کد خبر: 4281376
تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۵
پسر بنیانگذار مدارس علوی از پدر گفت

اصول تربیتی علامه کرباسچیان؛ رعایت حق‌الناس و ایمان به بقای روح + فیلم

فرزند مرحوم علامه کرباسچیان رعایت حق‌الناس و ایمان به بقای روح را دو اصل مهمی دانست که بنیانگذار مدارس علوی آرزو داشت دانش‌آموزان این مدارس بدان آراسته و این صفات را در خود پرورش دهند؛ چراکه در نگاه علامه، رعایت این دو اصل باعث می‌شود بسیاری از مسائل دیگر به تدریج اصلاح شود و رفتارهای اجتماعی بهبود یابد.

مهدی کرباسچیان فرزند علامه کرباسچیان

در دنیای علم و دانش، شخصیت‌هایی هستند که با اندیشه‌های عمیق و تأثیرگذار خود، نه تنها بر روی جامعه خود بلکه بر روی نسل‌های آینده نیز تأثیر می‌گذارند. یکی از این شخصیت‌های برجسته، علی‌اصغر کرباسچیان، معروف به علامه کرباسچیان، است. ایشان با دانش گسترده و بینش عمیق خود در حوزه‌های مختلف علمی و فرهنگی، نامی ماندگار در تاریخ علم ایران به‌جا گذاشتند. وی یکی از پیشتازان عرصه تعلیم و تربیت نوین در ایران بود که با ژرف‌نگری خاص تحولاتی در نوع خود منحصر به فرد در کشور ایجاد کرد؛ تحولاتی زاینده و پویا که تأثیری ماندگار در ایران رقم زده است. 

مرحوم علامه کرباسچیان اولین فردی بود که رساله توضیح المسائل آیت‌الله بروجردی را به صورتی ساده و عموم‌فهم تدوین کرد. همچنین مدارس علوی و نیکان را بنا نهاد؛ مدارسی که تمام چارچوب‌های تربیتی زمانه خود را به چالش کشید و با نگاهی تیزبینانه متحول کرد و اکنون تعداد زیادی از دانش‌آموزان این مدارس در حال کار و خدمت به مردم کشورمان هستند.

اما ایده راه‌اندازی مدارس به سبک جدید و تربیت دینی نوآورانه چرا و چگونه شکل گرفت و این علامه بزرگوار بر چه مبنایی بنیان مدارس جدید را در ایران بنا نهاد. ایکنا برای درک بهتر مبانی فکری علامه کرباسچیان به سراغ فرزند ایشان، محمد مهدی کرباسچیان رفته و پاسخ سؤالات خود را در کلام ایشان جست‌وجو کرده است. در ادامه بخش نخست این گفت‌وگو را باهم می‌خوانیم و می‌بینیم. 

ایکنا ـ زندگی و رشد در خانه‌ای که پدر آن علامه کرباسچیان بود، چگونه مسیر زندگی شما را شکل داد؟ 

حقیقت این است که مسیر زندگی ما را تغییر داد، اما خود ما تغییر نکردیم؛ این بحثی است که جای تأمل دارد. مشی ایشان، چه در داخل منزل و چه خارج از آن، همیشه همراه با اتحاد بود؛ یعنی هیچ دوگانگی در رفتارشان احساس نمی‌شد. از آنجا که ایشان نسبت به تعلیم و تربیت و آموزش نسل آینده بسیار حساس بودند و آینده‌نگری عمیقی داشتند، این نگرش در تمام رفتارهای مرحوم علامه کرباسچیان مشهود بود و طبیعتاً بر ما هم به عنوان اعضای کوچک این خانواده تأثیر گذاشت. 

در دوره دبیرستان، رشته ریاضی خواندم و در سال ۱۳۵۶ دیپلم گرفتم. با وجود اینکه امکان انتخاب رشته‌های فنی و مهندسی را داشتم، به دلیل تأثیرپذیری از پدر، رشته علوم انسانی و تعلیم و تربیت را در دانشگاه انتخاب کردم و ادامه دادم. حتی قبل از ورود به مدرسه، این آرزو در دلم بود که وقتی بزرگ شدم، معلم شوم. معلم شدن برای من یک ایده‌آل ذهنی بود که خوشبختانه خداوند این توفیق را به من داد، هرچند شایستگی‌اش را نداشتم و ندارم. 

