کد خبر: 4275897
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۳
سید محمدکاظم شاکر پاسخ داد 

آیا مرجعیت قرآن ذیل عقل قرار دارد

استاد دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه نمی‌توان گفت که عقل در جایی خاص مرجعیت دارد و در جاهای دیگر می‌توان مرجعیت را از او گرفت بیان کرد: اگر مرجعیت را از عقل بگیریم و در بحث اثبات وجود خداوند به عقل استناد کنیم، این استناد نیز ضعیف و لرزان خواهد بود؛ بنابراین مرجعیت اصلی به حکم عقل، کتاب و سنت، با عقل است ولی متأسفانه در جامعه دین‌دار مرجعیت عقل به رده آخر رسیده است. 

در طول تاریخ اندیشه اسلامی، قرآن به عنوان بنیادی‌ترین و اصیل‌ترین منبع دین اسلام شناخته شده است؛ قرآن راهنمای زندگی فردی و جمعی است اما با این حال در فرآیند شکل‌گیری فقه، کلام و سنت‌های دینی، نقش حدیث نیز روز‌به‌روز پررنگ‌تر شد تا جایی که در بسیاری از موارد، سنت و احادیث، نه تنها در کنار قرآن بلکه حتی در مقام تبیین، تفسیر و گاه تعدیل مفاد آن قرار گرفتند اما این غلبه تدریجی حدیث بر قرآن، زمینه‌ساز چالش‌های معرفتی و تفسیری فراوانی در ساحت دینی شد. 
 
منتقدان این روند بر این باورند که جایگاه نخستینی و محوریت قرآن در عمل زیر سایه کثرت و گاه ناسازگاری احادیث قرار گرفته است؛ امری که می‌تواند به تحریف درک دینی، اولویت‌های ایمانی و حتی نادیده گرفتن پیام‌های روشن قرآنی بیانجامد.
 
خبرنگار ایکنا برای بررسی این موضوع گفت‌وگویی با سید محمدکاظم شاکر، استاد دانشگاه علامه طباطبایی انجام داده است که در ادامه مشروح بخش نخست آن را می‌خوانیم؛
 

ایکنا ـ در سده اخیر، حدیث و روایت جایگاه پررنگتری نسبت به قرآن پیدا کرده است و حتی می‌توان از غلبه مرجعیت حدیث بر مرجعیت قرآن صحبت کرد، شما دلیل این اتفاق را چه می‌دانید؟

قبل از اینکه به بحث مرجعیت قرآن یا غلبه حدیث بر قرآن صحبت کنم می‌خواهم موضوع مهم‌تری را مطرح کنم؛ مرجعیت عقل بالاتر از همه است اما متأسفانه در رده‌های پایین‌تر قرار گرفته است. وقتی می‌پرسیم هنگامی که منابع فقه می‌خواهد درباره اعمال انسان حکم دهد که چه چیزی خوب، بد، واجب و مستحب یا مکروه است چه چیزی مرجع ما است به صورت معمول گفته می‌شود که کتاب، سنت، اجماع و عقل مرجع است؛ یعنی عقل در اولویت چهارم قرار می‌گیرد در حالی که اگر بخواهیم با توجه به قرآن و سنت و خود عقل نگاه کنیم عقل اولین مرجع در بحث‌های دینی است. 
 
وقتی درباره اثبات وجود خداوند یا صفات خداوند صحبت می‌کنیم از عقل استفاده می‌کنیم. مرجعیت دین در الهی بودن آن است و هنگامی که می‌خواهیم بحث خداشناسی کنیم طبیعتاً نمی‌توانیم به قرآن به عنوان یک سخن وحیانی یا به سنت به دلیل سنت و سخن پیامبر(ص) و معصومین(ع) استناد کرد، بلکه حتماً باید به عقل استناد کرد؛ بنابراین مرجعیت اصلی برای عقل است. 
 
نمی‌توان گفت که عقل در جایی خاص دارای مرجعیت دارد و در جاهای دیگر می‌توان مرجعیت را از او گرفت؛ اگر مرجعیت را از عقل بگیریم و در بحث اثبات وجود خداوند به عقل استناد کنیم؛ این استناد نیز ضعیف و لرزان خواهد بود؛ بنابراین مرجعیت اصلی به حکم عقل، کتاب و سنت؛ با عقل است ولی متأسفانه در جامعه دین‌داری و دین‌مداری، مرجعیت عقل به رده آخر رسیده است. 
 
