ملت ایران طی دهههای گذشته بارها در آزمونهای دشوار ایستادگی، سربلند بیرون آمدهاند. امروز نیز در مواجهه با جنگهای ترکیبی، فشارهای اقتصادی و تهدیدات امنیتی، بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازخوانی مفاهیم عمیق مقاومت، ایثار و پایداری هستیم؛ مفاهیمی که نه فقط در خطوط مقدم دفاع مقدس، بلکه در دل خانوادههای شهدا و یادگاران آن دوران جاودانه شدهاند.
فرزندان شهدا، حافظان خاموش اما مؤثر میراث ایثارند؛ کسانی که نهفقط بهواسطه نام پدر، بلکه به سبب مسیری که با باور و مسئولیت طی کردهاند، حامل پیام نسل دفاع مقدس برای نسل امروزند. محمد جعفریاناری، فرزند شهید کاظم جعفریاناری، یکی از همین چهرههاست؛ مدیری توانمند در عرصه صنعت که همچزمان دل در گرو ارزشهای انقلاب دارد و خود را مسئول انتقال این پیام تاریخی میداند.
جعفریاناری در گفتوگویی با ایکنا، از پدر شهیدش، نقش خانواده در تصویرسازی از او، تأثیر تربیت ایثارگرانه در پیشرفت فردی، و نیز تحلیل خود از شرایط امروز ایران سخن گفته است. وی تأکید میکند که مردم ایران حتی در سختترین روزها نیز از انقلاب، رهبری و عزت ملی خود کوتاه نخواهند آمد. در ادامه این گفتوگوی خواندنی با محمد جعفریاناری را مرور میکنیم.
ایکنا - بهعنوان فرزند شهیدی که در سالهای ابتدایی زندگیتان از وجود پدر محروم شدید، لطفاً بفرمایید در چه سن و شرایطی پدر گرامیتان به شهادت رسیدند و چه تصویری هرچند اندک از ایشان در ذهنتان باقی مانده است؟
بنده متولد ۲۰ بهمن ۱۳۵۸ هستم. پدرم در ابتدای سال ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شدند و در آذرماه همان سال در عملیات «بر آفتاب» در منطقه ابوذر به شهادت رسیدند. زمانی که ایشان به جبهه رفتند، حدود ۱۴ ماهه بودم و در زمان شهادتشان هنوز به دو سالگی نرسیده بودم. از آنجا که در نهماهه پایانی عمر پدرم، ایشان بیشتر اوقات در مناطق عملیاتی حضور داشتند، طبیعی است که تصویری عینی یا خاطرهای مشخص از ایشان در ذهن نداشته باشم. بهویژه آنکه پس از شهادت، پیکر ایشان در منطقهای باقی مانده بود که در آن زمان در اختیار دشمن قرار داشت و انتقال شهدا امکانپذیر نبود. با آزادسازی منطقه در پایان بهار، پیکر پدرم بازگردانده شد. اما متأسفانه شرایط پیکر ایشان بسیار سخت و دلخراش بود: سر در بدن نداشت، یک دست و یک پا نیز از زانو به پایین وجود نداشت. ایشان با استفاده از مدارک شناسایی شدند و پیکرشان در امامزاده عباس چهاردانگه، در منطقه اسلامشهر به خاک سپرده شد. من و خواهر و برادرم، که همگی در خردسالی یتیم شدیم، همواره با عنوان «فرزند شهید» شناخته شدیم؛ عنوانی که بیش از هر چیز برای ما تعهد و مسئولیت به همراه داشت تا ادامهدهنده راهی باشیم که پدر برای آن جان فدا کرد.
ایکنا - با توجه به اینکه در دوران کودکی تصویری مستقیم از پدر شهیدتان در ذهن نداشتید، چگونه و از چه مسیرهایی این تصویر در ذهن شما ساخته شد؟ خانواده بهویژه مادرتان چه نقشی در شکلگیری این تصویر ایفا کردند؟
تصویر پدر برای من نه از حافظه کودکی، بلکه از زبان مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، عمهها و دوستان و همکاران پدر ساخته شد. از گفتههای اطرافیان دریافتم که پدرم فردی بسیار مردمی، مهربان و محبوب بود. روابط بسیار خوبی با فامیل، دوستان و همکاران داشت و همواره برای کمک به دیگران پیشقدم میشد. هنگامی که جنگ آغاز شد، او از نخستین کسانی بود که داوطلبانه همراه با جمعی از نزدیکان به جبهه رفت. پدر برای من همیشه شخصیتی فداکار، مؤمن و وظیفهشناس بوده است؛ کسی که جوانی خود را وقف راهی کرد که به آن ایمان داشت. وقتی اکنون به زندگی خود نگاه میکنم، با سه فرزند و حدود ۱۹ سال زندگی مشترک، درمییابم که گذشت عمر چقدر سریع است. پدرم در 27 سالگی شهید شد و تنها چهار سال زندگی مشترک با مادرم داشت؛ آنهم در شرایطی که بخش زیادی از آن دوران را در جبهه گذراند. مادرم پس از شهادت پدر مسئولیت سنگینی را به دوش کشید. او با خیاطی و قالیبافی در خانه تلاش کرد شرایط معیشتی ما را تأمین کند و از همه مهمتر، همواره بر تحصیل، دینداری، و مسئولیتپذیری تأکید داشت. آنچه امروز در من و خواهر و برادرم بهثمر نشسته، حاصل همان تربیت مادرانه است که سعی داشت مسیری را ادامه دهد که پدرمان آغاز کرده بود.