هدفمند بودن زندگی ایشان، وحدت فکر و عمل و جهت‌دار بودن تمام زندگیشان برای سازندگی آینده، بر ما تأثیر گذاشت. البته این تأثیر صرفاً محدود به فرزندان نبود؛ شاگردان ایشان و همه کسانی که در اطرافشان بودند نیز از این ویژگی‌ها متأثر شدند. برای نمونه، ما سه پسر در این خانواده بودیم که هر سه وارد حوزه تعلیم و تربیت، فعالیت‌های آموزشی و فرهنگی شدیم و هنوز هم در این مسیر مشغول هستیم.

ایکنا ـ رابطه پدرانه مرحوم کرباسچیان با نقش مربیگری ایشان چگونه ترکیب می‌شد؟

هیچ تفاوتی بین این دو جنبه از شخصیت ایشان نمی‌دیدیم. همان شخصیت مربیگری که در محیط مدرسه داشتند، در خارج از منزل و حتی در خانه نیز وجود داشت. البته نقش پدری خود را به خوبی ایفا می‌کردند، اما در عین حال، همان نگاه مربیگری را در منزل نیز حفظ کرده بودند. رفتار ایشان، چه در خانه، چه در محیط کار و چه در بیرون، همواره یکسان بود و هیچ‌گونه دوگانگی در شخصیت ایشان احساس نمی‌کردیم. 

احساس پدرانه‌ای که در منزل داشتند، طبیعی بود که با وظایف خاص پدری همراه می‌شد. البته گاهی در محیط مدرسه، جایی که ما به عنوان دانش‌آموز حضور داشتیم و ایشان مدیرمان بودند، لازم بود همان نقش پدرانه را نیز ایفا کنند که با ظرافتی خاص این کار را انجام می‌دادند که کسی متوجه نشود. جالب اینجا بود که تا سال‌های آخر دبیرستان، بسیاری از همکلاسی‌هایم حتی نمی‌دانستند من پسر ایشان هستم. ایشان به نام «آقای علامه» معروف بودند و کمتر کسی می‌دانست که نام خانوادگی ما کرباسچیان است. حتی برخی از دوستانم تا کلاس دهم یا یازدهم متوجه این رابطه نشده بودند. به همین دلیل، آن رابطه پدرانه در مدرسه به گونه‌ای نبود که کسی احساس کند پارتی‌بازی در کار است یا ما به عنوان فرزندان مدیر، امتیاز خاصی داریم. 

نقش پدری ایشان بسیار قوی و عمیق بود. امروز وقتی به گذشته فکر می‌کنم، می‌بینم بسیاری از پدرانی که ادعای پدر بودن دارند یا آرزو می‌کنند پدر خوبی باشند، واقعاً باید از ایشان بیاموزند که چگونه می‌توان با دقت و ظرافت، مسئولیت‌های پدرانه را انجام داد. این احساس پدری فقط محدود به فرزندانشان نبود؛ این احساس حمایتگرانه و پدرانه به فارغ‌التحصیلان، معلمان و حتی گاهی والدین دانش‌آموزان نیز سرایت می‌کرد. حتی همسایگان هم خاطرات خاصی از این ویژگی ایشان دارند. 

ایکنا ـ چرا و چگونه نگاه استاد به تربیت، با شرایط آن زمان متفاوت بود؟

بسیاری از افراد معتقدند که علامه پنجاه سال جلوتر از زمان خود زندگی می‌کردند. فعالیت‌هایی که در تأسیس مدرسه علوی انجام دادند و بعدها در مدارس دیگری مانند نیکان و حتی مدارس دخترانه، نشان‌دهنده نگاهی نو و پیشرو بود. کیفیت فعالیت‌های آموزشی و تربیتی‌شان چنان پیشرفته بود که حتی امروز اگر با مدارس به‌روز و پیشرفته مقایسه کنیم، می‌بینیم ایشان کارهایی را انجام می‌دادند که در آن زمان حتی در ذهن بسیاری از افراد نمی‌گنجید که چنین امکانات آموزشی و روش تربیتی را در مدارس اعمال کنند.