مرجعیت بسیاری از مطالبی که در قرآن درباره موضوع خداشناسی و بیان صفات خدا آمده با عقل است و به تعبیر علما «ارشاد به حکم عقل» است یعنی چون مطلبی را عقل بیان و تائید می‌کند بسیاری از آیات قرآن کریم نیز ما را راهنمایی می‌کند و می‌فرماید که مطابق با عقل خود عمل کنید.
 
طولانی‌ترین آیه قرآن، آیه ۲۸۲ سوره مبارکه بقره است که دستور می‌دهد وقتی شما به فردی قرض می‌دهید حتماً آن را بنویسید «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا...» ما از این آیه متوجه می‌شویم که خداوند ارشاد به حکم عقل کرده است و عقل می‌گوید که اگر شما پولی را به کسی قرض می‌دهید و بنا دارید که بعداً از او پس بگیرید باید شاهد و دلیل داشته باشید و عقل اقتضا می‌کند که آن را بنویسید و شاهد بگیرید. 
 
اکنون ممکن است مثلاً شما بدون انجام این‌گونه کارها از بانک وام بگیرید چون سیستم‌های جدیدی به وجود آمده است که جایگزین این روند شده است مثل دریافت سند، اثر انگشت و... اما در این آیه نیامده است که اثر انگشت بدهید و اکنون اثر انگشت جایگزین روند پیشین شده است زیرا قوی‌تر از راهکارهای پیشین است؛ بنابراین بسیاری از وسایل قرآن چه در مسائل اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی و... به قول علما «ارشاد به حکم عقل» است و قرآن و سنت در ردیف بعدی جای می‌گیرند. 
 
متأسفانه در بین جامعه مذهبی و دین‌دار خود مشکلی بالاتر از موضوعی که در این سؤال مطرح شده است داریم؛ نه اینکه مرجعیت قرآن را کنار گذاشته‌اند و به مرجعیت سنت روی آوردند بلکه کنار گذاشتن مرجعیت عقل است که باید جایگاهی را که داشته باشد، ندارد و بسیاری از مسائل با خرد و عقل جمعی یا عقل عرفی قابل حل است. 
 
مرجعیت عقل بر مرجعیت متن مقدم‌ است؛ زیرا مرجعیت عقل، حی، حاضر و زنده است یعنی اکنون در لحظه نگاه می‌کند و فساد و صلاح یک موضوعی را می‌سنجد و جمع‌بندی می‌کند و عُقلا نگاه می‌کنند و می‌گویند که چنین کاری خوب است یا خوب نیست اما یک متن، چه قرآن و چه حدیث در زمانی خاص صادر شده است که اکنون در زمانه ما بیش از ۱۴۰۰ سال از قرآن و سنت و از دوره ائمه(ع) نیز بیش از ۱۲۰۰ سال می‌گذرد و این متون اکنون زنده نیست و ما برای فهمیدن آن باید آن را زنده کنیم. 
 
قرآن در فضای خاصی نازل شده است و احادیث نیز در فضای مخصوصی صادر شده‌اند و چه بسا این متون در زمان خود معنای درستی داشتند و آن را به درستی می‌فهمیدند ولی ما اکنون در فضای دیگری زندگی می‌کنیم و به اصطلاح روانشناسان و هرمنوتیک‌ها زیست جهان ما از زیست جهان مسلمانانی که در دوره آنها قرآن نازل شد یا سنت برای آنها صادر شد، بسیار متفاوت شده است اما انسان می‌تواند آن را درک کند و یک معنای درست مناسب و با زیست جهان ما از این متون برداشت کند. 
 

ایکنا ـ برای اثبات این نظر که عقل در مرجعیت مقدم است چه دلایل دیگری می‎‌توان آورد؟

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که قرآن صامت است و حرف نمی‌زند و به رجالی نیاز دارد تا آن را به نطق آورد؛ ‌پس کسانی را نیاز داریم که قرآن را به سخن درآورند. من می‌گویم که ما به کسانی نیاز داریم که هم قرآن و هم حدیث را به سخن درآورند. ما به انسان‌هایی نیاز داریم که قرآن و حدیث را با عقل و درایت خود که در فضاهای خاصی صادر و نازل شده است زنده کنند؛ اگر در کنار متون (چه قرآن و چه حدیث) مرجعیت عقل نباشد؛ مثل آبی می‌ماند که در برکه‌ای است و به چشمه‌ای وصل نیست و کم‌کم آن آب بو می‌گیرد. وقتی آبی که مایه حیات است جریان نداشته باشد و راکد باشد فاسد می‌شود همانطور که آب باید تصفیه شود و جریان داشته باشد؛ متن هم باید با توجه به تفاوت زیست جهان‌ها با مرجعیت عقل که حی و حاضر است زنده شود. 
 
