سيدصادق موسوى، محقق و نگارنده كتاب «تمام نهجالبلاغه» در یادداشتی که با عنوان «از غار حِراء تا غدير خُم» در اختیار ایکنا گذاشت مینویسد:
غار حراء فضاى بسيار محدودى است بالاى يكى از كوههاى صعب العبور شهر مكه مكرمه به نام حراء و مُشرف بر كعبه مشرفه كه راه رسيدن به آن بسيار سخت و طاقت فرسا است.
در آنجا حدود ١٤٥٠ سال قبل جوانى به نام محمد بن عبد الله(صلى الله عليه وآله وسلم) هر سال فترهاى را براى خلوت ميان خود و خدايش اختصاص مىداد، و هنوز از بعثت به پيامبرى اين جوان خبرى نبود اما عشق به خداى واحد وجود نبی را فرا گرفته بود و به دور از چشم مشركان او پروردگار يكتاى آسمانها و زمين را عبادت مىکرد و بر خلاف بتپرستان كه در مقابل سنگ و چوب كرنش میكردند او تنها خالق كائنات را شايسته پرستش مىدانست.
اما چرا عبادت در يك غار تنگ و نه در جوف كعبه يا در فضاى مسجدالحرام؟
كعبه آن روز ديگر مظهر توحيد ابراهيمى نمانده بود بلكه جاى جاى بام آن مكان مقدس بتهاى گوناگون و خرد و كلان و سنگى و چوبين قرار گرفته بودند و درون كعبه نيز مملو از تصاوير متعددى بود كه در بعضى از آنها شخصيت حضرت ابراهيم(ع) را به دروغ نقاشى و به صورت غير مناسبى ترسيم كرده بودند.
و فضاى مسجدالحرام نيز تحمل عبادت خداى واحد را نداشت و هر آن كس كه در اطراف كعبه طواف میكرد از مرد و زن به شكل كاملاً عريان بود و اين مكان مقدس از فضاى معنويت تهى گشته و به جاى اينكه مسجد و محل ذكر الله باشد كانون تجمعات ابوسفيانها و ابولهبها و ابوجهلها قرار گرفته بود، و به مكان صحبت از فخر ورزى اين شخص و آن شخص و اين قبيله و آن قبيله و اين نژاد و آن نژاد تبديل شده بود و اگر قبيلهاى در فخرفروشى و تكاثر در مقابل قبيله عرب ديگرى كاستى مىداشت از مردههاى زير خاك و دفنشدگان در مقابر براى جبران نقص در فخرورزى خود استفاده مىکرد، و در و ديوار آن كعبه آمال نيز مكانى براى چسباندن قصائد اين و آن از شعراى بنام عرب شده بود.
پس آن وجودى كه هزاران سال پيش از خلقت آدم ابوالبشر در زير عرش الهى مشغول عشقورزى و تسبيح خدايش بوده، و ملائك نيز بعد از او از سوى خالق هستى به وجود آمدهاند و علة الوجود اين هستى بسيار بسيار پهناور بوده است چگونه میتواند صحنه خم و راست شدن انسانها در مقابل قطعات سنگ و چوب ساخت دست خويش را ببيند و همه وجودش رنجور نشود؟.
و اين وجود سراپا پاكى و حيا و عفت چطور میتواند در كنار طوافكنندگان زن و مرد حول كعبه در عريانى كامل قرار گيرد؟.
و اين انسان نمونه و مجسمكننده صدق و صفا و راستگويى، هرگز نمیتواند همزيستى با دروغگويان را تحمل نمايد. از اين رو محمد بن عبد الله هر سال مدتى را از جامعه بتپرستان و بىعفتان و جاهلان بىفرهنگ فاصله گرفته و در مكانى معزول كه ديگرى در آنجا نيست خداى واحد خود را پرستش مىکرد، و روح ملكوتياش را با دور شدن از مشغلهها و ارتباطات با دنيا و اهل دنيا تزكيه میكرد.
