کد خبر: 4278559
تاریخ انتشار : ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۴
فروغ پارسا:

غلبه حدیث بر قرآن موجب خدشه‌دار شدن جایگاه والای اسلام شد

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: یکی از مشکلات و آسیب‌های غلبه حدیث بر قرآن؛ فرقه‌گرایی، از بین رفتن اتحاد جهان اسلام، خدشه‌دار شدن جایگاه والای اسلام و از بین رفتن مجد و شکوه و عظمتی بود که از ابتدای اسلام تا قرن دهم وجود داشت.

قرآن بنیادی‌ترین و اصیل‌ترین منبع دین اسلام است اما با این حال در فرآیند شکل‌گیری فقه، کلام و سنت‌های دینی، نقش حدیث نیز روز‌به‌روز پررنگ‌تر شده تا جایی که در بسیاری از موارد احادیث نه تنها در کنار قرآن بلکه حتی در مقام تعدیل مفاد آن قرار گرفتند اما این غلبه تدریجی حدیث بر قرآن، زمینه‌ساز چالش‌های معرفتی و تفسیری فراوانی در ساحت دینی شد. 
 
منتقدان این روند بر این باورند که جایگاه نخستینی و محوریت قرآن در عمل زیر سایه کثرت و گاه ناسازگاری احادیث قرار گرفته است؛ امری که می‌تواند به تحریف درک دینی، اولویت‌های ایمانی و حتی نادیده گرفتن پیام‌های روشن قرآنی بیانجامد.
 
خبرنگار ایکنا برای بررسی این موضوع گفت‌وگویی با فروغ پارسا، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی انجام داده است که در ادامه مشروح آن را می‌خوانیم:
 

ایکنا ـ به نظر می‌رسد در سده اخیر حدیث و روایت جایگاه پررنگ‌تری به نسبت قرآن پیدا کرده است و حتی می‌توان از غلبه مرجعیت حدیث بر مرجعیت قرآن صحبت کرد، نظر شما دراین‌باره چیست؟

در مقدمه بحث مرجعیت حدیث و سنت باید بگوییم که این موضوع به لحاظ تاریخی در جهان اسلام وجود داشته و اینگونه نیست که به چند سده اخیر مربوط شود. وقتی تاریخ اسلام را ملاحظه کنیم؛ شاید بتوان گفت در بین اهل سنت و شیعه از سده دوم و سوم هجری با این مسئله یعنی مرجعیت سنت و حدیث یا غلبه آموزه‌های سنتی و حدیثی بر قرآن مواجه هستیم که در بین شیعه به اخبارگرایی معروف است.
 
ما کتاب مقدسی به نام قرآن کریم داریم که این کتاب در طول تاریخ هیچ تغییری نکرده است؛ یعنی نسخه‌های قرآن نشان می‌دهد که از همان اول هجرت در زمان پیامبر(ص) تا الان در مطالب قرآن با تغییری مواجه نبوده‌ایم. بحث‌هایی که بعضی‌ها در رابطه با تحریف قرآن مطرح می‌کنند از سوی افرادی با سوگیری‌های خاصی است که باید آنها را کنار بگذاریم. قرآن کتابی است که از همان اول جایگاه قدسی داشته است و خدای تعالی در قرآن می‌فرماید «إِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا ٱلذِّكرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَفِظُونَ» یعنی ما خود اين قرآن را نازل كرديم و خودمان حتماً حافظ آن هستيم. من حس می‌کنم یک محافظت و مراقبت قدسی هم از این کتاب مقدس وجود داشته است که هیچ وقت قرآن تغییر نکرده است در صورتی که در حدیث، مثلاً در همین کتاب‌هایی که در شیعه وجود دارد مانند کتاب «کافی» نوشته شده در قرن چهارم با چهار جلد یا کتاب «بحارالانوار» نوشته شده در سده دهم در 110 جلد یا در کتب اهل سنت؛ اگر نگاه کنیم با همین مسئله تغییر و تحریف مواجه بوده‌ایم.
 
قرآن یک مجموعه مطالب مشخص و معین است که در دوره‌هایی از عصر نزول در یک جامعه بدوی در شبه جزیره عربستان و حجاز نازل شده که فرهنگ و تمدنی مخصوص به خود را داشته است. گسترش جهان اسلام و توسعه اسلام در سرزمین‌های مختلف و گذران تاریخ، نیازهایی را برای جامعه اسلامی پیش ‌آورده که می‌توان گفت شاید در زمان‌هایی مسلمانان نتوانسته بودند نیازها و مسائل خود را از قرآن استخراج کنند؛ بنابراین مسئله حدیث و سنت فربه شد و گسترش پیدا کرد تا به جایی رسید که موضوع غلبه سنت یا حدیث بر قرآن مطرح شد.
 