از بین رفتن مرجعیت عقل مشکل ما در جهان اسلام است. اگر قرآن را به دست افرادی با تفکر داعشی بدهیم می‌گویند قرآن گفته است «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ...» یعنی هرجا مشرکان را یافتید آنها را بکشید و مثلاً اگر به دلایلی بگویند این شیعیان مشرک هستند پس آنها را هم بکشید؛ خیلی راحت مرجعیت خود را قرآن اعلام می‌کنند ولی هیچ کس از آنها نمی‌گوید که این آیه مربوط به زمان جنگ است؛ وقتی که در حال جنگیدن رودررو هستید نه وقتی که ما به شهر یا کشوری مثل چین یا تایلند رفتیم و چون آنها مشرک هستند اگر آنها را یافتیم باید آنها را بکشیم. 
 
چنین افرادی مرجعیت خود را قرآن می‌دانند و آیات جهاد که مربوط به زمان خاصی است که کفار به مسلمان حمله کردند و می‌خواستند مسلمانان را بکشند، نازل شده است را آنگونه که می‌خواهند استفاده می‌کنند. در این آیه نیز ارشاد به حکم عقل است؛ زیرا وقتی کسی به شما حمله می‌کند و می‌خواهد شما را بکشد، عقل اقتضا می‌کند که شما از خودتان دفاع کنید و گاهی این دفاع کردن مستلزم قتل کافر و کسی که شما را می‌خواهد بکشد است و قرآن درصدد بیان این موضوع است اما تفکر داعشی این آیه را از آن تفکر زیست جهان و فضا جدا می‌کند و می‌گوید قرآن گفته است که همه کافران را بکشید.
 
آیه دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ...» یعنی بکشید و جنگ کنید تا فتنه کلاً تمام شود. ممکن است چنین فردی مرجعیت خود را نیز بر قرآن بگذارد ولی این مرجعیت قرآن در اینجا درست نیست؛ زیرا بسیاری از آیات قرآن در فضاهای خاصی نازل شده و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) فرمودند من به تأویل قرآن از همگان آگاه‌ترم زیرا من از اول تا آخر وحی قرآن همراه پیغمبر(ص) بودم و می‌دانم که هر آیه و سوره‌ای چه زمانی، چه مکانی و در چه شرایطی نازل شده است؛ بنابراین چنین فردی می‌تواند قرآن را معنا کند؛ پس مرجعیت قرآن هم ذیل مرجعیت عقل است وگرنه ما با مشکلاتی مواجه خواهیم شد که در همین دهه‌های اخیر گروه‌هایی مثل طالبان و داعش به وجود آوردند و اسم کار خود را مرجعیت قرآن گذاشتند و با استفاده از آیات جهاد دست به کشتار می‌زدند و بمب‌گذاری می‌کردند و ترور می‌کردند و حرف‌ها و عملکردهای خود را به عنوان عمل به دستور قرآن توجیه می‌کردند.
 
می‌توان نتیجه گرفت که مرجعیت اول با عقل است زیرا ما با استفاده از عقل نبوت و توحید و... را اثبات می‌کنیم و سپس مرجعیت قرآن و سنت مطرح می‌شود.

ایکنا ـ پس چرا این قاعده معکوس شده است و مرجعیت نخست با سنت سپس قرآن و در انتها عقل قرار گرفته است؟ 

متأسفانه به دلیل اینکه سنت در دوره‌ای شفاهی بوده و مکتوب نبوده است بسیاری از مطالب را ساختند و به اسم پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) رواج دادند. ما در هر زمینه‌ای هر چیزی را که بخواهیم تبلیغ کنیم به راحتی می‌توانیم در آن رابطه حدیث پیدا کنیم یعنی متأسفانه بسیاری از مبلغان چه در میان اهل سنت و شیعیان، گزینشی کار می‌کنند و در گزینشی کار کردن مرجعیت حدیث راحت‌تر است؛ چون در قرآن هر چیزی پیدا نمی‌شود اما متأسفانه در حدیث هر عقیده‌ای را می‌توان یافت مثلاً طالبان می‌گویند خانم‌ها نباید از خانه بیرون بیایند می‌توانند بروند احادیثی را در این رابطه پیدا کنند. احادیث در هر زمینه‌ای به صورت متضاد و متناقض وجود دارد که هر فرد و گروهی می‌تواند آن را پیدا کند تا این حد که حتی اگر کسی بخواهد بگوید رقص یا خواندن غنایی مانعی ندارد می‌تواند احادیثی را در این رابطه پیدا کند. 
 