خاطره‌ای از مرحوم دکتر غلامحسین شکوهی، یکی از بزرگان تعلیم و تربیت ایران، تعریف می‌کنم. ایشان پس از مطالعه برخی از کتاب‌های مرحوم علامه، گفتند: «ای کاش زودتر با ایشان آشنا شده بودم و به جای اینکه به ژنو بروم و شاگردی پیاژه و دیگران را بکنم، از محضر ایشان درس می‌گرفتم». در همان جلسه، آقای دکتر کمال خرازی نیز حضور داشتند و ایشان در پاسخ گفتند: نه، شما که به ژنو رفتید، قدر آقای علامه را می‌فهمید شاید بسیاری از کسانی که امروز حضور دارند، نتوانند ظرافت‌های فکری و تربیتی ایشان را درک کنند. واقعیت این است که ایشان بسیار جلوتر از زمان خود می‌اندیشیدند و عمل می‌کردند. اما اینکه چگونه به چنین نگرش‌هایی رسیده بودند جای بحث و تدقیق دارد.

بنیانگذار مدرسه علوی و 2 اصلی که امید داشت دانش‌آموزانش به آن پایبند بمانند

ایکنا ـ استاد در همان دوران نیز با چالش‌های تربیتی مواجه بودند؛ خاطراه‌ای از نحوه مدیریت و مواجهه با مسائل تربیتی آن زمان از ایشان دارید؟ 

ایشان شخصیتی بسیار اثرگذار، خاص و باهیمنه داشتند، به گونه‌ای که هم معلمان، هم دانش‌آموزان و حتی والدین این اقتدار را به روشنی احساس می‌کردند. با این حال، خودشان بارها تأکید می‌کردند که در شورای معلمان یا حتی شورای مدیران که بعدها بین چند مدرسه تشکیل شد و تا پایان عمر ایشان ادامه یافت، هیچ‌کس، حتی خودشان، حق وتو ندارند. می‌گفتند: «من نظر و استدلالم را مطرح می‌کنم؛ اگر پذیرفته شد که اجرا می‌شود و اگر نه، بالاخره باید همه متقاعد شوند».  

علامه در مواجهه با چالش‌ها سعی می‌کرد دیگران را با استدلال قانع کند، اما گاهی پیش می‌آمد که این اتفاق نمی‌افتاد. مثلاً در مقطعی، ایشان بر کیفیت بیش از کمیت تأکید داشتند. جامعه آن زمان از نظر تربیتی وضع مناسبی نداشت؛ سینماها و برخی مراکز فرهنگی، افکاری را ترویج می‌کردند که با اهداف مجموعه‌ای دینی و فرهنگی مانند مدرسه علوی همخوانی نداشت. ایشان معتقد بودند باید تعداد محدودی دانش‌آموز در مدرسه پذیرش کنیم، اما آنها را به‌گونه‌ای تربیت کنیم که از نظر علمی و دینی فرهیخته شوند و برای آینده جامعه بشری، نه فقط ایران مفید باشند.  

با این حال، برخی دوستانشان اصرار داشتند، حال که امکانات داریم ظرفیت کلاس‌ها را افزایش دهند و مثلاً به جای ۳۰ دانش‌آموز، ۴۰ یا ۴۵ نفر را بپذیرند. وقتی ایشان نتوانستند آنها را قانع کنند، گفتند: «خب، اگر فکر شما درست است، راه خود را بروید». پس از این ماجرا، به مدت دو سال از مدرسه فاصله گرفتند، هر چند در این مدت به صورت پشت‌پرده با مرحوم آقای روزبه همکاری می‌کردند، اما در نهایت دیدند که نمی‌توانند این چالش را حل کنند.  

در بیشتر جلسات، وقتی اختلاف نظری پیش می‌آمد، ایشان با استدلال‌های قوی، توان ذهنی و تیزبینی خاص خود سعی می‌کردند معلمان و همکاران را متقاعد کنند و معمولاً نظرشان به کرسی می‌نشست؛ اما اگر اختلافی باقی می‌ماند، با دقت تمام به مشورت و رأی شورا احترام می‌گذاشتند.  