اما در كنار اين موحّد يكتا و تنها عبادت كننده خدا از جنس بنىالبشر بر روى كره خاكى زمين يك نوجوانى قرار دارد كه در مسير او است و سر تا پا شيفته روش و رفتار وى است و حتى در ميان كوههاى داغ و سوزان اطراف مكه نيز به دنبال مراد و معشوق خود دوان دوان حركت میکند، و هيچ زمانى در شب و روز از مرشد خود جدا نمىگردد، و تاب لحظهاى مفارقت مرادش را ندارد؛ او على پسر ابوطالب است كه از ايام آغازين تولدش در دامان پسر عمّش، محمد بن عبد الله بوده كه او نيز آن وقت تحت تكفل و سرپرستى پدرش قرار داشت و مدام پس از اينكه از سينه مادر جدا میشد و شير او را مىنوشيد باز در بغل نبى خدا قرار گرفته، و زمانى كه اين كودك هنوز آماده جويدن غذا نبوده ابن عمّ گرامش لقمه را جويده و در دهان فرزند عمويش قرار میداد، و در نتيجه با مرور ايام يك ارتباط عاشق و معشوقى ميان اين جوان و اين كودك خردسال به وجود آمد.
و چون اين جوان نيز از لحظات آغازين تولدش براى حمل آخرين رسالت الهى و ختم نبوت آماده مىشده است پس بايد از سوى بامنزلتترين ملائك خداوند در طول همه مراحل رشد و نموّش همراهى شود، و چون جامعهاى كه اين كودك در آن متولد شده از فضائل اخلاقى و ارزشهاى الهى تهى است و اين كودكى كه بايد در آينده مكارم اخلاق را به بشريت بياموزد نمیتواند و نبايد فرهنگ اين مردم در وى اثرى بگذارد، از اين رو مستقيماً از سوى رب الأرباب و توسط «اعظم ملك من ملائكته» مكارم الهى و نيكترين اخلاق جهان را به وى نشان داده و بهسوى آن هدايت میشود، و به جاى اينكه قرينهاى اين ذخيره الهى براى نجات بشريت كودكانى باشند كه در فضاى فرهنگى شرك و بد اخلاقى پرورش يافتهاند خداوند متعال والاترين فرشتگان خود را مأمور مىنمايد كه هميشه و در شب و روز همراه و قرين او باشد، از اين رو رسول خدا صلى الله عليه وآله میفرمايد: «أدّبنى ربى فأحسن تاديبى». پس جوانى كه على بن ابى طالب را مىپروراند خود مستقيماً تحت پرورش خداوند متعال بوده و اصول ادب و اخلاق را بدون واسطه از پروردگار عالم فرا گرفته است و همراه و قرين او نيز از دوران كودكى و در تمام وقت «اعظم ملك من ملائكة الله» بوده است، و اين عنايت خاص و اصطفاء مختص نصيب فقط يك انسان از ميان اولين و آخرين شده است، و اين معلم نيز هيچ انسان ديگرى بههمراه نداشته و در اين مدرسه ربانى تنها يك شاگرد وجود دارد، و ميان معلم تعليم يافته از سوى خداوند جهان و شاگرد متولد شده در خانه آن خداوند عشقى وصف ناپذير بهوجود مىآيد كه رسول الله صلى الله عليه و آله در جايى خطاب به علی عليه السلام ميفرمايد: «يا على؛ ما عرف الله الاّ أنا و انت، و ما عرفنى الاّ الله و انت، و ما عرفك الاّ الله و انا».
و اين عشق علوى به رسول خدا در جاى جاى زندگى پُر فراز و نشيب پيامبر اكرم عيان میگردد و به منصه ظهور میرسد، كه ليلة المبيت تنها يكى از مصاديق آن است، و با يك سؤال كوتاه از سوى على در آن فضاى مملو از رعب و وحشت «اوَ تسلم يا رسول الله ؟» آيا با جايگزين شدن من و خوابيدن در بستر شما بهسلامت نجات مىيابيد؟. و با پاسخ «نعم» از سوى پيامبر خدا ديگر على لحظهاى ترديد نمىكند و درنگى نيز به خود راه نمیدهد و عاشقانه زندگى خود را در طبق اخلاص گذاشته و فداى معشوقش مىنمايد، و اين حركت فوق عاشقانه على بهقدرى نزد پروردگار عالم ارزشمند شده و مورد تقدير قرار میگيرد كه در مقابل ملائك آسمانها به آن مباهات میكند.
