
به گزارش ایکنا،
آیتالله رضا استادی؛ استاد درس خارج حوزه هشتم خردادماه در مراسم رونمایی از کتاب «
مرد تدبیر و مدارا؛ احوال، افکار و آثار آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی» که در مؤسسه کتابشناسی شیعه در قم برگزار شد در سخنانی به ذکر چند خاطره از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پرداخت. در ادامه بخشی از این سخنان را با هم میخوانیم:
رضاشاه آنقدر گستاخ شده بود که در مسئله کشف حجاب حتی از علما هم میخواست که با یک خانمی (اعم از دختر و همسر و ...) در مراسم او شرکت کنند؛ سراغ آقاسیدابوالقاسم، امام جمعه تهران رفتند؛ ایشان فرمود من یک ثروتی، یک جانی و یک دینی دارم که ثروتم را فدای جانم و جانم را فدای دینم میکنم؛ رضاشاه جا زد و علمای تهران را در این مقوله استثنا کرد. این خبر به حاج شیخ رسید، اول کسی که به دیدار امام جمعه تهران رفت تا از او تجلیل کند حاج شیخ بود؛ ناقل این گزارش یعنی آقای ستوده فرمود حاج شیخ، صبح اول وقت و قبل از آفتاب هم به ملاقات آقاسیدابوالقاسم رفت. همچنین نقل است فردی که خیلی با حاج شیخ مأنوس بود در این ماجرا خودش را باخت و دعوت رضاشاه را اجابت کرد و حاج شیخ از این ماجرا مطلع شد و رابطه خود را با آن فرد قطع کرد.
از آقای فرید شنیدم که گفت حاج شیخ مرا خواست و فرمود من دلیل دارم برای این که یک سری کارها را انجام نمیدهم؛ از جمله اینکه برخی از اصفهان آمدهاند و میگویند ما با سربازی مشکل داریم ولی ایشان فرمود مگر کشور سرباز نمیخواهد؟ ماجرای دیگری را آقای اراکی میفرمود که حاج شیخ نذری داشت ولی قدرت اینکه مشهد برود نداشته است و پسر حاج محسن(فرید) او را ترغیب کرد که الان شرایط فراهم است و به اراک برویم نصف راه طی شده است؛ یعنی آنقدر وضع مالی مناسبی نداشت و زهد فراوانی داشت که به مشهد هم نمیتوانست برود.
همچنین، آقای اراکی نقل کردند که وقتی حاج شیخ به اراک آمد آقانورالدین خیلی جایگاه پیدا کرده و جایگاه بالایی داشت و رسم بر این بود که هر جا نورالله مینشست همه شاگردانش تلاش میکردند دور و بر او بنشینند و خودشان را به استاد نزدیک کنند ولی حاج شیخ وقتی وارد جلسه ایشان شد یک گوشه مجلس نشست و چند روز این کار را تکرار کرد و بعد از مدتی این رسم شاگردان را بر هم زد.
سازگاری با سلایق مختلف
حاج شیخ توانست با همه سازگار باشد و با اینکه خودش عالم بزرگی بود ولی با سلیقههای مختلف علما میساخت. آقای شاه آبادی و آقای میرزاجواد، تفکراتی داشتند؛ سیدابوالحسن قزوینی تفکر دیگر و او با همه سازگار بود و حتی نقل است که تلاش کرد تا سیدابوالحسن در قم بماند و فلسفه درس بدهد و حاج شیخ دنبال اداره حوزه و توسعه آن و برآوردن نیازهای جامعه بود.
همچنین نقل شده است، فردی به ایشان نوشت که آیا شما محمدتقی خوانساری را مجتهد میدانید؟ و او فرمود: بله؛ ایشان فرد صریحی بود و واقعا اهل بزرگ کردن این و آن نبود به دلیل همین اخلاقها بوده است که حوزه ریشه و پایه پیدا کرده است. حاج شیخ قدمی برای ریاست برنداشته است و دنبال تحقق دین و دیانت بود.
افت دیانت و اخلاق در حوزه
دیانتی که در گذشته در علما شاهد بودیم امروز وجود ندارد. آن بزرگان فقط و فقط به خاطر ترویج دین تلاش کردند. کل داستانهای این کتاب درس اخلاق است و اگر بخواهیم کتاب اخلاق بخوانیم همین مطالب را مکررا بخوانیم حتما بهرهمند خواهیم شد. همه داستانهایی که از ایشان ذکر میشود حاکی از دیانت، زهد، رواپیشگی و... است.
یکی از علما نوشته است که حاج شیخ ملاحظهکار نبود و با صراحت نظر خود را میگفت. بیان این سخنان در حرف آسان است ولی واقعا اجرای در عمل دشوار است. ایشان اخلاقی داشت که حتی برای یک نفر هم اگر درخواست تدریس داشت، درس میگفت و در مورد پسر حاج آقا محسن این مسئله اتفاق افتاد تا به تدریج شاگردان او زیاد شد و به ده تا 15 نفر رسید.
ایشان برای ماندن به قم نیامد بلکه به نیت زیارت آمده بود ولی وقتی احساس تکلیف کرد ماندگار شد. آقای اراکی میگفت حاج شیخ احساس کرده بود وضع دینی مردم در اراک خوب نیست لذا یک دوره اصول عقاید منبر رفت و بعد فرمود خیالم راحت شد و این رفتار برای همه حوزویان درس است. این اخلاق است که حوزه و روحانیت و دین مردم را حفظ می کند ولی اگر اخلاق ما طور دیگری باشد نتیجه آن هم در بین مردم طور دیگری خواهد شد.
در این مراسم حجتالاسلام و السلمین سیداحمد خاتمی؛ امام جمعه تهران، آیات سیدعلی و مصطفی محقق داماد؛ نوههای مرحوم شیخ مؤسس و جمعی از طلاب و استادان حوزه حضور داشتند.
انتهای پیام