ایکنا ـ از نظر تربیتی طرف مشورت با شخص خاصی بودند و از مشورت‌های افراد خاصی بهره می‌بردند؟ 

ایشان از اساتید بزرگی بهره برده بودند و ذهنی منظم، تربیت‌یافته و جهت‌دار داشتند، اما در برخی موارد با افراد خاصی که در حوزه تخصصی خودشان صاحب‌نظر بودند نیز مشورت می‌کردند. مثلاً مرحوم حاج ابوالفضل کرداحمدی از جمله این افراد بود. به گفته مادر معمولاً وقتی کسی به منزلشان می‌آمد، درباره مسائل تربیتی و روایات صحبت می‌کردند، اما در مواجهه با آقای کرداحمدی، بیشتر به نظرات او گوش می‌دادند. آقای کرداحمدی تاجر بودند اما فرد خوش‌فکری نیز بودند. 

همچنین از برخی معلمان یا حتی فارغ‌التحصیلان جوان نیز نظرخواهی می‌کردند. برایشان مهم نبود که فرد چقدر سابقه یا تجربه دارد؛ فقط به دنبال نظرات عملی و قابل اجرا بودند و حتی نظرات افراد جوان، پیر، فارغ‌التحصیل و ... را می‌نوشتند و بررسی می‌کردند. اگر پیشنهادی قابل دفاع و اجرا بود، حتماً آن را پیگیری می‌کردند، اما اگر ایراداتی داشت، کنار می‌گذاشتند.  

ایکنا ـ اگر امروز مرحوم استاد حضور داشتند به معلمان عصر کنونی چه توصیه‌ای می‌کردند؟ 

ایشان همان توصیه‌ای که آن زمان مطرح می‌کردند را باز هم مطرح می‌کردند و می‌گفتند معلم باید انحدار علمی داشته باشد. معلم نباید شبیه دانش‌آموزی باشد که شب قبل از تدریس، کتاب را مطالعه کرده است، باید از سطح علمی بالایی برخوردار باشد، دانش‌آموز را بشناسد، شرایط روحی و روانی او را درک کند، جامعه و آینده را بفهمد و به ابزارهای لازم برای تربیت بچه‌ها مجهز باشد.  

اگر ایشان امروز هم حضور داشتند، قطعاً بر همین اصول تأکید می‌کردند، البته با محتوای متناسب با زمان و می‌گفتند: معلم باید خودساخته باشد، به سلامت جسم و روح خود توجه کند، تغذیه مناسب داشته باشد، ورزش کند و آراسته باشد. این موارد در گذشته هم مهم بود و امروز نیز هست، اما روش‌های تدریس باید به‌روز شود. امروز بحث‌های شناختی و هوش مصنوعی مطرح است و معلم جدید باید با این مسائل آشنا باشد.  

در آن زمان هم معلمان برای آموزش‌های تخصصی به افراد بزرگی مانند دکتر غلامحسین شکوهی ارجاع داده می‌شدند تا مطابق نیازهای آن دوره آموزش ببینند. امروز هم اگر ایشان بودند، حتماً بر کیفیت علمی و فرهنگی معلمان تأکید می‌کردند و می‌گفتند معلم باید الگویی کامل از نظر علمی، فرهنگی و اخلاقی باشد. 

ایکنا ـ علامه چگونه تعادل بین تربیت دینی و علمی را محقق می‌کردند؟ 

استاد معتقد بودند: «به جای اینکه صرفاً آموزش دینی بدهیم، باید معلم متدین پیدا کنیم یا تربیت کنیم». در حقیقت بسیاری از معلمان مدرسه را خود ایشان پرورش دادند و ساختند، هم از نظر دینی و اعتقادی و هم از نظر علمی که در بالاترین سطح ممکن آن زمان بود. حتی برخی از معلمان را برای گذراندن دوره‌های خاص به خارج از کشور می‌فرستادند یا در داخل ایران دوره‌های آموزشی ویژه‌ای برایشان ترتیب می‌دادند تا به بهترین سطح برسند.