اين كودك پرورش يافته در دامان تك گوهره خلقت و تربيت يافته مستقيم علة الوجود نزد خالق هستى پاياپاى پسر عمويش در غار حراء كه محل خلوت براى نيايش با خداوند سبحان است قرار دارد، و حتماً بهدنبال او نيز آنچه را عموزاده و الگو و مرادش انجام میدهد او نيز انجام میدهد، و از اين رو هر دو با هم زمزمه ذكر الله میكنند، و تنها صداى مناجات محمد و على است كه همزمان از زمين به آسمان میرود، و خدا و ملائك فقط صداى به هم پيوسته دو نفر خداپرست در روى زمين را مىشنوند، و از اين روى لحظه نزول وحى كه در فضاى سرشار از معنويت غار بسيار كوچك و پس از روزها راز و نياز و نجوا و تزكيه، صداى جبرئيل امين كه حامل دستور پيامبرى براى محمد بن عبد الله است را نيز على بن ابى طالب مىشنود، و جمله «انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى الاّ انك لست بنبى» يعنى: هر آنچه من مىشنوم تو نيز مىشنوى، و هر آنچه من مىبينم تو نيز مشاهده مىنمايى، را از زبان رسول الله كه (ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى) است مىشنود كه اين چند جمله كوتاه نبوى خطاب به اميرالمؤمنين گوياترين عبارتى است در بيان مقام و منزلت على(عليه السلام).
و نير آيه كريمه «يا ايها الرسول بلّغ ما اِنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله يعصمك من الناس» صريحترين بيان الهى است كه بهمعنى مساوى بودن عدم تبليغ امر ولايت على از طرف خداوند عالم با عدم تبليغ اصل رسالت از روز اول بعثت است.
و با كمى دقت در واژههاى وارده در آيه كريمه فوق بهراحتى میتوان ارتباط غير قابل انفكاك بين على و رسول و رسالت را فهميد.
در بسيارى از آيات قرآنى براى مخاطب قرار دادن پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) عبارتهاى يا ايها النبي، و امثال آن آمده اما در اين آيه عبارت يا ايها الرسول ذكر میشود، و چون اعتقاد جازم داريم كه قرآن كلام الله است و انتخاب واژهها و همه كلمات در قرآن كريم با عنايت بسيار از سوى پروردگار متعال تنظيم شده و حتى شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نير در چينش آيات و ترتيب سورهها مىبايد تابع وحى الهى باشد (ان علينا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتّبع قرآنه)، و بقرينه «بلّغ ما اُنزل اِليك من ربك» و «فما بلّغت رسالته» كه همه اين عبارات دالّ بر استثنايى بودن مأموريت محوله است، و اينكه در محدوده رسالت الهی رسول خدا حق درنگ و تعلل وجود ندارد بلكه تبليغ رسالت در زمان و مكان تعيين شده از سوى پروردگار بايد انجام گيرد، و با عبارت (والله يعصمك من الناس) خداوند متعال به پيامبرش تضمين كامل میدهد كه احدى امكان تعرض به وى در اثناى رساندن دستور الهى را نخواهد داشت.
پس حتماً تبليغ و رساندن اين امر الهى بهقدرى مهم، اساسى و خطير است كه از يك سو با واژه يا ايها الرسول خطاب شروع مىشود كه عنوان پيامرسانى را به او يادآورى میكند، و سپس بهطور سربسته وى را مأمور رساندن پيامى کرده كه محتواى آن پيام رازى است فقط خدا و رسولش از آن با خبرند و عموم مسلمانان هيچ اطلاعى در باره موضوع وحى نازل شده ندارند، ولى با جمله «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته» همه شنوندگان متوجه حياتى بودن امر میشوند، كه محتواى اين مأموريت رسول الله(صلى الله عليه وآله) جمعبندى كل سالهاى پيامبرى خاتم النبيين و به ثمر رساندن ٢٣ سال تلاش و جهاد و تحمل انواع سختیها است كه رسول الله در اين باره میفرمايد: «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت» يعنى هيچ پيامبرى بهقدر من از قومش اذيت و آذار نديده.