در سده سوم از سوی عالمان اهل تسنن در «سنن دارمی» چنین موضوعی ‌طرح می‌شود که می‌گوید «ان‌ السنته قاضیٌ علی القرآن و القرآن لیس قاض السنت» یعنی سنت بر قرآن فرمان می‌راند ولی قرآن بر سنت فرمان نمی‌راند؛ بنابراین در فقه اهل سنت با این مسئله مواجه هستیم و از سده سوم به بعد این دیدگاه را بین فقها داریم که ابراز می‌کنند سنت بر قرآن فرمان می‌راند و شاهد غلبه سنت و حدیث بر قرآن هستیم که این یک اصل برای فقه اسلامی شده است که در تشیع هم با این موضوع مواجهیم.
 
یکی دیگر از دلایل این غلبه سنت بر قرآن مواجهه مسلمانان با یکسری مشکلاتی بود که در قرآن به آن اشاره نشده است؛ بنابراین مسلمانان مجبور شدند تا به سنت و حدیث مراجعه کنند. این اتفاق سبب فربه شدن سنت و احادیث اسلامی شد و ما با احادیث مجعول، مشکوک، ساخته شده و... مواجه شدیم.

ایکنا ـ پیامد این اخباری‌گری یا حدیث‌گرایی و از دست رفتن مرجعیت قرآن چیست؟ 

در صحبت پیشین به مسئله ساخته شدن حدیث تأکید کردم. فرد مسلمان به محض اینکه تشهد می‌گوید یعنی قبول می‌کند که به مجموعه آموزه‌هایی که در قرآن وجود دارد قائل است و به پیام‌هایی که از پیامبر اسلام(ص) بیان شده اعتقاد دارد و به آنها پایبند است؛ اگر بخواهد به همه آموزه‌های نبوی و امامان شیعه عمل کند باید به مجموعه موضوعاتی قائل باشد. بنابراین برای اینکه فرقه‌ها یا گروه‌هایی بتوانند مقاصد خود را پیاده کنند و دیدگاه‌های خود را به مقاصد خود وصل کنند این موضوعات را بیان می‌کردند.
 
اگر به مسئله غلبه مرجعیت حدیث بر قرآن نگاه کنیم؛ یک بُعد آن همین فرقه‌گرایی است و مسئله‌ای‌ که در ابتدای سده ۱۴ سبب شد تا اندیشمندان مسلمان مانند سید جمال‌الدین اسدآبادی که نواندیش محسوب می‌شدند را به این ایده گرایش دهد که مباحث و آموزه‌های قرآن باید در صدر دیدگاه‌ها و اعتقادات مسلمانان باشد و اگر به سمت حدیث‌گرایی برویم به سمت فرقه‌گرایی رفته‌ایم که گروهی اهل سنت و گروه دیگر شیعه هستند و این تفرقه باعث عقب‌ماندگی اسلام می‌شود و اتحاد جهان اسلام از بین می‌رود؛ وقتی وحدت جهان اسلام از بین برود ممکن است بسیاری بخواهند به ما فشار بیاورند و بر ما غلبه کنند در صورتی که اگر جهان اسلام متحد باشد استعمار نخواهیم داشت؛ مثلاً وقتی امپراتوری اسلامی وجود داشت استعمار نبود اما به محض اینکه امپراتوری جهان اسلام مثل امپراتوری عثمانی از بین رفت استعمار آغاز شد.
 
در گذشته کشورهای مصر، سوریه، تونس و... ذیل امپراتوری عثمانی یا حکومت اسلامی بودند و یکی از مشکلات و آسیب‌های غلبه حدیث بر قرآن؛ فرقه‌گرایی، از بین رفتن اتحاد جهان اسلام، خدشه‌دار شدن جایگاه والای اسلام و از بین رفتن مجد و شکوه و عظمتی بود که از ابتدای اسلام تا قرن دهم وجود داشت. مسئله دیگر به مسائل اعتقادی بازمی‌گردد، مسائل اعتقادی با آموزه‌های قرآنی و مباحثی که صد در صد مطمئن هستیم از مقام نبوت پیامبر(ص) یا امامان شیعه صادر شده‌اند که این احادیث با قرآن مخالف نبوده‌اند اما غلبه حدیث بر سنت باعث می‌شود تا به مجموعه‌ای از آموزه‌ها و اعتقاداتی رجوع کنیم که شاید مبنایی قدسی و الهی نداشته باشند.

ایکنا ـ آیا جریانی که با سید جمال‌الدین اسدآبادی و نواندیشی دینی شکل گرفت به جایی رسید و مرجعیت به قرآن بازگشت؟ 

در حوزه فرهنگ و علوم انسانی هیچ وقت صفر و یکی نیست. موضوعی به نام پارادایم یا الگو واره وجود دارد برای مثال من بیش از ۶۰ سال سن دارم و دوره‌هایی را گذراندم که اگر فردی با لباس آراسته به خیابان می‌آمد گویی کار زشت و ناپسندی کرده بود و نشانه این بود که این فرد به فکر مردم و جامعه نیست و این کار نوعی جلوه‌گری تلقی می‌شد در صورتی که امروز چنین دیدگاهی وجود ندارد. این مثال را برای این عرض کردم که در هر دوره‌ای الگو واره‌ها یا پارادایم‌های متفاوتی غلبه پیدا می‌کند که این موضوع در بحث‌های اجتماعی هم رواج دارد.
 
