کد خبر: 4284824
تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۸
توکلی بینا تبیین کرد

یافته‌های علمی جدید؛ به نفع خداباوری یا تقویت‌ خداناباوری

عضو هیئت‌ علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران گفت: روزگاری ما ذرات بنیادی را نمی‌شناختیم اما اکنون آگاهی داریم و اگر بخواهیم دلالتی را از این مجموعه دریافت کنیم اتفاقاً یافته‌های جدید علمی هم‌راستاتر با خداباوری است.

در روزگار معاصر با رشد چشمگیر علوم تجربی و دستاوردهای خیره‌کننده‌ در عرصه‌های فناوری، پزشکی و فیزیک، سؤالات بنیادینی در ذهن بسیاری از افراد شکل گرفته است: آیا علم جایگزین دین شده است؟ آیا پیشرفت علمی به معنای بی‌نیازی انسان از ایمان و خداباوری است؟ و آیا نسبت میان علم و خداناباوری، یک پیوند ضروری و گریزناپذیر است یا صرفاً یک تصور مدرن و فرهنگی است؟ این پرسش‌ها در فضای عمومی و دانشگاهی به‌ویژه در جوامع غربی، بحث‌های فراوانی را دامن زده و در برخی موارد به سوء‌برداشت‌هایی در مورد نقش و جایگاه دین در جهان معاصر انجامیده است.
 
بحث خداناباوری چندسالی است که در جهان رواج‌ یافته و به فراخور آن در ایران نیز تأثیراتی داشته است؛ خاصه نسل جوان که از تأثیرپذیرترین گرو‌ه‌های اجتماعی هستند از این جریان بی‌نصیب نبوده‌اند و کم‌وبیش در گوشه و کنار می‌توان صحبت‌هایی را شنید که با تفکرات جریان خداناباوری هم‌راستا است. همین اتفاق دغدغه‌هایی را در بین دین‌داران ایجاد کرده است که در مواجهه با چنین تفکراتی باید چه کرد؟ 
 
خبرگزاری ایکنا برای تبیین این موضوع در‌گفت‌وگو با میثم توکلی بینا، عضو هیئت‌ علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران و مترجم کتاب‌های «نگاهی نو به اثبات وجود خداوند در فیزیک و فلسفه معاصر»، «سیاره خداوند»، «انکار ناپذیر» به تحلیل این جریان و پاسخ‌ها و راهکارهای پیشنهادی پرداخته که در ادامه مشروح آن را می‌خوانیم؛
 

ایکنا ـ بسیاری معتقدند روند خداناباوری رابطه نزدیکی با یافته‌های علمی و تجربی دارد، خداناباوران علت غایی پدیده‌ها را با علم توضیح می‌دهند ولی خداباوران علت غایی را خدا می‌دانند. به نظر شما آیا پیشرفت علم و رشد خداناباوری رابطه واقعی دارند یا یک تصور غلط یا مد روز است؟ 

اگر تاریخی به این موضوع نگاه کنیم اساساً درگذشته وقتی عالمان یا دانشمندان سراغ علم می‌رفتند بیشتر به دنبال کشف و پیدا کردن قوانین و الزامات حاکم بر آدمی بودند که خداوند خلق کرده است. آنها عملاً هرچه را که می‌یافتند به نفع خداباوری تلقی می‌کردند؛ یعنی در حال کشف و گشودن نظاماتی بودند که خداوند خلق کرده است و این اتفاق باعث شگفتی آنها می‌شد که در آثار خود نیز به آن اشاره کرده‌اند.
 
ولی از جایی به بعد با توجه به طبیعت بشر وقتی مقداری موضوعاتی را درک می‌کنیم به جای اینکه سرمان پایین‌تر بیاید گردن‌فرازی می‌کنیم و احساس می‌کنیم همه چیز را می‌فهمیم و تکلیف همه چیز معلوم است پس چه نیازی به خدا است. این موضوع از یک بازه زمانی به بعد شروع شد و شاید در کتاب‌های ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال قبل بحثی به نام تعارض یا نبرد علم و دین را اصلاً نمی‌بینیم. این تعابیر بسیار جدید است و سابقه‌ طولانی‌ای ندارد. 
 