بالخصوص كه ايشان در خطبه خود در روز عرفه و بر فراز مرتفعترين مكان صحراى عرفات، جبلالرحمه و در حضور انبوه مسلمانان خداحافظى خود را با بيان جمله «أيها الناس اسمعوا مني أبين لكم فإني لا أدري لعلى لا ألقاكم بعد عامي هذا في موقفي هذا» اعلام مىکند.
و خداوند متعال براى رفع هرگونه نگرانى احتمالى و تضمين عدم ظهور هرگونه واكنش منفى از سوى منافقين و ديگر افراد ضعيفالإيمان عبارت صريح «والله يعصمك من الناس» را نيز گفته كه به اعتراضكنندگان بالقوه بگويد طرف دعواى شما مستقيماً خداوند قادر قهار است، و به رسول خودش نير اطمينان كامل بخشد كه با هرگونه حركتى از سوى هر كسى از سوى خداوند متعال بهطور مباشر برخورد قاطع خواهد شد.
با اين زمينهسازى رسول خدا صلى الله عليه وآله در منطقهاى بنام «خُم» در كنار غدير آبش توقف كرده و فراخوان عمومى نموده و حاجيانى كه از كاروان نبوى سبقت گرفتهاند را باز گردانده و انتظار عقبافتادهها از كاروان را كشيده و گرماى بيابان را خود و بيش از يكصد هزار مسلمان تحمل كرده است، اما هنوز كسى نمیداند اين رسالت ويژه چيست كه براى ابلاغ آن اين همه زمينهسازى میشود، و احدى از محتواى امرى كه معادل تمام ساليان پيامبرى رسول الله است كمترين اطلاعى ندارد، و همه مشتاقانه منتظر شنيدن سخن شيواى پيشواى خود در آخرين فرصت ديدار با وى هستند.
همه مسلمانان سابق و لاحق جمعآورى شدند و مقدمات بيان امر الهى آماده گشت، و براى اينكه همه حاضرين جمال پيشواى خود را بهوضوح ببينند و صداى دلنشين او را نيز بشنوند از كجاوههاى شترهاى كاروانها استفاده و از مجموع آنها مكان مرتفعى را تهيه كردند و در وقت زوال خورشيد نماز جماعت ظهر تكرارناشدنى و بيادماندنى اقامه شد و پس از آن رسول الله صلى الله عليه وآله بر روى آن مكان مرتفع قرار گرفت و خطبه غرّايى را ايراد نمود كه در آغازش مجدداً به مسلمانان اعلام كرد كه رحلتش از اين دنيا بسيار نزديك است «أيها الناس، إني أوشك أن اُدعى فأجيب»، و با جمله «و إني مسؤول و أنتم مسؤولون» با صراحت تمام خود و همه مسلمانان را مسئول و پاسخگو در محضر خداوند قرار داد، و پس از آنكه گواهى و شهادت حاضرين نسبت به يك يك تكاليف و فرائض و اعتقادات را با صداى بلند گرفت، آن وقت به اصل موضوع رسالت الهى وارد شده و موضوع تمسك به «ثقلين» يعنى كتاب و عترت را بيان و اعلام کرد كه اين دو تنها واسطه اتصال بين زمين و آسمان و بندگان و پروردگار عالماند، و به همگان در طول و عرض زمان اطمينان داده كه هرگز كتاب و عترتش از همديگر فاصله نگرفته و پيوندشان محكم و ثابت تا پايان هستى خواهد ماند، و نيز به همه مسلمانان نويد داد كه ارتباطش با پيروانش پس از رحلتش از دار دنيا قطع نخواهد شد و او ديدارى ديگر با امت خود در صحراى محشر و در كنار حوض كه ساقى آن شفيع قيامت و اهل بيتش هستند خواهد داشت و همه مسلمانان بدون استثناء بر او وارد خواهند شد، و آنجا است كه از ميزان عمل تك تك آنها به وصيتش پرسش خواهد کرد، و هر كس بهراستى در زندگیاش به وصيت رسول خدا عمل كرده باشد از دست مباركش سيراب میگردد و عطش اكبرش مرتفع میشود، و آنانكه در عمل به وصيت او كوتاهى نموده يا از پايبندى به دستورات كتاب الله و عترت رسول الله سرپيچى كرده باشند از جوار رسول الله طرد گشته و از آشاميدن آب از دست مباركش محروم میشوند و جگر آنان از عطش شديد غير قابل وصف در آن روز و آن صحرا همچنان مىسوزد.