ایکنا - با توجه به این زمینه تربیتی و ارزشهایی که از پدر و مادر در ذهن و زندگی شما نهادینه شده، این آموزهها چگونه در روند تحصیلی، شغلی و اجتماعی شما تأثیر گذاشته است؟
تأکید همیشگی مادرم بر اهمیت علم و تحصیل باعث شد مسیر زندگیام را با جدیت در مسیر آموزش و تلاش پی بگیرم. تحصیلات دانشگاهیام را تا مقطع دکتری ادامه دادم و اکنون مدیرعامل صنایع ماشینهای الکتریکی «جمکو» هستم؛ شرکتی که در زمینه تولید الکتروموتورهای خاص صنعتی فعالیت میکند و یکی از تولیدکنندگان اصلی این حوزه در کشور است. پیش از این نیز در مجموعههای مختلف صنعتی و مدیریتی مسئولیت داشتهام. برادرم نیز اکنون در یکی از مؤسسات مهم تولید سرمهای دارویی کشور مشغول فعالیت است و خواهرم در عرصه فرهنگ و آموزش، بهعنوان معلم مشغول به خدمت است. ما هر سه، خود را وامدار فداکاریهای پدر و صبوری و تربیت مادر میدانیم و همواره تلاش کردهایم با نگاه به آن سرمایه عظیم، گامهایی برداریم که در شأن خانواده شهید باشد. تربیت قرآنی، انس با آموزههای دینی و تقویت باور به مسئولیت اجتماعی، همواره جزو خطوط اصلی زندگی ما بوده است.
ایکنا - شما بهعنوان فرزند شهیدی که بیش از چهار دهه از شهادت پدرش گذشته، لطفاً بفرمایید ارتباط ذهنی و روحیتان با پدرتان چگونه ادامه پیدا کرده است؟ آیا همچنان در خلوتهای خود با ایشان حرف میزنید و اگر چنین است، این ارتباط در چه لحظاتی برای شما پررنگتر میشود؟
اکنون ۴۵ ساله هستم و با اینکه در زمان شهادت پدر سن بسیار کمی داشتم و عملاً هیچ خاطرهای عینی از ایشان در ذهن ندارم، اما ارتباطم با او قطع نشده و حتی میتوانم بگویم در طول سالها عمیقتر هم شده است. وقتی کودک بودم، لباس پدرم، بهویژه یک کت خاص، در کمد خانه آویزان بود و همین حضور فیزیکی، گرچه ساکت و بیصدا، نوعی حس بودن پدر را برایم تداعی میکرد. یکی از فضاهای مأنوس برای خلوت با پدر، کنار مزارش در امامزاده عباس چهاردانگه بود. بارها و بارها بهتنهایی به آنجا رفتم، نه فقط برای ادای احترام، بلکه برای یک خلوت شخصی، برای درد دل، برای گفتوگو با کسی که هم پدر بود، هم الگو، و هم مایه آرامش.
امروزه نیز بهدلیل شرایط شغلیام زیاد به مشهد سفر میکنم. هر بار که به حرم امام رضا(ع) میروم، بدون استثنا نایبالزیاره پدر هستم. بعد از نماز، پس از عرض سلام به حضرت زهرا(س)، به پدرم رجوع میکنم، با او درد دل میکنم، از مشکلاتم میگویم و از او طلب یاری میکنم. باور دارم که در بسیاری از مواقع که در زندگی یا کار با گرهای مواجه شدم، دستی از غیب گره را گشوده و بهروشنی حس کردهام که آن دست، دست پدرم بوده است. اعتقاد دارم که شهدا زندهاند و نزد خدا روزی میخورند. این ارتباط دل، واقعی، عمیق و بسیار خاص است؛ و اگرچه من چیزی از او بهیاد ندارم، اما محبتم به او بیاندازه است و باور دارم که محبت او به ما، از تصور ما فراتر است.
