به زیباترین و بیناترین چشم تبدیل کن» پس از این دعا، چشم قتاده به زیباترین و تیزبین‌ترین چشم تبدیل شد.

این صحنه در گزارش‌های قبلی وجود نداشت و تفاوت‌هایی با روایات پیشین دارد. در این گزارش، کمانی که هدیه شده بود و نقش قتاده در محافظت از پیامبر(ص) برجسته‌تر شده است. همچنین، دعای پیامبر(ص) برای قتاده به شکلی مفصل‌تر بیان شده است.

توجه به جزئیات در گزارش‌ها

به این جزئیات توجه کنید، زیرا در این بخش بسیار مهم هستند. نکته قابل توجه این است که در منابع قرن چهارم هجری (و همچنین قرن‌های دوم و سوم)، اختلافاتی در نقل روایات وجود دارد. در قرن ششم، فردی به نام سهیلی در کتاب خود خبری را نقل می‌کند که در آن، شخصیت اصلی داستان از قتاده بن نعمان به جابر بن عبدالله انصاری تغییر یافته است. این گزارش از منابع اهل سنت است و نشان می‌دهد که در طول زمان، تغییراتی در شخصیت‌ها و جزئیات روایات ایجاد شده است.

در منابع شیعه، گزارش‌ها مشابه آنچه در منابع اهل سنت آمده است، اما با تغییراتی در جزئیات نقل شده‌اند. اولین منابع شیعه که این روایت را نقل کرده‌اند، مربوط به قرن ششم هجری هستند. این بدان معناست که بین نقل این گزارش در منابع اهل سنت (قرن دوم) و منابع شیعه (قرن ششم)، حدود چهار قرن فاصله وجود دارد.
یکی از مهم‌ترین منابع شیعه که این روایت را نقل کرده، کتاب احتجاج طبرسی است. طبرسی، که در قرن ششم هجری می‌زیسته، این گزارش را در قالب یک مناظره یا احتجاج بین یهودیان و حضرت علی(ع) نقل می‌کند. در این جلسه، هم بحث شفای چشم از حدقه درآمده و هم شفای دست مقتول مطرح شده است. این جلسه یک موقعیت خاص است و در آن، معجزات حضرت عیسی(ع) مانند شفای بیماران و زنده کردن مردگان نیز مورد اشاره قرار گرفته است.

نکته جالب این است که در این گزارش، نام شخصیت اصلی داستان از قتاده بن نعمان به قتاده بن ربیع یا ربعی تغییر یافته است. هرچند نام او تغییر کرده، اما داستان مشابه است: فردی سالم در جنگ احد مورد اصابت نیزه قرار می‌گیرد و چشمش از حدقه خارج می‌شود. او نزد پیامبر(ص) می‌آید و از ترس اینکه همسرش او را در این حالت ببیند و او را ترک کند، از پیامبر کمک می‌خواهد. پیامبر(ص) چشم او را به جای خود بازمی‌گردانند و چشم او بهتر از قبل می‌شود.

این گزارش در منابع شیعه، مانند کتاب ابن حمزه طوسی و راوندی، نیز نقل شده است. در این منابع، موضوع احتجاج و مناظره به طور مکرر تکرار می‌شود. با این حال، از نظر سندی، این گزارش‌ها ضعیف هستند و قابل استناد نیستند.

شفای رفاقت بن رافع

خبر دوم مربوط به شفای رفاقت بن رافع است. در اینجا بحث بر سر این است که آیا این شفا به معنای بازگشت بینایی بوده یا بهبود یک جراحت. در منابع اهل سنت، رفاقت بن رافع به عنوان یکی از صحابه پیامبر(ص) معرفی شده است که در جنگ بدر مورد اصابت تیر قرار گرفت. در برخی گزارش‌ها آمده است که چشم او از حدقه خارج شد یا بینایی‌اش را از دست داد. با این حال، سند این گزارش‌ها ضعیف است و قابل استناد نیست.
براساس عبارات عربی موجود در منابع، به نظر می‌رسد که این شفا بیشتر مربوط به بهبود یک جراحت بوده است تا بازگشت بینایی. در این گزارش‌ها آمده است که پیامبر(ص) بزاق دهان خود را روی جراحت او قرار دادند و جراحت بهبود یافت. این عمل را می‌توان به عنوان تأثیر بزاق پیامبر(ص) در بهبود جراحت تفسیر کرد، نه به عنوان یک معجزه خارق‌العاده.