بنابراین جای گزینشی کار کردن بسیار وجود دارد و مطالبی که به نفعمان باشد در میان انبانی از احادیث که صحیح و ناصحیح وجود دارند را به راحتی می‌توان یافت. مبلغان به همین علت مباحثی را که یا رایج است یا فکر می‌کنند درست است یا گاهی حاکمان آنها را دوست دارند بیان می‌کنند. نقش حکومت‌ها را هم نباید در این رابطه دست کم گرفت؛ کلاً کسی نمی‌تواند نقش حکومت و حکمرانی را در گزینش کردن مسائل در تاریخ اسلام انکار کند. اتفاقاً یکی از موضوعاتی که باعث شده است تا انبان احادیث متنوع و متکثر باشد حکومت‌هایی مثل حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس بوده است که در آن زمان دست آنها نیز باز بوده و احادیثی را می‌ساختند و انبانی از حدیث به دست آنها تهیه شده است که متأسفانه اکنون به دست بسیاری از مبلغان مصرف می‌شود. 
 

ایکنا ـ  عقلگرایی که شما مطرح می‌کنید آیا همان تفکر معتزلی است که در تاریخ نیز به آنها مواجه بودیم که گروهی بودند که همه چیز را با عقل می‌سنجیدند؟ آیا نظر شما در همان راستا است یا رویکردی نو و جدید است؟ 

نظر به هیچ گروه خاصی ندارم؛ گرچه در تاریخ اسلام در میان فرقه‌هایی که به وجود آمدند معتزله و شیعه به عدلیه معروف شدند که بیشتر ریشه کلامی دارد که این اصل بر این است که خداوند عادل است و ظلم نمی‌کند. این گروه بعدا به این رسیدند که خوبی عدل و بدی ظلم یک مفهوم عقلی است و بحثی به نام حسن و قبح عقلی پیش آمد که ابتدا در کلام مطرح شد و اکنون نیز در اصول فقه ما مطرح است. گفته می‌شود حسن و قبح عقلی یک امر ذاتی است که ابتدا در کلام مطرح شده و عدل از اصول دین در شیعه است؛ بنابراین معتزله و شیعه به دنبال یک بحث کلامی‌ بودند که مربوط به صفت خداوند بود و این بحث را مطرح کردند.
 
هنگامی که وارد بحث تفسیر شدند، مثلاً وقتی خداوند می‌فرماید «يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ»؛ این بحث مطرح شد که آیا اختیار انسان سلب شده است یا خیر؟ که بیان شد اگر خداوند به انسان اختیار ندهد ولی بعد او را به خاطر کارهایش مجازات کند، خلاف عدل است؛ بنابراین این آیه را باید به گونه‌ای تفسیر کرد که با عدل خداوند سازگار باشد. این بحث خاستگاه تاریخی و کلامی دارد اما بحث ما مطلق گستره عقل است حتی در بحث‌های سیاسی و اجتماعی امروز مانند اینکه با فلان کشور ارتباط داشته باشیم یا خیر، مذاکره کنیم یا نکنیم اینکه بیاییم ببینیم قرآن چه می‌گوید صحیح نیست. 
 
در دانشگاه چند پایان‌نامه و رساله با موضوع «برجام در قرآن» نوشته شده است که باید پرسید برجام چه ربطی به قرآن دارد؟ دانشجوهایمان را عادت داده‌ایم و به غلط به آنها یاد داده‌ایم که چیزی که دینی و خدایی باشد باید آن را به نحوی از قرآن و سنت پیغمبر(ص) استخراج کنیم وگرنه دینی نیست؛ به تعبیر آیت‌الله جوادی آملی برخی با این کارها عقل و دین را در مقابل هم قرار می‌دهند در صورتی که باید گفت چرا عقل و دین را در مقابل هم قرار می‌دهیم در صورتی که عقل جزئی از دین است.
 
ادامه دارد...
انتهای پیام
captcha