ایکنا ـ جغرافیای تاریخچه‌ای که فرمودید به کدام محدوده مربوط می‌شود؟

جهان علمی به صورت کلی را عرض می‌کنم که اتفاقاً بافت و بستر آن غرب یعنی اروپا و آمریکا است.

 

ایکنا ـ چون به تاریخ ارجاع دادید این مطلب را باید یادآوری کرد که یکی از نمادهای تعارض دین و علم را می‌توان در داستان دادگاه محاکمه گالیله مبنی بر اثبات کروی بودن زمین مشاهده کرد که کلیسا مقابل آن مقاومت کرد. 

منظور من از تعارض علم و دین بحث‌های جزئی نیست در حقیقت موضوع ما خداباوری است و در این داستان بحث خداباوری مطرح نیست بلکه اختلاف بر سر ایده‌ای بین کلیسا و نهاد علم یا یک نفری که به صورت مستقل گزاره‌ای را بررسی کرده است. آقایی به نام رونالد نامبرز که محقق تاریخ علم است و فرد دین‌داری نیست در کتاب «سیب نیوتن» که مشهورات تاریخ علم را به جهت اعتبار بررسی کرده است؛ ماجرای گالیله و محاکمه در کلیسا را زیر سؤال برده و بیان کرده اصلاً چنین اتفاقی رخ نداده است؛ بلکه اسطوره‌هایی برای این موضوعات درست شده است که بیشتر تزیینی به نظر می‌آید. 
 
ما باید تفکیکی انجام دهیم؛ در روزگار ما اساساً فضای علمی خالص قلمرو خود را خوب می‌شناسند که حوزه تجربه و مشاهدات تجربی است. یک دانشمند تجربی باید به روش خود کاملاً پایبند باشد. وقتی دانشمند، فرد پخته‌ای است که با تئوری‌های علمی کار می‌کند طبیعتاً قلمرو دانش خود را خیلی خوب می‌شناسند و چون درگیر چاپ مقاله و به‌دست آوردن اعتبار علمی است؛ به قواعد این کار پایبند است و از حوزه خاص خود به هیچ وجه بیرون نمی‌رود و در برابر سؤالاتی از سنخ دینی ابراز بی‌اطلاعی می‌کند؛ زیرا اصلاً حوزه او نیست که بخواهد درباره آن نظر بدهد. دانش در حوزه‌های دیگر نمی‌تواند دخالت کند و به تعبیر فلسفی آن را تعلیق می‌کند و وارد نمی‌شود. وقتی شما می‌خواهید مقاله‌ای را در مجله‌ای علمی چاپ کنید باید قواعد پژوهش را دقیق رعایت کنید؛ در غیر این صورت نظریه‌ای که ارائه می‌دهید به عنوان یک نظریه معتبر علمی تلقی نمی‌شود. 
 
اموری که فرای تجربه و فیزیک هستند در عین غیرقابل انکار بودنشان؛ زیر میکروسکوپ هم دیده نمی‌شوند یا جلوی تلسکوپ‌ نمی‌آیند و اصلاً قرار نیست که مشاهده شوند زیرا این حوزه تجربی نیست. این موضوع را در دانشگاه هم می‌بینیم که افراد از حوزه خود بیرون نمی‌آیند. 

 

ایکنا ـ علم به نفع خداباوری یا خداناباوری عمل می‌کند؟

 علم برای علم است و به نفع خودش عمل می‌کند؛ اصولاً اگر کسی فهمیده باشد به این قلمروها ورود نمی‌کند و حرفی نمی‌زند؛ بنابراین علم مانند «مین» نیست که زیر پای دین رفته باشد و حوزه علم منطقه مین‌گذاری شده نیست. 

 

ایکنا ـ بنابراین می‌توان گفت که این موضوعاتی که مشاهده می‌کنیم تأثیرات جانبی علمی است که در حاشیه علم با آن مواجه می‌شویم. 