همچنین اعتقاد داشتند اگر معلمی واقعاً متدین باشد و به آنچه می‌گوید عمل کند، با همان ظرافت‌ها و دقت‌هایی که در رفتارش دارد، آموزه‌های دینی به طور طبیعی به دانش‌آموزان منتقل می‌شود و نیازی نیست صرفاً با حرف و سخنرانی مفاهیم دینی را بیان کنند، اما در عمل خلاف آن را انجام دهند. به همین دلیل در انتخاب و گزینش معلمان دقت بسیار زیادی به خرج می‌دادند و سپس در طول مسیر نیز به پرورش آنها چه از جنبه دینی و اعتقادی و چه از نظر آموزشی و تربیتی ادامه می‌دادند.

ایکنا ـ مهم‌ترین اصول تربیتی مرحوم علامه کرباسچیان چه بود؟ 

شاید نتوان آن را صرفاً یک اصل نامید، بلکه مجموعه‌ای از اصول بود. این موارد در کتابی گردآوری شده که توسط مؤسسه فرهنگی علامه کرباسچیان منتشر شده است. در این کتاب، هم توصیه‌هایی به مدیران وجود دارد و هم وصایایی برای آیندگان، درباره اصولی که باید رعایت شود. نظم، آراستگی ظاهری و باطنی از جمله این اصول است. یعنی معلم باید فردی خودساخته باشد که البته این خودساخته بودن مؤلفه‌های مفصلی دارد و هر کدام از این موارد نیاز به توضیح دارد.
 
ایشان همواره سعی می‌کردند آموزه‌های دینی و دستورات ائمه اطهار(ع) را تا حد ممکن در وجود معلمان نهادینه و در عمل پیاده کنند. خلوص، پشتکار، نظم و ... که هر کدام از این موارد خود نیاز به توضیح دارد، از جمله ویژگی‌هایی بود که بر آنها تأکید داشتند. یکی از همکاران علامه تعریف می‌کرد که در طول ۴۰ سال همکاری، رفت‌وآمد و جلسات متعدد، حتی یک دقیقه هم تأخیر نداشتند. با وجود اینکه در تهران ترافیک سنگینی وجود داشت یا گاهی در دماوند یا شهرستانک بودند، همیشه طوری برنامه‌ریزی می‌کردند که مثلاً اگر جلسه‌ای ساعت هشت صبح در مدرسه یا هر جای دیگری برگزار می‌شد، حتماً سر وقت حاضر شوند.

همان همکار نقل می‌کرد که استاد می‌گفتند: طوری برنامه‌ریزی می‌کنم که اگر ماشینم پنچر شد یا تصادف کردم و پیاده شدم و با ماشین دیگری آمدم به موقع برسم. این فقط یک نمونه از توجه ایشان به نظم، دقت و پشتکار بود که مثال‌های بسیار دیگری نیز دارد. علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب «به آیندگان» مراجعه کنند که شامل وصیت‌های استاد است و با قلم خودشان نوشته شده، اما به توصیه خودشان پس از فوت ایشان منتشر شده است. این کتاب به خوبی نشان‌دهنده ایده‌ها و اصول تربیتی ایشان است و ما سعی می‌کنیم این اصول را در عمل پیاده کنیم.

ایکنا ـ اصولی که علامه هنگام تأسیس مدرسه بر آن تأکید داشتند، امروز تا چه حد در مدرسه علوی اجرا می‌شود؟ 

سعی ما این است که آن اصول ارزشمند را در عمل رعایت کنیم. برای مثال، دو ویژگی بسیار مهمی که ایشان دوست داشتند در فارغ‌التحصیلان مدرسه وجود داشته باشد عبارت بود از: اول، رعایت حق‌الناس و دوم، ایمان به بقای روح. ایشان این دو اصل اساسی را همواره با مثال‌ها و داستان‌های گویا توضیح می‌دادند و تأکید می‌کردند که اگر کسی این دو اصل را رعایت کند، بسیاری از مسائل دیگر به تدریج اصلاح می‌شود، رفتارهای اجتماعی بهبود می‌یابد و در نهایت به نتیجه مطلوب می‌رسیم.