در بخش اول، به بررسی روایت‌های مربوط به شفای چشم از حدقه درآمده پرداختیم. در ادامه، به گزارش‌های دیگری می‌پردازیم که مربوط به شفای دست و معجزات دیگر است.

شفای محمد بن مسلم

یکی از این گزارش‌ها، خبر شفای محمد بن مسلم است که در منابع شیعه نقل شده است. این واقعه در جریان قتل کعب بن اشرف، از سران یهودیان مدینه، در سال سوم هجری رخ داده است. در این عملیات، محمد بن مسلم شرکت داشت و در جریان آن، جراحتی بر او وارد شد. این جراحت در برخی منابع به عنوان یک معجزه نقل شده است، به این صورت که دست او قطع شد و سپس با شفای پیامبر(ص)، دستش به جای خود بازگشت و او کاملاً بهبود یافت.

با این حال، مشکل اینجاست که در منابع معتبر، هیچ اشاره‌ای به جراحت محمد بن مسلم نشده است. تنها مجروحی که در این عملیات ذکر شده، حارث بن اوس است که جراحت او نیز از نوع خارج شدن چشم از حدقه یا قطع عضو نبوده است. به نظر می‌رسد که برخی منابع، این داستان را به محمد بن مسلم نسبت داده‌اند و حتی جزئیاتی مانند ازدواج او و آگاهی همسرش از این معجزه را نیز اضافه کرده‌اند. این جزئیات در منابع معتبر تأیید نشده‌اند و به نظر می‌رسد که این گزارش‌ها تحت تأثیر اغراق و جعل قرار گرفته‌اند.

شفای عبدالله بن حنیس

خبر دوم مربوط به شفای عبدالله بن حنیس است. این واقعه در جریان درگیری با یهودیان خیبر رخ داده است. در این درگیری، فرمانده یهودیان کشته شد و فرمانده جدیدی جایگزین او شد. پیامبر(ص) متوجه شد که این فرد در حال برنامه‌ریزی برای توطئه‌ای جدید است. ابتدا او تمایل به صلح نشان داد، اما سپس فتنه‌ای به پا کرد و جنگی را آغاز کرد.

در این جنگ، عبدالله بن حنیس، یکی از صحابه پیامبر (ص)، مورد اصابت ضربه‌ای از سوی عزیر بن زرام قرار گرفت و مجروح شد. در گزارش‌ها آمده است که عزیر بن زرام با عصایی به سر عبدالله بن حنیس ضربه زد و او دچار جراحت شد. برخی منابع اشاره کرده‌اند که سر او شکسته و خرد شده بود، اما در منابع دیگر، این جراحت به صورت سطحی توصیف شده است.

پس از این واقعه، عبدالله بن حنیس نزد پیامبر(ص) آمد و ایشان با دست کشیدن بر چهره او و خواندن دعا، او را شفا دادند. همچنین، گفته شده است که پیامبر(ص) قطعه‌ای از عصای خود را به او دادند و این قطعه بعداً همراه با او دفن شد. بر اساس آنچه از منابع برمی‌آید، این جراحت احتمالاً سطحی بوده و بهبود آن می‌تواند به تأثیر بزاق پیامبر(ص) نسبت داده شود، نه به عنوان یک معجزه خارق‌العاده.

شفای عبدالله بن اتیک

خبر سوم مربوط به شفای عبدالله بن اتیک است. این واقعه در جریان قتل ابورافع، یکی از اشرار یهود، رخ داده است. در این عملیات، گروهی از خزرجیان وارد خانه ابورافع شدند و او را به قتل رساندند. در هنگام بازگشت، عبدالله بن اتیک از پلکان سقوط کرد و دچار جراحت شد. در برخی منابع، این جراحت در ناحیه دست و در برخی دیگر در ناحیه پا ذکر شده است.

براساس توصیفات موجود، به نظر می‌رسد که این جراحت منجر به شکستگی استخوان نشده و احتمالاً تنها یک دررفتگی یا جراحت جزئی بوده است. با این حال، در برخی منابع، این واقعه به صورت اغراق‌آمیزی نقل شده و گفته شده است که دست او قطع شد و سپس با معجزه پیامبر(ص) به جای خود بازگشت. این گزارش‌ها نیز از نظر سندی ضعیف هستند و به نظر می‌رسد که تحت تأثیر اغراق و جعل قرار گرفته‌اند.