بله؛ ما نمی‌توانیم انکار کنیم که با پدیده‌ای مواجهیم که عده‌ای که در فضای علمی حضور دارند و افرادی هم که مخاطبان علم هستند بر طبل خداناباوری می‌زنند که این طبل سر و صدای بلندی هم دارد. این پدیده همیشه در کنار هر جریان قوی علمی، سیاسی و... حضور دارد. هرکسی می‌تواند در فضای اجتماعی که قرار می‌گیرد چنین کاری انجام دهد. موجی در سه یا چهار دهه اخیر ایجاد شده است که از فضای علمی استفاده‌های خداناباورانه می‌کند ولی اینطور نیست که این موج، حقیقت علم باشد. وقتی به فضای واقعی علمی برویم با چنین موضوعی مواجه نیستیم اما فضای فرهنگی و اجتماعی علم به این موضوع سوق پیدا کرده است. 

 

ایکنا ـ چرا این اتفاق رخ داده است؟ 

یکی از علت‌ها این است که ما انسان‌ها وقتی می‌توانیم یک موضوعی را خوب تبیین کنیم گمان می‌کنیم که می‌توانیم سایر مسائل را حل کنیم؛ همین موضوع منجر می‌شود تا عمیق‌تر فکر نکنیم. پیشرفت‌های علمی و گسترش علم باعث شده تا برخی از موضوعات را فراموش کنیم و احساس کنیم می‌توانیم همه چیز را تبیین کنیم پس به تبیین فرد یا نهاد دیگر چه نیازی داریم و آن را کنار می‌گذاریم. این موضوع از گذشته وجود داشته است مثلاً وقتی لاپلاس کتاب خود را نوشت و به ناپلئون اهدا کرد؛ ناپلئون اعتراض کرد که چرا در این کتاب در تبیین طبیعت هیچ اشاره‌ای به خدا نکرده‌ای؟ لاپلاس بیان کرد «ما دیگر به آن نظریه نیازی نداریم.» او این موضوع را بر مبنای فیزیک آن دوره بیان می‌کرد و ما اکنون می‌توانیم بگوییم که فیزیک نیوتنی آن دوره منقضی شد اما لاپلاس در آن دوره نظرش این بود و این اصطلاح در علم به «تفرعن لاپلاسی» معروف شده است؛ زیر لاپلاس تصور می‌کرد که کار علم به پایان رسیده است اما بعدها به این نتیجه رسیدیم که نه‌تنها تمام نشد بلکه آن دانش به پایان رسید و مجدد آغاز شد؛ اگر انسان‌ها این تاریخ را فراموش کنند به تدریج درگیر جوزدگی می‌شوند.
 
فضای عمومی اجتماعی علم گاهی اوقات افراد را به این فضا سوق می‌دهند که کار تمام شده است در حالی که همیشه یک اشکال اساسی وجود دارد، اصلاً مسئله این نیست که جهان چقدر شگفت‌آور است و همه مسائل و قوانین آن را کشف کردیم؛ مسئله «چیستی» وجود همه این قوانین و قواعدی است که وجود دارد. چرا این جهان قانون و نظام دارد و ما می‌توانیم به دنبال آن برویم؟ این موضوع ابر مسئله‌ای است که ادیان و خداباوری آن را حل می‌کند و پیشرفت‌های علمی سبب دامن زدن به عمق این نظام می‌شود. این موضوع داخل حوزه ادیان حل می‌شود بیرون از آن نمی‌توان آن را حل کرد و هیچکس هم ادعای چنین موضوعی را ندارد. 
 
نکته دوم این است که تصور کنید افرادی با روش‌های تجربی یکسری کارها و پیشرفت‌هایی انجام می‌دهند که برای مخاطبان جالب توجه است اما دانشمندان عملاً در فضایی زندگی می‌کنند که هیچ صحبتی از مسائل غیرتجربی نیست کم‌کم به طور ناخودآگاه ممکن است احساس کنند که تمام دنیا همین است یعنی به نوعی انحصارگرایی روی آوردن و خلاصه شدن همه چیز در امور تجربی در ذهن افراد شکل می‌گیرد و چنین تصوری ایجاد می‌شود که روشی غیر از روش تجربی وجود ندارد. 
 