وقتی یک پارادایمی از بین می‌رود یا بر دیگری غلبه می‌کند به این معنی نیست که بقیه دیدگاه‌ها یا الگوواره‌ها از بین رفته‌اند. ماجرای سید جمال‌الدین اسدآبادی و همفکرانش نیز برای مقابله با اخبارگرایی شکل‌ گرفت که چندین سده حاکم بودند؛ مثلاً در حوزه تفسیرهای قرآنی با شخصیتی مثل علامه طباطبایی مواجه شدیم که برخلاف مفسران قبلی که تمام تفاسیرشان بر اساس روایات بود، خیلی کم از روایت استفاده می‌کرد یعنی چندین سال بعد از سید جمال‌الدین اسدآبادی دوره‌ای ایجاد شد که فرد به شدت سنت‌گرایی مثل علامه طباطبایی هم از روایات کم استفاده می‌کرد و اخبارگرایی و حدیث‌گرایی جایگاه خیلی نازلی پیدا کرد. در آن دوره هر وقت می‌خواستند حدیث بگویند بلافاصله نقد و تحلیل صورت می‌گرفت یعنی غلبه‌ امروز حدیث را در دوره پیش شاهد نبودیم؛ بنابراین الگوواره‌ها و پارادایم‌ها مدام در حال تغییر هستند.

ایکنا ـ با توجه به غیرقابل استناد بودن بسیاری از احادیث به دلیل ضعف سند و اعتبارشان چرا باز هم بسیاری اصرار دارند که در تبلیغ دین از احادیث به جای آیات استفاده کنند؟ 

برساخته شدن، وضع و جعل حدیث بنا به دلایلی انجام می‌گیرد که این دلایل می‌تواند تأمین منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و.. باشد؛ بنابراین گروه‌ها، فرقه‌ها یا نهادها ممکن است برای منافع خود حدیثی را بسازند؛ مثل داستان ابوهریره و پیاز عکه

ایکنا ـ چرا در سنت حدیث‌گرایی یا اخباری‌گری به یک جمع‌بندی نمی‌رسیم و احادیث ضعیف، جعلی و ساخته شده را مشخص نمی‌کنیم و آنها را کنار نمی‌گذاریم؟  

اگر بخواهم از جایگاه محدثان و حدیث‌‌پژوهان به این سؤال پاسخ دهم باید گفت هر چیزی که از این حدیث‌ها وجود دارد جزء تاریخ و میراث ما هستند و هیچکس میراث خود را بیرون نمی‌ریزد. وقتی می‌خواهیم دیرینه‌شناسی کنیم باید ببینیم که چه کتاب‌ها و حرف‌هایی مانده و چه موضوعاتی نمانده است. «میشل فوکو» کتابی به نام «دیرینه‌شناسی دانش» دارد که در آن می‌گوید آن حرف‌ها و دانش‌هایی مانده که قدرت بالای سر آنها بوده است؛ یعنی قدرت خواسته تا این حرف‌ها بماند؛ مثلآً حدیث‌هایی را که در تشیع وجود دارد، یاران و اصحاب امام صادق(ع) نوشتند اما «ابن‌ندیم» فهرستی از اسامی کتاب و اصحاب امام صادق(ع) را نام برده که کتابی از آنها به‌جا نمانده است؛ این ماجرا تا زمان شیخ صدوق و کلینی ادامه دارد و کتابی در دست نیست و سؤالی که پیش می‌آید این است که سرانجام این کتاب‌ها چه شده است؟
 
یک پاسخ این است که نهاد قدرت یا علم در زمان‌هایی تصمیم گرفته تا این کتاب‌ها حذف شوند یا آنها را پالایش کرده و درست و غلط آنها را جدا کرده و باقی را از بین برده است؛ بنابراین در سده‌های اولیه این اتفاق افتاده تا اینکه در سده دهم، مجلسی کتاب «بحارالانوار» را نوشته و هر آنچه بوده را جمع‌آوری کرده که ۱۱۰ جلد کتاب حدیثی شده است. مجلسی سعی کرده تا این میراث را نگه دارد و این کار ارزشمندی است.
 
اینکه چرا حدیث‌های صحیح و معتبر را مشخص نمی‌کنند به دلیل وجود اختلافات دیدگاهی است و همه علما هم یک دیدگاه ندارند؛ ضمن اینکه بعضی از احادیث وجود دارد که به آنها «تسامح در ادله سنن» می‌گویند مثلاً درباره کارهای مستحبی گفته می‌شود که مهم نیست فلان احادیث سند داشته باشد یا نداشته باشد. مجموعه بسیار عظیمی از این‌گونه احادیث داریم که از نظر فقها و علما مهم نیست سندیت داشته باشند یا خیر. همچنین مجموعه احادیثی که به اعمال واجب مردم بازمی‌گردد نیز داریم که بر سر آنها اختلاف وجود دارد. سندیت برخی از احادیث هم مهم نیست و به مشهور عمل می‌شود. مجموعه این دلایل سبب می‌شود تا لزومی برای پالایش احادیث احساس نشود.
 
انتهای پیام
captcha