در این بخش از گزارش‌ها، به بررسی معجزات و شفاهایی پرداخته شد که به دعای پیامبر اسلام(ص) نسبت داده شده‌اند. این گزارش‌ها عمدتاً در منابعی مانند بحارالانوار و دیگر کتب حدیثی و تاریخی نقل شده‌اند. از دیگر نمونه‌ها ‌شفای چشم درد حضرت علی(ع) در جنگ خیبر است که در این روایت، حضرت علی(ع) با دعای پیامبر(ص) از چشم درد شفا پیدا می‌کنند؛ شفای شتر مریض نیز دیگر گزارشی در همین حوزه‌ است که در این گزارش، پیامبر(ص) بر ظرف آب دعا می‌کنند و پس از ریختن آن آب بر سر شتر، شتر شفا می‌یابد.

در منابع اولیه مانند کتاب ابن هشام، تعداد معجزات نسبت داده‌شده به پیامبر(ص) بسیار محدود و به تعداد انگشتان دست بوده است. اما با گذشت زمان، این تعداد به طور چشمگیری افزایش یافته است. به عنوان مثال، در قرن پنجم هجری، ابن شهر آشوب در کتاب المناقب حدود ۴۴۴۰ معجزه برای پیامبر(ص) نقل کرده است.

باید دقت کنیم که در طول تاریخ، گزارش‌ها از سادگی به سمت پیچیدگی و جزئیات بیشتر حرکت کرده‌اند. این تغییرات ممکن است نشان‌دهنده افزوده‌شدن عناصر جعلی یا اغراق‌آمیز به روایات باشد.

ضعف سندی و محتوایی

بسیاری از این گزارش‌ها از نظر سند ضعیف هستند و قابل استناد نیستند. برخی از این روایات حتی دارای استنادهای خانوادگی یا شخصی هستند که اعتبار آنها را زیر سؤال می‌برد.در برخی موارد، متن روایات دستخوش تغییرات شده‌اند و شخصیت‌ها یا موقعیت‌ها بزرگنمایی شده‌اند. این تغییرات ممکن است نشان‌دهنده جعل یا تحریف در روایات باشد.

غلوه‌سازی و فضیلت‌سازی

در برخی گزارش‌ها، به نظر می‌رسد که هدف اصلی، فضیلت‌سازی برای شخصیت‌های تاریخی یا بزرگنمایی معجزات بوده است. این موضوع می‌تواند به غلو و اغراق در نقل روایات منجر شده باشد. به عنوان مثال، در داستان کُشتی گرفتن پیامبر(ص) با رکانه، شخصیت رکانه به طور قابل توجهی بزرگنمایی شده است.

در مجموع می‌توان گفت در بسیاری از این گزارش‌ها، ردپای جریان‌های غلو و اغراق دیده می‌شود. این جریان‌ها ممکن است به دلایل مختلفی مانند فضیلت‌سازی یا تقویت ایمان مردم شکل گرفته باشند. با این حال، ممکن است برخی از این گزارش‌ها بر پایه واقعیت‌های تاریخی باشند، اما در طول زمان دستخوش تغییرات و اغراق‌هایی شده‌اند.

در بررسی این گزارش‌ها، لازم است نگاهی متعادل و نقادانه داشته باشیم. معجزات حسی و شفاهایی که به پیامبر(ص) نسبت داده می‌شوند، ممکن است در برخی موارد قابل اثبات باشند، اما بسیاری از آنها فاقد سند معتبر هستند.

علاقه‌مندان به این مبحث برای مطالعه بیشتر در این زمینه، می‌توانید به باب ششم بحارالانوار مراجعه کنید که در آن انواع معجزات و شفاهای ناشی از دعا نقل شده است. همچنین، مقاله‌ای درباره داستان کشتی گرفتن پیامبر(ص) با رکانه می‌تواند به درک بهتر این موضوع کمک کند.

در نهایت، باید توجه داشت که معجزه اصلی پیامبر اسلام (ص) قرآن است و دیگر معجزات، اگرچه ممکن است در برخی موارد واقعی باشند، اما نباید به عنوان بخش اصلی از عقاید اسلامی تلقی شوند. بررسی این گزارش‌ها با نگاهی نقادانه و متعادل، می‌تواند به فهم بهتر تاریخ اسلام و سیره نبوی کمک کند.