این انحصارگرایی همان چیزی است که کم‌کم ذهن‌ها را به نوعی فیزیکالیسم یا تقلیل دادن همه چیز به امور مادی و تجربی سوق می‌دهد. این اتفاق خطرناک است زیرا مسئله فقط دین نیست بلکه اخلاق، هنر و زیبایی، روابط انسانی و جنبه‌های گسترده انسان را یکباره از بین می‌برد و فراموش می‌شود که ما انسانیم و بسیار گسترده‌تر از یکسری امور تجربی و قانون‌های ریاضی، فیزیکی و زیستی هستیم. 
 
نکته سوم این است که اکنون یک فضای سلبریتی یا مشهور شدن با علم وجود دارد و اگر شما مباحثی به نفع مباحث دینی و خداباوری را بگویید در شبکه‌های اجتماعی موقعیت خود را از دست می‌دهید و دیده نمی‌شوید ولی اگر برخلاف آن صحبت کنید و کلیپی را منتشر کنید؛ دیده خواهید شد؛ توجهات را به خود جلب می‌کنید؛ به جاهای مختلف دعوت می‌شوید و احتمالاً گردش مالی‌ هم دارید مثلاً آقای داوکینز (زیست‌شناسی منادی تکامل و ملحد تمام عیار و مبلغ الحاد از طریق نظریه تکامل) مدیر برنامه‌ای دارد که اگر شما بخواهید با او عکس بگیرید یا ایشان را برای سخنرانی دعوت کنید باید مبلغی را بپردازید. 
 
این فضا نگران‌کننده است؛ مثلاً استیون هاوکینگ یک فیزیکدان برجسته‌ بود اما وقتی به تبلیغ موضوعات الحادی پرداخت در فضای علمی به شوخی بیان می‌شد «احتمالاً هزینه‌های بیماری او بالا رفته است» یعنی ممکن است شما با اینکه یک دانشمند برجسته باشید در مقطعی به سمت بازار مخاطب بروید و از نظریه‌ها یک طرح‌واره داستانی زیبا استخراج کنید که مورد پسند جامعه و بازار قرار بگیرد.
دو نکته اول که بیان شد نکات اساسی‌تری است که فضای علمی افراد را به سمت تکبر علمی و جو انحصارگرایی سوق دهد و اثرگذاری بسیاری برای به سمت این فضا رفتن دارد. 
 
اگر به ماهیت علم نگاه کنیم قدرت اظهار نظر له و علیه هر چیزی بیرون از حوزه علم را کاملاً از دست خواهید داد. شما اگر به یک متخصص آیرودینامیک بگویید یک میلی‌متر بیرون از تخصص خود نظر بده، نظر نخواهد داد چه برسد به اینکه بخواهد به موضوعات فارغ از علم بپردازد؛ بنابراین ماهیت علم نسبت به این موضوعات خنثی است. 
 
اوضاع فرهنگی و اجتماعی علم به عنوان یک نهاد وضعیت خوبی نیست؛ زیرا استفاده‌هایی که از آن می‌شود لزوماً مطابق قانون‌ها و چهارچوب‌هایی که باید باشد نیست اما نکته مهمی که وجود دارد این است که اگر بنا بود یافته‌های علمی به نفع موضوعی دلالت داشته باشد اتفاقاً به نفع خداباوری دلالت دارد. زیرا روزگاری ما هیچ چیز درباره ژنتیک نمی‌دانستیم اما وقتی امروز بیش از ۴۰ جلد کتاب درباره نقشه‌های ژنوم انسانی در کتابخانه می‌گذاریم؛ انسان را به حیرت وا‌می‌دارد که کد حیاتی در همه سلول‌های انسان در حال عمل است. انسان یک طراحی بسیار دقیق شده‌ است تا بتواند این اعمال حیاتی را انجام دهد. روزگاری ما ذرات بنیادی را نمی‌شناختیم اما اکنون آگاهی داریم و اگر بخواهیم دلالتی را از این مجموعه را دریافت کنیم اتفاقاً هم راستاتر با خداباوری است.
 