در زمینه انتخاب معلمان نیز ایشان حساسیت فوق‌العاده‌ای داشتند. همانطور که آقای علی مدرس به درستی اشاره کرده‌اند، آقای علامه مانند یک شکارچی ماهر عمل می‌کرد. یعنی با دقت و وسواس خاصی به دنبال یافتن افراد شایسته برای تصدی مسئولیت‌های معلمی، مدیریتی و مشاوره بودند و وقتی فرد مناسبی را پیدا می‌کردند، سرمایه‌گذاری قابل توجهی روی پرورش و رشد او انجام می‌دادند. ایشان نه تنها در انتخاب افراد دقت می‌کردند، بلکه برای توسعه‌ توانمندی‌های آنان نیز تمام تلاش خود را به کار می‌بستند.

ایکنا ـ آیا هیچ وقت به تأسیس مدرسه علوی دخترانه فکر کرده بودند؟ اگر نه علت خاصی وجود داشت؟

ایشان همواره بر کیفیت تأکید داشتند و به دنبال افرادی بودند که بتوانند مسئولیت تأسیس مدرسه دخترانه را بر عهده بگیرند. این کار محقق شد، البته نه تحت عنوان مدرسه علوی، بلکه با نام‌های دیگری مدارس جدیدی تأسیس شدند. در این میان، خانم فاطمه کرباسچیان، معروف به خانم نیکومنش، خواهر علامه، زحمات زیادی کشیدند و وارد مدرسه شدند و خانم‌های دیگر را تشویق به تأسیس مدرسه ‌کردند. مرحوم آقای روزبه نیز برای این بانوان کلاس‌های آموزشی تشکیل می‌دادند و به آموزش آنان می‌پرداختند. 

به این ترتیب، مدارس دخترانه نیز با یک فاصله زمانی پس از مدتی تأسیس شد و فعالیت خود را آغاز کرد. امروز نیز شاهد گسترش قابل توجه این مدارس دخترانه هستیم که به برکت همان تلاش‌های اولیه به ثمر نشسته است. نکته مهم این بود که همه این اقدامات با حفظ همان استانداردهای کیفی و با همان نگاه تربیتی خاصی انجام می‌گرفت که همواره مدنظر آقای علامه بود. 

ایکنا ـ الگوی تربیتی مرحوم علامه از کجا نشئت گرفته بود؟ 

هوشمندی، زیرکی و تیزبینی خاص ایشان بستر مناسبی بود که بتوانند از روایات و اساتید مختلف، هم اساتید اخلاق حوزه و هم اساتید خارج از حوزه، بهره ببرند و تلفیقی هوشمندانه از این آموزه‌ها ایجاد کنند. این ذهنیت قوی همراه با بینش ویژه، منجر به ابداعات و ابتکارات خاصی شد که قابل تأمل است. 

یادم می‌آید در جلسه‌ای آقای کمال خرازی که اکنون ریاست مؤسسه آموزش عالی علوم شناختی را بر عهده دارند و به حق باید گفت پرچمدار علوم شناختی در ایران هستند، تعریف می‌کرد که وقتی به روش‌هایی که در مدرسه علوی اجرا می‌شد فکر می‌کنم، می‌بینم دقیقاً مطابق با روش‌های شناختی بود؛ در حالی که آن زمان حتی اصطلاح علوم شناختی مطرح نبود و شاید حدود ۳۰ سال است که این رشته شکل گرفته است. 

این امر نشان می‌دهد که چه بصیرت و آینده‌نگری خاصی در کار بوده است. نمی‌دانم دقیقاً چه اسمی باید روی این ویژگی گذاشت، اما مایه‌های فکری قطعاً ریشه در آیات و روایات داشت. هرچند ایشان از ادبیات فارسی و اشعار مختلف هم بهره می‌بردند، نه اینکه محدود به شاعر خاصی باشند. همیشه تأکید داشتند که نباید مرید هیچ شاعری شد، چون هر شاعری ممکن است خطاهایی در دیدگاهش داشته باشد؛ اما از هر شعری که برای تربیت و آموزش مفید بود، استفاده می‌کردند. خودشان هم حافظه شعری قوی داشتند و شعرهای زیادی حفظ بودند. 