در ادامه این نشست آنلاین، مسعود کثیری، پزشک و عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان به بررسی ابعاد پزشکی مباحث مربوط به شفا پرداخت و گفت: ابتدا، به‌طور خلاصه نگاهی تاریخی به موضوع شفا خواهم داشت و سپس از منظر پزشکی توضیحاتی را ارائه می‌کنم. ببینید، جریان غلو و غالی‌گری پدیده‌ای نیست که مختص به یک دوره خاص باشد یا اینکه بگوییم امروزه دیگر وجود ندارد. غلو کردن جزئی از ذات انسان است. ما ضرب‌المثل‌های مختلفی در این زمینه داریم و امروزه نیز بسیاری از اوقات، وقتی می‌خواهیم درباره موضوعی صحبت کنیم، احساس می‌کنیم که اگر تنها واقعیت را بیان کنیم، ممکن است حقانیت ادعای ما به‌اندازه کافی اثبات نشود. بنابراین، کمی آن را بزرگ‌تر جلوه می‌دهیم یا به قول امروزی‌ها، آن را «برجسته» می‌کنیم. این موضوع بخشی از روانشناسی شخصیت انسان است. وقتی فردی در موقعیتی قرار می‌گیرد که می‌خواهد برای گروهی خاص، چیزی را اثبات کند، چه اثبات فضایل یک فرد باشد، چه اثبات حقانیت مرام خود یا هر چیز دیگر، طبیعتاً به این سمت می‌رود که امور را بزرگ‌تر جلوه دهد.

از این منظر، وقتی به احادیث و روایات طبی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که بخش عمده‌ای از این روایات در کتاب‌های مختلفی تحت عنوان «طب النبی» جمع‌آوری شده‌اند. نویسندگان این کتاب‌ها متعدد و بیشتر آنها از اهل سنت هستند. برخی از این نویسندگان را می‌شناسیم و برخی دیگر ممکن است ناشناخته باشند. اما وقتی به این روایات نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که بسیاری از آنها از نظر سند و محتوا ضعیف هستند و با واقعیت‌های علمی امروزی تطابق ندارند. از نظر سند و روایت وارد این بحث نمی‌شوم، زیرا تخصص من نیست و به خودم اجازه نمی‌دهم در این حوزه اظهارنظر کنم. اما کسانی که این روایات را بررسی کرده‌اند، می‌گویند که اکثر آنها سندیت ندارند. خود من نیز وقتی به این روایات نگاه می‌کنم، می‌بینم که بسیاری از آنها با واقعیت‌های علمی امروز همخوانی ندارند. در نتیجه، یا باید این وقایع را به‌عنوان معجزه بپذیریم یا بگوییم که تحریف شده‌اند.

بخش دوم قضیه به احادیث و روایاتی برمی‌گردد که از دوره‌ای خاص به بعد پا به عرصه وجود گذاشتند و برای ما کارکرد هویتی داشتند. هدف از این روایات، ایجاد هویتی بود که با اصول فقه شیعه منطبق باشد. شما می‌دانید که حکومت صفویه، اولین حکومت مستقل بعد از اسلام در ایران بود که پادشاهان آن هویت ملی جداگانه‌ای براساس مبانی تشیع تعریف کردند. آنها سعی کردند در جهان اسلام، که از یک سو با ازبک‌ها و از سوی دیگر با عثمانی‌ها مواجه بودند، با تکیه بر حقانیت مذهب تشیع، یک جغرافیای سیاسی و هویتی جدید ایجاد کنند. دوران صفویه را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد: دوره اول، دوره شکل‌گیری و تثبیت بنیان‌ها؛ دوره دوم، که از زمان شاه عباس شروع می‌شود و در آن حکام صفویه تلاش کردند بنیان‌های اقتصادی و اقتدار نظامی کشور را تقویت کنند؛ و دوره سوم، که در آن نیاز به ایجاد بنیان‌های هویتی بیشتر احساس شد. این روند از زمان شاه عباس به بعد آغاز شد و در اواخر دوره صفویه به اوج خود رسید.

در این دوره، این احساس وجود داشت که نمی‌توانیم بگوییم ما هستیم، اما فرهنگمان منطبق با فرهنگ بیگانه است. به‌ویژه در تقابل با سنی‌ها که در آن زمان چندان مورد پذیرش نبودند، این نیاز احساس می‌شد که هویت شیعی تقویت شود. برای مثال، نمی‌شد فردی شیعه و مسلمان باشد، در حالی که فقه بر تمام ابعاد زندگی او حاکم است، اما روش درمانش غربی باشد، لباس‌پوشیدنش غربی باشد، کلامش غربی باشد و جلوه‌های فرهنگی زندگی‌اش نیز غربی باشد. اگر ادعای داشتن هویتی مشخص را داریم، باید تمام ابعاد زندگی‌مان از جمله روش‌های بهداشت و درمان مشخص و مجزا از دیگران باشد.