نکته قابل توجه این است که سنت‌شکنی و صحبت درباره ضد سنت، رکن چهارم و جدیدی در کل فضای رسانه‌ای است. پیشرفت‌های علمی نمی‌توانند باعث کاهش به اعتقاد به خدا شوند زیرا یک موضوع مبنایی و یک الزام است. هرچه پیشرفت‌های علمی جلوتر رود، حیرت ما نسبت به هستی بیشتر و اتفاقاً منجر به خداباوری بیشتر خواهد شد

 

ایکنا ـ همانطور که خودتان اشاره کردید خداناباوری تبدیل به یک مد روز شده است و برای مقابله با این مد باید چه کارهایی انجام داد تا واقعیت‌های نهانی آن مشخص شود؟

در دوره‌های این چنینی نقش راهبران اجتماعی بسیار مهم است؛ اهالی رسانه، هنرمندان و فرهیختگان جامعه تأثیرگذاری بیشتری از دانشمندان دارند. برای گذر از هر دوره‌ای با آسیب کمتر، عده‌ای را نیاز داریم تا تحت تأثیر جو و فضا قرار نگیرند. می‌توان به عموم جامعه حق داد که نتوانند به دقت مسائل را تحلیل کنند زیرا تأثیر اجتماعی در یادگیری و ذهنیت بسیار زیاد است اما از راهبران اجتماعی این توقع وجود دارد که بتوانند متفاوت از دیگران، بیرون از جو و فضای موجود راهبری کنند تا اثرگذار باشند.
 
سیستم‌های آموزشی و دانشگاه‌ها باید به رکن چهارم سلامت یعنی سلامت معنوی که از سوی سازمان جهانی بهداشت هم به آن توجه شده است توجه کنند. چهار نوع سلامت جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی داریم. ما نسبت به «سلامت معنوی» نسبت به سایر مؤلفه‌ها غفلت جدی‌تری داریم. باید به آموزش سلامت معنوی به صورت ایجابی توجه ویژه‌ای کنیم و یاد بگیریم که چگونه در کنار علم، معنویت را گسترش و رشد دهیم و چگونه به دلیل مزایای علمی، مزایای معنوی را از دست ندهیم. 
 
ما انسان هستیم و نباید به همه ابعاد وجودی خود بی‌توجه باشیم. عاقلانه نیست که به دلیل پیشرفت‌های علمی به سایر وجوه زیبایی‌شناختی اخلاقی، انسانی و ایمانی خود بی‌توجه باشیم و آنها را کنار بگذاریم و قربانی‌شان کنیم. در حقیقت چیزی قرار نیست برای چیز دیگری قربانی شود کما اینکه علم هم قرار نیست که برای این مؤلفه‌ها قربانی شود بلکه هر کدام باید قلمروها و جایگاه خود را داشته باشند. 
 
نکته دیگر این است که باید با این موضوع برخورد سلیم داشت. باید با موضوع خداناباوری به عنوان یک واقعیت اجتماعی دوره‌ای که مثل بسیاری از ادوار تاریخ عبور می‌کند مواجه شویم و اتفاقاً باید با این موضوع دلسوزانه و مشفقانه برخورد کنیم. باید مانند طبیبی که با نهایت دلسوزی با یک مراجع برخورد می‌کند مواجه شویم و به دنبال حل مشفقانه باشیم. همه افرادی که به این فضا می‌روند برادران خواهران و فرزندان ما هستند یعنی در حقیقت «ما» هستیم و «دیگری» نیست و ما باید به حال خودمان دلسوزی کنیم. هر نوع رویکرد تقابلی و ستیزه جویانه به جای حل ماجرا می‌تواند به خداناباوری دامن بزند. 
 
باید از پیامبر الگو بگیریم و مانند او که با دیگران دلسوزانه صحبت می‌کرد به گفت‌وگو بپردازیم. خداوند در قرآن به پیامبر می‌فرماید «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ، إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» یعنی تو می‌خواهی برای اینکه آنان ایمان بیاورند خودت را از شدت اندوه هلاک کنی در صورتی که اگر بخواهیم معجزه‌ای بزرگ از آسمان بر آنان نازل می‌کنیم که فروتنانه و بی‌اختیار در برابرش گردن نهند. بنابراین باید گفت‌وگو داشته باشیم و به همان اندازه‌ای که می‌گوییم، شنوا هم باشیم  و ارتباط برقرار کنیم تا طرف‌های مقابل در ما دلسوزی و خیرخواهی ببینند نه تقابل و جنگ.
 
گفت‌وگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام
captcha