رسول الله(صلى الله عليه وآله) با اين زمينهسازى بهسوى اصل رسالتى كه مأمور به ابلاغ آن شده میرود، و على را نزد خود فراخوانده و با دست قدرتمندش او را تا حد اعلاى ممكن بلند نموده براى اينكه همه اجتماع كنندهها او را ببينند و بهعيان و وضوح بشناسند، و سپس از آنان يك سؤال اساسى میكند: «مَنْ أولى الناس بالمؤمنين من أنفسهم؟» يعنى چه كسى بر ايمانآورندگان از خود آنان بيشتر ولايت دارد و كدامين اختياردار جان و مال مسلمانان راست ايمان است؟، كه پاسخ آن در صريح آيه قرآن كريم آمده است: (النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم)، اما باز حاضرين پاسخ دادند: خداوند و پيامبرش آگاهترند.
در اينجا خاتمالنبيين روند ولايت را با عبارت واضح و تسلسل روشن بيان میكند «إن الله مولاي، و أنا مولىالمؤمنين، و أنا أولى بهم من أنفسهم، فمن كنتُ مولاه فعلي مولاه» يعنى در آغاز خداوند اختياردار من است و همه هستى من تحت تصرف اوست، و من اختياردار امور مسلمانانم و از خود آنها بيشتر بر آنان ولايت دارم، و هر آنكس كه ولايت من را پذيرفته باشد حتماً على مولا و اختياردار او ست.
و به دليل دعاى استثنايى كه پيامبر مستجاب الدعوه صلى الله عليه وآله از درگاه خدايش كرده بهوضوح معلوم میشود كه معنى ولايت جز اختياردارى چيز ديگرى نمیتواند باشد، چونكه براى يارىدهندگان به على درخواست نصرت الهى و براى مخالفان و سرپيچان از نصرتش درخواست خذلان و رسوايى از خداوند کرده است، و با جمله «و أدِر الحق معه حيث دار» اعلام كرده كه پيوند بين حق و على ناگسستنى است و هيچ وقت احدى از مسلمانان نبايد تصور كند كه مسير على غير از صراط مستقيم حق و خدا است.
و وقتى آيه «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشونی» نازل شد بيش از پيش اهميت اين حادثه عيان شد، و از سوى پروردگار عالم تأكيد شد كه با نصب على در اين روز كافران از تأثيرگذارى در دين مسلمانان نا اميد گشته و ديگر مسلمانان نبايد هراسى از كافران به خود راه بدهند.
و زمانى كه آيه «اليوم اكملتُ لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتى و رضيتُ لكم الإسلام ديناً» نازل شد، خداوند سبحان با عبارت اكملتُ و اتممتُ و رضيتُ مهر تأييد خود را بر عمل رسولش با صراحت كامل نشان داد و نيز با بيانى كاملاً واضح ارتباط تنگاتنگ ميان اصل اسلام و ولايت اميرالمؤمنين را گفته است كه واژه «اليوم» تكرار شده در هر دو آيه كه بهمعنى امروز است نيز راه تأويل و فرار را بر خناسان مىبندد، و در قسمت دوم آيه صراحتاً اسلام منهاى ولايت را ناقص و نعمت الهى بر مسلمانان را ناتمام اعلام کرده، و رضايت پروردگار را از دين اسلام و پيروانش فقط آن روز و بعد از پايان مراسم غدير اعلام كرده است.