ایکنا - آیا در طول سالیان، در مواقع خاصی نیازها و خواستههای خود را با پدر شهیدتان در میان گذاشتهاید؟ چه نوع درخواستهایی دارید و این ارتباط روحی چه جایگاهی در زندگی شما دارد؟
در مسائل دنیوی و هم در امور معنوی، به پدرم رجوع میکنم. پدری که گرچه فیزیکی در کنارمان نیست، اما حضورش در لحظهلحظه زندگیمان محسوس است. در مواقعی که مشکل یا گرهی در کار و زندگی دارم، از پدرم کمک میطلبم؛ بهویژه زمانی که حس میکنم راهحلی انسانی برای آن نیست یا توان من برای حلش کفایت نمیکند. از سوی دیگر، همیشه از پدر میخواهم که برای عاقبتبهخیری ما دعا کند، چراکه یقین دارم او در پیشگاه خداوند جایگاه بلندی دارد.
پدرم تنها یک قهرمان جنگ نبود، بلکه یک ستون معنوی برای ماست. باور دارم که در مسیر زندگیام، چه در نقش فرزند، چه در نقش همسر و پدر، و چه در نقش مدیر یک مجموعه صنعتی، دعای پدرم همراه من بوده است. بعد از پایان نمازها، در زیارات، در لحظات مهم تصمیمگیری، همیشه با پدرم گفتوگو میکنم. صحبتهایی که شاید با کسی نگفتهام، به او میگویم، از او مدد میطلبم و احساس میکنم همیشه مراقب من است.
ایکنا - با توجه به شناختی که از شخصیت پدرتان از زبان خانواده و اطرافیان بهدست آوردهاید، چه تصویری از آرمانها و اهداف او در ذهن شما نقش بسته است؟ بهنظر شما اگر ایشان امروز در قید حیات بودند، در مواجهه با شرایط و چالشهای کشور چه واکنشی داشتند؟
از آنچه اطرافیان، فامیل و همرزمان پدر برایمان گفتهاند، تصویر پدرم برای من بسیار روشن است: فردی مردمدار، دلسوز، اهل خدمت، و همراه همیشگی اطرافیان. کسی که حتی پیش از آغاز جنگ نیز، در رفع مشکلات دیگران پیشقدم بود، و از نظر عاطفی و اجتماعی جایگاه ویژهای در میان خانواده و دوستان داشت. اگر پدرم امروز زنده بود، یقین دارم در همین شرایط سخت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، یکی از امیدآفرینترین افراد اطرافمان میبود. هم از تجربه جنگ بهره میگرفت، هم از ایمان و انگیزهای که سالها پیش او را راهی جبهه کرد.
پدرم حتماً تلاش میکرد میان مردم روحیه همدلی، پایداری و ایستادگی را زنده نگاه دارد. با توجه به نگاه اخروی که داشت، باور داشت که دنیا میدان آزمایش است و باید با نیت الهی در آن قدم برداشت. اگر امروز حضور داشت، قطعاً با همان روحیه، در خط مقدم امیدبخشی میایستاد. در شرایطی که عدهای ممکن است دلسرد یا مأیوس شوند، وجود افرادی مثل او، ستونهایی استوار برای اطرافیان بود. همچنین، با توجه به تجربه حضور در جنگ، او بیش از هر کسی میتوانست درباره عمق سختیها، پیروزیها و ارزشهایی که در آن روزها آفریده شد صحبت کند، و این خود بزرگترین منبع دلگرمی برای نسل امروز است.
ایکنا - شما در این گفتوگو به موضوع جنگ و خاطرات آن اشاره کردید. بهعنوان فرزند شهیدی که پدرش تجربه جبهه را با جان خریده بود، چه نگاهی به وضعیت امروز کشور و تهدیدهای کنونی دارید؟ آیا بین آن دوران و شرایط فعلی شباهتی میبینید؟
هرچند که فضای امروز کشور بهظاهر جنگی نیست، اما در واقع ما درگیر یک جنگ تمامعیار دیگر هستیم؛ جنگی شناختی، رسانهای، اقتصادی و روانی. تفاوت این است که آن روز دشمن در خاک ما بود و توپ و تانک میفرستاد، امروز در ذهن و قلبها نفوذ کرده و با ابزارهای پیچیدهتری به مقابله با ما آمده است. وقتی به عملیاتهایی مثل بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر فکر میکنم، که با دستهای تقریباً خالی و ایمانی راسخ پیروز شدیم، یقین دارم ملت ما میتواند از این برهه سخت هم عبور کند.
ما آموختهایم که با آرامش و توکل، پیش برویم. این تهدیدها و تحرکات، در مقایسه با آنچه پدران ما پشت سر گذاشتند، قابل قیاس نیست. ما هدفهای بزرگی داریم، مثل ظهور حضرت حجت (عج) و گسترش عدالت در سراسر جهان. طبیعی است که رسیدن به این هدف، پیشزمینههایی دارد که بخشی از آن سختیها و آزمونهاست. همانطور که خداوند در قرآن وعده داده، پس از سختیها آسانی خواهد آمد، و ما نیز با جان و دل این مسیر را انتخاب کردهایم.