البته کتاب‌های تربیتی غربی را هم مطالعه می‌کردند. اگر مطلبی به دستشان می‌رسید و مناسب تشخیص می‌دادند، از آن استفاده می‌کردند. حتی از کسانی که برای تحصیل به خارج از کشور رفته بودند، درباره روش‌های تربیتی آنجا سؤال می‌کردند. سپس با تشخیص خودشان بررسی می‌کردند که آیا این روش‌ها با شرایط فرهنگی ما قابل انطباق است یا خیر.  یعنی نگاهشان به فرهنگ غربی، نفی مطلق نبود؛ به این معنا که بگوییم هیچ چیز مفیدی ندارد. نه، اگر تکنیک یا روشی را مفید می‌دیدند، از آن استفاده می‌کردند. هرچند ممکن بود با کلیات، نظرات عمیق، فلسفه و مبانی فکری آنها موافق نباشند، اما در عمل از برخی روش‌های کاربردی‌شان بهره می‌گرفتند. 

ایکنا ـ باتوجه به تغییر و تحولات اجتماعی و رشد فزاینده تکنولوژی، اگر اکنون ایشان حضور داشتند آیا در روش تربیتیشان تغییری ایجاد می‌کردند؟ 

در مشورت با کارشناسان اگر احساس می‌کردند باید جایی تغییری ایجاد کنند، حتماً این کار را انجام می‌دادند. ایشان ویژگی منحصر به فردی داشتند که همکاران و اطرافیان به خوبی آن را احساس می‌کردند و با وجود سن بالا، به راحتی تغییر را می‌پذیرفتند و عملی می‌کردند. در حالی که تغییر دادن روش‌ها در سنین بالا معمولاً بسیار دشوار است و مدیریت تغییر خودش در روانشناسی اجتماعی بحث پیچیده‌ای محسوب می‌شود، اما ایشان اگر تشخیص می‌دادند تغییری لازم است، بدون تعلل آن را اجرا می‌کردند. البته این تغییرات همیشه با مشورت کارشناسان و متخصصان علوم تربیتی، جامعه‌شناسی و روانشناسی انجام می‌شد. این متخصصان را به شوراها دعوت می‌کردند و از نظراتشان برای تطبیق روش‌های تربیتی با تغییرات اجتماعی استفاده می‌کردند.

گاهی مدیران و دوستان نگران سرعت تغییرات و عقب افتادن از تحولات بودند، اما ایشان با آرامش خاصی می‌گفتند: شما باید کارتان را انجام دهید و ناامید نشوید. به یاد دارم وقتی اینترنت تازه وارد کشور شده بود و بسیاری نگران تأثیرات منفی آن بر تربیت بودند و می‌گفتند اینترنت از نظر تربیتی ما را خلع سلاح خواهد کرد، استاد می‌گفتند، شما کار خودتان را انجام دهید و بررسی کنید ببنید بچه‌ها را با چه روش‌هایی می‌توان مقاوم کرد. همچنین توصیه می‌کردند که با کارشناسان مشورت کنید و در نهایت با یک هیمنه و آرامشی می‌فرمودند نگران نباشید، «والله من ورائهم محیط» این مطلب را با چنان آرامشی بیان می‌کردند که به همه آرامش می‌داد.

نگاه استاد به تغییرات جهانی بسیار هوشمندانه بود. می‌فرمودند: باید جهانی ببینید اما منطقه‌ای و کوچک عمل کنید. یعنی نه باید چشم‌ خود را به روی تحولات جهانی ببندیم، نه باید صرفاً به دنبال کارهای گسترده و سطحی باشیم. ایشان معتقد بودند تغییر واقعی از طریق ساختن تک‌تک افراد ایجاد می‌شود و این افراد هستند که در نهایت جامعه را می‌سازند. برای توضیح این دیدگاه، معمولاً تمثیل زیبایی از گنجشک و آتش نمرود بیان می‌کردند: گنجشکی قطره‌های آب را بر آتش حضرت ابراهیم(ع) می‌ریخت. وقتی به او گفتند این قطره‌های کوچک تأثیری ندارد و آتش را خاموش نمی‌کند، پاسخ داد: من به اندازه توانم انجام می‌دهم. شما هم ناامید نشوید؛ هر کس باید به اندازه توان خود در ساختن افراد برای آینده جامعه تلاش کند. 

پایان بخش نخست

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی 

انتهای پیام
captcha