تا اينجا همه مسلمانان حاضر با بيان واضح مستقيماً از زبان شخص رسول الله امين الله على وحيه شنيدند كه ولايت و اختياردارى على بن ابى طالب متصل به ولايت رسول الله و آن ولايت نيز تجسم ولايت الله است، و نيز با نزول آيه خداوند موقعيت ويژه ولايت و شخص اميرالمؤمنين را بهطور كاملاً صريح بيان کرد، ليكن براى ديگران كه در اين مكان يا در اين زمان حضور ندارند، و از استماع رسالت الله از زبان رسول الله محروم شدهاند نيز اين تكليف جارى است و با عبارت: «ألا فليبلّغ الشاهد الغايب» تك تك حاضرين را تكليف کرد كه غايبان مكانى و زمانى را با خبر كنند، و آنچه را مستقيماً با بيان رسا به گوش خود شنيدند و صحنه بلند كردن على همزمان با ذكر وجوب ولايتش را با چشمان خود ديدند، براى مردمى كه بهدلايل گوناگون از فيض حج در ركاب رسول الله محروم شدند، و يا مسلمانان ديگرى كه در زمانهاى آينده خواهند آمد بيان كنند.
اما تحقق خارجى «والله يعصمك من الناس» در جلوى چشم همگان نيز انجام گرفت تا جاى هيچ شك و شبههاى براى احدى نماند، و وقتى شخصى زبان به اعتراض مىگشايد و منصوب شدن على را نمىتابد، و ارتباط اين امر را با خداوند مىآزمايد و میگويد: «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم» بىدرنگ دعایش مستجاب و «حجارة من السماء»كه خواسته او بود بر او نازل شده و بههلاكت میرسد و تمام حاضرين صحنه را شاهد میشوند و هر گونه شك و شبهه در ارتباط نصب على بن ابى طالب با تكليف مستقيم الهى مرتفع میشود.
و از اين به بعد وظيفه اطلاعرسانى نسبت به اين واقعه استثنايى با جمله «ألا فليبلّغ الشاهد الغائب» از سوى رسول الله صلى الله عليه و آله بر دوش همه حاضران افتاده، و هرگونه سهلانگارى در شهادت دادن در مواقع لزوم با واكنش سخت الهى روبهرو خواهد شد، كه يكى از نمونههاى آن براى انس بن مالك در اواخر دوران زمامدارى مولا امير المؤمنين عليهالسلام بهوقوع پيوست و آن زمانى بود كه بعد از سه جنگ پُر هزينه جمل و صفين و نهروان و به شهادت رسيدن بسيارى از صحابه رسول الله كه در صف اميرالمؤمنين بودند، در فضاى وسيعى كه «رحبة الكوفه» نام داشت حضرت فراخوان عمومى اعلام کرده و بر بالاى منبر رفته و از حاضرينى كه با گوش خود و بهطور مستقيم از رسول خدا «من كنت مولاه فعلى مولاه» را شنيدهاند برخاسته و در حضور ديگران كه آن زمان را درك نكردهاند گواهى بدهند و وصيت رسول الله «ألا فليبلّغ الشاهد الغائب» را عمل کنند، كه تعدادى از صحابه برخاسته و واقعه را بازگو كردند، اما يكى از آنان كه به خادم رسول الله شناخته شده بود و بدين عنوان منزلتى والا نزد مسلمانان كسب کرده بود از شركت در شهادت بر اين واقعه سر باز زد، و وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام از وى علت عملش را جويا میشود، انس بن مالك كهولت سن و عارضه فراموشكارى را بهانه میكند، و آنجا است كه حضرتش دست دعا بهسوى آسمان برده و گفت «إن كنت كاذباً فضربك الله ببيضاء لاتواريها العمامة» يعنى اگر سخنت دروغ باشد از خداوند میخواهم در صورتت سفيدى بياندازد به اندازهاى كه توسط عمامه نيز از انظار مخفی نشود، و به اتفاق راويان سنى و شيعه در استجابت اين دعا در چهره انس بن مالك پيسى بهوجود آمد كه براى همگان بوضوح مشهود بود.
پس همه مسلمانان در همه ازمان از سوى رسول الله صلى الله عليه وآله مكلفند وجوب ولايت اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب را به معاصرين خود ابلاغ و به نسلهاى پس از خود نيز انتقال دهند، و احياى جشنهاى غدير بخش اندكى از انجام اين فريضه بزرگ الهى است.
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين والأئمة المعصومين عليهم السلام اجمعين.
انتهای پیام