ایکنا - به عنوان فرزند یک شهید دفاع مقدس، در شرایط حساس امروز کشور که فشارهای خارجی، تهدیدات امنیتی و جنگهای ترکیبی در جریان است، چه توقعی از مردم و هموطنانتان دارید؟
آنچه امروز از ملت ایران انتظار میرود، پایداری، مقاومت و ایستادگی است؛ همان چیزی که دشمن بهشدت درصدد در هم شکستن آن است. دشمنان قسمخورده این کشور، اعم از رسانههای بیگانه، جریانهای معاند، عملیاتهای روانی و حتی فشارهای اقتصادی، تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا ملت ایران را خسته و فرسوده جلوه دهند. اما واقعیت این است که مردم ما اگرچه در مضیقه هستند، اما همچنان پای نظام، انقلاب و رهبری ایستادهاند. باور ما این است که اگر در برابر هر فشاری سر خم کنیم، فردای کشورمان بهمراتب تلختر و ناامنتر خواهد بود. در عوض، اگر این مسیر سخت مقاومت را با بصیرت و اتحاد ادامه دهیم، پیروزی قطعی و روشن خواهد بود.
ایکنا - از نگاه شما که هم در حوزه صنعت و اقتصاد فعال هستید و هم با نهادهای انقلابی آشنایی دارید، انسجام مردم در برابر دشمنان خارجی چگونه قابل ارزیابی است؟
من از نزدیک دیدهام که بسیاری از کسانی که شاید تا دو سال پیش دیدگاهی انتقادی نسبت به نظام داشتند، امروز با شنیدن پاسخ قاطع جمهوری اسلامی به تجاوزهای رژیم صهیونیستی، دچار یک تحول فکری و احساسی شدهاند. حتی از زبان همان افراد میشنویم که میگویند: «باید پاسخ محکمتری داده شود». این یعنی مردم ایران وقتی پای عزت ملی و امنیت کشورشان در میان است، فارغ از سلایق سیاسی، کنار یکدیگر میایستند. اتفاقاً همین مسئله بیش از هر چیز دشمن را ناامید و سردرگم کرده است. آنها گمان میکردند وضعیت اقتصادی ما آنقدر آشفته شده که تاب مقابله نمانده است، اما دقیقاً برعکس شد: اتحاد مردم بیشتر و انسجام ملی تقویت شد.
ایکنا - با توجه به سابقه فعالیتهای شما در حوزههای مرتبط با سپاه و صنعت، فکر میکنید چه تفاوتی میان فداکاری نظامیان در خط مقدم و تلاش دیگر اقشار در حوزههای غیرنظامی وجود دارد؟
حقیقت این است که امروز همه ما در حال جنگ هستیم؛ فقط نوع میدانها متفاوت شده. مثلاً من در حوزه تولید صنعتی فعالیت دارم. همین کارخانهای که امروز مسئولیتش را برعهده دارم، ۵۰۰ پرسنل دارد؛ یعنی ۵۰۰ خانواده معیشتشان وابسته به تلاش شبانهروزی ماست. تولیدات ما در زمینه الکتروموتورهای خاص صنعتی، از ستونهای زیرساخت صنایع کشور است. به تعبیری، همانطور که رزمنده خط مقدم جانش را برای وطن میگذارد، من هم باید از منافع شخصی خودم بگذرم تا چرخ صنعت بچرخد و کشور در این نبرد اقتصادی پیروز شود. ما همه رزمندهایم؛ یکی با اسلحه، یکی با آچار، یکی با قلم.
ایکنا - با توجه به تجربه و تحلیل شخصیتان، آینده ایران را چگونه میبینید؟ بهخصوص در پرتو مشکلاتی که برخی آن را نشانه ضعف کشور تلقی میکنند.
آینده را روشن میبینم، ولی نه ساده. باور دارم که ما اکنون در دورهای شبیه «بینالطلوعین» قرار داریم؛ همان دوران سخت پیش از طلوع کامل خورشید. خداوند در قرآن وعده داده است که «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا». قطعاً آرامش، رفاه، و عدالت حقیقی پس از این دوره سخت خواهد آمد. البته باید دانست که این مسیر آسان نیست و نیاز به هوشیاری، صبر و اتحاد دارد. ملت ایران اگرچه سالها درگیر انواع تهدیدها و فشارها بودهاند، اما همواره ثابت کردهاند که ایستادهاند. فرهنگ، ریشه و تمدن ما نشان داده که با وجود تمام چالشها، ایران باقی میماند. این خاک ماندنی است، چون مردمش اهل ماندن و ساختناند.
گفتوگو از داوود کنشلو
انتهای پیام