شدت گرفتن غلو و غالی‌گری در حوزه طب

بر این اساس، می‌بینیم که پس از دوره صفویه، غلو و غالی‌گری در حوزه طب شدت بیشتری گرفت. من در این حوزه تحقیق کرده‌ام و می‌توانم بگویم که شاید در حوزه‌های دیگر نیز چنین روندی وجود داشته باشد، اما در حوزه طب، این موضوع بسیار مشهود است. با کارهایی که مرحوم مجلسی پدر و پسر انجام دادند، مانند جمع‌آوری بحارالانوار و دیگر احادیث، می‌بینیم که بخشی از غلوهایی که در دوره‌های مختلف ایجاد شده بود، به منابع ما نیز راه یافت. از اینجا بود که اساس «طب اسلامی» شکل گرفت.

البته نمی‌خواهم بگویم که چیزی به‌نام طب اسلامی وجود دارد یا ندارد، اما می‌خواهم بگویم که این مفهوم بیشتر برای ما کارکرد هویتی داشت. اگر در سبک زندگی‌مان اصول بهداشتی خاصی را رعایت کنیم، این کار می‌تواند هم کارکرد هویتی و هم کارکرد سلامتی داشته باشد.
در این بخش، به بررسی سه روایت مرتبط با شفا و معجزات منسوب به پیامبر اسلام(ص) پرداخته شده است. این روایات شامل مواردی مانند درآمدن چشم از حدقه و بازگشت آن، درمان زخم با بزاق، و درمان قطع عضو یا شکستگی است. در ادامه، این روایات از منظر علمی و تاریخی تحلیل می‌کنیم. 

در برخی روایات نقل شده است که چشم فردی از حدقه خارج شده و پس از دعا یا اقدام پیامبر(ص)، به جای خود بازگشته و حتی بینایی آن بهبود یافته است. از نظر پزشکی، خارج شدن کامل چشم از حدقه و بازگشت آن به حالت طبیعی غیرممکن است. چشم به شبکه‌ای از عروق خونی، اعصاب و عضلات متصل است که در صورت قطع شدن، امکان پیوند مجدد وجود ندارد. احتمالاً این روایت بر اساس یک واقعیت پزشکی ساده مانند «هماتوم» (تجمع خون در پشت چشم) یا «اگزوفتالموس» (بیرون‌زدگی چشم در بیماری‌هایی مانند پرکاری تیروئید) شکل گرفته است. در این موارد، با درمان مناسب، چشم به حالت طبیعی بازمی‌گردد، اما این فرآیند کاملاً طبیعی و علمی است و نیازی به معجزه ندارد و به نظر می‌رسد این روایت دستخوش غلو و بزرگنمایی شده است.

درمان زخم با بزاق

در برخی روایات، درمان زخم‌ها با استفاده از بزاق پیامبر(ص) نقل شده است. بزاق انسان حاوی موادی مانند «لیزوزیم» و «ایمونوگلوبولین‌ها» است که خاصیت ضدعفونی‌کننده دارند. این مواد می‌توانند تا حدی از عفونت زخم جلوگیری کنند. در طبیعت نیز بسیاری از حیوانات زخم‌های خود را با لیسیدن تمیز می‌کنند. بنابراین، استفاده از بزاق برای درمان زخم‌های سطحی می‌تواند مؤثر باشد، اما این امر یک فرآیند طبیعی است و نیازی به معجزه ندارد. احتمالاً این روایت نیز دستخوش غلو شده و به عنوان معجزه نقل شده است.

درمان قطع عضو یا شکستگی

در برخی روایات، درمان قطع عضو یا شکستگی با دعا یا اقدام پیامبر(ص) نقل شده است. در پزشکی امروزی، برخی از شکستگی‌ها مانند «شکستگی گرین‌استیک» (شکستگی ناقص که مانند ترکه خم می‌شود اما نمی‌شکند) با مانورهای ساده قابل درمان هستند. همچنین، شکستگی‌های بسته با جااندازی و بی‌حرکتی بهبود می‌یابند. در مورد قطع عضو، از نظر علمی امکان بازگرداندن عضو قطع‌شده بدون جراحی پیشرفته وجود ندارد. بنابراین، اگر چنین روایتی واقعیت داشته باشد، تنها می‌توان آن را به عنوان معجزه تفسیر کرد. به نظر می‌رسد این روایت نیز بر اساس یک واقعیت ساده پزشکی شکل گرفته و سپس دستخوش غلو شده است.

انتهای پیام
captcha